Hossein Abdoh Tabrizi
12.4K subscribers
371 photos
98 videos
228 files
383 links
یادداشت‌های حسین عبده تبریزی

لینک کانال
https://t.me/HosseinAbdohTabrizi
Download Telegram
در کلاس «املاک و مستغلات» حسین عبده تبریزی در دانشگاه صنعتی شریف، در هفته‌ی پایانی اردیبهشت ۱۴۰۴، دو اقتصاددان برجسته‌ی ایرانی، دکتر امیر کرمانی و دکتر حامد قدوسی، لطف کرده و به‌صورت آنلاین حضور یافتند و با دانشجویان این درس به گفت‌وگو پرداختند. حضور و مشارکت این دو اندیشمند، که در فضای دانشگاهی بین‌المللی جایگاه ممتازی دارند، فرصتی ارزشمند برای تعمیق درک دانشجویان از پیچیدگی‌های بازار املاک و مسکن در ایران فراهم کرد.
دکتر امیر کرمانی، استاد اقتصاد در دانشگاه کالیفرنیا در برکلی و پژوهشگر ارشد در مؤسسات مالی معتبر بین‌المللی، نخستین سخنران این جلسه بود. او به بررسی نقش سیاست‌های پولی در بازار املاک و مستغلات پرداخت و به‌ویژه بر پیامدهای نرخ بهره، نقدینگی و تغییرات ساختاری در سیاست‌های بانک مرکزی بر رفتار سرمایه‌گذاران ملکی تأکید کرد. او توضیح داد که چگونه در محیط‌های با تورم بالا و نرخ بهره‌ی واقعی منفی، دارایی‌های غیرنقد، به‌ویژه املاک، تبدیل به پناهگاه سرمایه می‌شوند و موجب افزایش شدید قیمت‌ها می‌گردند، بی‌آن‌که لزوماً توسعه‌ی واقعی در عرضه‌ی مسکن رخ دهد.
دکتر کرمانی هم‌چنین به تفاوت اثرگذاری سیاست پولی در اقتصادهای توسعه‌یافته و اقتصادهایی چون ایران اشاره کرد؛ او بر این نکته تأکید داشت که در اقتصاد ایران، اثرگذاری سیاست‌های پولی به‌واسطه‌ی بی‌ثباتی‌های ساختاری، محدودتر و در عین حال نوسان‌آفرین‌تر است. به‌زعم او، این ویژگی موجب می‌شود که املاک به‌جای ایفای نقش بلندمدت در تأمین مسکن خانوار، به ابزاری برای سفته‌بازی بدل شوند.
سخنران دوم، دکتر حامد قدوسی، استاد امور مالی در مدرسه‌ی مدیریت استیونز در آمریکا و پژوهشگر حوزه‌ی سیاست‌گذاری عمومی، به بررسی موضوع مسکن در استطاعت (affordable housing) پرداخت. او با بهره‌گیری از تجربه‌های بین‌المللی، چهارچوبی مفهومی برای تحلیل این مسئله در ایران ترسیم کرد. وی توضیح داد که «مسکن در استطاعت» صرفاً به معنای کاهش قیمت مسکن نیست، بلکه مجموعه‌ای از مداخلات سیاست‌گذاری در سمت تقاضا (مانند یارانه‌های هدفمند، ابزارهای اعتباری برای اقشار خاص) و در سمت عرضه (از جمله تشویق ساخت‌وساز توسط بخش خصوصی و توسعه‌ی زمین‌های شهری) را شامل می‌شود.
در بخش دوم سخنان خود، دکتر حامد قدوسی به معرفی یکی از موفق‌ترین الگوهای بین‌المللی در زمینه‌ی حمایت از مسکن در استطاعت، یعنی برنامه‌ی LIHTC (Low-Income Housing Tax Credit) در ایالات متحده پرداخت. وی توضیح داد که این طرح از طریق اعطای اعتبار مالیاتی به سرمایه‌گذاران خصوصی، آن‌ها را تشویق می‌کند تا در پروژه‌های ساخت یا نوسازی مسکن برای اقشار کم‌درآمد سرمایه‌گذاری کنند. در واقع، دولت به‌ جای مداخله‌ی مستقیم در ساخت مسکن، از ابزار مالیاتی برای جهت‌دهی منابع بخش خصوصی بهره می‌گیرد. دکتر قدوسی تأکید کرد که LIHTC الگویی هوشمندانه از ترکیب سیاست اجتماعی و سازوکار بازار است که ممکن است الهام‌بخش سیاست‌گذاران ایرانی نیز باشد، به‌ویژه در شرایطی که منابع عمومی محدود و نیاز به راه‌کارهای پایدار در حوزه‌ی مسکن گسترده است.
در پایان این نشست علمی، حسین عبده تبریزی ضمن قدردانی از این دو استاد فرهیخته، بر اهمیت اتصال تجربه‌ی سیاست‌گذاری و تحلیل نظری تأکید کرد.
رویداد موفق «Mashhad Invex + Mashhad Finex»
رویداد موفق «Mashhad Invex + Mashhad Finex» که از تاریخ ۳۱ اردیبهشت تا ۴ خرداد ۱۴۰۳ در شهر مشهد برگزار شد، صحنه‌ای بود از ده‌ها نشست‌ و ارائه‌ی تحلیلی درباره‌‌ی سناریوهای آینده‌ی بازار سرمایه و به طور کلی اقتصاد ایران و جهان. در روز پایانی این نمایشگاه، نشست ویژه‌ای به همت آکادمی سامان و با مدیریت آقای علی میرزاخانی برگزار شد. متأسفانه من فقط ارائه‌های صاحب‌نظران و استادان آقایان دکتر فرهاد نیلی، دکتر داود سوری، دکتر بهزاد بهمن‌نژاد و آقای میرزاخانی را گوش کردم و متأسفانه پس از ارائه‌ی خود ناچار بودم جلسه را ترک کنم. آنچه در ادامه می‌آید، خلاصه‌ای از نکات اصلی مطرح‌شده توسط این سخنرانان است؛ چند پارگراف نیز در مورد ارائه‌ی خودم آورده‌ام. اسلاید سایر سخنرانان این روز هم تقدیم می‌شود. توصیه می‌کنم ویدیوی نشست‌های این روز را حتماً ببینید.
یکی از سخنرانان با رویکردی ساختارمند، چارچوبی برای تحلیل اقتصاد سیاسی ایران ترسیم کرد و نشان داد چگونه شرایط داخلی و بین‌المللی، سناریوهای ممکن برای آینده‌ی اقتصاد کشور را تعریف می‌کنند. او با دسته‌بندی چهارگانه‌ی «تقابل سخت»، «نه جنگ و نه مذاکره»، «توافق محدود» و «توافق پایدار،» پیامدهای هر سناریو را بر متغیرهایی مانند رشد اقتصادی، نرخ ارز، تورم و نرخ بهره تحلیل کرد و نقش محدودیت‌های داخلی در شکست اصلاحات اقتصادی را مورد تأکید قرار داد.
دیگری تمرکز خود را بر تحولات بازارهای داخلی، از جمله بازار مسکن و خودرو گذاشت. او نشان داد که چگونه بازدهی دیگر دارایی‌ها، نقدشوندگی پایین، رشد قیمت زمین و کاهش جذابیت ساخت‌وساز منجر به رکود عمیق در بازار مسکن شده است. وی هم‌چنین از تغییر الگوی تقاضا از واحدهای نوساز به واحدهای قدیمی سخن گفت و بازار خودرو را به‌عنوان پناهگاه جدید سرمایه در فضای انتظاری معرفی کرد.
سخنران سوم با تحلیل تاریخی نرخ ارز و رفتارهای پولی، سه پارادایم ارزی در اقتصاد ایران را معرفی کرد و نشان داد که چگونه نرخ ارز در کوتاه‌مدت از تورم تبعیت کرده و در بلندمدت تابعی از درآمد نفتی واقعی کشور است. او تأکید کرد که سیاست‌های ارزی و مالی دولت در مواجهه با شوک‌های بیرونی، از جمله تحریم و پاندمی، نقش اصلی در وقوع جهش‌های ارزی و کاهش فاصله بین آن‌ها داشته‌اند.
