💌 #خانهای_خدایی #حتتما_بخونین
سیب زمینیها را ریختم
توی ماهیتابـه و ظرفش را گذاشتم
کنار دست معصومه و ازش خواستم
پیازها را هم رنده کند
🍃 آب چشمهایش
راه افتاده بود و انگار
خوب نمیدید. فقط دستانش
حرکت میکرد.
مشغول کارم بودم که
یکدفعه صدای جیغش را شنیدم
گفتم:
چکار میکنی دختر؟!
انگشتش را سفت گرفته
و چشمانش را محکم بسته بود
و لب و لوچهاش را جمع میکرد.
تا دیدم
❣دستش خونی شده است،
چسب زخم را گذاشتم روی انگشتش:
بعدا خوب شد و
بازش کردی، دستت رو آب بکش
داشت از آشپزخانه میرفت
بیرون که گفت:
مامان، این ظرفی هم
که اینجاست، نجس شـد 🍁
مامان ظرف را گرفت
زیر شیر آب و سه بار پر و
خالیاش کرد
🌿 همینطور که داشت
نگاه میکرد، معصومه پرسید:
مگه آب کُر نیست؟ پس چرا
سه بار آب ریختی؟
مادر ظرف را گذاشت
توی سبد و گفت: آره؛
ولی بهتره سه بار بشوریمش...🌧
📗 خانهای خدایی. تولیدات فرهنگی حرم مطهر
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
سیب زمینیها را ریختم
توی ماهیتابـه و ظرفش را گذاشتم
کنار دست معصومه و ازش خواستم
پیازها را هم رنده کند
🍃 آب چشمهایش
راه افتاده بود و انگار
خوب نمیدید. فقط دستانش
حرکت میکرد.
مشغول کارم بودم که
یکدفعه صدای جیغش را شنیدم
گفتم:
چکار میکنی دختر؟!
انگشتش را سفت گرفته
و چشمانش را محکم بسته بود
و لب و لوچهاش را جمع میکرد.
تا دیدم
❣دستش خونی شده است،
چسب زخم را گذاشتم روی انگشتش:
بعدا خوب شد و
بازش کردی، دستت رو آب بکش
داشت از آشپزخانه میرفت
بیرون که گفت:
مامان، این ظرفی هم
که اینجاست، نجس شـد 🍁
مامان ظرف را گرفت
زیر شیر آب و سه بار پر و
خالیاش کرد
🌿 همینطور که داشت
نگاه میکرد، معصومه پرسید:
مگه آب کُر نیست؟ پس چرا
سه بار آب ریختی؟
مادر ظرف را گذاشت
توی سبد و گفت: آره؛
ولی بهتره سه بار بشوریمش...🌧
📗 خانهای خدایی. تولیدات فرهنگی حرم مطهر
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi