💌 #یه_فنجان_دریا #حتتما_بخونید🌸
گاهی وقتی بیتابی
برای اینکه
دلت آروم بگیره
فقط نه مهربونی، بلکه
بزرگی و عظمت #خدا رو مرور کن 🍀:
👈 «سپاس خدایی را که
کسی او را درک نمیکنند و دیدهها او را
نمیبینند، و چیزی او را
پنهان نمیکند ⛅
خدای مهربانی که
#برتر از آن است که به بندهای ستم کند 💚
به مخلوقات کوچک خدا نگاه کن ...
به گوشها و چشمهایشان؛ به #مورچه که
خدا روزیاش را فراموش نمیکند هرچند
در دلِ سنگی سخت یا در میان صخرهای
خشک باشد ... 🌙
به آفتاب و ماه و
#درخت و گیاه نگاه کن ... 🌴
به جوشش دریاها و بلندی #کوه ها و تفاوت
زبانها 🎨
خدایی که پرندهها 🕊 به فرمان او هستند
و او همان است که ابرهای سنگین را ایجاد،
و با #باران های پیدر پی، زمینها را سیراب
کرد ...» 🌧🍏
🔔 خدای به این بزرگی و مهربونی،
مگه ما که دوستش داریم رو،
تنها میذاره ...؟
📗 #نهج_البلاغه . بخشی از خطبه ۱۸۶ ❤
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
گاهی وقتی بیتابی
برای اینکه
دلت آروم بگیره
فقط نه مهربونی، بلکه
بزرگی و عظمت #خدا رو مرور کن 🍀:
👈 «سپاس خدایی را که
کسی او را درک نمیکنند و دیدهها او را
نمیبینند، و چیزی او را
پنهان نمیکند ⛅
خدای مهربانی که
#برتر از آن است که به بندهای ستم کند 💚
به مخلوقات کوچک خدا نگاه کن ...
به گوشها و چشمهایشان؛ به #مورچه که
خدا روزیاش را فراموش نمیکند هرچند
در دلِ سنگی سخت یا در میان صخرهای
خشک باشد ... 🌙
به آفتاب و ماه و
#درخت و گیاه نگاه کن ... 🌴
به جوشش دریاها و بلندی #کوه ها و تفاوت
زبانها 🎨
خدایی که پرندهها 🕊 به فرمان او هستند
و او همان است که ابرهای سنگین را ایجاد،
و با #باران های پیدر پی، زمینها را سیراب
کرد ...» 🌧🍏
🔔 خدای به این بزرگی و مهربونی،
مگه ما که دوستش داریم رو،
تنها میذاره ...؟
📗 #نهج_البلاغه . بخشی از خطبه ۱۸۶ ❤
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
💌 #یه_گفتگوی_عاشقانه #حتتما_بخونین
بارش، زیادی سنگین بود و
سربالایی زیادی سخت؛
دانهی گندم
روی شانههای نازکش
سنگینی میکرد، نفسنفس میزد
اما کسی صدای نفسهایش را
نمیشنید؛ دانه از
🍃 شانههای کوچکش
سر خورد و افتاد؛ نسیمی وزید
#مورچه به خدا گفت:
من خیلی کوچکم
⛅ خیلی ناچیز... نقطهای
که بود و نبودش را کسی نمیفهمد...
#خدا گفت:
اما نقطه، سرآغاز هر خطیست
مورچه گفت: من اما به
هیچ چشمی نخواهم آمد
🍁 برای کسی، نبودنم را غمی نیست...
خدا گفت:
🔆 چشمهای من همیشه بیناست
اگر تو نباشی، چه کسی
دانه کوچک گندم را
بر دوش بکشد...؟
تو هستی و سهمی از
بودن، برای توست؛ در نبودنت
کارِ این کارخانهی جهان ناتمام است
🌸 مورچه خندید و دانه گندم
دوباره از دوشش افتاد...
هیچ کس اما
نمیدانست که در گوشهای از
خاک، مورچهای با خدا، گرم گفتگوست . . . 💚💜
📗 با تلخیص از بالهایت را کجا گذاشتی. عرفان نظرآهاری
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ... 🌸🌸
بارش، زیادی سنگین بود و
سربالایی زیادی سخت؛
دانهی گندم
روی شانههای نازکش
سنگینی میکرد، نفسنفس میزد
اما کسی صدای نفسهایش را
نمیشنید؛ دانه از
🍃 شانههای کوچکش
سر خورد و افتاد؛ نسیمی وزید
#مورچه به خدا گفت:
من خیلی کوچکم
⛅ خیلی ناچیز... نقطهای
که بود و نبودش را کسی نمیفهمد...
#خدا گفت:
اما نقطه، سرآغاز هر خطیست
مورچه گفت: من اما به
هیچ چشمی نخواهم آمد
🍁 برای کسی، نبودنم را غمی نیست...
خدا گفت:
🔆 چشمهای من همیشه بیناست
اگر تو نباشی، چه کسی
دانه کوچک گندم را
بر دوش بکشد...؟
تو هستی و سهمی از
بودن، برای توست؛ در نبودنت
کارِ این کارخانهی جهان ناتمام است
🌸 مورچه خندید و دانه گندم
دوباره از دوشش افتاد...
هیچ کس اما
نمیدانست که در گوشهای از
خاک، مورچهای با خدا، گرم گفتگوست . . . 💚💜
📗 با تلخیص از بالهایت را کجا گذاشتی. عرفان نظرآهاری
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ... 🌸🌸