حوزه هنری چهارمحال و بختیاری
185 subscribers
1.58K photos
201 videos
28 files
237 links
Download Telegram
📝 روایت قزوه از حاشیه‌های دیدار نویسندگان ادبیات دفاع مقدس با رهبر انقلاب
http://l1l.ir/vz-

♦️پنج شنبه شب جمعی از اهالی ادبیات با رهبر انقلاب دیدار و گفتگو کردند. علیرضا قزوه که در دیدار دیشب حاضر بود پس از رویت یادداشت رهبر انقلاب بر کتاب "وقتی مهتاب گم شد" برخی از حاشیه‌های این دیدار را روایت کرده است.

🔻اين تقريظ را حضرت آقا ديشب نوشتند در ديدار خصوصي يي كه با چند تن از نويسندگان و شاعران و ناشران دفاع مقدس و انقلاب داشتند.

جانباز دلاور علي خوش لفظ هم با حال نه چندان خوش و با عوارض شيميايي و بدني پر از زخم به همراه حميد حسام عزيز و سركار خانم ضرابي زاده نويسنده دختر شينا از همدان آمده بودند.

من و مرتضي اميري اسفندقه دوست شاعرم درست روبروي حضرت آقا و در كنار جناب خوش لفظ و حسام نشسته بوديم. شب خوب و پر خاطره اي بود. نماز مغرب و عشا را كه با حضرت آقا خوانديم آقا در باره كتاب خاطرات آقاي خوش لفظ صحبت هاي بسيار خوبي كردند تمام كتاب را حضرت آقا خوانده بودند و براي ما كلي از زيبايي اين كتاب و زلالي آدم هايش حرف زدند بعد كه خانم ضرابي زاده كتابش را به آقا هديه كردند و در باره كتاب تازه شان كه موضوعش شهيد چيت ساز بود صحبت كوتاهي كردند حضرت آقا كلي راجع به شهيد چيت ساز برايمان حرف زدند و رو به جناب خوش لفظ گفتند كه در كتاب شما هم به اين شهيد خوب پرداخته ايد.

حضرت آقا چند جمله اي هم به درخواست خانم ضرابي زاده برايشان نوشتند. آقاي خوش لفظ هم كتابشان را خدمت آقا بردند و اين نوشته را همان ديشب حضرت آقا نوشتند به همراه يك چفيه و تسبيح كه گفتند تسبيح را به همسرتان بدهيد و اين دفعه با خانم و فرزندان تان بياييد. بعد هم به اميري رو كردند و گفتند از دل اين كتاب اگر خوب بخوانيد ده تا غزل خوب بيرون مي آيد جناب خوش لفظ با تقريظ و چفيه و تسبيح حضرت آقا برگشته بود كنار ما و روي صندلي نشست و تمام وجودش پر از شور و شعف بود.

بعد چشمانم افتاد به سه تا انگشتري كه در دست آقا بود و زوم شد روي انگشتر در نجف نقره اي كه در دست آقا بود. بعد به انگشتان دست خوش لفظ نگاه كردم كه تير و تركش بيشتر انگشتان دو دستش را برده بود و فقط يكي دو انگشت سالم داشت. بعد آرام به خوش لفظ گفتم برو از آقا انگشتر هم بگير . خيلي آرام در گوشم گفت ديگر خجالت مي كشم اين بار كمي بلندتر كلمه انگشتر را به تعمد گفتم و منتظر عكس العمل حضرت آقا شدم. ايشان بلافاصله انگشتري را كه من رصد كرده بودم از دست شان درآوردند و رو به علي آقا كردند و فرمودند بيا انگشتر را بگير.
ديشب شب بچه هاي همدان بود.

از #علیرضا_قزوه
@hozeyehonarich
🌻🌿🌹🌾🍀🌻🌹🌾🌻🌿🌹🌾

صبح آمده ست ، صبح ، عيد آمده ست ، عيد
چون سیب سرخ عید ، لبخندتان رسيد

پيغام داده ايد ، احوال تان خوش است
اعیادكم ربيع ، ايامكم سعيد

در صبح ناگهان ، گل داده است جان
لبريزم از نشاط ، سرشارم از امید

ياران من سلام ! ياران من كجاست ؟
ياري كه پر گشود ، ياري كه پر كشيد

هر چند خسته ايم ، در خود شكسته ايم
بايد غزل سرود، بايد غزل شنيد

بايد دوباره سوخت ، بايد دوباره ساخت
بايد دوباره رفت ، بايد دوباره ديد

در قلب من بهار ، شرمنده ی خداست
در چشم من بهار ، شرمنده ي شهيد ...

#علیرضا_قزوه

@hozeyehonarich