"یکی به نعل یکی به میخ"
بررسی طنز گل آقا در «دو کلمه حرف حساب»
نوشته نجمه زارع بنادکوکی
#معرفی_کتاب
#تازه_های_نشر
#طنز
#سوره_مهر
@hozeyehonarich
بررسی طنز گل آقا در «دو کلمه حرف حساب»
نوشته نجمه زارع بنادکوکی
#معرفی_کتاب
#تازه_های_نشر
#طنز
#سوره_مهر
@hozeyehonarich
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📖 چند خط از یک کتاب
✍️...صابری به طنز نگاهی هنری و ادبی داشت و از شگردها و ترفندهای ادبی چون ایهام و کنایه به فراوانی استفاده میکرد. ظرافت بسیاری از طنزهایش را مردم عادی، بهخصوص جوانان، درک نمیکردند؛ چون باید حداقل آشنایی با ادبیات کهن میداشتند. صابری سبکی کنایی داشت و عدم صراحت را شرط طنزنویسی میدانست. میگوید: «آخر این کار قشنگ نیست که آدم در سرزمین حافظ طنز بنویسد بدون رمز و راز» (صابری 1372 الف: 214).
او بر این باور بود که خواننده باید در فهم متن شریک باشد و خودش پیام طنزنویس را درک کند. به همین دلیل، هیچگاه توضیح نمیدهد و نمیگوید که پیام اصلی طنز کجاست (همان). انتخاب این شیوة طنزنویسی به این مسئله بازمیگردد که صابری اساساً نمیخواهد سوژة طنزش را تخریب کند. میگوید:
من با همة دنیا رفیقم. با همه برادرم. تلخی و تندی را نمیتوانم به خود بقبولانم. خود را برتر نمیبینم. بیعیب نیستم که عیبجویی از دیگران را بیمحابا از قلم جاری کنم. هدفم ساختن است نه تخریب و از هیچکس نمیپذیرم که بگوید فلان شخصیت را باید «کوبید» و هیچ استدلالی را در این زمینه قبول ندارم. حتی اگر اشتباه هم باشد، محور حرکت گلآقا و طنز گلآقایی همین است (صابری 1374: 77).
و همین سبب میشد طنز گلآقا محافظهکارتر از طنزهای تند و آتشین سالهای 1376 به نظر برسد. البته اتفاقات همان سالها نشان میدهد که شیوة طنزنویسی صابری تا چه اندازه سبب تداوم حیات طنز سیاسی در جامعة ایران بعد از انقلاب اسلامی بوده است.
درمجموع، میتوان گفت که چند عامل درونی و بیرونی سبب ماندگاری طنز گلآقایی شده است. عوامل درونی چون توجه به زبان، قالب و شگردهای طنز، و در یک کلام خلق طنز هنری و بیان مشکلات اصلی جامعه (اغلب مسائل اقتصادی و معیشتی) در طنز با نگرشی معتدل. عوامل بیرونی چون ظرف زمانی که طنزهای «دو کلمه حرف حساب» در آن چاپ شده، مخاطبان طنز «دو کلمه حرف حساب»، و تأثیر طنزها بر مخاطب.
در این کتاب، ما به عوامل بیرونی، که سبب ماندگاری طنز میشود، کاری نداریم و بیشتر بر عوامل درونی تأکید داریم. در بخشهای بعدی، به این مسئله میپردازیم که صابری چگونه از زبان، شگردهای ادبی، و قالب استفاده میکند تا طنزهایش را ژرفا و اوج بخشد و آن را از زبان اخباری و پیام ساده و صرف پیراسته گرداند...
📚«یکی به نعل، یکی به میخ» نوشته نجمه زارع بنادکوکی
@hozeyehonarich
🌸
🌾🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📖 چند خط از یک کتاب
✍️...صابری به طنز نگاهی هنری و ادبی داشت و از شگردها و ترفندهای ادبی چون ایهام و کنایه به فراوانی استفاده میکرد. ظرافت بسیاری از طنزهایش را مردم عادی، بهخصوص جوانان، درک نمیکردند؛ چون باید حداقل آشنایی با ادبیات کهن میداشتند. صابری سبکی کنایی داشت و عدم صراحت را شرط طنزنویسی میدانست. میگوید: «آخر این کار قشنگ نیست که آدم در سرزمین حافظ طنز بنویسد بدون رمز و راز» (صابری 1372 الف: 214).
او بر این باور بود که خواننده باید در فهم متن شریک باشد و خودش پیام طنزنویس را درک کند. به همین دلیل، هیچگاه توضیح نمیدهد و نمیگوید که پیام اصلی طنز کجاست (همان). انتخاب این شیوة طنزنویسی به این مسئله بازمیگردد که صابری اساساً نمیخواهد سوژة طنزش را تخریب کند. میگوید:
من با همة دنیا رفیقم. با همه برادرم. تلخی و تندی را نمیتوانم به خود بقبولانم. خود را برتر نمیبینم. بیعیب نیستم که عیبجویی از دیگران را بیمحابا از قلم جاری کنم. هدفم ساختن است نه تخریب و از هیچکس نمیپذیرم که بگوید فلان شخصیت را باید «کوبید» و هیچ استدلالی را در این زمینه قبول ندارم. حتی اگر اشتباه هم باشد، محور حرکت گلآقا و طنز گلآقایی همین است (صابری 1374: 77).
