💕 #عاشقانہ_ھاے_شھـــدا
یڪ شال مشڪی انداختہ بود گردنش
ھیچ وقت انقدر زیبا ندیده بودمش ...
چند روزی بود ڪہ مہدی به دنیا آمده بود و او تازه خبر شده بود.
آمد و ڪنارمان نشست
تا خود صبح گفتیـم و خندیدیـم ...
بچہ را بغل گرفت و دو زانو ڪنار علاءالدین نشست. از مہدی چشم بر نمیداشت ...
توی گوشش اذان گفت و شروع ڪرد به حرف زدن با او، انگار با یڪ مرد طرف بود
بعضے وقت ھا چقدر دلتنـگ آن لحظـہ میشـوم ...
#شھید_محمد_ابراھیم_ھمت
Join🔜 @hor_zaman
یڪ شال مشڪی انداختہ بود گردنش
ھیچ وقت انقدر زیبا ندیده بودمش ...
چند روزی بود ڪہ مہدی به دنیا آمده بود و او تازه خبر شده بود.
آمد و ڪنارمان نشست
تا خود صبح گفتیـم و خندیدیـم ...
بچہ را بغل گرفت و دو زانو ڪنار علاءالدین نشست. از مہدی چشم بر نمیداشت ...
توی گوشش اذان گفت و شروع ڪرد به حرف زدن با او، انگار با یڪ مرد طرف بود
بعضے وقت ھا چقدر دلتنـگ آن لحظـہ میشـوم ...
#شھید_محمد_ابراھیم_ھمت
Join🔜 @hor_zaman