و سخنران چهارم با نگاهی بین‌المللی، پیامدهای سیاست‌های اقتصادی آمریکا، بازگشت احتمالی ترامپ، جنگ تعرفه‌ای و بی‌ثباتی ژئوپلیتیک را بر اقتصاد جهانی تحلیل کرد. او هشدار داد که در صورت تکرار سیاست‌های دولت ترامپ، سناریوی «فروش آمریکا» می‌تواند به افت ارزش دلار و بروز رکود تورمی در ایالات متحده منجر شود. وی هم‌چنین به ارتباط بین ریسک‌های جهانی و آسیب‌پذیری اقتصاد ایران اشاره کرد.
این نشست با تمرکز بر تحلیل داده‌محور، سناریوهای محتمل و توصیه‌های سیاست‌گذاری، نقش مهمی در شکل‌دهی به درک فعالان اقتصادی از مسیرهای آینده ایفا کرد. توصیه می‌شود برای مشاهده‌ی کامل ویدیوهای این نشست‌ها به وب‌سایت آکادمی سامان مراجعه فرمایید.
در این نشستِ صبح آخرین روز نمایشگاه «Mashhad Invex + Finex» که خرداد ۱۴۰۴ در مشهد برگزار شد، من (حسین عبده تبریزی) صحبت‌های متفاوتی داشتم که امیدوارم توجه بنگاه‌های تولیدی و مقام تنظیم‌گر کشور را برانگیزد. در سخنان خود تلاش کردم تا مرز روشن و دقیقی میان «حوزه‌ی مالی شرکت‌های غیرمالی» و «فعالیت‌های بازار سرمایه» ترسیم کنم؛ مفهومی که در عمل و سیاست‌گذاری اقتصادی کشور اغلب نادیده گرفته شده و انحراف‌هایی پرهزینه به دنبال داشته است.
عنوان کردم که وظیفه‌ی هر بنگاه اقتصادی غیربانکی یا غیرمالی، متمرکزماندن بر مأموریت اصلی خود، یعنی تولید کالا و خدمات، است. این بنگاه‌ها باید بکوشند تا بهینه‌ترین شیوه‌های تأمین مالی را برای تحقق اهداف تولیدی‌شان بیابند، اما این به معنای ورود به صنعت مالی و تبدیل‌شدن به بازیگر بازار سرمایه نیست. برای نمونه، شرکتی که در حوزه‌ی فولاد یا پتروشیمی فعالیت می‌کند، به جای آن‌که منابع و ظرفیت‌های خود را صرف تأسیس نهادهایی چون شرکت تأمین سرمایه، کارگزاری بورس یا صندوق سرمایه‌گذاری کند، بهتر است با نهادهای تخصصی مالی همکاری کرده و از ظرفیت آن‌ها بهره‌مند شود.
معتقدم بنگاه‌های تولیدی با تعقیب این روند، «ورود به رشته‌ای جدید» را دنبال می‌کنند و آن را تکرار تجربه‌ای می‌دانم که کشور در دهه‌ی ۱۳۸۰ پشت سر گذاشت. در آن زمان، بنگاه‌های تولیدی بسیاری به امید دسترسی آسان‌تر به منابع مالی، می‌خواستند اقدام به تأسیس بانک کنند و برخی تأسیس کردند. اما این روند نه تنها مشکلات تأمین مالی را حل نکرد، بلکه موجب سردرگمی راهبردی بنگاه‌ها، تخصیص غلط منابع و تعارض منافع شد. امروز نیز شاهد آنیم که بسیاری از بنگاه‌های صنعتی به جای تمرکز بر افزایش بهره‌وری، توسعه‌ی محصول یا گسترش بازارهای صادراتی، در حال گرفتن مجوز برای تأسیس شرکت‌های تأمین سرمایه یا ورود به صنعت مدیریت دارایی هستند.
این رویه، مصداق بارز «مالی‌گرایی» (Financialization) در اقتصاد است؛ مفهومی که در مورد آن در ارائه‌ی خود اندکی توضیح دادم و گفتم: مالی‌گرایی به وضعیتی اطلاق می‌شود که در آن نقش انگیزه‌ها، نهادها، و فعالیت‌های مالی در اقتصاد چنان پررنگ می‌شود که بر فعالیت‌های واقعی ــ یعنی کشاورزی، صنعت، خدمات ــ غلبه می‌یابد. به عبارت دیگر، به جای آن‌که فعالیت مالی در خدمت بخش واقعی باشد، بخش واقعی به حاشیه رفته و فعالیت مالی به خودی خود به هدف تبدیل می‌شود. این پدیده در اقتصادهای غربی از دهه‌ی ۱۹۸۰ به بعد به‌ویژه در ایالات متحده و بریتانیا مورد مطالعه و انتقاد قرار گرفته است. در ایران نیز نشانه‌های مشابهی پدید آمده و ناچارم در این مورد هشدار دهم، و توجه سیاست‌گذاران و فعالان اقتصادی را به مضراتش جلب کنم.
از نگاه من، مالی‌گرایی در شکل افراطی‌اش پیامدهای متعددی دارد: کاهش سرمایه‌گذاری در بخش واقعی اقتصاد، تمرکز بیش از حد بر بازدهی کوتاه‌مدت مالی، تضعیف زیرساخت‌های تولیدی، افزایش نابرابری‌های اقتصادی، و وابستگی بیشتر به نوسانات بازارهای مالی. به‌ویژه در کشورهایی چون ایران که ساختار اقتصاد هنوز تولیدمحور است و بازار مالی در حال توسعه است، چنین روندی می‌تواند مسیر اصلاحات اقتصادی را منحرف کند.
به گمان من، سازمان بورس و اوراق بهادار را باید مخاطب قرار داد؛ و تأکید کرد که این نهاد نباید با صدور بی‌رویه‌ی مجوز تأسیس نهاد مالی به شرکت‌های تولیدی، این روند انحرافی را تقویت کند. به بیان دیگر، سیاست‌گذار نباید با تسهیل بیش از حد مقررات، امکان عبور آسان بنگاه‌ها از مرز میان بخش واقعی و مالی را فراهم سازد، چرا که نتیجه‌اش چیزی جز تضعیف بهره‌وری و بی‌ثباتی مالی نخواهد بود.
من به دلیل فشردگی وقت جلسات و عجله برای رسیدن به نشستی دیگر، فرصت نیافتم که در آن روز درک خودم از تحولات نهادی اقتصاد ایران را به‌تفصیل شرح دهم. اما در آینده باید تلاش کنم تا ذهن تصمیم‌گیران را متوجه این خطر کنم که «راه رشد اقتصادی»، از مسیر توسعه‌ی بازار سرمایه نمی‌گذرد، مگر آن‌که این بازار در خدمت بخش واقعی اقتصاد قرار گیرد. تأمین مالی از طریق ابزارهای بازار سرمایه (نظیر اوراق بدهی، صندوق پروژه، شرکت‌های سهامی عام پروژه‌محور) باید کارآمد و توسعه‌گرا باشد، اما تنها به شرط آن‌که بنگاه‌های تولیدی به سراغ تأسیس نهادهای مالی نروند، بلکه از ظرفیت نهادهای مالی تخصصی موجود بهره بگیرند. اگر سازمان فکر می‌کند که ظرفیت بیشتر لازم است، البته می‌تواند مجوزهای تأسیس نهادهای مالی بیشتر بدهد، اما نه به بنگاهای تولید خدمات و کالا در بخش واقعی اقتصاد.
در نهایت، پیام بنده به مدیران بنگاه‌های اقتصادی روشن است: «به جای آن‌که بخواهید برای دیگران سرمایه‌ تأمین کنید، به فکر تأمین سرمایه برای رشد محصولات و خدمات خودتان از انبوه نهادهای مالی باشید. نقش شما تولید کالاها و خدمات در بخش واقعی اقتصاد است، نه تأسیس شرکت‌های مالی.»
Mashhad Invex 1403-03-03 (2).pdf
10.2 MB
اسلایدهای همه‌ی سخنرانان
مشهد. آینده‌ی بازار سرمایه.pptx
2.3 MB
اسلایدهای خود من (حسین عبده تبریزی) که ppt تقدیم می‌شود و کسانی که در کار تدریس هستند، می‌توانند آن را کامل کرده و در کلاس‌های خود استفاده کنند.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🛎 مناظره‌ی اقتصادی «پیش‌بینی نتایج مذاکرات ایران - آمریکا، FATF و بازار سرمایه» هم‌اکنون در حال برگزاری است.

