گاه‌ فرست غلامعلی کشانی
1.47K subscribers
1.02K photos
327 videos
194 files
1.67K links
این‌جا گاهی مطالبی می بینید که شاید در زندگیِ عملی‌تانْ مفید باشند.


در صورت مفید دیدن، لطفا کانال را معرفی کنید.


کتاب ها در سایت عدم خشونت:
ghkeshani.com
و
t.me/ahestegisadegi

t.me/ghkesh : تماس
Download Telegram
Forwarded from Gholamali Keshani
KhayyamMaariMalekian.pdf
272.7 KB
معنای زندگی، در نظرِ معری و خیام ،‌ از نگاه مصطفی ملکیان
Forwarded from Deleted Account
بزرگان لذت گرایی در تاریخ ایران، ابوالعلای معری و خیام نیشابوری هستند. لذات خیام نیشابوری در 5 چیز خلاصه می شوند: 1) طبیعت 2) معشوق 3) می 4) کتاب 5) معاشرت با دوستان. فایل صوتی لذت گرایی👇👇
گاه‌ فرست غلامعلی کشانی
ام کلثوم - رباعیات خیام – @javadtaat
بزرگداشت فرزانگیِ خیام 👆
======================
۲۸ اردی‌بهشتِ هر سال، روزِ یادکرد از خیام است، اما چه بهتر که هر روز، از او یاد بشود.

خیام در رباعیات‌اش دگراندیش‌ترین و یک‌دست‌ترین متفکرِ تاریخ اندیشه‌ی ایرانی است. اندیشه‌اش روایتِ ثابتی دارد و دچار زیگزاگ نمی‌شود.
بهتر است ازو بیشتر بدانیم تا بهتر زندگی کنیم.
خیام را برای بهتر زندگی کردن باید بیشتر شناخت، خیامی که می‌‌گوید:

آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی،
معذوری اگر در طلب‌اش می‌کوشی
باقی همه رایگان نیرزد هشدار،
تا عمر گرانمایه بدان نفروشی!


یازده فرسته‌ی بالا👆 در باره‌ی او هستند.

ام‌کلثوم، آوازه‌خوانِ افسانه‌ایِ موسیقیِ عرب و جهان هم از او می‌خواند.

اما سومین فرسته‌ از بالا یکی از بهترین معرفی‌هایی است که تا به‌حال در باره‌ی خیام شنیده یا خوانده‌ام.
شما را هم به خواندن و شنیدن‌شان دعوت می‌کنم.👆
آرش حسینیان و رایگان‌بخشی‌هایش
========================
آرش حسینیان پرکار است، ترجمه‌ی هدف‌مند می‌کند و رایگان می‌بخشد.

او از طبیعت و آموختن از آن می‌نویسد؛ برای حفاظت از طبیعت قلم می‌زند؛ برای سَبْکِ زندگی‌ای سَبُک تر !

کانال و سایتِ او را ببینید و یک کتاب او را دانلود کنید و اگر خواستید همان یک کتاب را عمل کنید. همان یک کتاب خیلی مطلب برای زندگی دارد
(اما بهتر است که کتاب‌های او را بخرید و هدیه بدهید):
کانال "اقدام، صلح، اتحاد، مراقبت"

https://t.me/Arash_Hoseinian
Forwarded from هزار خط ناتمام
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دربارهٔ نابرابری - خوزه موخیکا
##خوزه_موخیکا، #اندیشه_سیاسی، #اندیشه_اقتصادی

▪️مترجم: حسین محمدی‌زاده
▫️لینک ویدئو در آپارات
🍂
هزار خط ناتمام
دربارهٔ نابرابری - خوزه موخیکا ##خوزه_موخیکا، #اندیشه_سیاسی، #اندیشه_اقتصادی ▪️مترجم: حسین محمدی‌زاده ▫️لینک ویدئو در آپارات 🍂
خوزه موخیکا را بیشتر بشناسیم (ویدئوی بالا👆)
===========================
شهرت‌اش "درویش‌ترین رئیس‌جمهور دنیا" بوده. او نمونه‌‌ی زنده‌ای است از زیستنِ رواقی در دنیای امروز.