و همین سبب میشد طنز گلآقا محافظهکارتر از طنزهای تند و آتشین سالهای 1376 به نظر برسد. البته اتفاقات همان سالها نشان میدهد که شیوة طنزنویسی صابری تا چه اندازه سبب تداوم حیات طنز سیاسی در جامعة ایران بعد از انقلاب اسلامی بوده است.
درمجموع، میتوان گفت که چند عامل درونی و بیرونی سبب ماندگاری طنز گلآقایی شده است. عوامل درونی چون توجه به زبان، قالب و شگردهای طنز، و در یک کلام خلق طنز هنری و بیان مشکلات اصلی جامعه (اغلب مسائل اقتصادی و معیشتی) در طنز با نگرشی معتدل. عوامل بیرونی چون ظرف زمانی که طنزهای «دو کلمه حرف حساب» در آن چاپ شده، مخاطبان طنز «دو کلمه حرف حساب»، و تأثیر طنزها بر مخاطب.
در این کتاب، ما به عوامل بیرونی، که سبب ماندگاری طنز میشود، کاری نداریم و بیشتر بر عوامل درونی تأکید داریم. در بخشهای بعدی، به این مسئله میپردازیم که صابری چگونه از زبان، شگردهای ادبی، و قالب استفاده میکند تا طنزهایش را ژرفا و اوج بخشد و آن را از زبان اخباری و پیام ساده و صرف پیراسته گرداند...
📚«یکی به نعل، یکی به میخ» نوشته نجمه زارع بنادکوکی
@hozeyehonarich
🌸
🌾🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
بیش از 30 نمایشنامه برای اجرای عموم توسط هنرمندان تئاتر استان به حوزه هنری چهارمحال و بختیاری ارسال شد
@hozeyehonarich
@hozeyehonarich
معاون فرهنگی هنری حوزه هنری چهارمحال و بختیاری در گفتگو با روابط عمومی گفت: در پی انتشار فراخوان اجرای عموم نمایش توسط واحد هنرهای نمایشی حوزه ی هنری استان بیش از 30 نمایشنامه از نویسندگان و کارگردانان چهارمحال و بختیاری به حوزه هنری استان ارسال شده است.
قاسم اسماعیلی دهکردی افزود: حمایت از اجرای عموم نمایش در استان یکی از برنامه های اصلی واحد نمایش حوزه هنری است که در ارتباط با این موضوع فراخوانی در ماه گذشته منتشر شد که با استقبال خوب هنرمندان نمایش استان روبه رو شد.
به گفته وی پیش بینی شده است تا از آثار رسیده برای این فراخوان دو اثر نمایشی صحنه ای و یک اثر نمایشی در حوزه کودک و نوجوان جهت اجرای عموم در استان حمایت مالی شوند.
اسماعیلی اظهار داشت: هنرمندان نمایش در استان چهارمحال و بختیاری جایگاه ویژه ای درهنرهای نمایشی کشور دارند و آثار آنها در بیشتر جشنواره های ملی و بین المللی خوش درخشیده اند.
معاون فرهنگی هنری حوزه هنری چهارمحال و بختیاری گفت: راه اندازی تئاتر مردمی بچه های مسجد، اجرای نمایشنامه خوانی، ارسال آثار به جشنواره های مختلف تئاتر کشور، مسابقه ی نمایشنامه نویسی و... از برنامه های واحد نمایش حوزه هنری استان است که در سال 96 اجرا خواهد شد.
اسماعیلی افزود : نیمه ی دوم مرداد ماه آثار پذیرفته شده جهت اجرای عموم در استان چهارمحال و بختیاری معرفی خواهند شد.
به گزارش روابط عمومی حوزه هنری، واحد نمایش حوزه هنری چهارمحال و بختیاری اواخر خردادماه فراخوان اجرای عموم نمایش را در استان منتشر نمود که تا پایان مهلت تعیین شده 30 متن نمایشی به حوزه هنری استان رسیده است.
@hozeyehonarich
قاسم اسماعیلی دهکردی افزود: حمایت از اجرای عموم نمایش در استان یکی از برنامه های اصلی واحد نمایش حوزه هنری است که در ارتباط با این موضوع فراخوانی در ماه گذشته منتشر شد که با استقبال خوب هنرمندان نمایش استان روبه رو شد.
به گفته وی پیش بینی شده است تا از آثار رسیده برای این فراخوان دو اثر نمایشی صحنه ای و یک اثر نمایشی در حوزه کودک و نوجوان جهت اجرای عموم در استان حمایت مالی شوند.
اسماعیلی اظهار داشت: هنرمندان نمایش در استان چهارمحال و بختیاری جایگاه ویژه ای درهنرهای نمایشی کشور دارند و آثار آنها در بیشتر جشنواره های ملی و بین المللی خوش درخشیده اند.
