Forwarded from Anarchonomy
این تصور وجود داره که بزرگترین خطر در سیستم بهداشت و درمان ما، عفونت در بیمارستانهاست. که خطر بزرگیه، طوری که بستریها دو بخشی شده، یکبار میرن برای جراحی، و یکبار میرن میخوابن برای عفونتهای بعد از جراحی. یا بستری بعد از جراحی که باید یک هفته طول میکشیده، به یک ماه میکشه. و این چیزیه که اون ایرانیهای احمق مقیم خارج که به خاطر ارزان بودن خدمات درمانی، کشور پیشرفتهای که توش هستند رو ول میکنند و میان اینجا کارشون رو انجام بدن، لحاظ نمیکنند. گرفتار نشدن به عفونت، قیمت نداره. اگه لازم باشه باید تا گردن در قرض فرو رفت، ولی جایی که احتمال عفونت در اون کمتره رو انتخاب کرد.
اما با همه این اوصاف، این بزرگترین تهدید نیست. بزرگترین تهدید وضعیت نسل آینده پزشکانه. یکی از جملات ترسناکی که شنیدم از زبان یک دانشجوی پزشکی بود که بعد از ویزیت بیمار بستری شده گفت: «استاد هیچی بمون یاد نمیده». قاعدتا بالا سر مریض علاوه بر اینکه باید دستور بده به شاگردانش که باید مرحله بعدی چه کاری انجام بدن، باید بشون توضیح هم بده که چرا باید اون کار رو انجام بدن. و یا چرا این مریض فرق داره. و یا چرا فعلا هرکاری که کردهاند رو باید متوقف کنند. و استادش این قسمت دوم رو انجام نمیداد. که چون وقت ندارند، یا اعصاب ندارند، یا آموختن بلد نیستند، که خودش یه مهارته، و یا اینکه مرض دارند.
اما پزشکی مثل سفالگری نیست که منتظر باشی یه پیر باتجربه که میترسه این هنر بعد از خودش فراموش بشه، حریصانه هرچی فوت کوزهگری که بلده رو بت منتقل کنه. پزشکی نیاز به عطش بیمارگونه به یادگرفتن و جمع کردن اطلاعات داره. باید طوری بخواهیش که انگار روباهی هستی که پوزهش رو داخل حفرهای فرو کرده تا خرگوشی که اونجا مخفی شده رو بیرون بکشه. اگه دنبال علم پزشکی هستی باید همواره چک کنی که پوزهت کجاست. اگه در حال بو کشیدن نیست، اگه در منابع اطلاعات فرو نرفته تا چیزی رو بیرون بکشه، یعنی شغل درستی رو برای خودت انتخاب نکردی. اگه لازم شد باید انقدر پوزهت رو نزدیک گردن معلمت بگیری تا به حرف بیاد، و اگه نیومد جواب سوالاتت رو از جای دیگه پیدا کنی.
بدون معلم خوب، و بدون امکانات، هیچ سیستم آموزشی پزشکی درست کار نخواهد کرد، و اگه درست کار نکنه سلامت مردم به خطر خواهد افتاد. اما اگه کسانی که اومدن پزشک بشن، انقدر مشتاق نباشند که برای معلمها موذی به نظر برسند، حتی با معلمهای خوب و امکانات کافی، کسانی تربیت نخواهند شد که به درد مردم بخورند. این خیلی ترسناکه که من که هیچ علاقهای به رشته پزشکی ندارم اشتیاق بیشتری برای کم کردن ندانستههام درباره پزشکی دارم، تا جوانی که تصمیم گرفته جوانیش رو صرف این کار کنه.
اما با همه این اوصاف، این بزرگترین تهدید نیست. بزرگترین تهدید وضعیت نسل آینده پزشکانه. یکی از جملات ترسناکی که شنیدم از زبان یک دانشجوی پزشکی بود که بعد از ویزیت بیمار بستری شده گفت: «استاد هیچی بمون یاد نمیده». قاعدتا بالا سر مریض علاوه بر اینکه باید دستور بده به شاگردانش که باید مرحله بعدی چه کاری انجام بدن، باید بشون توضیح هم بده که چرا باید اون کار رو انجام بدن. و یا چرا این مریض فرق داره. و یا چرا فعلا هرکاری که کردهاند رو باید متوقف کنند. و استادش این قسمت دوم رو انجام نمیداد. که چون وقت ندارند، یا اعصاب ندارند، یا آموختن بلد نیستند، که خودش یه مهارته، و یا اینکه مرض دارند.
