Hossein Mahmoodi | AI + Design
4.94K subscribers
999 photos
73 videos
22 files
1.13K links
👈 مشاوره انتخاب دوره و ارتباط با من: @AsteriXarts

پکیج های آموزش جامع دیزاین UI/UX
https://learnuix.com

👈 یوتیوب:
https://YouTube.com/@Hossein.Mahmoodi

👈 گروه دیزاین: @UXHubs

آموزش های طراحی رابط و تجربه کاربر (UI/UX)، فیگما، Xd، هوش مصنوعی
Download Telegram
درخواست کمک یا توقع داشتن؟
#MyVision #ThinkAndBehave
درخواست کمک یا توقع؟

سال ها پیش وقتی من گوشیم خراب شده بود اون رو به یکی از دوستانم دادم که برام تعمیرش کنه، اما به هر دلیلی بعد از مدتی گفت که درستش نکرده.
من اون زمان خیلی ناراحت شدم. به خودم گفتم پس دوست برای چیه؟ یک مدتی گذشت و من کتاب How to Stop Worrying and Start Living دیل کارنگی خوندم. بارها اسم این کتاب رو در قسمت های مختلف زندگیم آوردم. جالبیش اینجاست که دوتا از کتاب هایی که تغییر عظیمی در زندگیم دادن رو بصورت اتفاقی در خانه یکی از دوستان و یکی از اقوام دیدم و اون رو قرض کردم و خوندمشون.
بگذریم، در این کتاب یک سری موارد بیان می کنه که شما را به فکر وا میداره که چرا الکی نگران و ناراحت و مستاصل هستید. یکی از اون موارد این بود که حضرت عیسی (ع) بیش از 20 نفر رو زنده میکنه ولی فقط 3 نفر بر میگردن و ازش تشکر میکنن و بقیه بدون اینکه چیزی بگن راهشون رو میگیرن و میرن.
این جمله تاثیر خیلی زیادی رو من گذاشت و من رو به فکر واداشت که شاید دلیل ناراحتی من از یک سری از دوستان که ازشون درخواستی دارم و اونا به هر دلیلی قادر نیستن اون کار رو برام انجام بدن همین مورد هست که من قبلا براشون یک کاری انجام دادم و الان توقع دارم که برام یک کاری انجام بدن.
از اون به بعد سیستمم رو عوض کردم. در واقع من همیشه اگر کمکی از دستم بر بیاد و توانایی و وقتش رو داشته باشم به اون شخص مقابلم کمک میکنم، حالا هر کسی میخواهد باشد.
و از طرفی آدم رک و صریحی هم هستم یعنی اگر به کسی قول بدم کاری براش انجام بدم حتی اگر به ضرر خودمم تمام شود اون کار رو براش انجام میدم و هیچوقت بر خلاف قولی که دادم عمل نکردم و اگرم نتونم و توانایی و وقتش رو نداشته باشم خیلی راحت به طرف مقابل میگم نمیتونم براش انجام بدم (دوستان نزدیکم کاملا با این موضوع آشنا هستن)

سیستمم اینطوری شد که اگر به هر کسی کمک کردم دیگه هیچ توقعی ازش ندارم.
و اگر زمانی از کسی درخواست کمک کردم و اون نتونست یا اصلا دلش نخواست که کمکی به من بکنه، ناراحت نمیشم. معمولا من زمانی که از کسی درخواستی دارم یکی از جملاتم این هست که "در صورتی که دلت نمیخواد خیلی راحت بهم بگو که قادر نیستی بهم کمک کنی".

مثلا اخیرا با یکی از دوستان قرار شد کاری با هم انجام بدیم اما در روزی که قرار بود اون کار رو انجام بدیم و در ساعات نزدیک به زمان انجام اون کار بهم اطلاع داد که درگیر کاری هست و برنامه رو انداخت به یک زمان دیگه.
من متوجه این شدم که دوست نداره اون کار رو انجام بده و دیگه پیگیری نکردم برای انجام دوباره اش (واقعیتش با اینکه اینجا هم گفته بودم که اگر نمیتونی بهم بگو ولی گفت اوکیه و برنامه ریخته بودیم و در ساعات نزدیک به زمان انجام اون کار کنسلش کرد زیاد جالب نبود چون به هر حال روی حرفش حساب کرده بود و وقت گذاشته بودم اما به هر حال با توجه به شناختی که دارم ازش مشکلی نبود چون راحت نبود واقعا و فک کنم توی رو دروایسی قبول کرد اولش)

