باشگاه کوهنوردی چکاد
8.2K subscribers
20.9K photos
7.28K videos
48 files
6.58K links
🏔🍃مجری رسمی برنامه های کوهنوردی، طبیعتگردی، آموزشی و...

#چکاد_مشهد

🔵وبسایت باشگاه:
Chakadclub.ir

🔴پرتال برنامه ها:
Portal.chakadclub.ir

🔖اینستاگرام:
instagram.com/chakadclub

مدیریت:
@Firouze_Hasannezhad
📞 09153164188

روابط عمومی:
@chakadinfo
Download Telegram
از خود سوال می کنم
آیا آنان که
در کارخانه ی اسلحه سازی کار می کنند
کارگران مرگند؟

آنان که فروشگاه لوازم آرایشی دارند
کارگران زیبایی؟

و من که شاعرم
من که سطر به سطر در هر شعر
خودم را تنهاتر می کنم
کارگر تنهایی ام؟

آیا
آنان که خانه نشین زندان اند
کارگران آزادی بوده اند
و کارگردان
با زندگی کارگرها بازی می کند؟!

چیزی برای توضیح نیست
ما گرسنه ایم
و به هر قیمتی
و در هر کجا
کارگران مشغول کارند.

#محسن_بیدوازی


۱۱ اردیبهشت (اول مه )روز #کارگر
بر تمامی زحمتکشان گرامی باد .
باشگاه کوهنوردی چکاد
به مناسبت روز کارگر از صفحه مسعود ریاحی در سوگ کارگران شمع آجین بندر عباس
برای تمام سایه‌ها و یکم ماه می، روز #کارگر
[ابتدا ویدئو را تماشا کنید]

مسعود ریاحی : چند سالِ پیش، جمله‌ی غریبی از یک کارگر شنیدم. از کوچه‌ای می‌گذشتم، کارگر خسته‌ای روی میله‌های لغزان داربست ایستاده بود؛ در جوابِ کارفرما یا مهندس(با توجه به لباس‌هایش) که به او می‌گفت: «نیوفتی»؛ جواب داد: «کجا؟»
پاسخِ مبهم و عجیب آن کارگر، چه می‌پرسد؟ اینکه مثلا قبلا افتاده‌است و مگر دوباره‌ هم می‌افتد یک آدم؟ یا کجا نیوفتم؟ روی تو؟ روی تجهیزات؟ یا می‌پرسد کجا حق دارم بیوفتم؟ به دنیای زندگان؟
راسکولنیکف، شخصیتِ رمان جنایت و مکافات، در جایی از رمان می‌گوید: «محکوم به مرگی، ساعتی پیش از مرگ، می‌اندیشد که اگر مجبور باشد بر فراز صخره‌ای زندگی کند که فقط به اندازه دو تا پا، فضا و جا برای ایستادن داشته باشد؛ و در اطرافش، پرتگاه‌ها و تاریکی و تنهایی و توفان ابدی باشد و قرارباشد هزاران سال، یا برای ابد آنجا بیایستد، آیا باز هم ترجیح می‌دهد که زنده بماند یا سقوط کند؟»
شاید پرسش آن کارگر که "کجا نیوفتم"؟ چونان پرسش جنایت و مکافات، می‌تواند پرسش هرروزه‌ی سوژه‌ای باشد که زنده‌مانی خود را برچنین پرتگاهی تجربه می‌کند. تجربه‌ای همچون این مردِ بی‌تن، مردِ سایه‌دارِ چکش‌زن بر آهن‌های سرد.
در اسطوره‌های یونانی، دنیایِ جهانِ زیرین هادس، فضایی‌ست که مردگان، همچون سایه‌هایی سرگردان، در آن پرسه می‌زنند. سایه‌هایی بی‌تن و جسم؛ همچون این سایه‌‌ی لرزان در ارتفاع.
گویی جداشدن از زندگی، تبدیل شدن به سایه‌است. سایه‌هایی که از تنِ زندگی، کنده‌ شده‌اند و مدام در تلاش و مبارزه و مقاومت‌اند، برای حفظ آن زندگیِ دور شده، آن زندگیِ جدا شده از سایه‌اش.