اما پزشکی مثل سفالگری نیست که منتظر باشی یه پیر باتجربه که میترسه این هنر بعد از خودش فراموش بشه، حریصانه هرچی فوت کوزهگری که بلده رو بت منتقل کنه. پزشکی نیاز به عطش بیمارگونه به یادگرفتن و جمع کردن اطلاعات داره. باید طوری بخواهیش که انگار روباهی هستی که پوزهش رو داخل حفرهای فرو کرده تا خرگوشی که اونجا مخفی شده رو بیرون بکشه. اگه دنبال علم پزشکی هستی باید همواره چک کنی که پوزهت کجاست. اگه در حال بو کشیدن نیست، اگه در منابع اطلاعات فرو نرفته تا چیزی رو بیرون بکشه، یعنی شغل درستی رو برای خودت انتخاب نکردی. اگه لازم شد باید انقدر پوزهت رو نزدیک گردن معلمت بگیری تا به حرف بیاد، و اگه نیومد جواب سوالاتت رو از جای دیگه پیدا کنی.
بدون معلم خوب، و بدون امکانات، هیچ سیستم آموزشی پزشکی درست کار نخواهد کرد، و اگه درست کار نکنه سلامت مردم به خطر خواهد افتاد. اما اگه کسانی که اومدن پزشک بشن، انقدر مشتاق نباشند که برای معلمها موذی به نظر برسند، حتی با معلمهای خوب و امکانات کافی، کسانی تربیت نخواهند شد که به درد مردم بخورند. این خیلی ترسناکه که من که هیچ علاقهای به رشته پزشکی ندارم اشتیاق بیشتری برای کم کردن ندانستههام درباره پزشکی دارم، تا جوانی که تصمیم گرفته جوانیش رو صرف این کار کنه.
Forwarded from مدرسه پزشکی | امیرمحمد قربانی (Amir Ghorbani)
امروز یکی از دوستان نزدیکم که استاجر است، بعد از تفسیر یک نوار قلب دشوار، نوشته بود:
«از اونجایی که هر تفسیرم ۴۵ دقیقه تا ۱ ساعت طول میکشه، خدا به بیمار رحم کنه».
یاد یک ماجرایی افتادم. اولین بخیهای که روی بیمار زدم، بخش ارتوپدی بود و اولین کشیک استیودنتی ارتوپدی. یک روز تعطیل. شاید جمعه.
من سوچر زدن بلد نبودم. این فرد هم عمل شده بود و حتی نمیدونستم عمل چی و رزیدنت گفتش که این قسمتش باز شده و یک دونه سوچر بزنن.
منم که بلد نبودم. هندزفری رو در آوردم و سیمش رو از زیر روپوش رد کردم و گذاشتم در گوش. یوتیوب رو باز کردم. حالا کدوم بخیه رو باید میزدم هم نمیدونستم. شانس آوردم بیمار بههوش نبود. منم آروم آروم میدیدم و امتحان میکردم که این از کدوم طرف پیچوند و چند دور پیچوند و نخ رو از کجا رد کرد. گره نمیتونستم بزنم درست. اوایل هم بود. دستم هم میلرزید.
خلاصه که یک دونه بخیه، فکر کنم بیست دقیقه طول کشید. همین من چند ماه بعد روی صورت بخیه میزدم. نمیگم عالی این کار رو میکردم اما به نظرم میتونستم با دقت و سرعت خوبی روی صورت بچههایی که میومدن بخش ENT، بخیه بزنم.
حرفم این هست که مهارت همینه. مهارت قراره با تمرین و فیدبک گرفتن بهتر بشه. قرار نیست بار اولش خوب باشه و سریع. کلی قراره طول بکشه و شرمنده باشیم که هنوز بلد نیستیم. اما مسیرش همینطوریه. برای همه همینه.
ارتباط با بیمار
شرح حال گرفتن
معاینه کردن
تشخیص افتراقی گذاشتن
اردرنویسی
تفسیر نوار قلب
تفسیر گرافی
گذاشتن کتتر ادراری
گذاشتن آنژیوکت
انجام سونو POCUS
گذاشتن سنترال لاین
تپ مایع پلورال/آسیت
تپ مفصل
و ...
