گاه‌ فرست غلامعلی کشانی
1.48K subscribers
1.02K photos
327 videos
194 files
1.67K links
این‌جا گاهی مطالبی می بینید که شاید در زندگیِ عملی‌تانْ مفید باشند.


در صورت مفید دیدن، لطفا کانال را معرفی کنید.


کتاب ها در سایت عدم خشونت:
ghkeshani.com
و
t.me/ahestegisadegi

t.me/ghkesh : تماس
Download Telegram
✳️ هرکی هرجا هست یه قدم بیاد جلو!

دوشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۳

در روزهایی ‌چنین نکبت‌بار، در روزگاری کاملا مه‌آلود –و شاید هم تاریک– هنوز کورسوی امیدی را شاید بتوانیم در دوردست‌ها ببینیم.

جامعه‌ی شکوفا (توسعه‌یافته)
آدمِ‌ خود‌شکوفا، رشدیافته، اصیل، و خواهانِ "ازخودفرارَوی" و تعالی می‌خواهد؛

آدمی که منتظر دیگران نمی‌ماند تا قدم پیش بگذارند، بلکه برپایه‌ی دریافت‌های عقلی و عاطفیِ پیوسته‌ –و نه هیجانی و لحظه‌ایِ– خود، صریحاً عمل می‌کند و تکلیفِ خود را با خود روشن می‌کند، در عمل‌های فردی و جمعی‌اش.

شکوفاییِ (توسعه‌ی) ملی و فردی نیازمند تولدِ تدریجی و حضور انسان‌های نو است. بدون نیروی انسانیِ نو هیچ چرخی برای شکوفایی نخواهد چرخید.

او،‌ با تنبلی و آماده‌خوری و انتظارِ دستی از غیب، سرنوشت‌ فردی و جمعی‌اش را به‌دست حوادث و به‌دستِ عواملِ بیرونی و خارجی نمی‌سپرد و تا آن‌جایی که صحنه‌ی واقعیت و "وضعیتِ بشری" اجازه می‌دهد کنش‌ی هرچند ظاهرا کوچک نشان می‌دهد تا مثل گوسفندانی نباشد در کامیون‌هایی که مقصدشان سلاخ‌خانه است.

او، قبل از هرچیز، با صراحت "وظیفه"‌ی خود را انجام می‌‌دهد و صریح‌تر هم خواستار "حقِ" خود می‌شود.

این نوع آدم در خلاء و در غارهای انزوا تولید نمی‌شود. عملا در بین مردم و در میانه‌ی گیرودارهای زندگیِ فردی-اجتماعی رشد می‌کند و می‌بالد.

این آدم‌ها قبل از هرچیز می‌‌خواهند از زندگیِ دوگانه، از دوگانه‌گی شخصیت و از زیستن در زیرِ چتر "دروغ" دوری ‌کنند. آدم‌هایی این‌چنین اند که آینده‌ی خود و، کم‌کم‌ و کم‌کم، آینده‌ی روشن‌ترِ یک ملت را می‌سازند.

جماعت و فرد‌ی که با دروغ سازش می‌کند نمی‌تواند سنگ‌هایی را که دائما از آن‌ها گله‌مند است از جلوی پای خود بردارد.

آینده‌‌ی روشن هرگز و هرگز یکباره و ناگهانی ساخته نمی‌شود، نه در سطح فردی و نه در سطح جمعی.

همه‌ی جماعت‌ها و جامعه‌های فعلا آبادتر و آزاد‌تر و آرام‌تر دورانی را باید گذرانده باشند که نسبتِ این نوع آدم‌های‌شان بالا بوده‌باشد.

✳️ واسلاوهاول (در دولت‌شهر موازی‌اش) و گاندی (در برنامه سازنده اش) بر روی این نوع آدم سرمایه‌گذاری می‌کنند (نک: دولت شهر موازی و برنامه سازنده، در گوگل و همین‌جا).

و حالا در آینه‌ای نگاهی کنیم به خودمان و ببینیم ما در این میانه در کجای کار هستیم و از چه‌کسی باید طلب‌کار باشیم و به‌ چه‌کسی بدهکار.

✳️ در اپیزودِ شماره ۷۰، پادکستِ رادیو مرز (دو سال پس از ژینا)

روایت‌هایی را می‌توانیم بشنویم از کسانی که می‌توانند مقیاس و متری در باره‌ی نحوه‌ی شکوفایی و یک‌دِله‌گی و رو راست‌شدنِ آدم‌ها به دست ما بدهند، شاید آینه‌ای باشند برای تامل در خود، و تامل در سرنوشت و آینده‌ی ما جماعتِ بی‌آینده.

بیشتر، نک: پادکست مرز،
اپیزودهای 58 و 50
یادگیری از آداب هوش مصنوعی.pdf
414 KB
یادگیری از آداب هوش مصنوعی- احتیاط در کلام، مسئولیت‌پذیری، امنیت، اعتمادسازی

باز هم در این باره:
سایت عدم خشونت:
- فروتنی و آموزش‌پذیری - آموختنْ، گوهرِ فروتنی
- یه گونی نقد
https://ghkeshani.com/humilityandlearning/

https://ghkeshani.com/sack-full-of-critiques/
فروتنی و آموزش

یادگیری از آداب هوش مصنوعی


یکی از حلقه‌های مفقوده در تربیتِ ایرانی، پرورشِ اقرار به نادانستگی به‌طورِ عام و" پرهیز از ادعا و نمایشِ همه‌چیزدانی" است. یعنی در تربیتِ ایرانی، چه در آموزش و پرورشِ رسمی که کاملا غافل از مهم‌ترین نقش‌ها است، و چه در پرورشِ واقعی و عینیِ خانگی و کوچه و بازار و کسب‌وکار و روابط انسانی غفلت از این ادبِ حیاتی را می‌بینیم.

نتیجه این می‌شود که به‌طعنه گفته شده:
سرزمینِ اهورایی-اسلامیِ ایران، خوشبختانه ۸۵ میلیون جراح فوقِ تخصص مغز دارد، اما متاسفانه هنوز تیغ جراحی‌شان را نتوانسته‌اند از بازار سیاه ناصرخسرو (در تهران) بخرند! یا

اگر رفتید به فلان شهرِ خیلی مشهور، از کسی آدرس نپرسید، چون سرگردان می‌شوید. چرا؟ چون هیچ‌کس "بلد نیستم" بلد نیست.