👇 از طریق لینک زیر همراه شوید:

🔗 https://danayan.academy/iran-us-negotiations-fatf/


@danayan_academy
🔔 ویدیوی مناظره‌‌‌‌ی اقتصادی «پیش‌بینی نتایج مذاکرات ایران - آمریکا، FATF و بازار سرمایه» در سایت آکادمی دانایان قابل مشاهده است.

🌐 لینک ویدیو

@danayan_academy
📣 مناظره‌ی اقتصادی «ظرفیت‌های بازار رمزارز در شرایط اقتصادی کشور در سال ۱۴۰۴»

🗣 طرف‌های مناظره:

محمدرضا مانی یکتا، مدیر نظارت بر نظام‌های پرداخت بانک مرکزی
محمدرضا یکه‌فلاح، مدیرکل تحلیل اطلاعات و مبارزه با تأمین مالی تروریسم
فرهود صابری، مدیرعامل شرکت سرمایه‌گذاری دانایان

📆 زمان برگزاری: دوشنبه ۱۹ خردادماه، ساعت ۱۸ الی ۱۹:۳۰

📍نحوه‌ی برگزاری: آنلاین

👇ثبت‌نام رایگان:

🌐 https://zaya.io/cryptomarket


@danayan_academy
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#سبقت_با_دانایان

۱۰ صنعت برتر بورس ایران در گذر زمان
(یک سال در ۶ دقیقه)


سبدگردان دانایان، نقشه‌راه موفقیت سرمایه‌گذاری شما🌿

@danayan_portfolio_management
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
من در این صفحه کمتر این نوع پیام‌ها را منتقل کرده‌ام. اما این نوع تلخیص اطلاعات را بسیار ابتکاری یافتم. امیدوارم که محتوای مفیدی داشته باشد.
به‌خاطر این سرزمین، جایی میان سلامت و دیوانگی ایستاده‌ام. دلم می‌خواهد امید را زنده نگه دارم، اما هر روز، اخبار و واقعیت‌ها، کمر انسان را خم می‌کنند. کشوری که عاشقش هستیم، زخمی و پریشان، در مسیرهایی می‌لغزد که گاه عقل از درکش عاجز می‌ماند.

