#یادداشت ؛ #قانون_مورفی ؛ برای #تفنن شما
سلام. وقت شما بخیر.
1. اول از همه چیز باید عرض کنم من به خرافات، بعنوان یک اصل ثابت در زندگی اعتقادی ندارم، اما به قوانین پیچیده متافیزیک بعنوان یک عامل ناشناخته ـ به سبب محدودیت های بشر ـ اعتقاد دارم. «قانون مورفی» یک تعبیر رایج در بخشی از جهان مدرن غربی است که بر اساس آن «هر خطای ممکن رخ خواهد داد». به بیان دیگر اگر یک درصد امکان داشته باشد یک چیزی اشتباه انجام بشود، قطعا انجام می شود. حالا شما هرچقدر هم برنامه ریز دقیق و قهاری باشید، فرقی نمی کند؛ باز هم این قانون غیر فیزیکی اشک شما را در خواهد آورد. به نظر من «قانون مورفی» و مخلفاتش، بیان ساده شده ای از بخشی از این متافیزیک یا ماوراء الطبیعه هستند. همینطور به نظر من بخش مهمی از رویدادهای زندگی ما ایرانی ها را می شود با همین قانون و تبصره و ماده های آن توضیح داد و توجیه کرد.
2. خدا بخواهد، فردا صبح با گروهی شش نفره عازم سفر به مقصد تبریز هستیم. سه چهار روزی هم می مانیم. تا اینجا را داشته باشید. دیروز، در هیر و ویر دید و بازدید و شلوغ پلوغی ها و آماده شدن برای سفر، نشستم و چهار پنج تا فراخوان خوب برای شما ترجمه و زمان بندی کردم تا در روزهای آینده، منتشر بشود. دیشب، ناگهان سایت بد جور از کار افتاد، طوری که مسئول سِروِر کلا دسترسی را مسدود کرد و قطعا شما هم متوجه شدید. هر کاری کرد، خودش نتوانست مشکل را حل کند و نهایتا دست ها را برد بالا و گفت بروید یک سرور دیگر. نهایتا پیشنهاد دادم آخرین پشتیبان (Backup) خودکار را روی سایت قرار بدهند. همین کار را هم کرد. چند خبر آخر که ارسال شده بود و تعدادی از خبرهایی که ترجمه کرده بودم تا در روزهای آینده منتشر بشود، پرید که پرید. خدا را شکر، اصل مشکل حل شد؛ اما بعد از ظهر مجبور شدم مجددا همه خبرهای دیروز و چند خبر جدید را قالب بندی و منتشر کنم.
3. دو نفر از گروه شش نفره، امروز تب و لرز شدید کردند و کار به بیمارستان و قرص و آمپول کشید. آقای مورفی! چرا این قانون لعنتی را کشف کردی؟ ما امّا پا پس نمی کشیم و ان شاالله فردا صبح، سفر را شروع می کنیم.
4. چرا اینها را نوشتم؟ برای اینکه عرض کنم شاید در چند روز آینده برای اینکه بتوانم به همان تعداد روزهای قبل برای شما فراخوان ترجمه کنم، فرصت نباشد. عذرخواهی عمیق من را بپذیرید.
5. یک درخواست! اگر بخواهید یک جای دنج در تبریز، اردبیل و انزلی معرفی کنید که بازدید از آنجا را فراموش نکنم، آن جا کجاست؟ اگر زحمتی نیست و سراغ دارید، لطفا برای من پیام بفرستید. از شما متشکرم.
التماس دعا. خدا نگهدار.
علی اصغر کلانتر
جایی نزدیک ساری
در غوغای شبانه غوکان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانوشت: برای دو تا از مرغ های همسایه خیلی نگران هستم. چون از آن طرف دیوار که مقداری شن کنار دیوار ریخته، می پرند داخل حیاط ما و تخم می گذارند، اما از این طرف برای برگشت، باید در را برایشان باز کنم. به نظر شما به لحاظ زیستی می توانند 6 روز لابلای بوته ها و علف هابه اندازه کافی غذا برای زنده ماندن پیدا کنند؟ 😐
@honarpazhouh
سلام. وقت شما بخیر.