حالا چرا اینا رو نوشتم؟
درخواست کمک هیچ اشکالی نداره، اما از هیچکسی توقع نداشته باشید براتون کاری انجام بده حتی پدر ومادرتون.
همیشه در قسمت های مختلف زندگیم من سعی کردم روی پای خودم وایسم اما در کنارش درخواست کمک هم کردم.
مثلا با اینکه خودم میدونم اصلا در تقلب کردن حرفه ای نیستم و 99 درصد عمرم تقلب نکردم، توی دانشگاه همیشه با 3 4 نفر هماهنگ میکردم که نزدیک هم بشینیم و در صورت نیاز بتونم ازشون کمک بگیرم. اما همیشه خودم از قبل آماده بودم و این برای مواردی بود که ممکن بود دیگه نتونم جواب بدم که اصلا اتفاق نیافتاد در دانشگاه.

یا بارها اینجا یک چیزی نوشتم و ملت (شما) رد میشن میرن بدون هیچ تعاملی. هیچ توقعی ندارم که عکس العملی نشون بدن اما اگر نشون بدن بیشتر براشون احترام قائلم.

نتیجه کلی: فرق بین توقع و درخواست کمک رو بدونید. اگر درخواستتون رو رد کرد ناراحت نشید و برید دنبال یک راه دیگه اما هیچوقت وابسته به کمک کسی نباشید! یعنی خودتون سعی کنید کار رو انجام بدید و در کنارش درخواست کمک هم بکنید.

اگر تا اینجا خوندید و نظر خاصی داشتید خوشحال میشم بخونم.

#MyVision #ThinkAndBehave
ارزش ها ؟ اعتقادات؟

با یکی از دوستان مدتی پیش داشتیم در مورد اعتماد بحث میکردیم، بهم گفت که " به نظرت چطور میشه به یک نفر اعتماد داشت؟"
اون لحظه بهش گفتم صداقت داشته باشه میشه بهش اعتماد داشت.

بعدا بیشتر بهش فکر کردم و دیدم نسخه کاملترش رو اگر میخواستم بهش بگم باید میگفتم " کسی که به ارزش ها و اعتقادات شخصیش تحت هر شرایطی پایبند هست"

کسانی که از نزدیک من را می شناسند میدونن که صداقت و دروغ نگفتن برای من در رتبه اول ارزش هام قرار داره. یعنی کسی حتی یکبار دروغی بگه و در همون لحظه یا بعدا متوجه بشم که دروغ گفته، کلا اعتبارش رو برام از دست میده (یک استثنا داره جلوتر میگم) = دروغ خط قرمز هست!

سربازی که بودیم، به همین دلایلی که گفتم من پیش رئیس هام اعتبار داشتم و هر حرفی که میزدم بدون چون چرا قبول میکردن یا اینکه احترام قائل بودن برای حرفم چون توی کارم (حالا هر کاری) جدی بودم و هستم.
یک سربازی بعد از حدود یکسال که من در بخشی بودم اومد به قسمت ما اضافه بشه (میشه گفت یکی از بهترین جاهای تیپ) و دقیقا کاری که من میکردم رو قرار بود انجام بده و با همین ادعا هم فرستاده بودنش پیش ما. رئیس به من گفت تست بگیر ازش ببین کامپیوتر بلده یا نه و تست گرفتم و اوکی بود.

خلاصه اومده شد سرباز بخش ما (در بخشی که ما بودیم باید فقط پارتی بزرگ داشته باشی که میگرفتنت یا یک مهارتی داشته باشی که هیچکس دیگه نداشته باشه که من جز مورد دوم بودم یعنی با تخصص کامپیوتر و طراحی رفتم و خودم رو معرفی کردم به رئیس بخشش و چند کار طراحی براشون انجام دادم و دو سه ماه میرفتم و میومدم که توی دیدشون باشم😊😊 )، اما هنوز چندماه نگذشته بود و فهمید اونجا مستقر هست شروع کرد به تغییر رویه.
طوری شده بود که نه پشت کامپیوتر مینشست (با غلط های تایپی عمدی و کند بودن و … که نتیجه اون این بود که رئیس میگفت محمودی بشین خودت نامه رو تایپ کن) و نه نامه ها رو برای امضا میبرد ( باز به همون دلایل کند بودن و … ) در واقع هیچ کاری اونجا نمیکرد و من که ارشد بودم و به یک سرباز دیگه که نامه ها رو میبرد داشت ظلم میکرد.
سه بار بصورت جدی بهش هشدار دادم که تو به این دلیل اومدی اینجا و باید کار انجام بدی، اما گوشش بدهکار نبود. جلوی خودش با کادرها صحبت کردم و اونا هم تهدیدش کردن که جا به جاش میکنن.
یکی از کادرها گفت که مسئول نامه ها باشه برای امضا، اما دوباره از فرداش همون آش و همون کاسه و داشت به سربازهای دیگه که قدیمی تر هم بودن ظلم میکرد و هیچکاری انجام نمیداد.
یک روز صبح که اومدم دفتر دیدم در رو باز نمیکنه و بالاخره با کلی در زدن در رو باز کرد. دیدم بیخیال مثل همیشه خوابیده بوده و نظافت رو هم انجام نداده بود.
(در محیط نظامی هر روز صبح هم شما و هم محیط کارتون تمیز و مرتب باشه و قبل از اومدن رئیستون باید کارها رو انجام داده باشی وگرنه تنبیه میشی و اضافه خدمت میخوری)
بقیه سرباز ها هم اومدن.