دوستان بسیاری دارم؛ هر کدام سرمایه‌ای برای ایران‌اند. در این تاریکی، روشنایی‌هایی هستند که نباید خاموش شوند. اما این روشنی‌ها نیاز به هوای تازه دارند، به روزنه‌ای برای تنفس، به نشانه‌ای از تغییر.

چه باید کرد؟ ما که سال‌ها کار کرده‌ایم، آموخته‌ایم، تجربه اندوخته‌ایم؛ نباید کنار بکشیم. باید بایستیم، حتی اگر تکیه‌گاه نداشته باشیم. باید روایت‌گر حقیقت بمانیم، حتی اگر شنونده‌ای نباشد. سکوت نکنیم، تسلیم نشویم، امید را پاس بداریم، و نسل‌های آینده را تنها نگذاریم.

می‌دانم سنگین است، اما هنوز ایران را داریم. هنوز دل‌هایی می‌تپد، چشم‌هایی می‌بیند، و ذهن‌هایی می‌اندیشد. باید راه را نشان دهیم، هرچند خود خسته‌ایم.


حسین عبده تبریزی
۲۶ خرداد ۱۴۰۴
با پیری می‌شود کنار آمد؛ اما اگر جنگ هم برسد؟
پیری تنها کاهش توان جسمی نیست؛ گاه شکافی‌ست ژرف میان میل و امکان. وقتی چیزی از دستم می‌افتد و برای برداشتنش مکث می‌کنم، یا در حمام با احتیاط قدم برمی‌دارم که زمین نخورم، ذهنم نمی‌پذیرد که دیگر نمی‌توانم چون گذشته آزادانه حرکت کنم. ذهن همچنان می‌طلبد، اما بدن ناتوان از پاسخ‌گویی‌ست. در نوجوانی و حتی جوانی، بارها به پیری فکر کرده بودم، اما نه به این صورت؛ نه به شکل این تضاد دائمی میان آنچه «می‌خواهی» و آنچه «می‌توانی.»
یکی از واضح‌ترین صحنه‌هایی که پیری را برایم معنا کرد، به اوایل دهه‌ی ۷۰ بازمی‌گردد، در سفری به بندر انزلی. در یکی از خیابان‌های قدیمی شهر، وارد مغازه‌ی «نوشابه‌فروشی اصیل» شدم. بوی ترش چوب و لیمو در فضا پیچیده بود. دو خواهر کهن‌سال، سپیدموی و به‌طرز عجیبی شبیه به هم و شاید هم‌تولد، پشت پیشخوان ایستاده بودند و با تلاشی آشکار، سعی می‌کردند قامت خود را راست نگاه دارند. دست‌ها می‌لرزید، کمرها خمیده بود، اما نگاه‌ها همچنان سرشار از غرور گذشته بود. مشتری‌ها خودشان بطری برمی‌داشتند، پول می‌دادند، و حتی گاه میز را هم تمیز می‌کردند. زن‌ها دیگر واقعاً توان کار کردن نداشتند، اما دلشان هنوز می‌خواست فعال باشند.
آن مغازه احتمالاً قدیمی‌ترین نوشابه‌فروشی انزلی بود، و شاید این دو زن، دختران «حاج‌علی نوشابه‌چی» بودند؛ مردی که حوالی سال ۱۳۱۰ خورشیدی کارگاه نوشابه‌سازی خود را در همین بندر راه‌اندازی کرده بود. آن دخترانِ لیمونادفروش، روزگاری نماد مدرنیسم و پیشگامی در صنعت نوشیدنی به‌شمار می‌رفتند. اما در دهه‌ی ۷۰ دیگر، دوران لیمونادهای قاجاریِ دست‌ساز با آب لیمو، شکر و جوش شیرین سپری شده بود، و آخرین نسل نوشیدنی یخچال‌های آهنی، آرام‌آرام میدان را به کوکاکولای مشهد و فانتاهای زمزم واگذار کرده بودند. در چهره‌ی فرسوده اما سرافراز آن دو بانو، پیری برای من تبدیل شد به آمیزه‌ای از کرامت و ناتوانی؛ و لیموناد آن روز، طعمی از گذشته‌ای داشت که هنوز سرد و زنده بود.
یکی‌دو سال بعد، کتاب در بستر اثر ژولین گرین را خواندم؛ کتابی که حال‌وهوایش بی‌اختیار مرا به یاد همان مغازه‌ی انزلی انداخت. نویسنده‌ی فرانسوی‌زبان، داستان مردی سالخورده را روایت می‌کند که در بستر بیماری افتاده و روزبه‌روز، آرام‌تر از پیش، در سکوت خاطراتش فرو می‌رود. گرین با نگاهی بی‌پرده اما سرشار از همدلی، اضطراب، بی‌خوابی، افسوس و بی‌میلی این مرد را به تصویر می‌کشد. زبان کتاب سرد و مینیمالیستی است، اما از آن گرمایی درونی می‌تراود که خواننده را به درک عمیق‌تری از رنج خاموش پیری می‌کشاند.
در این کتاب، افسردگی دوران پیری نه به‌عنوان اختلالی روان‌پزشکی، بلکه به‌مثابه وضعیتی هستی‌شناختی ترسیم شده است. مرد داستان به جایی می‌رسد که حتی یادآوری دستاوردهای زندگی‌اش نیز دیگر او را گرم نمی‌کند. احساس بی‌فایده‌بودن، بی‌هدفی و بی‌پناهی، همچون مهمانی ناخوانده، در وجودش خانه کرده است. این تجربه‌ی تلخ اما واقعی، بازتاب همان درد خاموشی‌ست که بسیاری از سالمندان، حتی در شرایط عادی زندگی، با آن دست به گریبان‌اند. تصویری که گرین از این مرد بی‌پناه در بستر ترسیم می‌کند، برای من امتدادی بود از چهره‌ی دو بانوی لیمونادفروش انزلی؛ .زنانی که هنوز ایستاده بودند نه از سر توان، بلکه از سر عادت یا شاید تنها از سر لجاجتی شریف در برابر فراموش‌شدن.
اکنون، در زمانه‌ای که جنگ در ایران، گاه با صدای بمباران و گاه در سکوتی سنگین‌تر از انفجار، خانه به خانه کرامت انسان‌ها را می‌لرزاند، نباید سالمندان را از یاد برد. آنان که در سنت ایرانی، ستون‌های خانواده و حافظه‌ی جمعی این سرزمین‌اند، این روزها در اتاق‌هایی خاموش، دل‌نگران فرزند و نوه‌های رزمنده‌شان، با تن‌هایی فرسوده و ذهن‌هایی لبریز از خاطره، آرام و باصلابت دراز کشیده‌اند؛ خاموش، اما استوار، با همان وقار نسل‌هایی که از قحطی بزرگ جنگ جهانی اول جان به در بردند، سرخوردگی و فقرِ پس از جنگ جهانی دوم را تاب آوردند، ناملایمات دوران انقلاب را از سر گذراندند، مصائب تهاجم صدام را با شکیبایی تحمل کردند، و اکنون نیز، در دل جنگی دیگر که این‌بار اسرائیل بر آنان تحمیل کرده، همچنان پابرجا مانده‌اند.
مردان سالخورده، با نگاه‌هایی دوردست و چهره‌هایی که ردِ سال‌های سخت را بر خود دارد، در سکوتی صبورانه به سال‌های جوانی بازمی‌گردند؛ لبخندی محو بر لب، یا آهی کوتاه بر سینه. یکی‌شان، همانند قهرمان خاموش ژولین گرین، در بستر خاطرات فرومی‌رود؛ نه برای فرار، که برای بازآفرینی آنچه هنوز دل به آن بسته است. زنان سالخورده نیز، آرام و استوار، در دل‌شان برای فرزندان دعا می‌خوانند، نام‌ها را آهسته زمزمه می‌کنند و خاطرات را چون گنجینه‌ای پنهان نگاه می‌دارند. بی‌هیاهو، بی‌ادعا، همچنان مرکز ثقل خانه‌اند، حتی در سکوت و سایه.
در این روزها، پرستاران جوان یکی‌یکی رفته‌اند؛ به خانواده‌هایشان در شهرستان‌ها پیوسته‌اند، از بیم بمباران یا بی‌ثباتی شهرهای بزرگ. بیماران بسیاری در خانه‌ها بی‌مراقب مانده‌اند. بسیاری از جوان‌ترها که هنوز تهران را ترک نکرده‌اند، تنها به خاطر پدر یا مادر سالخورده‌شان مانده‌اند تا دستشان را بگیرند، دارویی بدهند، یا فقط باشند.
در میانه‌ی این جنگ و صداهای آژیر و اضطراب، این سالخوردگان عمیقاً نگران‌اند، اما نه شیون می‌زنند و نه کمک می‌طلبند. فقط در سکوتی دردناک، روز را شب می‌کنند و شب را در اضطرابی گنگ و پنهان به صبح می‌رسانند.
و اما شما... لازم نیست راه دوری بروید یا کار خارق‌العاده‌ای انجام دهید. کافی‌ست گوشی‌تان را بردارید و نگاهی به دفترچه تلفن‌تان بیندازید؛ خویشاوندی دور، همسایه‌ای سالخورده، یا معلمی بازنشسته که زمانی بخشی از زندگی‌تان بوده است؛ منتظر یک تلفن، یک خرید ساده، یا فقط احوال‌پرسی شماست. می‌توانید نوری بتابانید به دلی ناآرام.
پیری، اگرچه بخشی طبیعی از زندگی‌ست، اما نباید به تنهایی و انزوا ختم شود. سالخوردگان هنوز آرزوی روزهای ساده‌ی پس از جنگ را دارند: بازگشت به پارک محله، ایستادن در صف نانوایی و شنیدن صدای جوانی که نوبت خود را به آنان می‌بخشد، شنیدن صدای آشنایی از گوشی تلفن، یا فقط دیدار دیگری با عروس و نوه‌هایشان.
شما، همین حالا، در دل این جنگ، به سالخوردگان مهربانی را بدهکارید.