همه مهارت هستند.
پس صبوری نیاز هست.
«از اونجایی که هر تفسیرم ۴۵ دقیقه تا ۱ ساعت طول میکشه، خدا به بیمار رحم کنه».
یاد یک ماجرایی افتادم. اولین بخیهای که روی بیمار زدم، بخش ارتوپدی بود و اولین کشیک استیودنتی ارتوپدی. یک روز تعطیل. شاید جمعه.
من سوچر زدن بلد نبودم. این فرد هم عمل شده بود و حتی نمیدونستم عمل چی و رزیدنت گفتش که این قسمتش باز شده و یک دونه سوچر بزنن.
منم که بلد نبودم. هندزفری رو در آوردم و سیمش رو از زیر روپوش رد کردم و گذاشتم در گوش. یوتیوب رو باز کردم. حالا کدوم بخیه رو باید میزدم هم نمیدونستم. شانس آوردم بیمار بههوش نبود. منم آروم آروم میدیدم و امتحان میکردم که این از کدوم طرف پیچوند و چند دور پیچوند و نخ رو از کجا رد کرد. گره نمیتونستم بزنم درست. اوایل هم بود. دستم هم میلرزید.
خلاصه که یک دونه بخیه، فکر کنم بیست دقیقه طول کشید. همین من چند ماه بعد روی صورت بخیه میزدم. نمیگم عالی این کار رو میکردم اما به نظرم میتونستم با دقت و سرعت خوبی روی صورت بچههایی که میومدن بخش ENT، بخیه بزنم.
حرفم این هست که مهارت همینه. مهارت قراره با تمرین و فیدبک گرفتن بهتر بشه. قرار نیست بار اولش خوب باشه و سریع. کلی قراره طول بکشه و شرمنده باشیم که هنوز بلد نیستیم. اما مسیرش همینطوریه. برای همه همینه.
ارتباط با بیمار
شرح حال گرفتن
معاینه کردن
تشخیص افتراقی گذاشتن
اردرنویسی
تفسیر نوار قلب
تفسیر گرافی
گذاشتن کتتر ادراری
گذاشتن آنژیوکت
انجام سونو POCUS
گذاشتن سنترال لاین
تپ مایع پلورال/آسیت
تپ مفصل
و ...
همه مهارت هستند.
پس صبوری نیاز هست.
DavajiNotes
📍ویس بسیار عالی و پرکاربرد شرح حال گیری 🔹دکتر ولی زاده #سمیولوژی @DavajiNotes
شرح حال گیری - دکتر ولی زاده.pdf
58.2 KB
اینم نکاتی که از روی وویس یادداشت برداشتم.
@DavajiNotes
@DavajiNotes
گوگل یه هوش مصنوعی مخصوص دانشمندا درست کرده به اسم 'co-scientist'. یک گروه از محققها که ده سال روی مقاومت آنتیبیوتیکی تحقیق میکردن از این ابزار استفاده کردن تا ببین چه نتایجی بهشون میده. مسئله رو به هوش مصنوعی گفتن و 48 ساعت منتظر موندن تا جواب بگیرن.
این ابزار علاوهبر نتایجی که دانشمندا توی 10 سال بهش رسیده بودن یه سری فرضیههای دیگه رو هم مطرح کرده و باعث شده دانشمندا شک کنن که نکنه این ابزار داشته از اطلاعات هارد دیسک ما استفاده میکرده.
سرعت پیشرفت هوش مصنوعی حیرتآوره.
Link
این ابزار علاوهبر نتایجی که دانشمندا توی 10 سال بهش رسیده بودن یه سری فرضیههای دیگه رو هم مطرح کرده و باعث شده دانشمندا شک کنن که نکنه این ابزار داشته از اطلاعات هارد دیسک ما استفاده میکرده.
سرعت پیشرفت هوش مصنوعی حیرتآوره.
Link
Bbc
AI cracks superbug problem in two days that took scientists years
The lead researcher has told the BBC he was so astounded he assumed his computer had been hacked.
