۲۹ بهمن (۵ اسفند در گاهشمار زرتشتی) #سپندارمذگان روز عشق
آیدا! این که مرا به سوی تو میکشد عشق نیست، شکوه توست؛ و آنچه مرا به انتخاب تو بر میانگیزد، نیاز تن من نیست، یگانگی ارواح و اندیشههای ماست.
{از نامههای #شاملو به آیدا سرکیسیان/ اول تیر ماه 1341}
آیدا را میجویم تا مرا به «دیوانگی» بکشاند؛ که من در اوج «دیوانگی» بتوانم به قدرتهای اراده خود واقف شوم؛ که من در اوج غرایز برانگیختهی خود بتوانم شکوه انسانیت را بازیابم و به محک زنم؛ که من بتوانم آگاه شوم.
{شاملو به آیدا}
آیدا را میجویم تا با «تن» خود، رازهای شادی را با «تن» من در میان بگذارد...
{خطی از یک نامه #شاملو به آیدا}
آیدا! این که مرا به سوی تو میکشد عشق نیست، شکوه توست؛ و آنچه مرا به انتخاب تو بر میانگیزد، نیاز تن من نیست، یگانگی ارواح و اندیشههای ماست.
{از نامههای #شاملو به آیدا سرکیسیان/ اول تیر ماه 1341}
آیدا را میجویم تا مرا به «دیوانگی» بکشاند؛ که من در اوج «دیوانگی» بتوانم به قدرتهای اراده خود واقف شوم؛ که من در اوج غرایز برانگیختهی خود بتوانم شکوه انسانیت را بازیابم و به محک زنم؛ که من بتوانم آگاه شوم.
{شاملو به آیدا}
آیدا را میجویم تا با «تن» خود، رازهای شادی را با «تن» من در میان بگذارد...
{خطی از یک نامه #شاملو به آیدا}
میچکد سمفونیِ شب
آرام
روی دلتنگیِ خاموشِ غروب.
مغرب
از آتشِ افسردهی روز
بیصدا میسوزد.
میبرد نغمهی دلتنگی را
بادِ جنوب
تا کند زمزمه بر بامِ هوا.
نیست حرفی به لبانش
لیکن
مانده با خامُشیاش مطلبها.
میپرد موجزنان بازمیآید به فرود
همچون آن سایهی لغزانِ شبکور،
هیهیِ چوپان
از دور.
میخزد مار
چون آن جادهی پیچانِ چون مار.
در سراشیبیِ غوغاگرِ رود.
بیکه از خیمهی رازش بهدرآید
وه که میخواند
جنگل
چه بهشور!
#شاملو
"غروب از فراز قله علمکوه - کلاردشت - مازندران"
📸 مجید ملکمحمدی
آرام
روی دلتنگیِ خاموشِ غروب.
مغرب
از آتشِ افسردهی روز
بیصدا میسوزد.
میبرد نغمهی دلتنگی را
بادِ جنوب
تا کند زمزمه بر بامِ هوا.
نیست حرفی به لبانش
لیکن
مانده با خامُشیاش مطلبها.
میپرد موجزنان بازمیآید به فرود
همچون آن سایهی لغزانِ شبکور،
هیهیِ چوپان
از دور.
میخزد مار
چون آن جادهی پیچانِ چون مار.
در سراشیبیِ غوغاگرِ رود.
بیکه از خیمهی رازش بهدرآید
وه که میخواند
جنگل
چه بهشور!
#شاملو
"غروب از فراز قله علمکوه - کلاردشت - مازندران"
📸 مجید ملکمحمدی
ــ تو کجایی؟
در گسترهی بیمرزِ این جهان
تو کجایی؟
ــ من در دورترین جای جهان ایستادهام:
کنارِ تو.
ــ تو کجایی؟
در گسترهی ناپاکِ این جهان
تو کجایی؟
ــ من در پاکترین مُقامِ جهان ایستادهام:
بر سبزهشورِ این رودِ بزرگ که میسُراید
برای تو..
#شاملو
"رُخنمایی قله دماوند از میان ابرها - نگاه از فراز قله پاشوره - آمل - مازندران"
📸 اکبر هاشمی
در گسترهی بیمرزِ این جهان
تو کجایی؟
ــ من در دورترین جای جهان ایستادهام:
کنارِ تو.
ــ تو کجایی؟
در گسترهی ناپاکِ این جهان
تو کجایی؟
ــ من در پاکترین مُقامِ جهان ایستادهام:
بر سبزهشورِ این رودِ بزرگ که میسُراید
برای تو..
#شاملو
"رُخنمایی قله دماوند از میان ابرها - نگاه از فراز قله پاشوره - آمل - مازندران"
📸 اکبر هاشمی
#امروز21 آذر تولد احمد شاملو است
او متخلص به "الف. بامداد" یا الف. صبح. شاعر، نویسنده، روزنامهنگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگنویس و از دبیران کانون نویسندگان ایران بود
ترانه #شبانه از #احمدشاملو
با صدای #فرهادمهراد
آهنگ و تنظیم #اسفندیارمنفردزاده
در تیتراژ آغازین آهنگ، صدای بع بع گوسفندان و زنگوله های بسته به گردنشان، شنیدن پارس های سگ گله، که حال و هوای زندگی در روستا را متبادر می کند، ناگهان با صدای مارش نظامی قطع شده و در پی آن صدای نجوا و پچ پچ چندنفر و بلافاصله صدای زوزه گرگ به گوش می رسد.