به‌جای هواپیمایِ جت و ماشینِ ضد گلوله، امکاناتِ آمبولانس برای مردم خرید. بیشتر از ۸۰ درصد حقوق‌اش را بیشتر صرف خیریه‌های کارآفرینی برای زنان کرد و به درآمد مزرعه‌ی کوچکِ گل‌اش و به فولکس‌واگنِ کهنه‌‌ی قورباغه‌ای‌اش بسنده کرد.

وقتی به او می‌گویند که این رایگان‌بخشی‌هایت ایثار گرانه‌ است، می‌گوید به‌هیچ وجه، به هیچ‌وجه. من بیشتر از نیازم درمی‌آورم. پس طبیعی است که اضافه را در جای درست‌اش خرج کنم. ایثار موقعی است که از دهانم بزنم‌!

او می‌گوید صرفه‌جویی و ساده‌زیستی برای ما ابزاری است برای آزاد سازیِ مان.

خوزه (خوسه) موخیکا رازهای بهزیستن را بلد است و آن‌ها را با ما در میان می‌گذارد.

او به خطر مصرف زدگی، تهاجم به طبیعت، شرکت‌های بزرگِ انحصارگر، بازارِ آزادِ افسار گسیخته و تولیدِ سلاح برای فروش در بازارهای جهان سومِ بدبختِ بیچاره‌ی خودویران‌گر آشناست و ما را به اقدام هم فرا می‌خواند.

او می‌گوید ما تک‌تکِ‌مان می‌توانیم در تغییرِ این اوضاع موثر باشیم، هم مستقیم و هم غیر مستقیم.

فارغ از ضعف و قوتِ سیاست‌های موخیکا به عنوان رئیس جمهور سابق اوروگوئه، شاید بتوانیم یک درس برای بهزیستی و رضایتِ خاطر از زندگی از او بگیریم، شاید هم بیشتر از یک درس، شاید!


✳️ برای آشنایی بیشتر با او می‌توان سری زد به فرسته‌های زیر،
اما کاش بتوانیم بیشتر از این ها او را بشناسیم.

باید کتاب‌ها در باره‌اش نوشت و خواند:

https://t.me/GahFerestGhKeshani/3739

https://t.me/GahFerestGhKeshani/3801

https://t.me/GahFerestGhKeshani/3989

https://t.me/GahFerestGhKeshani/3992

https://t.me/GahFerestGhKeshani/4007

https://t.me/GahFerestGhKeshani/4417

مصاحبه با الجزیره:
https://www.youtube.com/watch?v=hteGnL-8SeU

مصاحبه با بی‌بی‌سی:

https://www.youtube.com/watch?v=qaL958TjC1I

مصاحبه با دیت‌لاین:

https://bit.ly/2LS8hEu
کلامی‌ با شما خواننده ی گرامی،
==========================================
معمولا از رسانه های مجازی انتظار می رود که فعال باشند.
معنای "فعالْ" با توجه به هر رسانه کمی فرق می کند. در مورد تلگرام، فعال بودن لابد انتشار روزانه یک یا چند فرسته است.
کانال گاه فرست با این تعریف، لابد «فعال» نیست.
این کانالِ «غیر خبری» تا الان بیشتر از 4400 فرسته داشته است.
این فرسته ها در باره ی موضوعات خیلی متنوعی بوده‌اند که در عینِ‌حال در رعایت چند اصل با هم اشتراک داشته‌اند:
یکی از مهم ترین این اصل ها، کاهش درد و رنج بشری بوده؛
یکی دیگر توجه به عینی ترین مسائل و مشکلاتِ ملموس و مکرر و اصلاح‌پذیرِ روزمره ی همگانی بوده؛ و نه امور و مشکلاتی که تغییرشان در دستِ ما نیست و حرف زدن از آن‌ها کم‌کم به اعتیادی رخوت‌زا تبدیل می‌شود.
و همین‌طور در اصولی دیگر.
این نگارنده، فکر می کند که مگر آدم چقدر حرف باید داشته باشد که هر روز بخواهد و بتواند حتما یک روضه‌ی تازه سرِ مِنبر بخواند؟
درست است که ما با بمباران و انفجار اطلاعاتی روبرو هستیم، اما این هم درست است که لازم نیست با آن هم سرعت بشویم.
درست است که آوار فلاکت‌های متنوع در این روزها، کمرِ همه‌ی مردم را خم کرده‌است، حتی آنانی را که تابه‌حال به هر دلیلی متوجه مشکلات بزرگِ عمومی و فردی نبوده‌اند.