1. اول از همه چیز باید عرض کنم من به خرافات، بعنوان یک اصل ثابت در زندگی اعتقادی ندارم، اما به قوانین پیچیده متافیزیک بعنوان یک عامل ناشناخته ـ به سبب محدودیت های بشر ـ اعتقاد دارم. «قانون مورفی» یک تعبیر رایج در بخشی از جهان مدرن غربی است که بر اساس آن «هر خطای ممکن رخ خواهد داد». به بیان دیگر اگر یک درصد امکان داشته باشد یک چیزی اشتباه انجام بشود، قطعا انجام می شود. حالا شما هرچقدر هم برنامه ریز دقیق و قهاری باشید، فرقی نمی کند؛ باز هم این قانون غیر فیزیکی اشک شما را در خواهد آورد. به نظر من «قانون مورفی» و مخلفاتش، بیان ساده شده ای از بخشی از این متافیزیک یا ماوراء الطبیعه هستند. همینطور به نظر من بخش مهمی از رویدادهای زندگی ما ایرانی ها را می شود با همین قانون و تبصره و ماده های آن توضیح داد و توجیه کرد.
2. خدا بخواهد، فردا صبح با گروهی شش نفره عازم سفر به مقصد تبریز هستیم. سه چهار روزی هم می مانیم. تا اینجا را داشته باشید. دیروز، در هیر و ویر دید و بازدید و شلوغ پلوغی ها و آماده شدن برای سفر، نشستم و چهار پنج تا فراخوان خوب برای شما ترجمه و زمان بندی کردم تا در روزهای آینده، منتشر بشود. دیشب، ناگهان سایت بد جور از کار افتاد، طوری که مسئول سِروِر کلا دسترسی را مسدود کرد و قطعا شما هم متوجه شدید. هر کاری کرد، خودش نتوانست مشکل را حل کند و نهایتا دست ها را برد بالا و گفت بروید یک سرور دیگر. نهایتا پیشنهاد دادم آخرین پشتیبان (Backup) خودکار را روی سایت قرار بدهند. همین کار را هم کرد. چند خبر آخر که ارسال شده بود و تعدادی از خبرهایی که ترجمه کرده بودم تا در روزهای آینده منتشر بشود، پرید که پرید. خدا را شکر، اصل مشکل حل شد؛ اما بعد از ظهر مجبور شدم مجددا همه خبرهای دیروز و چند خبر جدید را قالب بندی و منتشر کنم.
3. دو نفر از گروه شش نفره، امروز تب و لرز شدید کردند و کار به بیمارستان و قرص و آمپول کشید. آقای مورفی! چرا این قانون لعنتی را کشف کردی؟ ما امّا پا پس نمی کشیم و ان شاالله فردا صبح، سفر را شروع می کنیم.
4. چرا اینها را نوشتم؟ برای اینکه عرض کنم شاید در چند روز آینده برای اینکه بتوانم به همان تعداد روزهای قبل برای شما فراخوان ترجمه کنم، فرصت نباشد. عذرخواهی عمیق من را بپذیرید.
5. یک درخواست! اگر بخواهید یک جای دنج در تبریز، اردبیل و انزلی معرفی کنید که بازدید از آنجا را فراموش نکنم، آن جا کجاست؟ اگر زحمتی نیست و سراغ دارید، لطفا برای من پیام بفرستید. از شما متشکرم.
التماس دعا. خدا نگهدار.
علی اصغر کلانتر
جایی نزدیک ساری
در غوغای شبانه غوکان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانوشت: برای دو تا از مرغ های همسایه خیلی نگران هستم. چون از آن طرف دیوار که مقداری شن کنار دیوار ریخته، می پرند داخل حیاط ما و تخم می گذارند، اما از این طرف برای برگشت، باید در را برایشان باز کنم. به نظر شما به لحاظ زیستی می توانند 6 روز لابلای بوته ها و علف هابه اندازه کافی غذا برای زنده ماندن پیدا کنند؟ 😐
@honarpazhouh