یکی از رهروان مسیر سالخوردگی
حسین عبده تبریزی
۲۹ خرداد ۱۴۰۴
خاطرات جنگ ۱۲ روزه
نمی‌دانستم جنگ ۱۲ روزه‌ی ایران ـــــ اسرائیل مهم‌ترین تجربه‌ی مشترک من و همسرم بشود: برای اولین بار، ۱۲ روز با زنم در دو اتاق و دونفری زندگی می‌کنیم؛ تمام وقت.

فعلاً همسرم بدون پرستارش ــــ با آن بیماری بی‌رحم ام‌اس و دق‌ودلی‌هایی که بیمار یکسره سر اطرافیان خالی می‌کند، و فعلاً من دمِ دست هستم ــــ فرمانده‌ی کل این دو اتاق است، و من تنها سرباز، با چند گربه‌ی نیمه‌ولگرد که در ایوان می‌چرخند و با غذا دادن همسرم، به ارتش او پیوسته‌اند. زبونم رو قفل کرده و جیک نمی‌زنم. فرمانده‌ای با حافظه‌ی سوپر درخشان که هیچ چیز و اشتباهی یادش نمی‌رود. یادش نمی‌رود ۴۹ سال قبل، اولین روزی که بردمش تا به فامیلم معرفی کنم، مادرم قرمه‌سبزی پخته بود. بنابراین، هنوز هم حقِ اعتراض به ۵ وعده‌ی قرمه‌سبزیِ سریال خوردن ندارم. چون یک‌بار ۲۷ سال پیش شله‌زرد تعارف کرد و گفتم میل ندارم، چند دهه است در تحریم شله‌زرد هستم. «تو که شله‌زرد دوست نداشتی، متنفر بودی!» با خودم می‌گویم «اگر تو این حافظه را داشتی، تمام تناقض‌گویی‌های دوستان طرفدار نظام چند‌نرخی ارز در این ۴۰ سال را به چشمشان می‌آوردی!»