Forwarded from Medlight 💡
حسابی درس بخون، کار و پروسیجری رو برای خودت الکی بزرگ نکن و کلا از هیچ چیزی نترس این کارها خیلی سادهتر از چیزیه که تو فکرمیکنی، هیچکس از تو بهتر نیست خودت رو با مقایسهها اذیت نکن چون تفاوتها تازه تو اینترنی مشخص میشه، نیازی نیست تقلا کنی برای دیده شدن، به خودت فرصت بده، انتظارات ماورایی از خودت نداشته باش، با همممه با احترام صحبت کن، اگه جلوی مریض هول شدی نگران نباش تو احتمالا درنگروایی هستی که ارتباط گرفتن برات سخته، اگه استاد هی سوال پیچت کرد استرس نگیر که چیزی بلد نیستی جواب یه سری از این سوالا رو اصلا لاااازم نیست تو بدونی، از فرصتهای خالیای که داری استفاده کن، سخت نگیر به خودت ولی در کارت جدی باش، خاطراتت رو ثبت کن برای آینده ات، رنگ جماعتی که دوستشون نداری رو نگیر، شاد باش، بخند و خوش بگذرون و لذذذت ببررر🥰
Forwarded from Medlight 💡
پس:
شرح حال بگیرین+ به مریض فکر کنین و خودتون رو جای استاد بذارین+ به سوالایی که استاد از مریض میپرسه و نکاتی که اون دقت کرده و شما نکردین خوووب توجه کنین+ پلنی که استاد برای مریض میذاره رو خوب بفهمین+ عصر تو خونه مباحث مریضاتون رو از تو کتاب بخونین. به به عالی🤌🏻
اگه هم کیسایی که دیدین و پلن استاد و سوالای استاد رو برای خودتون مکتوب کنین که اصلا نمونهتر از شما استاجر در دنیا وجود نداره😁
شرح حال بگیرین+ به مریض فکر کنین و خودتون رو جای استاد بذارین+ به سوالایی که استاد از مریض میپرسه و نکاتی که اون دقت کرده و شما نکردین خوووب توجه کنین+ پلنی که استاد برای مریض میذاره رو خوب بفهمین+ عصر تو خونه مباحث مریضاتون رو از تو کتاب بخونین. به به عالی🤌🏻
اگه هم کیسایی که دیدین و پلن استاد و سوالای استاد رو برای خودتون مکتوب کنین که اصلا نمونهتر از شما استاجر در دنیا وجود نداره😁
Forwarded from Medlight 💡
نکتهای که امشب میخوام به حضور انور شما عزیزان برسونم اینه که؛
در این اوضاع نابهسامان آموزش پزشکی، اگه استادی یافتید که دلسوز و عاشق آموزشه، بچسبید و ولش نکنین. اینور رفت باهاش برین. اونور رفت باهاش برین. نصف شب کلینیک داشت برین. رانداش حتی اگه شونصد ساعته است برین. تو آسانسور داشت با همکارش تلفنی صحبت میکرد خوب گوش بدین و شیوهی ارتباط رو ازش بیاموزین. یعنی واااقعا هرچقدر که میشه، هرچقدر که جا داره ازش یاد بگیرین!
استادِ خوب نعمته. کفران نعمت نکنین!
تازه به نظر من اون دنیا از استادای خوبی که داشتیم سوال میشه ازمون! که ما اینو سر راه تو قرار دادیم، تو چی ازش یاد گرفتی؟!
حالا تو استاجری قبول دارم خیلی نمیشه از این کارا کرد و گروها روی اعضاشون غیرت دارن:)) و هرگروهی طبق برنامه، راند و درمانگاها رو شرکت میکنه، ولی تو اینترنی من فهمیدم نباید اسیر این قید و بندها شد و تو تایمای غیرکشیک، هرجا که آموزشیتره اونجا رو رفت. به خدا که حیفه غیر از این اگه آدم عمل کنه.
تو استاجری خب بچهها یکم رو گروهاشون حساسن و یهو نمیشه درمانگاه استادی که مثلا گروه A امروز باهاش هستن رو تویی که گروه B هستی بری و ممکنه بد نگاه کنن آدمو:))) ولی تو اینترنی دیگه درگیر این قید و بندا نباشین.
دکتر فلانی استاد خوب و دلسوزیه؟ همه رانداشو برو حتی اگه پست کشیکی و در حال مرگ.
درمانگاهشو برو.
واسه استاجرا کلاس میذاره برو.
واسه رزیدنتا کلاس میذازه برو.
به خدا حیفه.