اما خیلی از مطالب چه خبری و چه غیر خبری، تکرار مکررات حکیمانه یا مکرراتِ یاوه یا خبرهایی است که می‌شنویم و برای دیگران تعریف می‌کنیم یا عیناً بازفرست می‌کنیم، و می‌دانیم دانستنِ آن‌ها تغییری در رفتار و اعمال امروز و فردای‌مان ندارند.
در واقع این مطالب، در ارزیابی با ملاکِ "حکمتِ به من چه؟" معلوم می‌شود که عملا در تغییرِ رفتارِ ما تاثیری ایجاد نمی‌کنند،‌ یعنی به زندگیِ ما ارتباطی ندارند و فقط پرکننده‌ی خلاء‌ها هستند یا اگر ربط دارند، ما نه آستینی برای تغییرشان بالا می‌زنیم و در بعضی موارد، اصلا در توان‌مان نیست که آستینی بالا بزنیم.


پس بد نیست اساس را بر کم‌گویی و کم‌شِنَوی و گزیده‌گویی و گزیده‌شنوی بگذاریم و
جان و روح و وقت و «عمل» و رفتارِ خویش ازین ورطه برهانیم؛ و به‌جای آن در فکرِ عملِ فردی و جمعی به یکان‌یکانِ حکیمانه‌ترین و واجب‌ترین آموزه‌هایی باشیم که سال‌ها و روزها پیش در معرض‌شان قرار گرفته‌بوده‌ایم و فقط لحظاتی به آن‌ها فکر کرده‌ایم و بعد از دقایقی پشتِ‌گوش انداخته‌ایم.

این کانال، بیشتر به نیازهای عملی و مفیدِ زندگی می‌پردازد، چیزهایی که در زندگیِ واقعی و عملی به‌کار بیایند و به «خودتوانمندسازی»، "خود‌آستین‌بالازنی" و «خودتوان‌بخشیِ» ما ملتِ «درخودمانده» توجه می‌کند،
به تقلیل مرارت و تقریر حقیقت؛
و طبعاً و قطعاً به «برون‌آمدنِ دستی از غیب» باور ندارد!


دوستانی که به تازگی به این کانال می پیوندند، همان حرف‌هایی را که صاحب این قلمْ در طول چند سال لازم می‌دیده منتشر شوند، با کلیک‌کردن روی آدرس زیر می‌توانند بخوانند و به یادداشت‌های بالا و پایین آن ها هم سر بزنند، و اگر یاوه نبودند و چیز دندان‌گیری دیدند، سر نخ را بگیرند و خودشان در عمل و نظر دنبال کنند، و بیشتر بکاوند، با عملِ خود تکمیل کنند و به‌دیگران هم خبر بدهند.
گاه فرست را می توانید به ده نفر از نزدیکان هم معرفی کنید.

فهرست دسترسی به مطالب گاه فرست:

https://t.me/GahFerestGhKeshani/4562

(بی‌تفاوت نمانیم، به بحث بگذاریم)
✳️ تاملاتِ مارکوس اورلیوس (۵)
======================
فیلسوفیْ بی‌لباس است، و دیگری کتاب ندارد.
اولی، نیمه‌عریان می‌گوید: "چیزی برای خوردن ندارم، ولی به عقل وفادارم."
دومی می‌گوید: "چیزی برای خواندن ندارم، ولی به عقل وفادارم."
(تاملات، کتابِ چهارم، بندِ ۳۰، نشر ققنوس)
======================


پس‌نوشت گاه فرست:

سال‌ها پیش فکر می‌کردم این یا آن کتابْ، این یا آن شخص، این یا آن گروهْ ترازوی ارزیابیِ کل کیهان، طبیعتِ زمین و نحوه‌ی رفتارِ مردمان‌اش است، مثل خیلی از خیل‌های دیگر. کم‌کم که چشم‌ها باز تر شد، کمی از این ادعا پایین آمدم و دیدم نگاه‌های متفاوتی هم وجود دارند که شایسته‌ی تامل اند و من قرن‌ها از آن‌ها بی‌خبر بوده‌ام و بی‌خبر خواهم ماند.

