#سبز_تر_از_بهار 🍀
قسمت پنجم: #فرشته
هشت سال بود ندیده بودمش، هشت سال!
آنقدر ها عوض نشده، فقط ساختمان هایش تبدیل شده اند به برج های سر به فلک کشیده.. هوایش هم آلوده تر شده است، مردمش هم پر زرق و برق تر!
خوشبحالِ مردم اینجا که بهار دارند، آنجا که فقط برف است و سوز و سرما!
دلم برای درخت های سرسبز تنگ شده بود، برای دیدن شکوفه ها، برای گرمای سوزانِ خورشید!
به مامان فروغ نگفته ام ایرانم، به فرهاد هم سپرده ام چیزی نگوید تا حسابی سورپرایزش کنیم.
چند روز است دارم به این فکر میکنم که مامان مرا میبخشد یا نه؟ حق دارد اگر نبخشد، قول داده بودم بعد از چهارسال برگردم، نشد! یعنی میشد ها.. اما فکر از دست دادن کاری که آنجا پیدا کردم هم عذابم میداد، حتما مامان وقتی آینده پرشکوهم را ببنید خوشحال میشود!
زیاد فکر کردم و تنها راهی که به ذهنم رسید سفر بود! دو تا بلیط از بهترین هواپیما را گرفته ام که پنج روز از عید را مشهد باشیم، میدانم فقط اینطوری از دلش در می آید.
مامان فروغ خیلی معتقد است، حتما اسم امام رضا (ع) را بشنود دلش راضی میشود.
شکل و شمایل حرم را دقیق یادم نیست، سوم ابتدایی بودم که خانوادگی رفتیم، بابا اصلا اهل سفر نبود، بعد هم که مرحوم شد مامان فروغ خودش چندباری رفت، من و فرهاد هم به بهانه درس و مشق میماندیم خانه خاله فهیمه..
حالا نمیدانم چرا دل توی دلم نیست برای دوباره دیدن آن حرم..
کاش مامان مرا ببخشد و راضی شود به آمدن..
🖌 این قصه سرِ دراز دارد ..
دخترونه حرم امام رضا (علیه السلام)
http://t.me/joinchat/CV6mzj5nQlqtLULJeMERkw
قسمت پنجم: #فرشته
هشت سال بود ندیده بودمش، هشت سال!
آنقدر ها عوض نشده، فقط ساختمان هایش تبدیل شده اند به برج های سر به فلک کشیده.. هوایش هم آلوده تر شده است، مردمش هم پر زرق و برق تر!
خوشبحالِ مردم اینجا که بهار دارند، آنجا که فقط برف است و سوز و سرما!
دلم برای درخت های سرسبز تنگ شده بود، برای دیدن شکوفه ها، برای گرمای سوزانِ خورشید!
به مامان فروغ نگفته ام ایرانم، به فرهاد هم سپرده ام چیزی نگوید تا حسابی سورپرایزش کنیم.
چند روز است دارم به این فکر میکنم که مامان مرا میبخشد یا نه؟ حق دارد اگر نبخشد، قول داده بودم بعد از چهارسال برگردم، نشد! یعنی میشد ها.. اما فکر از دست دادن کاری که آنجا پیدا کردم هم عذابم میداد، حتما مامان وقتی آینده پرشکوهم را ببنید خوشحال میشود!
زیاد فکر کردم و تنها راهی که به ذهنم رسید سفر بود! دو تا بلیط از بهترین هواپیما را گرفته ام که پنج روز از عید را مشهد باشیم، میدانم فقط اینطوری از دلش در می آید.
مامان فروغ خیلی معتقد است، حتما اسم امام رضا (ع) را بشنود دلش راضی میشود.
شکل و شمایل حرم را دقیق یادم نیست، سوم ابتدایی بودم که خانوادگی رفتیم، بابا اصلا اهل سفر نبود، بعد هم که مرحوم شد مامان فروغ خودش چندباری رفت، من و فرهاد هم به بهانه درس و مشق میماندیم خانه خاله فهیمه..
حالا نمیدانم چرا دل توی دلم نیست برای دوباره دیدن آن حرم..
کاش مامان مرا ببخشد و راضی شود به آمدن..
🖌 این قصه سرِ دراز دارد ..
دخترونه حرم امام رضا (علیه السلام)
http://t.me/joinchat/CV6mzj5nQlqtLULJeMERkw