قبل از جنگ، غیر از فیزیوتراپ، از ترس کمردرد، استخر هتل هما می‌رفتم تا در آب قدم بزنم. توی این دوازده روز، توی چاله‌ی مبل نشسته‌ام و تنهایی جلوی تلویزیون جبهه‌ی جنگی تشکیل داده‌ام و بالا و پایین می‌پرم. حالا درد مچ‌ها و آرنج‌های روز اول جنگ به گردن زده. بعد در روز سوم جنگ سُر خورد به کمرم، و شب بعد رسماً تا ران‌ها پیشروی کرد. همسرم که هرچه از کلاس یازده و دوازده رشته‌ی طبیعی خوانده، ریز یادش است، یادآور می‌شود که «نه بابا، همه از گردن است.» روز ششم جنگ می‌گویم که حالا به کمر زده. و از ظهرِ روز نهم، دو پاراگراف ننوشته، پای راستم می‌گیرد.

شب‌ها، وحشتناک‌تر از صدای بمب‌ها و انفجارها، صدای بی‌منطق کارشناسان شبکه‌ی خبر است که نمی‌دانم از کجا پیدایشان می‌کنند. منطق آب‌دوغ‌خیاری و جملات تکراری مثل این‌که «اوضاع کاملاً عادی‌ست!» در همان حال، حمله‌ی پشه‌ها هم هست. به جانم افتاده‌اند مثل ترکش موشک؛ روی پیشانی، لاله‌ی گوش، بازو، ساعد، کف دست، آرنج، زانو، ساق، قوزک و انگشت پا را زده‌اند! زنم می‌گوید «شیرین‌گوشت هستی، می‌بینی من را که نزده‌اند!» عاشقانه‌ترین جمله‌ای که در طول جنگ از عیال شنیدم.

از دو سبد دارو در حوالی محل جلوسش، شب و روز طبق نسخه‌ی همسرجان، روغن ضددرد به گردن و سینه و بر و بازو می‌مالم. ساعت‌ها پاهایم را به هم سابیده‌ام تا از خارش بیفتند. بعد با کرم ضد پشه، خودم را واکس می‌زنم؛ اما بیشتر اشتهای پشه‌ها را باز می‌کند تا دفع شر آن‌ها.

در این حالت آماده‌باش مداوم، زنم مرا به مأموریت خرید می‌فرستد. بعد از ۵۱ سال تدریس، دارم با نظام قیمت‌ها آشنا می‌شوم! هنوز بعد از خرید نان به خانه نرسیده، پیام می‌رسد که «فانتا هم یادت نره!» نمی‌دانم این معادله‌ی نان سنگک و فانتا در کجای دکترین دفاعی‌اش جای می‌گیرد، ولی سربازم و امر، امر فرمانده است.

از شب دوم، قورباغه‌های برکه‌ی پشت ساختمان با صدایشان پرده‌ی شب را پُر کرده‌اند و جای موسیقی خواب شبانه را گرفته‌اند. هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم غُرغُر این دوزیستان خیس، آرام‌بخش‌تر از فرمایشات مبارک برخی تحلیل‌‌گران رسمی باشد. هرگاه اینترنت خِس‌خِسی می‌کند، می‌پرم که اگر زورش برسد، به پنج‌شش نفرِ حاضرِ باقی‌مانده از لشکر ۱۰۲۴ عضو واتزآپی‌مان پیامی بفرستم. در همین حین و وین، منشی دفتر، با عبور از سنگرهای پیچیده‌ی وی‌پی‌ان و فیلتر، پیام را به خط مقدم می‌رساند که «فردا نوبت عمل BCC سر شماست.» اینترنت نفس ندارد که جواب بدهم: «جراح خودش قبل از من به چاک زده!»

خواب دیگر ساعتی ندارد؛ به چرت‌های پراکنده در طول ۲۴ ساعت تبدیل شده. گاه‌وبیگاه یاد آقا مصفا می‌افتم؛ همان همکار شرکت که مواضعش آن‌قدر تند بود که گاهی از خودش هم عبور می‌کرد. فقط در این دوازده روزه است که زورم به انتقام از او می‌رسد. در حالت خواب و بیدار، یخه‌اش را می‌گیرم و می‌گویم: «حال کردی از تکنولوژی موشک؟» بعد، در همان رؤیا، ادامه می‌دهم: «ببین، بعضی از همین دانشمندان عزیز، نه نماز اول وقت می‌خوانند، نه دخترانشان در امان از اخطار حجاب‌اند. حالا حکم جناب‌عالی چیست؟»
دروغ نگم، دوازده روزِ پر گریه‌ای داشتم، نه فقط از دست همسرجان و پشه‌ها، بلکه برای آن‌که این‌جا، در سکوت دو اتاق، تصویر هزار جانِ فداشده مدام جلوی چشمم می‌آمد. برای رزمندگانی که بی‌هیچ زرهی جز شجاعت، در برابر دشمنی ایستاده‌اند که از انسانیت هیچ نمی‌داند. اسرائیل، بی‌هیچ پروا، خانه می‌زند، بیمارستان می‌زند، کودک می‌کشد؛ دشمنی است که از مرز عقل و اخلاق عبور کرده. اما آن‌چه این ملت را نگه داشته، دل‌های شیرمردانی است که برای «خدا»، برای «مردم»، و برای «وطن» می‌تپند ــــ دل‌های همان رزمندگانی که بی‌هیچ زرهی جز شجاعت، ایستاده‌اند. گریه‌ام به احترام خون شهیدانی‌ست که نامشان را شاید ندانیم، اما جای‌شان را می‌دانیم: در دل این خاک، و بالای سر ما.