باز هم گذشت تا دو سه سال پیش. کسی بانیِ خیر شد و گفت "فلان کتاب را بگیر، اما آهسته‌آهسته اش بخوان. عجله نکن. روزی یک صفحه. این کتاب برای تمام کردن نیست، برای عمل کردن است، برای بارها مراجعه کردنِ هر روزه است."

باورم نمی‌شد. کتاب را گرفتم. همان‌طور که بایدْ خواندم. دیدم الحق که درست می‌گفته، این کتاب برای همه‌ی طاقچه‌ها و همه‌ی جیب‌هاست، منتها امروز دیگر نمی‌گویم که حتما رازِ اسرارِ کیهان و طبیعت و انسان را بازگو می‌کند. فقط می‌گویم که با تو از اساسی‌ترین دلایلِ بی‌خردی و کوته‌بینی و بی‌رحمی و بی‌عدالتی، هم در سطح فردی و هم اجتماعی حرف می‌زند و تو را به جایی می‌رساند که زندگیِ سالم را حداقل بدانی که چیست و اگر هم خواستی آن را عملی کنی.

تاملات مارکوس اورلیوس (۱۲۱-۱۸۰ میلادی)، که واگویه‌های یک امپراتور برای شخصِ خودش بوده و برای خواننده نوشته نشده، در طی سفر او از رومِ باستان برای دفع حمله‌ای در آلمان نوشته شده و خوشبختانه تا امروز دست نخورده به دست ما رسیده. مثل کتاب‌های افلاطون و سایر فیلسوفانِ باستان. بنابراین بحثی برای ردّ انتساب به او مطرح نشده است. او یکی از چهار رواقیِ مشهور تاریخ فلسفه‌ی عملی است که اتفاقا امپراتور هم بوده و صاحب مُکنت و ثروت، در کنار زنون، سنکا و البته اپیکتِتوسِ کارتُن خواب!
بگذریم ...،
بعد از این که کتاب را یک بار تمام کردم، این یادداشت را در اول کتاب نوشتم:
[کتابی برای تمام فصول،
در تعجب‌ام که این همه حرافی در باره ی حَرف‌ها، حُکم‌ها، حِکمت‌ها و عرفان‌های مثلا بزرگِ (اما در بیشترِ مواقع کم مایه و کم عمق) انجام می‌گیرد، ولی کتابی این چنین ساده و فروتن و بی‌ادعا، اما پُرمایه نادیده گرفته می‌شود، کتابی ساده‌، و مثلا باستانی، ولی "روزآمد"، و کاملا رو به هدف! ]

از این کتاب حداقل سه ترجمه دیده‌ام.اولی در بالا، دومی ترجمه‌ی نشر نی، یک ناشر معتبر دیگر است، سومی مربوط به بیش از ۱۰۰ سال پیش است از زنده یاد طالبوف: تفکرات مارکوس اورلیوس، انتشارات معتبرِ نگاه معاصر.

سیاست = آموزش
بی‌تفاوت نمانیم، به اشتراک بگذاریم!

https://t.me/GahFerestGhKeshani/4567
تاملاتِ مارکوس اورلیوس (۵)
======================
فیلسوفیْ بی‌لباس است، و دیگری کتاب ندارد.
اولی، نیمه‌عریان می‌گوید: "چیزی برای خوردن ندارم، ولی به عقل وفادارم."
دومی می‌گوید: "چیزی برای خواندن ندارم، ولی به عقل وفادارم."
(تاملات، کتابِ چهارم، بندِ ۳۰، نشر ققنوس)
======================
وفاداری به عقل، اساسِ فلسفه‌ورزی و فلسفه‌ی عملی است.
سیاست = آموزش
بی‌تفاوت نمانیم، به اشتراک بگذاریم!

ادامه در:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4566
چهره‌ی موشه!

{شوایتزر:
تو دوره‌ی کوتاه بچگی من که مثل برق و باد گذشت یهودی‌ئی بود که با گاریش تو گونس باخ می‌گشت. همیشه سرش پایین بود درست عین خرش. و ما بچه‌ها دنبالش ریسه می‌شدیم و با داد و هوار، اسمش را که هنوز یادم هست دم می‌گرفتیم: «مو-شِه! مو- شِه!»، و آزارش می‌دادیم.
یک‌بار من از حد معمول رفتم جلوتر که قبایش را بکشم یا یک شیطنت دیگری با او بکنم، و این باعث شد قیافه‌اش را ببینم... می‌دانید آقای لبلان؟- تماشای قیافه‌ی او زخمی است به دلم که هنوز ازش خون می‌چکد.