باز هم نتیجه این می‌شود که چندین میلیون متخصصِ برجسته‌ی تحلیل و پیش‌بینیِ سیاسی و عرفان و فلسفه و اقتصاد و ... در این سرزمینِ پاک زیر دست‌وپا ریخته است که همه‌شان سرِپایی می‌دانند مملکت را چطور می‌توان در عرض چند ماه زیرورو و روبه‌راه کرد.


اما و اما، در عملْ کمتر چیزی روبه‌راه است و سرِ جای خود!
بیشتر چیزها نکبت‌آلود!

کارل پوپر، یکی از برجسته‌ترین دانش‌ورزان فلسفه‌ی علم، حداقل در نظر، بر فروتنیِ علمی تاکید می‌کرده (نک: سرچشمه‌های دانایی و نادانی-نشر نی، و نیز آگاهی از نادانی- نشر کرگدن). و باز هم کسی دیگر در کتابِ "پرسیدن مهم‌تر از پاسخ دادن است- ریموند مارتین، حمیده بحرینی، نشر هرمس)

البته در بخشی از تاریخِ اندیشه‌ی مکتوبِ فارسی هم، تعابیر نغزی داشته ایم بر فروتنی و سکوت به‌جا و حرف‌زدن به‌جا (مثلا: دو چیز طیره‌ی عقل است دم فروبستن، به وقت گفتن و گفتن به وقتِ خاموشی)

ما باید که در پرورش‌مان، تجدیدنظر کنیم، اول هم در پرورش خودمان و بعد در پرورش نسل بعدی‌مان.


یکی از این تجدید‌نظرها نگاه به خودمان و نسل بعدی است که آیا فروتنیِ علمی، نادانستگیِ بشری، خودداری از ادعای همه‌چیزدانی و آداب سکوت و بیان کلام در حرف و عمل‌مان جاری است؟

آیا می‌توانیم از این نظر الگوی فرزندان‌مان باشیم؟

و البته باید به یاد داشته باشیم که آموزش در طبیعت و با طبیعت و از طبیعت، می‌تواند بستری شگفت‌انگیز برای این نوع تربیت باشد، چون طبیعت سرشار از شگفتی‌ها است، چنان‌که آمیختن با تنوع شگفتِ مردمِ عادیْ سرشار از آموختن‌ها است!

بد نیست حالا گوشه‌ای از کار را از آداب هوشِ مصنوعی یاد بگیریم،

در نوشته‌ی مفصل‌تر بالا و دو نوشته‌ی کاملا مرتبطِ دیگر.



اصل مطلب در فرسته‌ی قبلی است:
👇

https://t.me/GahFerestGhKeshani/5996
چطور می‌توانیم تکلیفِ میل‌های زندگی‌مان را با یک ملاکِ ساده روشن کنیم؟


اپیکور شاید به ما بگوید:

میل به لیوانی آب بعد از سفری در کویر:
هم طبیعی، هم ضروری؛
میل به لیوانی شرابِ معمولی بعد از لیوانی آب،‌ بعد از سفری در کویر:
طبیعی، اما غیرضروری؛
میل به لیوانی شراب گران‌قیمتِ ۱۰۰ ساله،‌ بعد از لیوانی شراب معمولی، بعد از لیوانی آب:
هم غیرطبیعی و هم غیر ضروری!
(نقل از اپیکور- ۳۰۰ سال قبل از میلاد)

(سقراط اکسپرس - در جست‌وجوی درس‌های زندگی به کمک فیلسوفان مرده، اریک واینر، شادی نیک‌رفعت، نشر گمان)
کتابِ "سقراط اکسپرس" چه تحفه‌‌ای برای ما دارد؟
================ه
ببینید چه بلایی سرمان آمده و یا بهتر بگوییم، چه بلایی سر خودمان آورده‌ایم!
به‌ شکلی رسمی، معمول، پذیرفته‌شده و جدی‌جدی به این شوخی زشت و اشتباه بد زندگی کردن تن داده‌ایم.
نگاه کنید چگونه «کارداشیان‌ها» و باقی اراذل جهان، با حماقت و بلاهت ذاتی‌شان شده‌اند مظهر آدمیزاد روی زمین!

به‌واقع با خودمان چه کرده‌ایم و داریم چه می‌کنیم؟
ببینید چه‌طور به علم، به دانش، به تکنولژی و همه‌ی مظاهر مدرنیزاسیون آغشته و فروشده‌ای، بی‌آنکه آن‌ها به واقع سر سوزنی به فهم بهتر ما از جهان و چیزی که هستیم کمک کنند.

چرا خرد، قوه‌ی تجزیه و تحلیل جهان و توان اندیشیدن درباره‌ی پدیده‌های جهان، این‌گونه از ما رخت بربسته و دور شده است؟
جز این است که دیگر فلسفه‌ورزی را کنار گذاشته‌ایم و به هیچ‌ حقیقتی «فکر» نمی‌کنیم؟

«اریک واینر» در کتاب «سقراط اکسپرس» دعوتی صریح و درست است به فلسفه‌ورزی در معنایی که مرلوپونتی از آن حرف می‌زد: «تأملات رادیکال».
رادیکال‌بودن را باید برگزینیم و در تاریخ هیچ‌چیزی به قدر اندیشیدن و تأمل در جهان و پدیده‌هایش رادیکال نبوده است.

این کتاب حرکتی ریلی همراه با 14 فیلسوف از هزاره‌ی سوم تا قرن بیستم است، برای آن‌که با خودمان اندکی تأمل کنیم و فکر کنیم چرا پیش از آن که زندگی در لحظه‌های غیرقابل پیش‌بینی‌اش مجبورمان کند فیلسوف شویم و مثل یک فیلسوف بیندیشیم، خودمان این کار را شروع کنیم.

