روایت زنان؛ سه کودک، یک مادر و هیچ پناهی
✍️ سارا کریمی
در حاشیهای گمشده از شهر هرات، زنی زندگی میکند که دیگر هیچکس نامش را بهدرستی نمیداند. نه از آنرو که نامش بیارزش است، بلکه چون کسی صدایش نمیزند. روزگاری بود که وقتی نامی از او میبردند، در چشمانش برق امید میدرخشید؛ اما حالا، اگر کسی صدایش کند، تنها انعکاسی خسته در نگاهش پیداست، مانند چراغی که پیش از خاموشی ابدی، آخرین شعلههایش را میسوزاند.
چهلساله است، شاید کمی بیشتر یا کمتر. خودش هم دیگر نمیداند. سالهاست نه تولدی را جشن گرفته و نه مرگی را بهدرستی سوگواری کرده است. عمرش را نشمرده، تنها زندگی کرده، چون چارهای نداشته است. چون مادر است. چون سه فرزند دارد: دختری آرامتر از نسیم بهار و دو پسری که روزگاری رویای بزرگ شدنشان تنها انگیزهاش برای بیداری در شبهای سرد و گرسنه بود.
هفت سال پیش، هنگامی که هنوز امیدی نیمسوخته در دلش شعلهور بود، تصمیم گرفت خود را از قفسی که در آن نفس میکشید رها کند. همسرش مردی بود بسیار بزرگتر از او، نهفقط در سن، بلکه در فاصلهای روحی که او را نادیده میگرفت، نمیشنید و نمیخواست. ازدواجی که در آن مهر، قربانی تفاوت سالها و بیگانگی دلها شده بود. هیچ پناهی نبود، هیچ دستی برای نوازش، هیچ نگاهی که او را نه فقط بهعنوان مادر فرزندان، بلکه بهعنوان انسانی با دل و آرزو، بهعنوان یک زن، ببیند.
#روایت_زنان
#خشونت
#ازدواج_زیرسن
#طلاق
#رسانه_گوهرشاد
ادامه مطلب را در سایت بخوانید...
https://gowharshadmedia.com/?p=22363
✍️ سارا کریمی
در حاشیهای گمشده از شهر هرات، زنی زندگی میکند که دیگر هیچکس نامش را بهدرستی نمیداند. نه از آنرو که نامش بیارزش است، بلکه چون کسی صدایش نمیزند. روزگاری بود که وقتی نامی از او میبردند، در چشمانش برق امید میدرخشید؛ اما حالا، اگر کسی صدایش کند، تنها انعکاسی خسته در نگاهش پیداست، مانند چراغی که پیش از خاموشی ابدی، آخرین شعلههایش را میسوزاند.
چهلساله است، شاید کمی بیشتر یا کمتر. خودش هم دیگر نمیداند. سالهاست نه تولدی را جشن گرفته و نه مرگی را بهدرستی سوگواری کرده است. عمرش را نشمرده، تنها زندگی کرده، چون چارهای نداشته است. چون مادر است. چون سه فرزند دارد: دختری آرامتر از نسیم بهار و دو پسری که روزگاری رویای بزرگ شدنشان تنها انگیزهاش برای بیداری در شبهای سرد و گرسنه بود.
هفت سال پیش، هنگامی که هنوز امیدی نیمسوخته در دلش شعلهور بود، تصمیم گرفت خود را از قفسی که در آن نفس میکشید رها کند. همسرش مردی بود بسیار بزرگتر از او، نهفقط در سن، بلکه در فاصلهای روحی که او را نادیده میگرفت، نمیشنید و نمیخواست. ازدواجی که در آن مهر، قربانی تفاوت سالها و بیگانگی دلها شده بود. هیچ پناهی نبود، هیچ دستی برای نوازش، هیچ نگاهی که او را نه فقط بهعنوان مادر فرزندان، بلکه بهعنوان انسانی با دل و آرزو، بهعنوان یک زن، ببیند.
#روایت_زنان
#خشونت
#ازدواج_زیرسن
#طلاق
#رسانه_گوهرشاد
ادامه مطلب را در سایت بخوانید...
https://gowharshadmedia.com/?p=22363
رسانه گوهرشاد
روایت زنان؛ سه کودک، یک مادر و هیچ پناهی - رسانه گوهرشاد
در حاشیهای گمشده از شهر هرات، زنی زندگی میکند که دیگر هیچکس نامش را بهدرستی نمیداند. نه از آنرو که نامش بیارزش است، بلکه چون کسی صدایش نمیزند. روزگاری بود که وقتی نامی از او میبردند، در چشمانش برق امید میدرخشید؛ اما حالا، اگر کسی صدایش کند، تنها…