Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سنتوری زیر پا میگذارم
تا برای تو
از رف پایین آرم
قدیمی ترین ترانه ای را که
گلوی انسانی خوانده است
نخستین شاعر
نخستین آهش را برای تو کشید
و انسانی غارنشین
نخستین گل را به دیوار
با شرم گونه های تو
تصویر کرد
از عشق زاده شدی
در خویش قد کشیدی
با مرگ بالیدی
میان مثلث ایستاده ای
در نقطه ی تلاقی خطوطی
که از زوایای حقیقت
به هم رسیده اند
تو را چه بنامم؟
تا دریچه را
رو به باغی بگشاید
که صدای پرپر شدنش
به زمزمه های تو
در عصرهای دلتنگی میماند
نامت، رازی است
که سنگ را به نسیم و
نسیم را به توفان
بدل میکند و آتش
در گلستان ابراهیم میافکند
مرا زهره ی آن نیست
که نامت را به زبان آرم
در تو مینگرم و میمیرم
#حسین_منزوی
#درود_همنوردان
#صبحتان_عطرآگین_شکوفه_های_باران_و_سنتور_ومستانگی
تا برای تو
از رف پایین آرم
قدیمی ترین ترانه ای را که
گلوی انسانی خوانده است
نخستین شاعر
نخستین آهش را برای تو کشید
و انسانی غارنشین
نخستین گل را به دیوار
با شرم گونه های تو
تصویر کرد
از عشق زاده شدی
در خویش قد کشیدی
با مرگ بالیدی
میان مثلث ایستاده ای
در نقطه ی تلاقی خطوطی
که از زوایای حقیقت
به هم رسیده اند
تو را چه بنامم؟
تا دریچه را
رو به باغی بگشاید
که صدای پرپر شدنش
به زمزمه های تو
در عصرهای دلتنگی میماند
نامت، رازی است
که سنگ را به نسیم و
نسیم را به توفان
بدل میکند و آتش
در گلستان ابراهیم میافکند
مرا زهره ی آن نیست
که نامت را به زبان آرم
در تو مینگرم و میمیرم
#حسین_منزوی
#درود_همنوردان
#صبحتان_عطرآگین_شکوفه_های_باران_و_سنتور_ومستانگی