واینر در سقراط اکسپرس از فیلسوفان مدد می‌گیرد تا بداند و بدانیم چرا درحال اشتباه زندگی کردن هستیم و چرا باید این وضعیت زندگی در بی‌خردی را تغییر دهیم و بدانیم که کار فلسفه و فیلسوفان هم معنا دادن به زندگی‌ست و هم هدایت زندگی‌های معنادار! (به‌نقل از ایران کتاب)




مصطفی ملکیان در یوتیوب از این کتاب صحبت‌ی شنیدنی می‌کند (لطفا نک گوگل) یا لینک زیر:

https://www.youtube.com/watch?v=3o5-I8by7Dc


پس نوشتِ گاه فرست:
دوستان!
شاید از خود بپرسید یا گلایه کنید که این حرف‌ها (در امثالِ فرسته‌ی قبلی و فرسته‌ی بعدی) در حالی که خطرِ جنگ بر این سرزمینِ نکبت‌زده، مفلوک و فلج‌شده سایه انداخته چه فایده‌ای برای مایی دارد که پناهگاهی نداریم.

اما باید یادمان باشد که روشنایی و نور، کم‌کم، به‌دنبالِ عملِ فردی و اجتماعیِ انسانِ رشدیافته‌ای ظهور می‌کند که همیشه درگیرِ تمرینِ زندگی درست است.
کتابِ "سقراط اکسپرس" چه تحفه‌‌ای برای ما دارد؟
================ه
ببینید چه بلایی سرمان آمده و یا بهتر بگوییم، چه بلایی سر خودمان آورده‌ایم!
به‌ شکلی رسمی، معمول، پذیرفته‌شده و جدی‌جدی به این شوخی زشت و اشتباه بد زندگی کردن تن داده‌ایم.
نگاه کنید چگونه «کارداشیان‌ها» و باقی اراذل جهان، با حماقت و بلاهت ذاتی‌شان شده‌اند مظهر آدمیزاد روی زمین!

به‌واقع با خودمان چه کرده‌ایم و داریم چه می‌کنیم؟
ببینید چه‌طور به علم، به دانش، به تکنولژی و همه‌ی مظاهر مدرنیزاسیون آغشته و فروشده‌ای، بی‌آنکه آن‌ها به واقع سر سوزنی به فهم بهتر ما از جهان و چیزی که هستیم کمک کنند. (به‌نقل از ایران کتاب)

ادامه در فرسته‌ی قبلی:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5999

مصطفی ملکیان در یوتیوب از این کتاب صحبت‌ی شنیدنی می‌کند (لطفا نک گوگل) یا:

https://www.youtube.com/watch?v=3o5-I8by7Dc
با ۱۶ میلیارد تومن چه کارهایی می‌شود کرد؟ (ص. دو از دو)
========ه

✳️ لطفا اولْ فرسته‌ی بعدی را بخوانید:

حالا دیگر خیال‌م راحت شده بود. نفسی به راحتی کشیدم و گفتم چه قدر خووب شد که این را هم فهمیدم. حالا حس تعادل و جهت‌یابیِ بهتری داشتم از این سرزمینِ اهورایی-اسلامی-نفتی.

تشکر کردم و بیرون آمدم. اما فورا درگیرِ یک مقایسه شدم:

بانویی بزرگوار و بلند‌اندیش –که در موقع حیات هم به‌شدت خیّر بود، چند سال پیش درگذشت. وصیت کرده بود اگر فلان پول هم نقد شد آن را منحصرا خرج ساختن خانه برای خانواده‌های یتیم‌دار بکنند. وارثین عملا به خود حق نمی‌دادند پول را مثلا خرج کتاب برای بچه‌های لاکتاب کنند. نتیجه این که این ۳۰ میلیارد این پروژه‌ها را انجام داد:
- یک مجموعه ۶ واحدی آپارتمان در شهر ملایر
- یک خانه‌ی اسکانِ داوطلبان خدمات اجتماعی در جنوب کرمان
- مشارکت در بخشی از هزینه‌های ۲۶ واحد خانه از بالای سیستانِ پلاستیک‌زده و نکبت‌زده‌ی بی‌آب تا روستایی خشک در کنارِ دریای عمان در بلوچستان
- مشارکت در بخشی از هزینه‌های تعدادی خانه در حاشیه‌ی مشهد

حالا به مغز حرف اپیکور می‌رسیم که گفت:
میل به لیوانی آب بعد از سفری در کویر:
هم طبیعی، هم ضروری؛
میل به لیوانی شرابِ معمولی بعد از لیوانی آب،‌ بعد از سفری در کویر:
طبیعی، اما غیرضروری؛
میل به لیوانی شراب گران‌قیمتِ ۱۰۰ ساله،‌ بعد از لیوانی شراب معمولی، بعد از لیوانی آب:
هم غیرطبیعی و هم غیر ضروری!

یا به حرف ثورو در والدن‌اش می‌رسیم که می‌گفت:
ضروریات (حداقلِ معقولِ خوراک، مسکن، گرما، پوشاک، بهداشت، و...) واجب اند؛
رفاهیات را می‌توان رد نکرد؛
اما تکلفات را باید دور انداخت؛ و
تجملات را باید زیر پا لگد کرد تا انسان آزاد بماند.
یا به حکمتِ خیامیِ این کلماتِ خیام:

آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی، معذوری اگر در طلب‌اش می‌کوشی
باقی همه رایگان نیرزد هشدار،
تا عمر گران‌مایه به‌ آن نفروشی!


اما اگر توصیه‌‌های بالا برای آزادیِ فردی و توسعه و پیشرفتِ واقعی انسان (نه پیشرفت به معنای مجهزشدن انسان مثلا به تکنولوژی دیجیتال) لازم اند، آیا نمی‌توان همین‌ها را هم برای تامین منابع لازم برای رفع این‌همه نابرابری‌های ملی و این همه نابرابری‌های جهانی لازم دانست؟

یک بنز ۱۳۰ میلیاردی با یک ماشینِ مثلا دو میلیاردی سالم (در سال ۱۴۰۳) هر دو می‌توانند نیاز به جابه‌جایی را جواب بدهند –بگذریم که از نظر ایوان ایلیچ، یک سرعتِ مثلا ۲۵ کیلومتریِ حمل‌ونقلی و دنیایی از دوچرخه و انرژی ماهیچه‌ایْ عدالت نسبی‌تری را می‌توانند بهتر تامین کنند‌ (نک: انرژی و عدالت، نشر نو).


