💌 #یه_گفتگوی_عاشقانه #حتتما_بخونین
بارش، زیادی سنگین بود و
سربالایی زیادی سخت؛
دانهی گندم
روی شانههای نازکش
سنگینی میکرد، نفسنفس میزد
اما کسی صدای نفسهایش را
نمیشنید؛ دانه از
🍃 شانههای کوچکش
سر خورد و افتاد؛ نسیمی وزید
#مورچه به خدا گفت:
من خیلی کوچکم
⛅ خیلی ناچیز... نقطهای
که بود و نبودش را کسی نمیفهمد...
#خدا گفت:
اما نقطه، سرآغاز هر خطیست
مورچه گفت: من اما به
هیچ چشمی نخواهم آمد
🍁 برای کسی، نبودنم را غمی نیست...
خدا گفت:
🔆 چشمهای من همیشه بیناست
اگر تو نباشی، چه کسی
دانه کوچک گندم را
بر دوش بکشد...؟
تو هستی و سهمی از
بودن، برای توست؛ در نبودنت
کارِ این کارخانهی جهان ناتمام است
🌸 مورچه خندید و دانه گندم
دوباره از دوشش افتاد...
هیچ کس اما
نمیدانست که در گوشهای از
خاک، مورچهای با خدا، گرم گفتگوست . . . 💚💜
📗 با تلخیص از بالهایت را کجا گذاشتی. عرفان نظرآهاری
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ... 🌸🌸
بارش، زیادی سنگین بود و
سربالایی زیادی سخت؛
دانهی گندم
روی شانههای نازکش
سنگینی میکرد، نفسنفس میزد
اما کسی صدای نفسهایش را
نمیشنید؛ دانه از
🍃 شانههای کوچکش
سر خورد و افتاد؛ نسیمی وزید
#مورچه به خدا گفت:
من خیلی کوچکم
⛅ خیلی ناچیز... نقطهای
که بود و نبودش را کسی نمیفهمد...
#خدا گفت:
اما نقطه، سرآغاز هر خطیست
مورچه گفت: من اما به
هیچ چشمی نخواهم آمد
🍁 برای کسی، نبودنم را غمی نیست...
خدا گفت:
🔆 چشمهای من همیشه بیناست
اگر تو نباشی، چه کسی
دانه کوچک گندم را
بر دوش بکشد...؟
تو هستی و سهمی از
بودن، برای توست؛ در نبودنت
کارِ این کارخانهی جهان ناتمام است
🌸 مورچه خندید و دانه گندم
دوباره از دوشش افتاد...
هیچ کس اما
نمیدانست که در گوشهای از
خاک، مورچهای با خدا، گرم گفتگوست . . . 💚💜
📗 با تلخیص از بالهایت را کجا گذاشتی. عرفان نظرآهاری
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ... 🌸🌸