ظهر دوازدهم، وقتی آخرین آژیر آمبولانس‌ها خاموش شد، شمردم: ۱۶ وعده قرمه‌سبزی، ۱۱۸ نیش پشه، ۱۳ بار خروج اضطراری از سنگر برای خرید نان و فانتا، و سه‌هزار کلمه یادداشت که شاید روزی بشود «خاطرات جنگ.» فعلاً فقط می‌دانم که زندگی در دو اتاق کوچک، میان انفجار، پشه و حافظه‌ی تیتانیومی همسر، خودش سلاحی است که هر ارتشی را به زانو درمی‌آورد.
خانه‌هایی در انتظار اعتماد: مسکن قربانی ریسک سیاسی
حسین عبده تبریزی
روز شنبه، ۷ تیر ۱۴۰۴، بازار سرمایه‌ی ایران در اولین روز بازگشایی پس از جنگ ۱۲روزه ایران و اسرائیل، یکی از روزهای کم‌رمق خود را تجربه کرد. شاخص کل با وجود فضای بسیار منفی حاکم، فقط حدود ۲ درصد کاهش یافت، چرا که حجم معاملات پایین ماند. خریداران چندانی در بازار دیده نمی‌شدند. اکثر نمادها با فشار فروش مواجه بودند و تنها تعداد انگشت‌شماری از سهم‌های کوچک و پرریسک به شکل هیجانی در محدوده‌ی مثبت معامله شدند. با این حال، به گمان این جانب، وضعیت بازار مسکن که شاخص رسمی و روزانه‌ای مانند بورس ندارد، به‌مراتب بغرنج‌تر است. رکود در این بازار ‌تنها پس از جنگ اخیر تشدید نشده، بلکه در طول دو تا سه سال گذشته این رکود نیز به‌صورت پایدار و ساختاری ادامه داشته است؛ رکودی عمیق که کمتر نشانه‌ای از خروج از آن دیده می‌شود. در این نوشته‌ی کوتاه بررسی می‌کنیم چرا در شرایطی که ریسک سیاسی در کشوری افزایش می‌یابد، وضعیت بازار مسکن به‌مراتب وخیم‌تر از دیگر بازارها می‌شود.
مسکن کالایی است با ماهیت سرمایه‌گذاری بلندمدت، نقدشوندگی پایین و نیازمند منابع مالی سنگین. به‌همین دلیل، در شرایط بی‌ثباتی سیاسی، خانوارها و سرمایه‌گذاران تمایل خود را برای ورود به این بازار از دست می‌دهند. نااطمینانی درباره‌ی آینده، ترس از تخریب دارایی‌ها، احتمال سرکوب قیمتی یا تصویب مالیات‌های جدید، و ابهام نسبت به ثبات اقتصادی، همگی موجب می‌شوند تقاضای مصرفی و سرمایه‌ای برای مسکن به‌طور هم‌زمان کاهش یابد. حتی کسانی که توانایی مالی دارند، در چنین شرایطی ترجیح می‌دهند منابع خود را در دارایی‌های سیال‌تر مانند طلا، ارز یا املاک خارج از کشور نگهداری کنند.
یکی از دلایل اصلی شدت‌یافتن رکود مسکن در شرایط افزایش ریسک سیاسی، اختلال در تأمین مالی است. پروژه‌های ساختمانی و هم‌چنین خرید واحدهای مسکونی وابستگی زیادی به تسهیلات بانکی دارند، اما در سال‌های اخیر، عملاً امکان دریافت وام مؤثر برای خرید یا ساخت مسکن وجود نداشته است. سقف تسهیلات، نسبت به قیمت مسکن بسیار پایین مانده و نرخ بهره و شرایط بازپرداخت نیز از توان اقشار متوسط خارج بوده است. در فضای نااطمینانی دو سه سال اخیر، بانک‌ها نیز تمایل خود را برای اعطای وام‌های بلندمدت از دست دادند و منابع خود را به سمت دارایی‌های کم‌ریسک‌تر هدایت کرده‌اند. بدیهی است که وقوع جنگ ۱۲ روزه‌ی جاری، سطح تسهیلات در این بخش را عملاً به صفر می‌رساند.
در چنین شرایطی، سرمایه‌گذاران نیز از ورود به پروژه‌هایی که بازدهی آن‌ها در آینده نامشخص است، خودداری می‌کنند. از منظر نظری، برنانکی (1983) در مقاله‌ای کلاسیک نشان داد که در شرایط نااطمینانی، سرمایه‌گذاری‌های برگشت‌ناپذیر (پروژه‌هایی که پس از انجام آن‌ها، خروج از پروژه یا تغییر مسیر بدون هزینه‌ی زیاد ممکن نیست) متوقف می‌شوند؛ زیرا تصمیم‌گیران منتظر شفاف‌ترشدن آینده می‌مانند. بانک جهانی نیز در گزارش خود تأکید کرده است که در کشورهایی با ریسک بالای سیاسی یا نهادی، بازار مسکن دچار رکودهای عمیق‌تر و طولانی‌تری می‌شود؛ چرا که این بازار به‌دلیل ماهیت غیرسیّال و بلندمدت خود، آسیب‌پذیرتر از سایر حوزه‌هاست:
نااطمینانی سیاسی و نهادی، رکود در بازار مسکن را به‌ویژه در کشورهای در حال توسعه که نظام مالی آسیب‌پذیرتر و حقوق مالکیت در آن‌ها شکننده است، به‌طور معناداری تشدید می‌کند... . در کشورهای دارای وضعیت شکننده، سرمایه‌گذاری در مسکن به‌شدت تحت تأثیر ادراک ریسک قرار می‌گیرد. حتی بی‌ثباتی سیاسی محدود نیز می‌تواند فعالیت‌های ملکی را برای سال‌ها به تعویق بیندازد یا از مسیر خارج کند... . نااطمینانی سیاسی، ارزش صبر کردن در بازار مسکن را افزایش می‌دهد و موجب کاهش معاملات و ساخت‌وسازهای جدید می‌شود (بانک جهانی، مسکن برای تاب‌آوری، واشنگتن: بانک جهانی، ۲۰۱۹).