اما، صحبت بر سر این است که در سراسر جهان و بدتر از همه در ایران نکبت‌‌زده –با برآمدن طبقه‌جدید نوکیسه‌اش– بنز ۱۳۰ میلیاردی به میل دیگری هم جواب می‌دهد که به همان چرخ‌وفلکِ همیشه‌‌گیِ بازگشت به ملالْ پس از ارضای آبشارِ خواسته‌ها منتهی می‌شود و به احساسِ مکررِ لذت و ناکامی (یعنی به hedonic treadmill). این میل و این ملال هرگز درمان نمی‌شود. (نک: سه فرسته‌ی بالاتر، در باره‌ی اپیکور و سقراط اکسپرس)


اما میلِ خرج کردنِ پول اضافی برای نیازِ ضروریِ همسایه‌ی دور و نزدیک، هم زاینده است و هم بالابرنده، و ارضایش درجا و در خودش است.

یادمان هم هست که این بحث، جدا از بحثِ تغییرِ ساختارهای ناسالمِ اجتماعی و اقتصادی و سیاسی‌ای است که به‌طور نظام‌مندْ کارخانه‌ی بازتولیدِ نابرابری‌ها هستند.

بحثِ فردیِ بالا، ساختِ حقیقیِ جامعه را برای مطالبه، ایجاد و حفظِ ساخت‌های حقوقی-عرفیِ لازم برای جامعه‌ی سالم آماده می‌کند.

===================ه
یک پرسشِ اسرارآمیز ز دانش‌مندان مجلس!
این همه قارچ بنگاه‌ها و این همه پول‌ها و این همه نهضتِ ویلاسازی در روستاها و کوه و کویر از کجای این ملت‌ در می‌آید؟
ملتی که محصول‌اش بیشتر دروغ است و حرف است و نفت؟

بیشتر: در همین کانال، دو- سه -چهار فرسته‌ی بالاتر، سقراط اکسپرس و اپیکور
✳️ با ۱۶ میلیارد تومن چه کارهایی می‌شود کرد؟


امروز (اواخر مهر ۱۴۰۳) از خیابان عباس‌ آبادِ تهران رد می‌شدم. پر شده بود از بنگاه‌های ماشین‌های گران قیمت. بنزی دیدم کوپه (دو نفره).
یک ساعت بعد، از دوستی که در همان دور و برها در موسسه‌ای خیریه بود، پرسیدم فکر می‌کنی چند باشد. گفت احتمالا ۸ میلیارد.


از این تخمین راضی نشدم.
در راه برگشت جسارت زیادی کردم و با سرووضع یک آدمِ کاملا بی‌ربط به این‌جور بنگاه‌ها رفتم توو تا قیمت را بپرسم.

رئیس کارمندان با روی خوش برخورد کرد.

گفتم من قدیم‌ها تووی این خیابان رفت‌وآمد‌هایی داشته‌ام، زمانی که بیشتر تپه بود و چندتایی ساختمان و بعدها بنگاه کاملا شاخص رضاپور.

حالا بعد از چند سالْ افتخار حضور دوباره پیدا کرده‌ام در این خیابانِ از ما بهتران. می‌خواهم برای دیگران پز بدهم که از کنار چه ماشین‌هایی رد شده‌ام، مخصوصا که این ماشین شبیه پژوی کوپه‌ی یکی از شاهپور‌های زمان شاه است که داستانی هم با آن ماشین داشته‌ام.

رئیس خندید و گفت مالِ ۲۰۱۲ است، قیمت‌اش‌ هم ۱۳۰ تا ۱۴۰ میلیارد.

ادامه‌ی مطلب در فرسته‌ی قبل:

https://t.me/GahFerestGhKeshani/6001

بیشتر، نک: فرسته بالاتر
ولتر، مدارا و روشنگری

وُلتِر (زادهٔ ۲۱ نوامبر ۱۶۹۴ – درگذشتهٔ ۳۰ مه ۱۷۷۸) از نام‌دارترین فیلسوفان و نویسندگان فرانسوی عصر روشنگری است. شهرت‌اش به‌سبب هوش شگفت‌انگیز، مخالفت‌ با کلیسای کاتولیک، حمایت از 
- آزادی مذهب، 
- آزادی بیان، و 
- جدایی دین از سیاست، و
- شجاعت در بی‌پرده نظر دادن
است.

نمایشنامه‌ها و رمان کاندید (ساده لوح) او خیلی مشهورند.

ولتر یکی از چند همکار دانشنامه‌ی عصر روشنگری در فرانسه بود، مجموعه کتابی که، در جهان اندیشه، نقطه‌ی عطفی به‌حساب می‌آید.

دو کتاب ارزنده‌ی او، با گزینشی حساب‌شده و به قلم احسان دستغیب به فارسی ترجمه شده اند:
- رساله ای در باب مدارا و بردباری و حالا:

- مرد چهل سکه‌ای
نشر نگاه معاصر:

02122831715
✳️ تربیت و شکاف نسلی


در طول زندگیِ جمعی-خانوادگی چندین هزارساله‌ی بشر، دورانِ نوجوانی یک واقعیت متفاوت بوده، آن‌چنان‌که در انواع فرهنگ‌ها برای شناسایی گذار از آن، و ورود به مرحله‌ی پسا-بلوغ مراسم متنوع‌ی ابداع شده.

همه‌ی کودکان در طول این تاریخ، از لحظه‌ی لقاح تا زمان تولد و تا حدود سه‌سالگی و تا حدود شش‌سالگی و تا حدود 12 سالگی تحت تاثیر عوامل ژنتیکی، عوامل خیلی مهم فرا ژنتیک (اپی‌ژنیک)، عوامل محیطی کلان‌تر و بارزتر و تربیت مستقیم و غیرمستقیم بوده‌اند.

هر یک از این مراحل نقش‌‌های برگشت‌ناپذیری در رشد بشر بالغ دارند. به‌همین دلیل خیلی حساس و خطیر اند و اشتباه والد و تسهیل‌گر جبران‌ناپذیر.

ما از تفصیل دقیق چگونگیِ این گذار در طول تاریخ بی‌خبریم. اما می‌توانیم حدس بزنیم که جوشش انرژی‌‌ها و انگیزش‌های بالا همیشه می‌توانسته فاصله‌هایی بین دو نسل بیندازد.


اما در عصر کهکشان چاپ (گوتِنبرگ) و بعد از آن، در عصر کهکشان امواج رادیویی (مارکونی) و پس از آن، و در عصر اطلاعات و دیجیتالْ عواملی دیگر به روی انرژی‌های موثر بر این گذار سوار شده.

