می دانستم هدیه ی روز تولدم چیست.از مدلی که مادرم کتاب را کادو پیچ کرده بود، می توانستم حدس بزنم، چقدر قطر دارد.
سرفه ای کرد و هدیه را داد دستم.
کاغذ کادو را باز کردم و با هیجانجلدش را نگاه کردم.نوشته بود:
《کلیات مفاتیح نوین، آیت الله العظمی مکارم شیرازی》
کمی جا خوردم.سعی کردم لحنم طوری باشد که توی ذوق مادر نخورد.چند وقتی می شد که مادر مریض شده بود.سرفه های پشت سر هم اش بیشتر دلمرا میلرزاند.
با صدایی آرام به مادر گفتم:
-ما که چندتا مفاتیح داریم توی خونه
مادر لبخندی زد و همان طور که با چشم های مهربانش نگاهم می کرد گفت:
-این فرق داره عزیزم
در حالی که کتاب را باز می کردم گفتم:
-چه فرقی؟
مادر گفت:
-خودت بخون!میفهمی
می دانستم با آنحالش به چه سختی بیرون رفته تا کتاب را برایم بخرد.سرمبه نشانه تایید تکاندادم.رویش را بوسیدم و تشکر کردمو با کتاب توی دست، رفتم داخل اتاقم.
به بالشت روی تخت لم دادم و کتاب را باز کردم.چند صفحه آن را ورق زدم.جالب بود همه چیز فهرست بندی داشت.از انواع دعا و اعمال و نمازهای روزانه گرفته تا سوره های قرآن همراه با ترجمه و فضیلت های هر سوره و حتی آداب استخاره و شرایط آن. کتاب را ورق زدم.برای همه مطالب سند دقیق و معتبر آورده بودند.
فهرست را باز کردم و نگاهی انداختم.چشمم به چیزی در فهرست افتاد که توجهم را جلب کرد.نوشته بود:
آداب دعا کردن و شرایط استجابت دعا.
یادماست در مفاتیح جنان که خودم داشتم، جملات کمی سخت بیان شده بود و گاهی لازم می شد برای آنکه دقیقا معنی اعمال را بفهمم، بروم و از پدرم سوال کنم.
شماره صفحه ای که می خواستمرا باز کردم.خیلی روان و ساده همه چیز توضیح داده شده بود.
فهمیدم چرا اسم کتاب را گذاشتند #مفاتیح_نوین .
زبانش امروزی بود و برای من که سن و سالی نداشتم هم قابل درک بود.
کتاب را ورق زدم.برای هر بخش از دعاها و زیارات مقدمه ی قابل فهمی آمده بود، که باعث می شد با خواندنش حس و حال بهتری پیدا کنم.
کتاب را بستم و از ته وجود لبخند زدم.آنقدر که حتی چشم هایم داشتند می خندیدند. کتاب را روی میز گذاشتم.
بلند شدم و در را باز کردم.می خواستم وضو بگیرم تا این بار نماز حاجتم را با آداب اش بخوانم.
مادر داشت صدایم می زد.
شیر آب را بستم و بیرون رفتم.
قطرات خنکآب که روی صورتم حرکت می کردند انگار روحم را نوازش می دادند.
سیده حدیث میرفیضی
#معرفی_کتاب
#مفاتیح_نوین
#انتشارات_امام_علی_بن_ابی_طالب_ع
دخترونه حرم امام رضا علیه السلام🌱
👇🏻
http://t.me/joinchat/CV6mzj5nQlqtLULJeMERkw
سرفه ای کرد و هدیه را داد دستم.
کاغذ کادو را باز کردم و با هیجانجلدش را نگاه کردم.نوشته بود:
《کلیات مفاتیح نوین، آیت الله العظمی مکارم شیرازی》
کمی جا خوردم.سعی کردم لحنم طوری باشد که توی ذوق مادر نخورد.چند وقتی می شد که مادر مریض شده بود.سرفه های پشت سر هم اش بیشتر دلمرا میلرزاند.
با صدایی آرام به مادر گفتم:
-ما که چندتا مفاتیح داریم توی خونه
مادر لبخندی زد و همان طور که با چشم های مهربانش نگاهم می کرد گفت:
-این فرق داره عزیزم
در حالی که کتاب را باز می کردم گفتم:
-چه فرقی؟
مادر گفت:
-خودت بخون!میفهمی
می دانستم با آنحالش به چه سختی بیرون رفته تا کتاب را برایم بخرد.سرمبه نشانه تایید تکاندادم.رویش را بوسیدم و تشکر کردمو با کتاب توی دست، رفتم داخل اتاقم.
به بالشت روی تخت لم دادم و کتاب را باز کردم.چند صفحه آن را ورق زدم.جالب بود همه چیز فهرست بندی داشت.از انواع دعا و اعمال و نمازهای روزانه گرفته تا سوره های قرآن همراه با ترجمه و فضیلت های هر سوره و حتی آداب استخاره و شرایط آن. کتاب را ورق زدم.برای همه مطالب سند دقیق و معتبر آورده بودند.
فهرست را باز کردم و نگاهی انداختم.چشمم به چیزی در فهرست افتاد که توجهم را جلب کرد.نوشته بود:
آداب دعا کردن و شرایط استجابت دعا.
یادماست در مفاتیح جنان که خودم داشتم، جملات کمی سخت بیان شده بود و گاهی لازم می شد برای آنکه دقیقا معنی اعمال را بفهمم، بروم و از پدرم سوال کنم.
شماره صفحه ای که می خواستمرا باز کردم.خیلی روان و ساده همه چیز توضیح داده شده بود.
فهمیدم چرا اسم کتاب را گذاشتند #مفاتیح_نوین .
زبانش امروزی بود و برای من که سن و سالی نداشتم هم قابل درک بود.
کتاب را ورق زدم.برای هر بخش از دعاها و زیارات مقدمه ی قابل فهمی آمده بود، که باعث می شد با خواندنش حس و حال بهتری پیدا کنم.
کتاب را بستم و از ته وجود لبخند زدم.آنقدر که حتی چشم هایم داشتند می خندیدند. کتاب را روی میز گذاشتم.
بلند شدم و در را باز کردم.می خواستم وضو بگیرم تا این بار نماز حاجتم را با آداب اش بخوانم.
مادر داشت صدایم می زد.
شیر آب را بستم و بیرون رفتم.
قطرات خنکآب که روی صورتم حرکت می کردند انگار روحم را نوازش می دادند.
سیده حدیث میرفیضی
#معرفی_کتاب
#مفاتیح_نوین
#انتشارات_امام_علی_بن_ابی_طالب_ع
دخترونه حرم امام رضا علیه السلام🌱
👇🏻
http://t.me/joinchat/CV6mzj5nQlqtLULJeMERkw