معاون فرهنگی هنری حوزه هنری چهارمحال و بختیاری گفت: راه اندازی تئاتر مردمی بچه های مسجد، اجرای نمایشنامه خوانی، ارسال آثار به جشنواره های مختلف تئاتر کشور، مسابقه ی نمایشنامه نویسی و... از برنامه های واحد نمایش حوزه هنری استان است که در سال 96 اجرا خواهد شد.
اسماعیلی افزود : نیمه ی دوم مرداد ماه آثار پذیرفته شده جهت اجرای عموم در استان چهارمحال و بختیاری معرفی خواهند شد.
به گزارش روابط عمومی حوزه هنری، واحد نمایش حوزه هنری چهارمحال و بختیاری اواخر خردادماه فراخوان اجرای عموم نمایش را در استان منتشر نمود که تا پایان مهلت تعیین شده 30 متن نمایشی به حوزه هنری استان رسیده است.
@hozeyehonarich
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📖 چند خط از یک کتاب
✍️...حاجحسن لبخند زد ولی از جایش تکان نخورد. هنوز جاگیر نشده بودم که رحمت چوپان خودش را به من رساند. او را زودتر از ما به اینجا فرستاده بودند.
ـ سلام آقا. خوش اومدید.
تا خواستم خوشوبش کنم، جوانی نوزده، بیست ساله کنارم نشست. حاجحسن با دیدن او به حرف آمد:
ـ بهبه اصغر آقای ربانی، بفرما برادر.
تبسمی روی صورت اصغر نشست. نگاه از حاجحسن دزدید و گفت: عموحسن، شما که میدونید زیاد سؤال میکنم!
حاجحسن سر تکان داد. رحمت سر جایش رفت. اصغر ادامه داد: میخوام از این برادر بپرسم استغفار همون توبه است؟
توضیح که دادم، دست گذاشت روی زانویش. بلند شد و گفت: خدا خیرت بده اخوی.
با نگاه تعقیبش کردم. رفت کنار چند اسیر میانسال نشست و آنها او را به حرف گرفتند. از خودم پرسیدم: یعنی این جوون معنی استغفار و توبه رو نمیدونست؟ پس چرا از حاجحسن نپرسیده؟!
یکی از مردان میانسال از کنار اصغر بلند شد. رفت و از سید عبدالرحیم معنی آیهای را پرسید. حواسم به آنها بود که یکی گفت: آقا شما انگلیسی بلدی؟
جوانی لاغر با صورتی گرد و چشمان قهوهای جلویم ایستاده بود. گفتم: نه متأسفانه، نمیدونم.
دلم میخواست بگویم عربی میدانم ولی هنوز به کسی اعتماد نداشتم و میترسیدم مشکلی برایم پیش بیاید. جوان لاغر چرخی زد و از سید عبدالرحیم موسوی هم پرسید. او هم مثل اصغر رفت و با کمی فاصله از مردان میانسال نشست و با سر پایین با آنها حرف زد. با خودم گفتم: اینجا چه خبره؟ چرا اینجوری میکنن؟!
یک لیوان آب به من دادند. توی دلم گفتم: خدا پدرتون رو بیامرزه، تشنهام بود.
آن را سر کشیدم و بلند شدم بروم وضو بگیرم. از مسئول آسایشگاه پرسیدم: از کجا آب بردارم؟
گفت: آب؟
ـ آری، میخوام وضو بگیرم.
گفت: پس اون آبی که بهت دادن چی شد؟
ـ خوردم.
گفت: سهمیه امروز تو برای خوردن و وضو گرفتن همان یه لیوان آب بود که اونم خوردی تموم شد.
ـ ای بابا. من که نمیدونستم...
📚«نامه رسان» نوشته ساسان ناطق
خاطرات آزاده ایرانی، محمود منصوری
🌸
@hozeyehonarich
🌾🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📖 چند خط از یک کتاب
✍️...حاجحسن لبخند زد ولی از جایش تکان نخورد. هنوز جاگیر نشده بودم که رحمت چوپان خودش را به من رساند. او را زودتر از ما به اینجا فرستاده بودند.
ـ سلام آقا. خوش اومدید.
تا خواستم خوشوبش کنم، جوانی نوزده، بیست ساله کنارم نشست. حاجحسن با دیدن او به حرف آمد:
ـ بهبه اصغر آقای ربانی، بفرما برادر.
تبسمی روی صورت اصغر نشست. نگاه از حاجحسن دزدید و گفت: عموحسن، شما که میدونید زیاد سؤال میکنم!
حاجحسن سر تکان داد. رحمت سر جایش رفت. اصغر ادامه داد: میخوام از این برادر بپرسم استغفار همون توبه است؟
توضیح که دادم، دست گذاشت روی زانویش. بلند شد و گفت: خدا خیرت بده اخوی.
با نگاه تعقیبش کردم. رفت کنار چند اسیر میانسال نشست و آنها او را به حرف گرفتند. از خودم پرسیدم: یعنی این جوون معنی استغفار و توبه رو نمیدونست؟ پس چرا از حاجحسن نپرسیده؟!
یکی از مردان میانسال از کنار اصغر بلند شد. رفت و از سید عبدالرحیم معنی آیهای را پرسید. حواسم به آنها بود که یکی گفت: آقا شما انگلیسی بلدی؟
جوانی لاغر با صورتی گرد و چشمان قهوهای جلویم ایستاده بود. گفتم: نه متأسفانه، نمیدونم.
دلم میخواست بگویم عربی میدانم ولی هنوز به کسی اعتماد نداشتم و میترسیدم مشکلی برایم پیش بیاید. جوان لاغر چرخی زد و از سید عبدالرحیم موسوی هم پرسید. او هم مثل اصغر رفت و با کمی فاصله از مردان میانسال نشست و با سر پایین با آنها حرف زد. با خودم گفتم: اینجا چه خبره؟ چرا اینجوری میکنن؟!
یک لیوان آب به من دادند. توی دلم گفتم: خدا پدرتون رو بیامرزه، تشنهام بود.
آن را سر کشیدم و بلند شدم بروم وضو بگیرم. از مسئول آسایشگاه پرسیدم: از کجا آب بردارم؟
گفت: آب؟
ـ آری، میخوام وضو بگیرم.
گفت: پس اون آبی که بهت دادن چی شد؟
ـ خوردم.
گفت: سهمیه امروز تو برای خوردن و وضو گرفتن همان یه لیوان آب بود که اونم خوردی تموم شد.
ـ ای بابا. من که نمیدونستم...
📚«نامه رسان» نوشته ساسان ناطق
خاطرات آزاده ایرانی، محمود منصوری
🌸
@hozeyehonarich
🌾🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
«نامهرسان» نام کتابی است که ساسان ناطق بر اساس روایت محمود منصوری اسیر آزاد شده ایرانی است که به خاطر نوع داستان و روایت و تجربه متفاوتی که بر این آزاده به خاطر تسلط به زبان عربی گذشتهاست، بسیار جذاب و خواندنی است و پنجره جدیدی را به واقعیتهای کمپهای اسرای ایرانی گشوده است.
محمود منصوری پستچی بود اما به جبهه رفت و اسفند 1366 پس از زخمی شدن در عملیات والفجر 10، به اسارت عراقیها درآمد. قرار بود سالها پیشتر خاطراتش مهمانِ خانه پستچیها و مردم ایران شود؛ فرهاد شاهمرادیان در ایلام با او مصاحبه کرده، خسرو عباسی آن را در کرج به روی کاغذ آورده بود اما انتشار کتاب اتفاق نیفتاد تا اینکه کار اواسط 1393 به دست ساسان ناطق رسید.
ناطق در این اثر از ناگفتههای این آزاده، از کار کردن در بغداد سالهای پیش از جنگ، از خدمت سربازی، از استخدامش در اداره پست ایلام و جابهجاییهایش در ادارات پست موسیان، مهران، صالحآباد؛ از واقعه خانمانسوزی که برای مردم استان ایلام پیش از آغاز رسمی جنگ رقم خورد، و صد البته از اسارت و از جزئیات بیشتر زندگی در اردوگاه دشمن نوشته است.
محمود منصوری سوم خرداد 1323 در روستای امامزاده سید حسن مهران به دنیا آمده است. او جانباز 55 درصدی جنگ تحمیلی و پدر 8 فرزند است.
انتشارات سوره مهر این کتاب را چاپ و به مخاطبان ادبیات دفاع مقدس عرضه کرده است.
«نامه رسان» نوشته ساسان ناطق
خاطرات آزاده ایرانی، محمود منصوری
انتشارات سوره مهر
@hozeyehonarich
محمود منصوری پستچی بود اما به جبهه رفت و اسفند 1366 پس از زخمی شدن در عملیات والفجر 10، به اسارت عراقیها درآمد. قرار بود سالها پیشتر خاطراتش مهمانِ خانه پستچیها و مردم ایران شود؛ فرهاد شاهمرادیان در ایلام با او مصاحبه کرده، خسرو عباسی آن را در کرج به روی کاغذ آورده بود اما انتشار کتاب اتفاق نیفتاد تا اینکه کار اواسط 1393 به دست ساسان ناطق رسید.
ناطق در این اثر از ناگفتههای این آزاده، از کار کردن در بغداد سالهای پیش از جنگ، از خدمت سربازی، از استخدامش در اداره پست ایلام و جابهجاییهایش در ادارات پست موسیان، مهران، صالحآباد؛ از واقعه خانمانسوزی که برای مردم استان ایلام پیش از آغاز رسمی جنگ رقم خورد، و صد البته از اسارت و از جزئیات بیشتر زندگی در اردوگاه دشمن نوشته است.
محمود منصوری سوم خرداد 1323 در روستای امامزاده سید حسن مهران به دنیا آمده است. او جانباز 55 درصدی جنگ تحمیلی و پدر 8 فرزند است.
انتشارات سوره مهر این کتاب را چاپ و به مخاطبان ادبیات دفاع مقدس عرضه کرده است.
«نامه رسان» نوشته ساسان ناطق
خاطرات آزاده ایرانی، محمود منصوری
انتشارات سوره مهر
@hozeyehonarich
http://yon.ir/V28UG
«برادر خوانده » رمان تاریخی محمود مهدوی برای گروه سنی نوجوان است که به تازگی توسط سوره مهر منتشر شده است.
مهدوی درباره این اثر گفت: رمان درباره حوادث مربوط به اشغال اردبیل به وسیله روسها و واقعه تلخ تاراج اردبیل و گنجینه بقعه شیخصفیالدین توسط روسها است که از زبان 2 شخصیت داستانی نوجوانی به نام «آلیش» و گرگش «دؤشلی» روایت شده است.
لینک خبر:
http://yon.ir/8zgQt
@hozeyehonarich
«برادر خوانده » رمان تاریخی محمود مهدوی برای گروه سنی نوجوان است که به تازگی توسط سوره مهر منتشر شده است.
مهدوی درباره این اثر گفت: رمان درباره حوادث مربوط به اشغال اردبیل به وسیله روسها و واقعه تلخ تاراج اردبیل و گنجینه بقعه شیخصفیالدین توسط روسها است که از زبان 2 شخصیت داستانی نوجوانی به نام «آلیش» و گرگش «دؤشلی» روایت شده است.
لینک خبر:
http://yon.ir/8zgQt
@hozeyehonarich
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📖 چند خط از یک کتاب
✍️...به شهر كه برگشتند، نرسيده به سربازخانه، هواپيمايي را توي آسمان ديدند. ناخودآگاه نگاهشان را از آسمان گرفتند و به يال اسب دوختند. اسب ميرفت و نرمه بادي لاي يالش ميلوليد. صداي مهيبي باز سر آن دو را بهسمت آسمان برگرداند. هواپيما گوللـه آتشي شده بود و از پايين آسمان ميريخت. آليش با خوشحالي نگاهي به آقاجان انداخت. چشمان آقاجان ميخنديد. نزديك چهارراه پهلوي، جابر مجبور شد نگه دارد. تانك و زرهپوش و كاميونهاي روسي در خيابان ميغريدند. آليش رفت بالاي فايتون و نگاهي به آن دورها انداخت و گفت:«از طرف زنجير ميآيند.»
وسط چهارراه، افسر روسي ايستاده بود و دمبهدم به نقشهاي كه در دست داشت نگاهي میانداخت و علامت ميداد كاميونها بهسمتي بروند و تانكها بكشند طرف عمارت سالاريه. خيابان كه به خلوتي رسيد، پيادهنظام جاي تانكها را گرفت. چشم جابر لابهلای عقربههاي ساعت مچياش بهكندي ميچرخيد. دلهره نميگذاشت سر جايش آرام بايستد. ميخواست جلوي اين اجنبيها دربيايد؛ ولي نميشد بيگدار به آب زد. حالا لحظاتي بود كه آرزو داشت بهسرعت بگذرند و بااينهمه، عقربهها كنار عدد دو خوابيده بودند و خيال نداشتند تكاني به خودشان بدهند.
آليش هنوز بالاي فايتون ايستاده بود و عين روزهاي شبيهخواني از آن بالا همهچيز را ديد؛ اشقياء با لباس خاكي سوار بر اسبهاي آهني!
يكي گفت:«زنده باد ارتش سرخ... زنده باد ارتش سرخ...»
اهالي بهتزده بودند و دستهاي اينوروآنور سوت و كف ميزدند و ميخنديدند. سربازها هم برايشان دست تكان ميدادند. چيزي دل آليش را چنگ زد و خواست با صداي بلند فرياد بزند. نتوانست و دست روي دهانش گذاشت و دانههاي اشك روي گونهاش غلطيدند.
هنوز صداي سوت و كف بلند بود. دستهاي از سالداتها به طرف سربازخانه قدمرو زدند. عدهاي راه ساختمانهاي نيمهكارة نارينقلعه را در پيش گرفتند. دستة سوم، مقصدشان جلوي پل داشكَسَن و بستر خشك رودخانة باليقلي بود. موج جمعيت، آليش و آقاجان را سمت عمارت سالاريه كشاند. چپ و راست در عمارت، دو تانك ايستاده بود و پهلوي هركدام ستارة سرخي ديده ميشد. يك افسر روسي بالاي تانك رفت. حرف زد و كسي از آن چيزي نفهميد. قنبر، يكي از مهاجرهاي روسي كه معلوم نبود اسم اصلياش چي بوده، در تازهميدان لباسكهنه ميفروخت، كنار افسر ايستاد و شد ديلماج افسر. او هفتتيري در دست داشت و وقتي دستش را در هوا تكان داد، اسلحهاش در هوا رقصيد....
📚«برادرخوانده» نوشته محمود مهدوی
رمان برتر از هشتمین جشنواره داستان انقلاب
🌸
@hozeyehonarich
🌾🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📖 چند خط از یک کتاب
✍️...به شهر كه برگشتند، نرسيده به سربازخانه، هواپيمايي را توي آسمان ديدند. ناخودآگاه نگاهشان را از آسمان گرفتند و به يال اسب دوختند. اسب ميرفت و نرمه بادي لاي يالش ميلوليد. صداي مهيبي باز سر آن دو را بهسمت آسمان برگرداند. هواپيما گوللـه آتشي شده بود و از پايين آسمان ميريخت. آليش با خوشحالي نگاهي به آقاجان انداخت. چشمان آقاجان ميخنديد. نزديك چهارراه پهلوي، جابر مجبور شد نگه دارد. تانك و زرهپوش و كاميونهاي روسي در خيابان ميغريدند. آليش رفت بالاي فايتون و نگاهي به آن دورها انداخت و گفت:«از طرف زنجير ميآيند.»
وسط چهارراه، افسر روسي ايستاده بود و دمبهدم به نقشهاي كه در دست داشت نگاهي میانداخت و علامت ميداد كاميونها بهسمتي بروند و تانكها بكشند طرف عمارت سالاريه. خيابان كه به خلوتي رسيد، پيادهنظام جاي تانكها را گرفت. چشم جابر لابهلای عقربههاي ساعت مچياش بهكندي ميچرخيد. دلهره نميگذاشت سر جايش آرام بايستد. ميخواست جلوي اين اجنبيها دربيايد؛ ولي نميشد بيگدار به آب زد. حالا لحظاتي بود كه آرزو داشت بهسرعت بگذرند و بااينهمه، عقربهها كنار عدد دو خوابيده بودند و خيال نداشتند تكاني به خودشان بدهند.
آليش هنوز بالاي فايتون ايستاده بود و عين روزهاي شبيهخواني از آن بالا همهچيز را ديد؛ اشقياء با لباس خاكي سوار بر اسبهاي آهني!
يكي گفت:«زنده باد ارتش سرخ... زنده باد ارتش سرخ...»
اهالي بهتزده بودند و دستهاي اينوروآنور سوت و كف ميزدند و ميخنديدند. سربازها هم برايشان دست تكان ميدادند. چيزي دل آليش را چنگ زد و خواست با صداي بلند فرياد بزند. نتوانست و دست روي دهانش گذاشت و دانههاي اشك روي گونهاش غلطيدند.
هنوز صداي سوت و كف بلند بود. دستهاي از سالداتها به طرف سربازخانه قدمرو زدند. عدهاي راه ساختمانهاي نيمهكارة نارينقلعه را در پيش گرفتند. دستة سوم، مقصدشان جلوي پل داشكَسَن و بستر خشك رودخانة باليقلي بود. موج جمعيت، آليش و آقاجان را سمت عمارت سالاريه كشاند. چپ و راست در عمارت، دو تانك ايستاده بود و پهلوي هركدام ستارة سرخي ديده ميشد. يك افسر روسي بالاي تانك رفت. حرف زد و كسي از آن چيزي نفهميد. قنبر، يكي از مهاجرهاي روسي كه معلوم نبود اسم اصلياش چي بوده، در تازهميدان لباسكهنه ميفروخت، كنار افسر ايستاد و شد ديلماج افسر. او هفتتيري در دست داشت و وقتي دستش را در هوا تكان داد، اسلحهاش در هوا رقصيد....
📚«برادرخوانده» نوشته محمود مهدوی
رمان برتر از هشتمین جشنواره داستان انقلاب
🌸
@hozeyehonarich
🌾🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
مرغ دلم راهی قم میشود
در حرم امن تو گم میشود
عمه سادات سلام علیک
روح عبادات سلام علیک
تولد حضرت فاطمه معصومه (س) و روز دختر مبارک باد🌸🌺
@hozeyehonarich
در حرم امن تو گم میشود
عمه سادات سلام علیک
روح عبادات سلام علیک
تولد حضرت فاطمه معصومه (س) و روز دختر مبارک باد🌸🌺
@hozeyehonarich
☑واحد نمایش حوزه هنری چهارمحال و بختیاری از ارسال آثار شما به جشنواره تکخند استقبال می کند. پس تا 5مردادماه منتظر شما هستیم تا آثارتان را در قالب word به دبیرخانه جشنواره ارسال نمایم.
@hozeyehonarich
@hozeyehonarich
☑️خوانش نمایشنامه «گم شده در یانکرز»
اثر: «نیل سایمون»
کارگردان: «پریا امینی»
7 و 8 مرداد، ساعت 19، خانه هنرمندان
@hozeyehonarich
اثر: «نیل سایمون»
کارگردان: «پریا امینی»
7 و 8 مرداد، ساعت 19، خانه هنرمندان
@hozeyehonarich
انیمیشن کوتاه «تماشاچی» ساخته محسن باقری دستگردی به بخش مسابقه سه جشنواره جهانی در کشور های: هند، مصر و پرتغال راه یافت
Www.artsharekord.ir
@hozeyehonarich
Www.artsharekord.ir
@hozeyehonarich
پژمان بهادری شاعر جوان و خوش آتیهی استان مسئول جلسات هفتگی شعر سپید حوزه هنری چهارمحال و بختیاری شد
Www.artshahrekord.ir
@hozeyehonarich
Www.artshahrekord.ir
@hozeyehonarich
مسئول واحد آفرینشهای ادبی حوزه هنری چهارمحال و بختیاری در گفتگو با روابط عمومی حوزه هنری گفت: با حضور مسئولین حوزه ی هنری در نشست شعر سپید خانه ی هنرمندان، پژمان بهادری شاعر جوان و خلاق استان مسئولیت جلسات هفتگی شعر سپید حوزه هنری چهارمحال و بختیاری را به عهده گرفت و از زحمات و خدمات شایستهی وسعت الله کاظمیان دهکردی تقدیر به عمل آمد.