یه جوری ام برین و حاضر شین، انگار که اون روز اخرین روزیه که میتونین از این بخش و بیماراش چیزی یاد بگیرین. همون قدر تشنه.
امضا، از طرف یک اینترن زخمخوردهی زنان که دیر به این مهم دست یافت و یه بخشی از راندها و درمانگاهای استاد محبوبش رو از دست داد💘
در این اوضاع نابهسامان آموزش پزشکی، اگه استادی یافتید که دلسوز و عاشق آموزشه، بچسبید و ولش نکنین. اینور رفت باهاش برین. اونور رفت باهاش برین. نصف شب کلینیک داشت برین. رانداش حتی اگه شونصد ساعته است برین. تو آسانسور داشت با همکارش تلفنی صحبت میکرد خوب گوش بدین و شیوهی ارتباط رو ازش بیاموزین. یعنی واااقعا هرچقدر که میشه، هرچقدر که جا داره ازش یاد بگیرین!
استادِ خوب نعمته. کفران نعمت نکنین!
تازه به نظر من اون دنیا از استادای خوبی که داشتیم سوال میشه ازمون! که ما اینو سر راه تو قرار دادیم، تو چی ازش یاد گرفتی؟!
حالا تو استاجری قبول دارم خیلی نمیشه از این کارا کرد و گروها روی اعضاشون غیرت دارن:)) و هرگروهی طبق برنامه، راند و درمانگاها رو شرکت میکنه، ولی تو اینترنی من فهمیدم نباید اسیر این قید و بندها شد و تو تایمای غیرکشیک، هرجا که آموزشیتره اونجا رو رفت. به خدا که حیفه غیر از این اگه آدم عمل کنه.
تو استاجری خب بچهها یکم رو گروهاشون حساسن و یهو نمیشه درمانگاه استادی که مثلا گروه A امروز باهاش هستن رو تویی که گروه B هستی بری و ممکنه بد نگاه کنن آدمو:))) ولی تو اینترنی دیگه درگیر این قید و بندا نباشین.
دکتر فلانی استاد خوب و دلسوزیه؟ همه رانداشو برو حتی اگه پست کشیکی و در حال مرگ.
درمانگاهشو برو.
واسه استاجرا کلاس میذاره برو.
واسه رزیدنتا کلاس میذازه برو.
به خدا حیفه.
یه جوری ام برین و حاضر شین، انگار که اون روز اخرین روزیه که میتونین از این بخش و بیماراش چیزی یاد بگیرین. همون قدر تشنه.
امضا، از طرف یک اینترن زخمخوردهی زنان که دیر به این مهم دست یافت و یه بخشی از راندها و درمانگاهای استاد محبوبش رو از دست داد💘
Forwarded from Medlight 💡
💢این پست در ستایش سختگیر بودن سال بالاها(رزیدنتها یا استادها) میباشد.
میدونین بچهها، قضیه اینه که آدم وقتی اینترن میشه، خییییلی بیشتر از استاجری با رزیدنتا در ارتباطه. یعنی الان مثلا ما تو کشیکا و حتی روزای غیر کشیک بیشتر تایمها با رزیدنتهاییم، با اونا تو اورژانس مریض میبینیم، مشاورهها رو جواب میدیم، مریض چیزیش بشه اول به اونا خبر میدیم و در یک جمله تحت نظر و تعلیمات اوناییم.
بعد این باعث میشه که آدم تفاوتهای بین رزیدنتها رو کاملا متوجه شه. که هرکدوم چه جوری مریض میبینن. اصلا مریض دیدن رو بلده؟ منیج مریض رو بلده؟ ذهنش منظمه؟ فکر کردن رو بلده؟ به اولویتها فکر میکنه؟
و این تفاوتا خیییلی بارزه بچهها. یعنی منِ اینترن که کنارشون تو اورژانس مریض میبینم، قشنگ از چند تا مریض به بعد دستم میاد هرکدوم چند مرده حلاجه.
یه سریاشون خیلی خیلی ذهن منظمی دارن. همه چیز تو مغزشون طبقه بندی شده است. اصولی کار میکنن. اورژانسها رو در نظر میگیرن. منیج مریض رو بلدن. مِن و مِن نمیکنن بالاسر مریض. سوال بعدی و اقدام بعدی رو بلدن. حتی گاهی بیشتر و بهتر از سال بالاهاشون مریض رو منیج میکنن.