پدر شارل:
درست به همان علت است که حالا شما اینجا هستید شوایتزر. چون که هر یک از ما، چه خوب و چه بد، دست آخر جای لایق خودش را پیدا می‌کند: خواه در جهنم خواه در بهشت...
شما این‌جا موشه‌ی یهودی را معالجه می‌کنید.}
(نصف شب است دیگر دکتر شوایتزر، ژیلبِر سِسبُرن، ترجمه احمد شاملو، نشر نگاه)

وقتی این فراز از نمایشنامه‌ی ژیلبِر سِسبُرن را می‌خواندم، تصور می‌کردم شاید ساخته و پرداخته‌ی خود نویسنده باشد و نه مبتنی بر زندگی شوایتزر. در کتاب «خاطراتی از کودکانی و نوجوانی من» نوشته‌ی آلبرت شوایتزر دیدم که به همین واقعه در زندگی خود اشاره می‌کند. اما روایت شوایتزر، تفاوت‌هایی دارد:

{به دنبال نخستین ملاقات با یک مؤلف کتاب، دومین تجربه بس بزرگترم به وقوع پیوست. یک یهودی، به نام مُوشه که تاجر زمین و دام و حشم بود، از روستای مجاور با گاری خود در کوچه‌هایمان می‌چرخید. از آنجایی که در آن زمان هیچ یهودی در روستای ما زندگی نمی‌کرد، حضور او هرباره برای پسربچه‌های روستا یک واقعه‌ی فوق‌العاده بود. آن‌ها به دنبالش دویده و او را به تمسخر می‌گرفتند. برای آن که نشان دهم من هم بزرگ شده‌ام، کار دیگری نمی‌توانستم بکنم جز اینکه با آنها همراه شوم؛ اگر چه به واقع، معنی این کار را نمی‌فهمیدم. بدین ترتیب من نیز همراه دیگران، دنبال او و خرش می‌دویدم و فریاد می‌زدم: «موشه! موشه». پرجرئت‌ترین آن‌ها دنباله‌های پیش‌بند یا کتشان را به شکل گوش خوک درآورده تا به نزدیکی‌های او می‌پریدند و بدین ترتیب ما او را تا انتهای روستا و تا نزدیکی‌های پل، دنبال می‌کردیم. اما موشه با کک و مک‌ها و ریش خاکستری‌اش، همچنان شکیبا، همانند درازگوشش قدم به جلو می‌گذاشت؛ فقط گاه برمی‌گشت و با لبخندی محجوب و رئوفانه ما را می‌راند. این لبخند به شدت مرا تحت تأثیر قرار داد. من برای نخستین بار از موشه آموختم که تحت تعقیب بودن و به آرامی سکوت کردن، یعنی چه. موشه برای من مربی بزرگی شد. از آن لحظه به بعد همیشه با احترام به او سلام می‌کردم. بعدها هنگامی که دبیرستانی شدم، برایم عادت شده بود که هنگام دیدنش، با او دست بدهم و قسمتی از راه را همراهش باشم. اما موشه هرگز از اهمیتی که برایم داشت، آگاه نشد. شایع شده بود او یک‌ نزول‌خوار است که ملک‌ و دارایی‌ها را تکه‌تکه می‌کند. من هرگز صحت این موضوع را تجسس نکردم. او همیشه برای من یک موشه با لبخندی بخشنده باقی ماند؛ کسی که تا به امروز هم هنگام خشم و غضب، مرا به صبوری وا می‌دارد.»(خاطراتی از کودکی و نوجوانی من، آلبرت شوایتزر، ترجمه مریم والا، نشر کتاب آمه)

در روایت شوایتزر آنچه بیشتر دل‌ می‌بَرَد تأثیری است که لبخندی صبورانه می‌تواند در سرتاسر زندگی یک انسان برجا بگذارد. لبخند صبوری که شاید خودِ فرد هرگز درنیابد چه اثر ژرفی در زندگی انسان دیگری گذاشته است. و دیگر، آن حساسیت عاطفی و اخلاقی که بتوانیم از یک واقعه‌ به ظاهر عادی و ناچیز، الهامی ماندگار و نافذ دریافت کنیم.