در شرایطی که ریسک کشور افزایش می‌یابد، هر دو گروه اصلی متقاضیان مسکن، یعنی مصرف‌کنندگان نهایی و سرمایه‌گذاران ملکی، از بازار خارج می‌شوند. خانوارهایی که با هدف سکونت به دنبال خرید خانه هستند، به ‌دلیل ابهام نسبت به آینده‌ی معیشتی، شغل و تورم، تصمیم‌گیری را به تعویق می‌اندازند. همزمان، سرمایه‌گذارانی که در سال‌های گذشته با انگیزه‌ی حفظ ارزش پول یا کسب بازده از اجاره و رشد قیمت وارد بازار می‌شدند، در برابر متغیرهایی چون تهدیدهای سیاسی، احتمال سرکوب قیمتی، اعمال مالیات‌های جدید یا محدودیت‌های مالکیت، انگیزه‌ی خود را از دست می‌دهند. در نتیجه، بازار با کاهش شدید تقاضا مواجه می‌شود؛ تقاضایی که در ظاهر وجود دارد، اما به علت نااطمینانی، وارد عمل نمی‌شود. این «تقاضای معلق» یکی از نشانه‌های رکود در بازارهای دارای ریسک بالاست و موجب قفل‌شدن معاملات و ایستایی در کل چرخه‌ی تولید و عرضه می‌شود.
رکودی که در بازار مسکن شکل می‌گیرد، معمولاً با رکودهای کوتاه‌مدت در بازارهای مالی مانند بورس تفاوت اساسی دارد. رکود بورس ممکن است با تغییر سیاست پولی، تعدیل انتظارات یا موج جدید نقدینگی تا حدی ترمیم شود، اما رکود مسکن به‌دلیل ماهیت بلندمدت، غیرسیَال، و وابسته به ساختارهای اعتباری، معمولاً به شکل مزمن و فرسایشی باقی می‌ماند. برخلاف بازار سرمایه که هر روز داده‌ها و قیمت‌های آن ثبت و رصد می‌شود، در بازار مسکن، اطلاعات رسمی و به‌روز وجود ندارد و به‌همین دلیل، عمق رکود گاه از نگاه سیاست‌گذاران نیز پنهان می‌ماند. در عمل اما این رکود، اثر خود را بر صنایع مرتبط با ساختمان، اشتغال، جریان نقدینگی خانوارها و حتی امید به آینده، به‌وضوح آشکار می‌سازد.
نمونه‌های جهانی متعددی وجود دارد که نشان می‌دهند ریسک سیاسی بازار مسکن را موقتاً زمین‌گیر می‌کند، اما پس از بازگشت نسبی ثبات، بازار بازیابی می‌شود. در مصر پس از انقلاب ۲۰۱۱، قیمت مسکن در قاهره به‌شدت افت کرد، اما پس از چند سال و با بازسازی ثبات سیاسی، بازار دوباره رونق گرفت. در ونزوئلا، سقوط قیمت مسکن در دوره‌ی تورم افسارگسیخته و سقوط دولت‌های محلی، بازار را کاملاً فلج کرد، اما در مناطقی که مهاجرپذیر بودند، با ثبات نسبی، رشد مجدد آغاز شد. در اوکراین، پس از اشغال کریمه در ۲۰۱۴، بازار املاک دچار سقوط شد، اما با بازسازی اقتصادی، بخشی از آن احیا شد تا دوباره با جنگ ۲۰۲۲ دچار افتی دیگر شود. در ترکیه نیز پس از کودتای نافرجام ۲۰۱۶ و بحران ارزی ۲۰۱۸، بازار مسکن برای مدتی افت کرد، اما دولت با تسهیلات مالی و تورم بالا، روند قیمتی را برگرداند. این مثال‌ها یادآور می‌شوند که بازار مسکن، هرچند در برابر شوک‌های سیاسی آسیب‌پذیر است، اما در بلندمدت تابع پویایی‌های اقتصاد کلان، رشد جمعیت و رفتار انتظاری جامعه باقی می‌ماند.
تجربه‌ی تاریخی خود کشور ایران در سال‌های پس از انقلاب ۱۳۵۷ و آغاز جنگ تحمیلی، مثال روشنی از اثر موقت افزایش ریسک سیاسی بر بازار مسکن است. در آن مقاطع، قیمت مسکن با شوک شدیدی مواجه شد؛ بسیاری از دارایی‌ها از ارزش افتادند و معاملات متوقف شدند. اما با وجود فضای امنیتی، مصادره‌ی اموال، مهاجرت و جنگ، بازار مسکن در فاصله‌ی دو تا سه سال به تعادل بازگشت و قیمت‌ها نه‌تنها بازیابی شد، بلکه در دوره‌ای از تورم عمومی، رو به رشد نهاد. باید توجه داشت که آن دوران، از نظر تورم عمومی و عمق بازارهای مالی، وضعیت قابل‌مقایسه با امروز نبود. با این حال، ماهیت دارایی ملکی به‌عنوان پناهگاه سرمایه، در آن وقایع بار دیگر قدرت خود را نشان داد.
بررسی تجربه‌ی ایران در سال‌های اخیر نشان می‌دهد که ریشه‌ی رکود بخش مسکن صرفاً در متغیرهای اقتصادی مانند نرخ بهره یا هزینه‌ی ساخت نیست، بلکه در سطحی بالاتر، با فضای کلی ریسک کشور گره خورده است. تا زمانی که نااطمینانی سیاسی، نگرانی‌های امنیتی و چشم‌انداز تیره‌ی تعاملات بین‌المللی بر فضای تصمیم‌گیری سایه افکنده‌اند، هیچ بسته‌ی حمایتی یا تسهیلاتی موجب رونق پایدار در بازار مسکن نمی‌شود. بازگرداندن جان به این بازار، نیازمند چیزی فراتر از وام و مشوق مالی است؛ نیازمند کاهش ریسک سیاسی (کشور) است؛ کالایی که فعلاً در دسترس نیست.
سرمایه‌گذاران ملکی در شرایط فعلی باید با واقع‌بینی به بازار نگاه کنند. فروش ملک به‌شدت دشوار شده، حجم معاملات افت چشمگیر داشته و تخفیف‌های سنگین نیز تضمینی برای نقدشوندگی نیست. این رکود روانی و معاملاتی شاید ماه‌ها و حتی یک‌دو سال ادامه یابد، اما این نباید با کاهش دائمی ارزش دارایی اشتباه گرفته شود.
سرمایه‌گذاری در مسکن ذاتاً بلندمدت است و تصمیم‌های هیجانی در کف بازار، معمولاً منجر به زیان‌های جبران‌ناپذیر می‌شود. صندوق‌های سرمایه‌گذاری حوزه‌ی مسکن نیز، که هنوز تعدادشان در ایران محدود است، باید با همین منطق اداره شوند. دارندگان واحدهای این صندوق‌ها بهتر است از فروش شتاب‌زده خودداری کنند و ساختار سرمایه‌گذاری را برای دوره‌ای طولانی‌تر تنظیم کنند.