بعد من داشتم فکر میکردم که چی میشه؟ چی میشه یکی ذهنش منظم و اصولیه، چی میشه که اولویتها مثل یه چک لیست تو مغزشه و دونه دونه بررسی شون میکنه، ولی اون یکی نه؟
بعد تو همین اثنا که داشتم به این موضوعات فکر میکردم، دیدم همون رزیدنتی که ذهنش منظم و اصولیه، "از من هم همین انتظار رو داره". یعنی از من هم میخواد که اصولی، منظم، حساب شده و درست و درمون مریض رو ببینم و معرفی کنم. بهم میگه وقتی کتاب میگه مریض ترومایی باید اکسپوز شه، پس باید اکسپوز شه. اورژانس شلوغ بود و نشد و مریض دختر جوون بود و آخه چیزی نداشت نداریم.
ولی اون یکی که سرسری میبینه، از منم انتظار دقیق و اصولی دیدن مریض رو نداره.
پس چی میشه؟
" من خودم به وضوح این تفاوت رو در خودم میبینم. که وقتی با اون رزیدنت اصولیه مریض میبینم، خودمم اصولی و درست و درمون کار میکنم. ولی وقتی با اون سرسریه ام، سرسری میبینم."
نتیجه چی میشه؟ وقتی سرسری میبینی ذهنت طبقه بندی نمیشه. واسه یه مریض فلان معاینه رو انجام میدی، واسه اون یکی یادت میره. چون به شکل چک لیست تو ذهنت "حک" نشده.
اگه اشتباه نکنم علی بندری هم تو پادکست بی پلاسش یه اپیزود به همین اسم چک لیست داره که میگه، آدمایی که شغلهای حساسی دارن نیاز به یه چک لیست روتین توی ذهنشون دارن. چون تو شرایط حساس اضطراب باعث میشه آدم یه چیزایی رو از قلم بندازه. ولی وقتی انقدر همیشه "همینجوری و به همین ترتیب" انجامش بدی، تو شرایط اضطراری هم(که مثلا تو بخش جراحی خییلی پیش میاد) روتین وار انجامش میدی.
یعنی واقعا میخوام بگم واقعاااا خوبه که آدم اصلا از همون اولش، از اول استاجری حتی، با اون رزیدنت سختگیره، با اون استاد سختگیره باشه(سختگیر با آدم مریضِ گیر فرق داره ها البته. سختگیر اصولی و واقعی و از سر محبت) چون از همون اول اصولی میاد بالا. خشت اول رو درست میذاره. نمیگم نمیشه بعدا درستش کرد. ولی خب از همین رزیدنت و استادهای اصولیکار شنیدم که غیرمستقیم تو حرفاشون گفتن که از همون ابتدای استاجری استادای سختگیری داشتن و اینا رو جدی و اصولی بار آوردن.
آره دیگه خلاصه:))
میدونین بچهها، قضیه اینه که آدم وقتی اینترن میشه، خییییلی بیشتر از استاجری با رزیدنتا در ارتباطه. یعنی الان مثلا ما تو کشیکا و حتی روزای غیر کشیک بیشتر تایمها با رزیدنتهاییم، با اونا تو اورژانس مریض میبینیم، مشاورهها رو جواب میدیم، مریض چیزیش بشه اول به اونا خبر میدیم و در یک جمله تحت نظر و تعلیمات اوناییم.
بعد این باعث میشه که آدم تفاوتهای بین رزیدنتها رو کاملا متوجه شه. که هرکدوم چه جوری مریض میبینن. اصلا مریض دیدن رو بلده؟ منیج مریض رو بلده؟ ذهنش منظمه؟ فکر کردن رو بلده؟ به اولویتها فکر میکنه؟
و این تفاوتا خیییلی بارزه بچهها. یعنی منِ اینترن که کنارشون تو اورژانس مریض میبینم، قشنگ از چند تا مریض به بعد دستم میاد هرکدوم چند مرده حلاجه.
یه سریاشون خیلی خیلی ذهن منظمی دارن. همه چیز تو مغزشون طبقه بندی شده است. اصولی کار میکنن. اورژانسها رو در نظر میگیرن. منیج مریض رو بلدن. مِن و مِن نمیکنن بالاسر مریض. سوال بعدی و اقدام بعدی رو بلدن. حتی گاهی بیشتر و بهتر از سال بالاهاشون مریض رو منیج میکنن.