ژیلبِر سِسبُرن در روایت خود از این ماجرا می‌کوشد به اهمیت «چهره» تأکید کند. شوایتزرِ کودک، موشه را می‌آزارد چون هنوز با چهره‌ی او روبرو نشده است. رویارویی با چهره‌ی موشه او را دگرگون می‌کند. امانوئل لویناس که به «فیلسوف دیگری» مشهور است بر اهمیت «چهره» و فراخوان آن، تأکید دارد:

«پوست صورت، عریان‌ترین و تهیدست‌ترین جزو آدمی است. چهره بیش از همه عریان است، گر چه عریانی‌اش موقّر و مطبوع است. چهره در عین حال تهیدست‌ترین است: نوعی فقر ذاتی در چهره وجود دارد؛ تلاش آدمی برای مخفی کردن این فقر با قیافه گرفتن، با ادا درآوردن، مؤید همین نکته است. چهره بی‌حفاظ و در معرض تهدید است، تو گویی ما را به انجام عملی خشونت‌بار دعوت می‌کند. در عین حال، چهره همان چیزی است که ما را از کُشتن منع می‌کند.... رابطه‌ی آدمی با چهره بی‌واسطه اخلاقی است. چهره آن چیزی است که آدمی قادر به کشتنش نیست، یا دست‌ِکم آن چیزی است که معنایش در این گفته خلاصه می‌شود: «قتل مکن.»(اخلاق و نامتناهی(گفتگو با امانوئل لویناس)، فیلیپ نمو، ترجمه مراد فراهادپور و صالح نجفی، نشر فرهنگ صبا)

@sedigh_63
Forwarded from بینام
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔅 آلبرت شوایتزر، "زندگی‌ من، استدلال من است"

🔻روایتی از زندگی و اندیشه‌ی آلبرت شوایتزر🔻

🔹تهیه‌کننده: موسسه‌ی آلبرت شوایتزر در دانشگاه کوینیپیاک

🔹کارگردان: لیام اوبراین، ۲۰۰۷

زیرنویس فارسی: سارا سلیمانی



(آنچه قادر است در این دنیای آکنده از مرارت و مصیبت دریچه‌ای رو به معنا و روشنی باشد نه حرف‌های ویترینی و توصیه‌های کلیشه‌ای بلکه زندگی کسانی است که به صلح و محبت پیشکش شده است. زیستنی که خود گواه حقانیت خویش است. از آلبرت شوایتزر در طول زندگی پرمایه‌اش کتاب‌ها و خطابه‌های بسیار برجای مانده است اما استدلال اصلی او نه در کتاب‌ها که در زندگی او نمایان است. حقیقت را در متن یک زندگی می‌توان آشکار کرد. تنها در متن یک زندگی.)

برای آشنایی بیشتر:

📖 حماسه آلبرت شوایتزر، آنیتا دانیل، ترجمه حبیبه فیوضات، نشر علمی و فرهنگی(‌پی‌دی‌اف: https://t.me/aghleabi/4)

📖 از زندگی و اندیشه‌هایم، آلبرت شوایتزر، ترجمه جعفر فلاحی، نشر نگاه معاصر

📖خاطراتی از کودکی و نوجوانی من، آلبرت شوایتزر، ترجمه مریم والا، نشر آمه

🎧 سخنرانی دکتر حمیدرضا توکلی در باب آلبرت شوایتزر(https://t.me/irajrezaie/877)

@sedigh_63
Forwarded from بینام
▪️آلبرت شوایتزر، خاطراتی از کودکی و نوجوانی من، نشر کتاب آمه
خاطرات شوایتزر

