دستی افشان تا ز سر انگشتانت
صد قطره چکد
هر قطره شود خورشیدی
باشد که به صد سوزن نور
شب ما را بکند
روزن روزن
ما بیتاب
و نیایش بیرنگ
از مهرت لبخندی کن
بنشان بر لب ما
باشد که سرودی خیزد
در خورد نیوشیدن تو
ما هستهی پنهان تماشاییم
ز تجلی ابری کن
بفرست که ببارد بر سر ما
باشد که به شوری بشکافیم
باشد که ببالیم و به خورشید تو پیوندیم ...
#سهراب_سپهری
صد قطره چکد
هر قطره شود خورشیدی
باشد که به صد سوزن نور
شب ما را بکند
روزن روزن
ما بیتاب
و نیایش بیرنگ
از مهرت لبخندی کن
بنشان بر لب ما
باشد که سرودی خیزد
در خورد نیوشیدن تو
ما هستهی پنهان تماشاییم
ز تجلی ابری کن
بفرست که ببارد بر سر ما
باشد که به شوری بشکافیم
باشد که ببالیم و به خورشید تو پیوندیم ...
#سهراب_سپهری
در هوای دوگانگی
تازگی چهرهها پژمرد
بیایید از سایهروشن برویم
بر لب شبنم بایستیم
در برگ فرود آییم
و اگر جا پایی دیدیم،
مسافر کهن را از پی برویم
برگردیم و نهراسیم
در ایوان آن روزگاران،
نوشابهی جادو سر کشیم
شب بوی ترانه ببوییم
چهرهی خود گم کنیم
از روزن آن سوها بنگریم
در به نوازش خطر بگشاییم
خود روی دلهره پرپر کنیم
نیاویزیم، نه به بند گریز، نه به دامان پناه
نشتابیم، نه به سوی روشن نزدیک،
نه به سمت مبهم دور
عطش را بنشانیم، پس به چشمه رویم
دم صبح، دشمن را بشناسیم
و به خورشید اشاره کنیم ...
#سهراب_سپهری
تازگی چهرهها پژمرد
بیایید از سایهروشن برویم
بر لب شبنم بایستیم
در برگ فرود آییم
و اگر جا پایی دیدیم،
مسافر کهن را از پی برویم
برگردیم و نهراسیم
در ایوان آن روزگاران،
نوشابهی جادو سر کشیم
شب بوی ترانه ببوییم
چهرهی خود گم کنیم
از روزن آن سوها بنگریم
در به نوازش خطر بگشاییم
خود روی دلهره پرپر کنیم
نیاویزیم، نه به بند گریز، نه به دامان پناه
نشتابیم، نه به سوی روشن نزدیک،
نه به سمت مبهم دور
عطش را بنشانیم، پس به چشمه رویم
دم صبح، دشمن را بشناسیم
و به خورشید اشاره کنیم ...
#سهراب_سپهری