حالا کودک و نوجوان در کسری از ثانیه می‌تواند تحت تاثیر انواع عناصر فرهنگیِ ناشناخته قرار بگیرد. عناصری که حس فاصله بین والد-نوجوان را سرعت و شدت می‌بخشد.

والد فورا حس می‌کند که فرزند از فرهنگ و هویت‌ی که در آن زیستهْ دارد به سرعت دور می‌شود. انگار که دیگر خودی نیست؛ انگار که غریبه است و از سیاره‌ای دیگر.

کودک-نوجوان هم به‌شدت حس جداشدگی از دنیای والد را پیدا می‌کند.

شاهد بوده‌ایم که در سرزمین خودمان، سه-چهار نسل پیش با این شدت از هم فاصله نداشتند. می‌توان احتمال داد که در پنجاه نسل پیش‌تر، شکاف نسلی از همان هم خیلی کمتر بوده. چرا که تحرکات و انتقال‌های فرهنگی خیلی خیلی کندتر رخ می‌داده‌اند.

اما الان کهکشان دیجیتال است که چگونگیِ چین‌خوردگی‌ها و سیناپس‌های مغز را تعیین می‌کنند.

به این ترتیب می‌بینیم که در خیلی از خانواده‌ها در سراسر دنیا، و از جمله در ایران، دچار حس شدید شکاف نسلی می‌شوند.

✳️ پادکستِ رادیو مرز،
اپیزود تینیجرها - شماره 68

تلاش می‌کند مواردی از این تجربه‌ها را به ما نشان بدهد، چه از زبان نوجوان و چه والد.

روشن است که آموزش و پرورش رسمی، حتی در سالم‌ترین و بالاترین کارکرد خود، اصلا قَدّش به این‌جاها نمی‌رسد که بتواند فکری برای این دغدغه‌ها بکند و نوجوانان را به‌ حداکثر ظرفیت شکوفایی فردی‌شان نزدیک کند، چه رسد به آموزش و پرورش رسمیِ وطنی!

این‌جا است که دوباره نقشِ جماعت والدها و تسهیل‌گران و تک‌تک والدها از قبل هم پررنگ‌تر و پراهمیت‌تر می‌شود تا چاره‌‌هایی برای کم‌کردن این گسل‌ها پیدا کنند و راه را برای رشد و نمو‌ّ به‌هنجار و سالم و متنوع نوجوانان صاف کنند.

این اپیزود رادیو مرز تلاشی است اولیه برای طرح صورت مسئله و جلب نگاه‌ها به این رنج مشترک!

باشد تا افکار و دست‌های کوچک و بزرگ در عرصه‌ی تربیتْ فکرها و عمل‌هاشان را روی هم بریزند، چاره‌جویی کنند و اقدام‌های متنوع عملی را کشف کنند.
=================ه
✳️ برای گوش کردن، لطفا:
گوگل را بگردید یا
از اپلیکیشن‌های پادگیر مثل cast box یا google podcast بشنوید.
این هم لینک اش:

https://castbox.fm/vb/718109889

(ممکن است لینک تعارض داشته باشد و در موبایل کار نکند. لطفا در مرورگر موبایل و لپ‌تاپ کپی کنید)
Forwarded from ایرج شهبازی
تاگور

سال‌های دور و دراز
با هزینه‌هایی هنگفت
به کشورهای بی‌شماری سفر کردم
به تماشای کوه‌های بلند رفتم
به تماشای اقیانوس‌ها رفتم
اما ندیده بودم
در همین یک‌قدمیِ خانه‌ام
دانه‌ی درخشانِ شبنم را
که بر زلفِ ذرّت نشسته است.

(علم شادکامی، از اشتفان کلاین، ترجمه‌ی نغمه صفاریان‌پور، ص ۲۲۱)
تاگور

سال‌های دور و دراز
با هزینه‌هایی هنگفت
به کشورهای بی‌شماری سفر کردم
به تماشای کوه‌های بلند رفتم
به تماشای اقیانوس‌ها رفتم
اما ندیده بودم
در همین یک‌قدمیِ خانه‌ام
دانه‌ی درخشانِ شبنم را
که بر زلفِ ذرّت نشسته است.

(علم شادکامی، از اشتفان کلاین، ترجمه‌ی نغمه صفاریان‌پور، ص ۲۲۱)
(از کانال "ایرج شهبازی")
================ه



✳️ تاگور و مدرسه‌ی طبیعت


کلمات فرسته‌ی بالا👆،
در نظر اول، شعری است ناب از شاعر! (لقب کوتاه رابیندرانات تاگور در هند)


اما هشداری هم هست به ما که به‌جای نگاه عمیق ثورو وار به طبیعت و اعتنای فراگیر سیمون‌ وی‌گرا به محنت‌زده‌گان و مردم و هستی، شهوت و میل شدید به اقدام‌های پرخرج و صرف عمر برای تنوع‌هایی داریم که عموما بدون تامل و نظاره‌ی عمیق اند و یا تکلف‌اند و تجمل.

باز هم هشداری است به ما والدین و تسهیل‌گران که طبیعت، حتی در شهرهای دودآلود و سیمان و آسفالت و بتون‌زده، در نزدیکی ما است و به خوبی می‌توانیم کودکان و نوجوانان و جوانان‌مان را از حرص کسب مدرک، به عشق و احترام به طبیعت گذار دهیم.

مشهور است که داروین 10 ساله‌ی عاشق طبیعت دو سوسک پیدا کرده بود و به سومی رسید. دو دستش گیر بود. فکری به نظرش رسید. یکی را در دهان جا داد و سومی را در دست‌اش؟

راستی اگر ما جای او بودیم چه می‌کردیم؟

حالا آیا انتظار داریم از نسل بعدی‌مان داروین هم در بیاید؟

کرمی در گوجه یا سیب می‌بینیم. همگی با انزجار از آن فرار می‌کنیم.
سگی، عنکبوتی، مگسی، کرم‌هایی در سطل زباله‌مان، یا خطی دراز از مسیر چند نوع مورچه‌ی در حال خانه‌تکانی.

