Yarom Yarom
Saeed Hoseini
بیا دریاچه شو ! آبی ترین آوازِ قو بامن
درِ میخانه ی چشمانِ خود واکن ! سبو با من
میانِ باغ ، عطری باش ، درپنهان ترین غُنچه!
به پیدا کردنت امّا نسیم جستجو با من
به ساز از روسری یک بادبادک، نخ بده ازمو!
برایِ عرصه اش یک آسمان، بی گفتگو بامن
به کج دارو مریزام چند می خوانی و می رانی؟
تو خنجر کن شبی ابروی نازک را ! گلو با من
دلم را سر ببُر زیر قدم های سر ِ زلفت !
دلت آسوده، پنهان کردنِ رازِ مگو با من
تو ، زیبائی و این مردم نمی دانند، باور کن !
زنم تا جارحُسن ات را، دف ونی، کوبه کو با من
گره ، واکردی ازگیسو ، شبا شب بود پنداری
شهابِ اشکم اُفتاد و تو گفتی ؛ آرزو با من !
خودت هم خوب میدانی به جُز تو آرزویم نیست
تو امّا آرزویت چیست؟ در ِگوشی بگو با من !
گذشتم از کویر از تیر، از زنجیر و حلق شیر.
تو گفتی؛ بین ما کوهی ست. باشد! حمل او با من
به غیر خوبی ات چیزی نگفتم وقتِ تنهایی
چه وقتی می کنی آئینه ها را روبرو با من...؟
#جعفردرویشیان
#حال_دلتان_خوش_و_روزگار_نوازنده_ساز_آرزوهایتان
درِ میخانه ی چشمانِ خود واکن ! سبو با من
میانِ باغ ، عطری باش ، درپنهان ترین غُنچه!
به پیدا کردنت امّا نسیم جستجو با من
به ساز از روسری یک بادبادک، نخ بده ازمو!
برایِ عرصه اش یک آسمان، بی گفتگو بامن
به کج دارو مریزام چند می خوانی و می رانی؟
تو خنجر کن شبی ابروی نازک را ! گلو با من
دلم را سر ببُر زیر قدم های سر ِ زلفت !
دلت آسوده، پنهان کردنِ رازِ مگو با من
تو ، زیبائی و این مردم نمی دانند، باور کن !
زنم تا جارحُسن ات را، دف ونی، کوبه کو با من
گره ، واکردی ازگیسو ، شبا شب بود پنداری
شهابِ اشکم اُفتاد و تو گفتی ؛ آرزو با من !
خودت هم خوب میدانی به جُز تو آرزویم نیست
تو امّا آرزویت چیست؟ در ِگوشی بگو با من !
گذشتم از کویر از تیر، از زنجیر و حلق شیر.
تو گفتی؛ بین ما کوهی ست. باشد! حمل او با من
به غیر خوبی ات چیزی نگفتم وقتِ تنهایی
چه وقتی می کنی آئینه ها را روبرو با من...؟
#جعفردرویشیان
#حال_دلتان_خوش_و_روزگار_نوازنده_ساز_آرزوهایتان