بعد من داشتم فکر میکردم که چی میشه؟ چی میشه یکی ذهنش منظم و اصولیه، چی میشه که اولویتها مثل یه چک لیست تو مغزشه و دونه دونه بررسی شون میکنه، ولی اون یکی نه؟
بعد تو همین اثنا که داشتم به این موضوعات فکر میکردم، دیدم همون رزیدنتی که ذهنش منظم و اصولیه، "از من هم همین انتظار رو داره". یعنی از من هم میخواد که اصولی، منظم، حساب شده و درست و درمون مریض رو ببینم و معرفی کنم. بهم میگه وقتی کتاب میگه مریض ترومایی باید اکسپوز شه، پس باید اکسپوز شه. اورژانس شلوغ بود و نشد و مریض دختر جوون بود و آخه چیزی نداشت نداریم.
ولی اون یکی که سرسری میبینه، از منم انتظار دقیق و اصولی دیدن مریض رو نداره.
پس چی میشه؟
" من خودم به وضوح این تفاوت رو در خودم میبینم. که وقتی با اون رزیدنت اصولیه مریض میبینم، خودمم اصولی و درست و درمون کار میکنم. ولی وقتی با اون سرسریه ام، سرسری میبینم."
نتیجه چی میشه؟ وقتی سرسری میبینی ذهنت طبقه بندی نمیشه. واسه یه مریض فلان معاینه رو انجام میدی، واسه اون یکی یادت میره. چون به شکل چک لیست تو ذهنت "حک" نشده.
اگه اشتباه نکنم علی بندری هم تو پادکست بی پلاسش یه اپیزود به همین اسم چک لیست داره که میگه، آدمایی که شغلهای حساسی دارن نیاز به یه چک لیست روتین توی ذهنشون دارن. چون تو شرایط حساس اضطراب باعث میشه آدم یه چیزایی رو از قلم بندازه. ولی وقتی انقدر همیشه "همینجوری و به همین ترتیب" انجامش بدی، تو شرایط اضطراری هم(که مثلا تو بخش جراحی خییلی پیش میاد) روتین وار انجامش میدی.
یعنی واقعا میخوام بگم واقعاااا خوبه که آدم اصلا از همون اولش، از اول استاجری حتی، با اون رزیدنت سختگیره، با اون استاد سختگیره باشه(سختگیر با آدم مریضِ گیر فرق داره ها البته. سختگیر اصولی و واقعی و از سر محبت) چون از همون اول اصولی میاد بالا. خشت اول رو درست میذاره. نمیگم نمیشه بعدا درستش کرد. ولی خب از همین رزیدنت و استادهای اصولیکار شنیدم که غیرمستقیم تو حرفاشون گفتن که از همون ابتدای استاجری استادای سختگیری داشتن و اینا رو جدی و اصولی بار آوردن.
آره دیگه خلاصه:))
Forwarded from Medlight 💡
بُعد دوم، بعد عملی قضیه است. من فکر کنم بیشتر از اینه که میترسین. من خودمم میترسیدم. چرا که تو استاجری از این بعد خیلی به دور بودم، نه تاحالا NG و سوند گذاشته بودم، و نه حتی به قدر کافی سمع ریه کرده بودم و نه معاینات روتین رو بلد بودم. ولی بچهها، قضیه همونی شد که اون اول گفتم: همه چیز به موقعش اتفاق افتاد. یعنی تو اینترنی پرت شدم وسط اینکارای عملی و چارهای جز انجام دادنشون نداشتم، پس انجام دادم. دفعات اول با هزار تا سوتی و لرزش دست و ناکامی، ولی به مرور بهتر شدم. صدددد البته اگه تو استاجری استارت این کارای عملی رو زده باشین بهتره، هرچی بیشتر معاینه کرده باشین بهتره، سوچور زدن رو یاد گرفته باشین بهتره، ولی اگه نشده و کورستون گذشته و اینا رو امتحان نکردین، خب عیبی نداره. تو اینترنی وقتی باهاش مواجه بشین قراره یکم بیشتر استرس بگیرین احتمالا، ولی نهایتا دستتون راه میفته. ضمن اینکه اینا واااااقعا کار خاصی نیستن و نیازی به هوش و مهارت خاصی ندارن. هزاران آدم بلدن، شما هم یاد میگیرین.