چه می‌کنیم؟

آیا با شگفتی می‌نشینیم و با بچه‌مان مدتی یا مدت‌ها به نظاره‌ی این معجزت هستی می‌نشینیم یا هر چه سریع‌تر دست او را می‌گیریم و می‌کشیم تا به نمره‌ی بیست فردایش یا به رتبه‌ی جهنمی و مافیایی کنکورش و مدرک‌های قابل فروش دکترایش لطمه نخورد؟

این نگاه‌های عاشقانه و عمیق مال امثال جِیْن گودال و فرانس دووال‌ها است که با انباشت تدریجی‌ تجربه‌های‌شان در طول عمر، هم به معماری و تعالی روح و شخصیت‌ِ عادی‌شان می‌پردازند و هم اثری بزرگ در جامعه، روان‌شناسی، علوم تکاملی و تاریخ علم باقی می‌گذارند.
این‌ها آدم‌هایی عادی بودند، اما کم‌کم در طبیعت و از طبیعت آموختند.


بهانه نیاوریم!
طبیعت دور نیست،
چنان‌که زنده‌یاد تاگور می‌گفت و شاعر ما هم گفت:

آب در کوزه و ما تشنه‌لبان می‌گردیم!
یار در خانه و ما گرد جهان می‌گردیم!


یادمان باشد که بحث دلسوزانه و جدی بر سر اصلاح این یا آن فساد و کاستی در آموزش رسمی فقط بحثی درون‌ساختاری است و به بازتولید آن رضایت می‌دهد.
راه حل‌ها از مسیر اصلاح نگرش خرافی و اقدام به عمل مستقل ذینفعان (والد، تسهیلگر، معلم و استاد فعلی و علاقه‌مندان و کنش‌گران و اصلاح‌گران) در جهت رفع کاستی‌ها در بیرون این سیستم می‌گذرد.

باید راه را ذره ذره از بیرون این ساختار کشف کرد.

شاید متوجه شده باشیم که‌:
بسیاری از افراد شاخص در ذهن ما (با سواد یا بی‌سواد)، در طول تاریخ یا زندگی نزدیک و دور، تحصیلات کلاسیک این 400 ساله‌ی اخیر را نداشته‌اند، اما به مجسمه‌ی معنوی و مادی خود را از سنگ نتراشیده‌ی وجود خود شکل داده اند.
باید راهی خلاقانه جست، و خلاقیت یعنی فکر کردن به راه‌‌هایی غیر از آن‌چه که تا‌به‌حال رفته‌ایم.

برای آشنایی با یکی از راه‌های گذار از بیماری و صنعت کنکوریسم و بیست‌گراییِ منحط لطفا بنگرید به:
کارهای عبدالحسین وهابزاده:

===========ه
✳️ سرچ در گوگل:
تماشاخونه (نه تماشاخانه)
سرچ‌ِ وهابزاده
مَستر کلس

یا
✳️ سرچ در یوتیوب:
وهابزاده - مَستر کلس
===========ه
برای آشنایی با جِیْن گودال:
بنگرید به: همین کانال
گاه‌ فرست غلامعلی کشانی
تاگور سال‌های دور و دراز با هزینه‌هایی هنگفت به کشورهای بی‌شماری سفر کردم به تماشای کوه‌های بلند رفتم به تماشای اقیانوس‌ها رفتم اما ندیده بودم در همین یک‌قدمیِ خانه‌ام دانه‌ی درخشانِ شبنم را که بر زلفِ ذرّت نشسته است. (علم شادکامی، از اشتفان کلاین، ترجمه‌ی…
✳️ تاگور و مدرسه‌ی طبیعت


کلمات فرسته‌ی بالا، یا آدرسِ زیر 👇
https://t.me/GahFerestGhKeshani/6007

در نظر اول، شعری است ناب از شاعر! (لقب کوتاه رابیندرانات تاگور در هند)


اما هشداری هم هست به ما که به‌جای نگاه عمیق ثورو وار به طبیعت و اعتنای فراگیر سیمون‌ وی‌گرا به محنت‌زده‌گان و مردم و هستی، شهوت و میل شدید به اقدام‌های پرخرج و صرف عمر برای تنوع‌هایی داریم که عموما بدون تامل و نظاره‌ی عمیق اند و یا تکلف‌اند و تجمل.

باز هم هشداری است به ما والدین و تسهیل‌گران که طبیعت، حتی در شهرهای دودآلود و سیمان و آسفالت و بتون‌زده، در نزدیکی ما است و به خوبی می‌توانیم کودکان و نوجوانان و جوانان‌مان را از حرص کسب مدرک، به عشق و احترام به طبیعت گذار دهیم.

مشهور است که داروین 10 ساله‌ی عاشق طبیعت دو سوسک پیدا کرده بود و به سومی رسید. دو دستش گیر بود. فکری به نظرش رسید. یکی را در دهان جا داد و سومی را در دست‌اش؟

راستی اگر ما جای او بودیم چه می‌کردیم؟

حالا آیا انتظار داریم از نسل بعدی‌مان داروین هم در بیاید؟

کرمی در گوجه یا سیب می‌بینیم. همگی با انزجار از آن فرار می‌کنیم.
سگی، عنکبوتی، مگسی، کرم‌هایی در سطل زباله‌مان، یا خطی دراز از مسیر چند نوع مورچه‌ی در حال خانه‌تکانی.

چه می‌کنیم؟

آیا با شگفتی می‌نشینیم و با بچه‌مان مدتی یا مدت‌ها به نظاره‌ی این معجزت هستی می‌نشینیم یا هر چه سریع‌تر دست او را می‌گیریم و می‌کشیم تا به نمره‌ی بیست فردایش یا به رتبه‌ی جهنمی و مافیایی کنکورش و مدرک‌های قابل فروش دکترایش لطمه نخورد؟

این نگاه‌های عاشقانه و عمیق مال امثال جِیْن گودال و فرانس دووال‌ها است که با انباشت تدریجی‌ تجربه‌های‌شان در طول عمر، هم به معماری و تعالی روح و شخصیت‌ عادی‌شان می‌پردازند و هم اثری بزرگ در جامعه، روان‌شناسی، علوم تکاملی و تاریخ علم باقی می‌گذارند.
این‌ها آدم‌هایی عادی بودند، اما کم‌کم در طبیعت و از طبیعت آموختند.


بهانه نیاوریم!
طبیعت دور نیست،
چنان‌که زنده‌یاد تاگور می‌گفت و شاعر ما هم گفت:

آب در کوزه و ما تشنه‌لبان می‌گردیم!
یار در خانه و ما گرد جهان می‌گردیم!