اعظم قاسمی چالشتری افزود: یکی از رسالتهای حوزهی هنری جریانسازی و حمایت از جریانهایی است که با اهداف حوزه هنری همخوانی داشته باشند و جلسات ادبی که به صورت هفتگی در خانهی هنرمندان برگزار میشود . از این قبیلند.
وی افزود: جلسات هفتگی شعر سپید حوزه ی هنری بیش از 10 سال است که در خانه هنرمندان حوزه هنری بدون وقفه برگزار می شود و تشکیل این جلسات مورد استقبال شاعران سپیدگوی استان قرار گرفته است.
به گفته وی: به منظور ایجاد خلاقیت بیشتر و استفاده از ایدههای جدید در برگزاری این جلسات پس از بررسی و رایزنی ها یکی از شاعران جوان و خلاق استان برای برگزاری این جلسات هفتگی انتخاب شد که امیدواریم در کنار توجه به تجربه گذشتگان با برنامه ریزی و سیاست گذاری جدید موجب پویایی و پیشرفت بیشتراین جلسات گردد.
قاسمی اظهار داشت: در این نشست ها که یکشنبهی هر هفته در خانه هنرمندان حوزه هنری برگزار می شود شاعران تازهترین سرودههای خود را خوانش کرده و به نقد و بررسی آثار یکدیگر می پردازند.
مسئول واحد آفرینشهای ادبی حوزه هنری گفت: وسعت الله کاظمیان به مدت 4 سال مسئولیت این نشست را به عهده داشت و طی این مدت نشست های بسیار مفیدی برگزار کرده و شاعران جوان بسیاری را در استان پرورش داده است. در این جلسه ضمن معرفی آقای پژمان بهادری به عنوان مسئول جدید نشست هفتگی شعر سپید از خدمات آقای وسعتالله کاظمیان قدردانی شد.
به گزارش روابط عمومی حوزه هنری؛ پژمان بهادری متولد ۱۳۶۱در شهرکرد، دانش آموخته ی رشته ی حقوق و وکیل پایه یک دادگستری است.بهادری فعالیت ادبی خود را از سال ۷۸ آغازکرده واز همان سال ها حضور مستمر و همکاری های زیادی با انجمنهای ادبی شهرکرد و کشور داشته است. شرکت در جشنواره های دانشجویی. برگزیده ی شعر آزاد دانشجویان کشور در سال ۸۴، داوری جشنواره های استانی، همکاری با مجلات مختلف ادبی. عضو شورای نظارت بر شعر و کارشناسی حوزه ی هنری استان چهارمحال و بختیاری (بخش آزاد)، از دیگر فعالیت های هنری این شاعر استان می باشد. از بهادری مجموعه شعر «لغت در حوالی ارد یبهشت» همزمان با نمایشگاه کتاب امسال چاپ و منتشر شده است و یک مجموعه شعر کوتاه سپید نیز از این شاعر جوان به زودی به چاپ خواهد رسید.
Www.artshahrekord.ir
@hozeyehonarich
اعظم قاسمی چالشتری افزود: یکی از رسالتهای حوزهی هنری جریانسازی و حمایت از جریانهایی است که با اهداف حوزه هنری همخوانی داشته باشند و جلسات ادبی که به صورت هفتگی در خانهی هنرمندان برگزار میشود . از این قبیلند.
وی افزود: جلسات هفتگی شعر سپید حوزه ی هنری بیش از 10 سال است که در خانه هنرمندان حوزه هنری بدون وقفه برگزار می شود و تشکیل این جلسات مورد استقبال شاعران سپیدگوی استان قرار گرفته است.
به گفته وی: به منظور ایجاد خلاقیت بیشتر و استفاده از ایدههای جدید در برگزاری این جلسات پس از بررسی و رایزنی ها یکی از شاعران جوان و خلاق استان برای برگزاری این جلسات هفتگی انتخاب شد که امیدواریم در کنار توجه به تجربه گذشتگان با برنامه ریزی و سیاست گذاری جدید موجب پویایی و پیشرفت بیشتراین جلسات گردد.
قاسمی اظهار داشت: در این نشست ها که یکشنبهی هر هفته در خانه هنرمندان حوزه هنری برگزار می شود شاعران تازهترین سرودههای خود را خوانش کرده و به نقد و بررسی آثار یکدیگر می پردازند.
مسئول واحد آفرینشهای ادبی حوزه هنری گفت: وسعت الله کاظمیان به مدت 4 سال مسئولیت این نشست را به عهده داشت و طی این مدت نشست های بسیار مفیدی برگزار کرده و شاعران جوان بسیاری را در استان پرورش داده است. در این جلسه ضمن معرفی آقای پژمان بهادری به عنوان مسئول جدید نشست هفتگی شعر سپید از خدمات آقای وسعتالله کاظمیان قدردانی شد.