شاید برای اولینبار در تاریخ آهنگسازی در ایران و صدای #فرهاد که از تیرگی و تاریکی خانهها و بستهبودن و شکستن طاقها میگفت و همراهی صدای ساز ابوآ که بهندرت در آهنگسازی طراحی میشد (آن هم بهعنوان صدای اصلی) تصویری ملموس و واقعی از زندگیهایی میداد که زیر پوست شب پنهان و بازتابش در قالب ادبیات و هنر آن زمان پهلوی دوم جرم محسوب میشد. خلق این اثر مقارن بود با هنگامی که جریان سیاهکل و جمعه خونین و برخی از محدودیتهای حکومت محمدرضاشاه پهلوی به اوج خود رسیده بود. هیجان، امیدواری، سؤال، ابهام، تردید، ملغمهای تلخ و شیرین در شبانه موج می زند...
#شبانه احمد شاملو مفاهیمی همچون دلسردی، سرکوب شدید، خفقان، ناامیدی و یکنواختی را در بر میگیرد. بند اول شعر، #شاملو با استفاده از کنایات متفاوت به خوبی توانسته است یکنواختی و اختناق حاکم بر جامعه را به تصویر درآورد: #کوچهها نشان از راههایی دارند که باریک شدهاند، مسیرهای پیشرفت و توسعه در جامعه.
#دکانها که وسیله معیشت مردم را فراهم میکنند نیز تعطیل شدهاند، اشاره به موانع رشد اقتصادی در جامعه.
#خانهها محل زندگی، تاریک شدهاند که همان دلسردی، خفقان و یکنواختی زندگی مردم است. #طاقها جانپناههایی که شکسته شدهاند نشانی هستند از ناامنی و خشونت حاکم بر جامعه. جامعه ترکیبی است از این "کوچهها"، "دکانها"، "خانهها" و "طاقها".
"از صدا افتاده تار و کمونچه" حاکی از کمبود هنر و هنرمند در جامعه است، به عبارتی دیگر همان یکنواختی و تکصدایی حاکم بر کشور؛ هنر که معمولا وسیلهای است برای پیشرفت جامعه. "مرده" نشان از مردمی دارد که سرکوب شده و به تسلیم درآمدهاند.
#جواد_ظل_طاعت
🔽🔽🔽🌹🌘🌒
او متخلص به "الف. بامداد" یا الف. صبح. شاعر، نویسنده، روزنامهنگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگنویس و از دبیران کانون نویسندگان ایران بود
ترانه #شبانه از #احمدشاملو
با صدای #فرهادمهراد
آهنگ و تنظیم #اسفندیارمنفردزاده
در تیتراژ آغازین آهنگ، صدای بع بع گوسفندان و زنگوله های بسته به گردنشان، شنیدن پارس های سگ گله، که حال و هوای زندگی در روستا را متبادر می کند، ناگهان با صدای مارش نظامی قطع شده و در پی آن صدای نجوا و پچ پچ چندنفر و بلافاصله صدای زوزه گرگ به گوش می رسد.
شاید برای اولینبار در تاریخ آهنگسازی در ایران و صدای #فرهاد که از تیرگی و تاریکی خانهها و بستهبودن و شکستن طاقها میگفت و همراهی صدای ساز ابوآ که بهندرت در آهنگسازی طراحی میشد (آن هم بهعنوان صدای اصلی) تصویری ملموس و واقعی از زندگیهایی میداد که زیر پوست شب پنهان و بازتابش در قالب ادبیات و هنر آن زمان پهلوی دوم جرم محسوب میشد. خلق این اثر مقارن بود با هنگامی که جریان سیاهکل و جمعه خونین و برخی از محدودیتهای حکومت محمدرضاشاه پهلوی به اوج خود رسیده بود. هیجان، امیدواری، سؤال، ابهام، تردید، ملغمهای تلخ و شیرین در شبانه موج می زند...
#شبانه احمد شاملو مفاهیمی همچون دلسردی، سرکوب شدید، خفقان، ناامیدی و یکنواختی را در بر میگیرد. بند اول شعر، #شاملو با استفاده از کنایات متفاوت به خوبی توانسته است یکنواختی و اختناق حاکم بر جامعه را به تصویر درآورد: #کوچهها نشان از راههایی دارند که باریک شدهاند، مسیرهای پیشرفت و توسعه در جامعه.
#دکانها که وسیله معیشت مردم را فراهم میکنند نیز تعطیل شدهاند، اشاره به موانع رشد اقتصادی در جامعه.
#خانهها محل زندگی، تاریک شدهاند که همان دلسردی، خفقان و یکنواختی زندگی مردم است. #طاقها جانپناههایی که شکسته شدهاند نشانی هستند از ناامنی و خشونت حاکم بر جامعه. جامعه ترکیبی است از این "کوچهها"، "دکانها"، "خانهها" و "طاقها".
"از صدا افتاده تار و کمونچه" حاکی از کمبود هنر و هنرمند در جامعه است، به عبارتی دیگر همان یکنواختی و تکصدایی حاکم بر کشور؛ هنر که معمولا وسیلهای است برای پیشرفت جامعه. "مرده" نشان از مردمی دارد که سرکوب شده و به تسلیم درآمدهاند.
#جواد_ظل_طاعت
🔽🔽🔽🌹🌘🌒
Telegram