بهش گفتم چرا نظافت انجام ندادی؟ گفت انجام میدم. رفت که انجام بده و مانع شدم که سرباز های دیگه کمکش بدن (حتی خودمم همیشه کمک میدادم حتی با درجه بالاتر از همشون). محیط داخل که تموم شد رفت بشینه که گفتم بیرون هم کثیفه، پاشد رفت بیرون رو هم جارو بزنه برگ ها رو.
رئیس هم اومد و رفت داخل ولی بیرون وایسادم که کارش رو انجام بده. اومد داخل گفتم چایی، صبحانه؟ برو آماده کن (رئیس و سربازها هم بودن و میدیدن)
رفت نون گرفت اومد بشینه صبحانه بخوره، گفتم نامه های دیروز قرار بود امضا بشه؟ گفت دهن منو سرویس کردی.
گفتم وضعیت همینه برای کسی که نمیتونه پشت کامپیوتر بشینه و نه میتونه درست بره نامه امضا کنه.

شاید بگید نباید اینطوری رفتار میکردم باهاش، اما تا چندماه تحمل کردم و هشدار دادم بهش و حتی کادرها هم بهش هشدار دادن ولی مثل این کسانی بود که میگفت دیگه اومدم اینجا ماندگار شدم و کسی نمیتونه تکونم بده و ادعای زرنگیش میشد و از همه بدتر داشت به سرباز های هم درجه یا درجه بالاتر از خودش ظلم میکرد.

حتی یک روز من خودم مسئول بودم و رئیس ها مرخصی بودن. چندتا جانباز اومدن برای کارهاشون و نامه ها رو تایپ کردم و بهش دادم که ببره امضا کنه و بهشون گفتم تا ظهر بهتون میدم (ساعت 1 تیپ تعطیل میشد) دقیقا همون روز میخواست بره مرخصی که رئیس قبلا بهش داده بود.
صبح رفت و یکساعت بعد برگشت گفت نامه ها رو دادم امضا کنه، گفتم برو دنبالش بگیر بیار و بعدش خواستی برو. چندین بار رفت و اومد و نگران بود که دیر میشه و نمیتونه بره مرخصی و ساعت 1 شد دیدم این بره دنبال نامه و مدارک مردم خراب میکنه و یکدفعه نمیده بهشون و ول میکنه میره. بهش مرخصیش رو دادم و گفتم بره. خودم تا ساعت 3 و نیم وایستادم نامه ها رو امضا گرفتم و دادم بهشون و بعدش رفتم خونه. (حدود ساعت 6 عصر رسیدم خونه!)

#MyVision #ThinkAndBehave
نتیجه نهایی: کسی که به ارزش هاش وفادار نیست، به شما هم وفادار نیست و دیر یا زود شما رو رها میکنه در وسط راه.
حالا این میتونه صداقت باشه یا کار درست انجام دادن در هر شرایطی حتی اگر به ضررش باشه.
در بلند مدت همین وفاداری به ارزش هاتون براتون اعتبار میسازه و مردم بهتون کاملا اعتماد میکنن.

استثنا در مورد نوعی از دروغ به نام "لاف زدن":
من در صورتی که از یک نفر شناخت قبلی و خوبی داشته باشم میدونم که این طرف گهگاهی برای اینکه وجه خودش رو در مقابل من یا در جلوی کسی (معمولا همسر یا دوست دختر :| ) بهتر نشون بده ممکن هست لاف بزنه ( بعدا هم فراموش میکنن چی گفتن و دقیقا همون خصلت دروغ گفتن رو داره).
منم اینجا تایید میکنم حرفاش رو یا بعدا بهش یادآوری میکنم جلوی اون شخص که بیشتر حال کنه (البته تعداد اینطور اشخاصی در زندگی من فقط 2 نفر هستن!)

#MyVision #ThinkAndBehave