به گزارش روابط عمومی حوزه هنری؛ پژمان بهادری متولد ۱۳۶۱در شهرکرد، دانش آموخته ی رشته ی حقوق و وکیل پایه یک دادگستری است.بهادری فعالیت ادبی خود را از سال ۷۸ آغازکرده واز همان سال ها حضور مستمر و همکاری های زیادی با انجمنهای ادبی شهرکرد و کشور داشته است. شرکت در جشنواره های دانشجویی. برگزیده ی شعر آزاد دانشجویان کشور در سال ۸۴، داوری جشنواره های استانی، همکاری با مجلات مختلف ادبی. عضو شورای نظارت بر شعر و کارشناسی حوزه ی هنری استان چهارمحال و بختیاری (بخش آزاد)، از دیگر فعالیت های هنری این شاعر استان می باشد. از بهادری مجموعه شعر «لغت در حوالی ارد یبهشت» همزمان با نمایشگاه کتاب امسال چاپ و منتشر شده است و یک مجموعه شعر کوتاه سپید نیز از این شاعر جوان به زودی به چاپ خواهد رسید.
Www.artshahrekord.ir
@hozeyehonarich
کارگاه عکس کیارنگ علایی از سوی واحد آموزش و پژوهش و خانه عکاسان حوزه هنری چهارمحال و بختیاری از عصر سه شنبه 3 مرداد ماه در نگارخانه شهید آوینی کار خود را آغاز کرد
Www.artshahrekord.ir
@hozeyehonarich
Www.artshahrekord.ir
@hozeyehonarich
نمایشگاه (پوستر، بیانِ معنا)
آثار قاسم رشیدی ده صحرایی
که در جشنوارههای مختلف داخلی و بینالمللی حائز رتبههای برتر شدند
لینک آثار👇👇
http://artshahrekord.ir/Default.aspx?page=22373
@hozeyehonarich
آثار قاسم رشیدی ده صحرایی
که در جشنوارههای مختلف داخلی و بینالمللی حائز رتبههای برتر شدند
لینک آثار👇👇
http://artshahrekord.ir/Default.aspx?page=22373
@hozeyehonarich
♦️محمود شریف صادقی غزلسرای توانا و شاعر اهل بیت (ع) متخلص به «وفا» صبح امروز به دلیل بیماری درگذشت.
📡@hozeyehonarich
📡@hozeyehonarich
یکی از اشعار این شاعر آیینی که در سال 93 در محضر رهبر معظم انقلاب اسلامی قرائت شده را در زیر میخوانید:
از طلعت زیبای تو گر پرده برافتد
ماه از نظر مردم صاحبنظر افتد
گر پیش رخت گل بزند لاف نکویی
از شاخه به یک جنبش باد سحر افتد
در باده عشق تو ندانم چه اثرهاست
کز خویش هر آن کس که خورد بیخبر افتد
با کام هوس هر که ره عشق تو پوید
با هر قدمی مرحلهای دورتر افتد
ای حجت ثانیعشر ای مهر جهانتاب
از طلعت زیبای تو کی پرده برافتد؟
گر دیدن روی تو به مرگ است میسر
با شوق دهم جان که به رویت نظر افتد
از فخر زنم طعنه بر افلاک چو گردی
گر رهگذرت بر من بی پا و سر افتد
ای منجی عالم ستم و جور شد از حد
باز آ که ز دست متعدی سپر افتد
پر مظلمه شد دهر بیا تا شجر عدل
در سایه جانپرور تو بارور افتد
گر قوت دل منتظران خون جگر شد
غم نیست چو وصل تو به خون جگر افتد
ای منتقم خون شهیدان ره حق
مپسند که خونهای مقدس هدر افتد
گویند دعای سحری راست اثرها
لطفی که دعاهای «وفا» کارگر افتد
@hozeyehonarich
از طلعت زیبای تو گر پرده برافتد
ماه از نظر مردم صاحبنظر افتد
گر پیش رخت گل بزند لاف نکویی
از شاخه به یک جنبش باد سحر افتد
در باده عشق تو ندانم چه اثرهاست
کز خویش هر آن کس که خورد بیخبر افتد
با کام هوس هر که ره عشق تو پوید
با هر قدمی مرحلهای دورتر افتد
ای حجت ثانیعشر ای مهر جهانتاب
از طلعت زیبای تو کی پرده برافتد؟
گر دیدن روی تو به مرگ است میسر
با شوق دهم جان که به رویت نظر افتد
از فخر زنم طعنه بر افلاک چو گردی
گر رهگذرت بر من بی پا و سر افتد
ای منجی عالم ستم و جور شد از حد
باز آ که ز دست متعدی سپر افتد
پر مظلمه شد دهر بیا تا شجر عدل
در سایه جانپرور تو بارور افتد
گر قوت دل منتظران خون جگر شد
غم نیست چو وصل تو به خون جگر افتد
ای منتقم خون شهیدان ره حق
مپسند که خونهای مقدس هدر افتد
گویند دعای سحری راست اثرها
لطفی که دعاهای «وفا» کارگر افتد
@hozeyehonarich
نشست معرفی و نقد رمان(ظلمت سفید)نوشته سجاد خالقی
دوشنبه 16 مرداد ماه
ساعت 6 عصر، خانه هنرمندان حوزه هنری
@hozeyehonarich
دوشنبه 16 مرداد ماه
ساعت 6 عصر، خانه هنرمندان حوزه هنری
@hozeyehonarich