یادمان باشد که بحث دلسوزانه و جدی بر سر اصلاح این یا آن فساد و کاستی در آموزش رسمی فقط بحثی درون‌ساختاری است و به بازتولید آن رضایت می‌دهد.
راه حل‌ها از مسیر اصلاح نگرش خرافی و اقدام به عمل مستقل ذینفعان (والد، تسهیلگر، معلم و استاد فعلی و علاقه‌مندان و کنش‌گران و اصلاح‌گران) در جهت رفع کاستی‌ها در بیرون این سیستم می‌گذرد.

باید راه را ذره ذره از بیرون این ساختار کشف کرد.

شاید متوجه شده باشیم که‌:
بسیاری از افراد شاخص در ذهن ما (با سواد یا بی‌سواد)، در طول تاریخ یا زندگی نزدیک و دور، تحصیلات کلاسیک این 400 ساله‌ی اخیر را نداشته‌اند، اما به مجسمه‌ی معنوی و مادی خود را از سنگ نتراشیده‌ی وجود خود شکل داده اند.
باید راهی خلاقانه جست، و خلاقیت یعنی فکر کردن به راه‌‌هایی غیر از آن‌چه که تا‌به‌حال رفته‌ایم.

برای آشنایی با یکی از راه‌های گذار از بیماری و صنعت کنکوریسم و بیست‌گراییِ منحط لطفا بنگرید به:
کارهای عبدالحسین وهابزاده:

===========ه
✳️ سرچ در گوگل:
تماشاخونه (نه تماشاخانه)
سرچ‌ وهابزاده
مَستر کلس

یا
✳️ سرچ در یوتیوب:
وهابزاده - مَستر کلس
===========ه
برای آشنایی با جِیْن گودال:
بنگرید به: همین کانال و فیلم سیاحت جِیْن
ساخته‌ی اَنجلینا جولی و پیرس برازنان در فرسته‌ی زیر:
خطرناک‌ترین و درنده‌ترین موجود این کره‌ی خاکی

آیا می‌دانید خطرناک ترین و درنده‌ترین موجود زنده‌ی دنیا چیست؟

اگر می‌دانید، بد نیست این فایل را هم ببینید، شاید که هم نظر باشید،

اگر هم که نمی‌دانید، باز هم بد نیست بدانید، چون ممکنه شما رو هم به‌فکر بیاندازه:

https://ghkeshani.com/mostdangerous/

یا سرچ این عبارت در گوگل:
سایت عدم خشونت - خطرناک‌ترین و درنده‌ترین موجود این کره‌ی خاکی
Forwarded from maani petgar
عنوان: Jane's Journey (سفر جین)
مدت زمان: 107 دقیقه

- در این فیلم آنجلینا جولی و پیرس برازنان دربارۀ تأثیر گودال صحبت می‌کنند.

"سفر جین" مستندی الهام‌بخش دربارۀ زندگی و تلاش‌های جین گودال، دانشمند و فعال محیط زیست مشهور است.

زیرنویس فارسی

https://t.me/DoCsOnNature/1653
+++++++++++++++++++++++++

فیلم مستند «جین»

زندگی و آثار دانشمند بنام نخستی‌شناسی،
جین گودال را بررسی می‌کند و به پژوهش ویژه‌
او درباره‌ی شامپانزه‌ها می‌پردازد.

Eng Sub:
https://t.me/DoCsOnNature/187
گاه‌ فرست غلامعلی کشانی
خطرناک‌ترین و درنده‌ترین موجود این کره‌ی خاکی آیا می‌دانید خطرناک ترین و درنده‌ترین موجود زنده‌ی دنیا چیست؟ اگر می‌دانید، بد نیست این فایل را هم ببینید، شاید که هم نظر باشید، اگر هم که نمی‌دانید، باز هم بد نیست بدانید، چون ممکنه شما رو هم به‌فکر بیاندازه:…
نظر جناب آقای رضا شایگان، از دوستان عضو کانال در این باره:

بسوزد از شر بشر یک سر
خشک و تر،
نماند آخر زین حیوان اثر...
بندی از یک ترانه قدیمی

خوبی و بدی نسبی است.
اما آدمهای خوب و بد را که روی هم بریزیم، برآیندشون، متاسفانه نکبت هست و بدی.
وضعیت کنونی جهان هم دلیلی بر این مدعا.

بنظرم این موجود ناخلف، اسفل مخلوقات هم نیست.
اگه کرونا موفق شده بود و نسلش منقرض می شد،
اندک، اندک، ، حیات گیاهی و جانوری رونق می گرفت. جنگل ها احیا می شد. هوای پاک به آسمان باز می گشت.
تولید آلاینده های زیست محیطی از پساب ها و زباله ها گرفته تا سوخت های فسیلی و زباله های اتمی متوقف می شد.
کارخانه های تسلیحاتی و تولیدات بنجل از کار می افتاد.
خلاصه هزاران، هزار... کاری این آدم دوپا متوقف می شد و اندک اندک آرامش و زندگی به طبیعت باز می گشت.

https://t.me/c/1359541964/2617
باز هم از جین گودال بشنویم

کتابی که خواندن‌اش تکان‌دهنده بود. تکان‌دهنده از این نظر که به خواننده نشان می‌دهد که
چگونه لمس و تماس با طبیعت و عشق به‌ آن می‌باید و می‌تواند از کودکی، حتی از لحظه‌ی تولد به بعد در جان انسان ریشه کند و زندگیِ آینده‌اش را کاملا متحول کند.
طبیعی است که زندگی و ارتزاق در طبیعت یک چیز است و عشق به آن چیزی دیگر.

تلنگرِ اصلیِ کتاب به کسانی است که دل‌نگران سرنوشتِ نسل آینده یا فرزندِ خود و نزدیکان اند اما هنوز هم مردّد هستندْ تا به‌خود بیایند و تا دیر نشده کاری بکنند،
و کسانی که منتقدِ ریشه‌ایِ وضع فعلی محصولاتِ نظام پرورش‌یِ رسمی هستند، چه ۲۰ ساله باشند یا ۸۰ ساله،
و مخاطب سوم خودِ کودکان.

در کتاب می‌بینیم که چگونه حتی یک تلنگرِ مادری شجاع و آگاه، یک پدر حمایت‌گرِ آگاه، یک عروسک، یک کتابِ خوب می‌تواند جانِ یک کودک دو-سه‌ساله‌ را زنده کند و اثری بگذارد تا آخر عمر!