Forwarded from Medlight 💡
چون من هم توی استاجری خیلی درگیر این ROS چندصد سوالهی مسخره بودم، به عنوان یه اینترن داخلی😎:))) میخوام نظرم رو نسبت بهش بگم، چون انگاری کم نیستند و نخواهند بود بچههایی که با این دغدغه رو به رو اند
در ابتدا بگم که این نظر منه و میتونه درست یا غلط باشه و یا در ادامه تغییر کنه حتی!
ولی
به نظر بنده، اینکه آدم بخواد عین این ۲۰۰ تا سوال رو از "هر" بیماری بپرسه، زیر سوال برندهی خودش و سوادش و ظن بالینیشه!
راستش رو بگم، من نه توی استاجری داخلی و نه در این سه ماه اینترنی داخلی، حتی یک شرح حال نگرفتم که عین این ۲۰۰ تا سوال رو از یه مریض پرسیده باشم و بعدشم بخوام ذوق کنم که به به چه شرح حال کاملی گرفتم!
"به نظر من" این شرح حال دوزار نمیرزه! شرح حالی که تو ندونی از هرکسی چی باید بپرسی، یعنی ارزش بله یا خیری هم که درجواب این سوالها میگیری رو نمیدونی، فلذا اصلا نمیفهمی داری چی کار میکنی!
به نظر من کار درست اینه که من در درجه اول ببینم بیمارم چه مشکل زمینه ای یا چه شکایت اولیه ای داره که به خاطرش بستری شده. بعد برم مطالعه کنم و ببینم کدوم یک از این سوالها ممکنه جوابش در زمینه مشکل یا شکایت اولیه اون، مثبت یا منفی شدنش برای من حایز اهمیت باشه. بععععدش حالا پرابلم اورینتد، برم صرفا اون سوالها رو ازش بپرسم.
یا مورد بعدی، فرضا در این بیمار به یک اختلالی که خودش ازش بی خبره شک دارم. برم مطاله کنم که در این اختلال کدوم یک از این علایم مثبت یا منفی بودنش برای من ارزشمنده! و بعد، اونا رو ازش بپرسم.
به این میگن شرح حال گیری. غیر از این و چیزی که خیلی از اساتید هم میخوان متاسفانه، اسمش میشه مصاحبه!
در ابتدا بگم که این نظر منه و میتونه درست یا غلط باشه و یا در ادامه تغییر کنه حتی!
ولی
به نظر بنده، اینکه آدم بخواد عین این ۲۰۰ تا سوال رو از "هر" بیماری بپرسه، زیر سوال برندهی خودش و سوادش و ظن بالینیشه!
راستش رو بگم، من نه توی استاجری داخلی و نه در این سه ماه اینترنی داخلی، حتی یک شرح حال نگرفتم که عین این ۲۰۰ تا سوال رو از یه مریض پرسیده باشم و بعدشم بخوام ذوق کنم که به به چه شرح حال کاملی گرفتم!
"به نظر من" این شرح حال دوزار نمیرزه! شرح حالی که تو ندونی از هرکسی چی باید بپرسی، یعنی ارزش بله یا خیری هم که درجواب این سوالها میگیری رو نمیدونی، فلذا اصلا نمیفهمی داری چی کار میکنی!
به نظر من کار درست اینه که من در درجه اول ببینم بیمارم چه مشکل زمینه ای یا چه شکایت اولیه ای داره که به خاطرش بستری شده. بعد برم مطالعه کنم و ببینم کدوم یک از این سوالها ممکنه جوابش در زمینه مشکل یا شکایت اولیه اون، مثبت یا منفی شدنش برای من حایز اهمیت باشه. بععععدش حالا پرابلم اورینتد، برم صرفا اون سوالها رو ازش بپرسم.
یا مورد بعدی، فرضا در این بیمار به یک اختلالی که خودش ازش بی خبره شک دارم. برم مطاله کنم که در این اختلال کدوم یک از این علایم مثبت یا منفی بودنش برای من ارزشمنده! و بعد، اونا رو ازش بپرسم.
به این میگن شرح حال گیری. غیر از این و چیزی که خیلی از اساتید هم میخوان متاسفانه، اسمش میشه مصاحبه!