لحظات نادری رخ می‌دهد که آدم دچار فَوَران نور می‌شود. انگار آتش‌فشانی در جان آدم، فعال می‌شود. می‌خواهد با قدرتی شگفت جداره‌های دل را بشکافد و گدازه‌ها را به بیرون سرریز کند. گاهی آدم دچار «خفقان» است و وسعت بی‌مرزی می‌خواهد برای فریاد زدن. مثلا فریدون مشیری می‌گفت: «مشت می‌کوبم بر در / پنجه می‌سایم بر پنجره‌ها / من دچار خفقانم، خفقان! / من به تنگ آمده‌ام از همه چیز / بگذارید هواری بزنم / آی! با شما هستم / این درها را باز کنید / من به دنبال فضایی می‌گردم.» گاهی اما تجربه از سنخ دیگری است. احساس می‌کنی در برابر هجوم قدرتمندی از روشنایی قرار گرفته‌ای که نزدیک است تو را از پای در آورد. تاب نمی‌آوری و بی‌قرار می‌شوی. مثل این تجربه شاملو: «می‌خواستم به نیمه‌شب آتش / خورشیدِ شعله‌زن به‌درآمد چنان که من / گفتم دو دست را به دو چشمان سپر کنم.» یا آنچه سهراب از «هجوم حقیقت» می‌گفت: «سفر مرا به باغ در چند سالگی‌ام برد / و ایستادم تا / دلم قرار بگیرد، / صدای پرپری آمد / و در که باز شد / من از هجوم حقیقت به خاک افتادم.»

من تجربه‌های ناب کم دارم. این روزها ولی خواندن کتاب کوچک «خاطراتی از کودکی و نوجوانی من»، نوشته آلبرت شوایتزر و با ترجمه مریم والا که پاییز امسال از سوی نشر آمه منتشر شده و اصلِ کتاب، ۶۳ صفحه بیشتر نیست، چنین حالی برای من رقم زد.

در این کتاب کم‌حجم، نور است که سخن می‌گوید. کلمات، چیزی نیستند جز پوششی نازک بر قدرت خیره‌کننده‌ی نور. عادت دارم زیر برخی کلمات و جملات، خط بکشم. اما نمی‌دانستم با این کتاب چه باید کرد. آیا اصلاً تعبیرِ «خواندن» برای چنین کتابی، تعبیر مناسبی است یا باید واژه‌‌ی دیگری به کار بُرد. انگار در برابر چنین کتابی واژه‌ی مناسب چیزی است نظیرِ «جریان باد را پذیرفتن» یا «سراسر جان شدن»

من هنوز از شدّت و نیرومندی نوری که در این کتاب کوچک گنجانده شده در حیرتم.


@sedigh_63
Forwarded from اتچ بات
سخنرانی دکتر حمید رضا توکلی درباره زندگی و سیر و سلوک آلبرت شوایتزر بسیار نکته آموز و شنیدنی است.
@irajrezaie
این روزهای سخت ملتِ ما، با عرفانِ در عملِ آلبرت شوایتزر

پنج فرسته‌ی بالا در باره‌ی آلبرت شوایتزر است که به همت قلم و شامه‌ی لطیف "صدیقِ قطبی" تهیه شده و در اختیار ما گذاشته شده.

شوایتزر مرد روزهای سخت هم بود. او برای روزهای سخت فلسفه نبافت و نگفت، بل عمل کرد، آن‌هم در سخت‌ترین جاها!

عمل او بهترین تجلیِ "عرفانِ در عملِ" او بود. او با وجودِ این که حرف خیلی بلد بود، کم‌تر حرف زد و بیشتر در عملِ آگاهانه‌اش غرق شد!

برای زندگیِ بهتر (یا اگر معتقدیم، برای زندگیِ عرفانیِ بهتر)، بد نیست ازو بیاموزیم.

منابعی در بالا معرفی شده اند برای شنیدن ازو.
اما ای کاش ازو بیشتر می‌دانستیم تا جای پای او را بیشتر می‌شناختیم.

اما راست‌‌اش را اگر بخواهیم، همین‌قدر هم برای همیشه‌ی ما کافی است!
اول سری بزنید به پنج فرسته‌ی بالا:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4568
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
'برشی از فیلم #فراهنجارسازی آدام کرتیس از روزهای پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر #شوروی که جایگزینی برای وضع موجود در مخیله‌ی کسی نمی‌گنجید!'
HSetareh

📡 @VahidOnline
Forwarded from هزار خط ناتمام
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نزاع با ربایندگان درون - استعاره‌ای در اکت
#روان‌درمانی، #پذیرش_و_تعهد، #اکت، #استیون_هیز، #استعاره

▪️مترجم: گروه شادکامی
▫️لینک ویدئو با کیفیت بالا در آپارات
🍂