و این چنین بوده داستان واقعیِ جِیْن گودال، که بزرگترین معلم دائمی‌اش سگ اوست.

بیشتر: همین کانال، و اینترنت

"من جین گودال" از مجموعه‌ی "آدم‌های معمولی دنیا را تغییر می‌دهند"،
نشر پرتقال، تلفن: ۰۲۱۶۳۵۶۴
دوستان ارج‌مند سلام!
در پاسخ به فرسته‌ی قبلی (فیلم سفر جِیْن)  دو نظر از دوستان خواننده، در نظرگاه کانال دریافت شده. (سه فرسته بالاتر)
https://t.me/GahFerestGhKeshani/6011


به نظرهای سایر دوستان با کمال میل خوشامد گفته می‌شود:
===========ه

۱ - همین مونده بوده که آنجلینا جولی در مورد فعالیت‌های جین گودال برامون صحبت کنه!



۲ - سلام،
معمولا این سلبریتی ها به زندگی پر خرج و آلاینده ی محیط زیست و افکار انسانی ادامه ميدند تا یه سنی، بعدش تصمیم می‌گیرند بچه‌ی بی‌سرپرست به فرزندی بگیرن و کارای خیریه و ...

خلاصه که سراسر ویترین و خودنمایی و البته با کمی مزایای  اجتماعی.

در ضمن سال ۲۰۲۲ خود خانم جین گودال هم در کمال تعجب با موسسه باربی (عروسک معروف کاپیتالیسم) همکاری داشته چرا كه این موسسه عروسکی از خانم گودال به مجموعه اش اضافه کرده (تماماً پلاستیکی و با مراحل تولید آلاینده!!!).

با کمال احترام به فعالیت‌ها و آنچه که بانو گودال به دنیا افزودند.

______ه
دوستان!
توجه بفرمایید:
هفت فرسته‌ی بالا از نظر محتوا و روحِ گفتگو همگی به هم مربوط اند.

پیشنهاد می‌شود از اول مرور شوند و لینک‌ها هم مثل همیشه دنبال بشوند.
بلای کوتاه‌خوانی و تمرکز نداشتن و بی‌صبری و بلعیدن اطلاعات زیاد، سونامی و "همه‌گیریِ جهانیِ (پَندِمی)" شبکه‌‌‌های مجازی است که چین‌ها و لایه‌ها و سیناپس‌های مغز ما را توانسته دست‌کاری کند.
اما مطالبِ این کانال بدون تامل در لینک‌ها ناقص می‌شوند. پس لطفا صبوری کنید و با این سونامی‌بیشتر مبارزه کنید. با سپاس
!
پادکست مدرسه زندگی فارسی
اپیزود ۳۵۴- هیچکس‌ شدن





تو مگو همه به‌جنگ اند و ز صلح من چه آید

تو یکی نه‌ای، هزاری! تو چراغ خود بیفروز!



- چگونه سلوک کنم؟
- به مردم خدمت کن!
- چگونه آزاد بشوم؟
- به مردم خدمت کن!
- چگونه روشنی‌یافته بشوم؟
- به مردم خدمت کن!

در این اپیزود با خودِ خودمان روبرو می‌شویم تا تکلیف‌مان کمی با خودمان و جهانِ بیرو‌ن‌مان روشن‌تر بشود. مثلا آیا ریشه‌دارترین عادت منفی را -که "همیشه حق‌به‌جانب‌بودن" است- ادامه بدهیم یا نه؟ مثلا با عزیزِ در حال مرگ‌مان یا با خودمان که امروز یا فردا می‌میریم چگونه روبرو بشویم؟

آیا با صرفا مراقبه و یوگا و تمرین‌های تنفسی یا با مصرف ال‌اس‌دی و روان‌گردان‌ها یا «چپق وحدت‌»‌های کهنه و مدرن می‌توانیم کمی از این پرسش‌های وجودی را جواب بدهیم؟

در پایان است که پرسشِ "چگونه سلوک کنیم؟" کمی باز می‌شود و به تفاوت پاسخ احتمالیِ این پرسش با سلوک‌‌های متعارفِ و مرسوم نزدیک می‌شویم.


قابلِ توجه این‌که:

بحث‌های این اپیزود، به‌هیچ‌وجه از جنسِ "هورقلیایی" و "کنج عزلت" و «برج عاج‌نشینی» و از این قماش نیستند و به همین دنیای پر از رنج و مشکلاتِ روزمره‌ی ما متعلق‌ اند.

گوش دادن در: خود سایتِ پادکست مدرسه زندگی فارسی یا در لینکِ زیر:
https://castbox.fm/vb/737453625

یا در سایر برنامک‌های پادکستی (پادگیرها)
جنبش‌های اجتماعی نو.pdf
494.2 KB
جنبش‌های اجتماعیِ نو
به‌قولِ ویکی‌پدیای انگلیسی

اصطلاح «جنبش‌های اجتماعی نو (ان.اس.ام.)» نوعی تئوری در مورد جنبش‌های اجتماعی است که تلاش می‌کند تا انبوهی از جنبش‌های تازه‌ای را توضیح بدهد که تقریباً از اواسط دهه 1960 (یعنی در یک اقتصاد پساصنعتی) در جوامع مختلف غربی پدید آمده‌اند. ادعا می‌شود که این جنبش‌ها به‌طور قابل توجهی از الگوی متعارف جنبش‌های اجتماعی خارج می‌شوند.


دو ادعای اصلی در نظریه‌ی "ان.‌اس.‌ام." وجود دارد. اول این‌که ظهور اقتصاد پساصنعتی، مسئول موج تازه از جنبش‌های اجتماعی است و دوم این‌که این جنبش‌ها با جنبش‌های اجتماعی گذشته‌‌ی اقتصاد صنعتی تفاوت قابل توجهی دارند. تفاوت اصلی در اهداف آنهاست، چون جنبش‌های تازه نه بر موضوعات مادی مانند رفاه اقتصادی، بلکه بر مسائل مربوط به حقوق بشر (مانند حقوق همجنسگرایان یا صلح طلبی) تمرکز دارند.

این جنبش‌ها را با فرضیه‌ی «پسا-مادی‌گرایی» و مدل طبقه‌ی جدید که توسط رونالد اینگلهارت مطرح شده است، مرتبط می‌دانند.

ادامه در فایل پی‌دی‌اف بالا