This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نقطه پرگار دنياي خودم هستم !!
من یاد گرفته ام برایِ موفق شدن ، هر ثانیه در حالِ تلاش باشم .
یاد گرفته ام از هیچ کس جز خودم توقعی نداشته باشم .
یاد گرفته ام در نهایتِ سختی و مشکلات هم بجنگم و امیدوار باشم .
یاد گرفته ام که هیچ لذتی بالاتر از خوبی های بی توقع نیست .
و من خوب خواهم بود ؛ حتی اگر همه ی جهان ، بد باشند ،
و من امیدوار خواهم بود ؛ حتی اگر یاس و نومیدی ، بر پیکره ی عالم ، سایه گسترده باشد .
و من موفق خواهم شد ؛ حتی اگر تمامِ جهان بگویند ؛ ممکن نیست ...
من نقطه ی پرگارِ دنیایِ خودم هستم ،
این منم که تعیین می کنم فردای من چگونه خواهد بود
#درود چشمه نوشان نور و خرد و مهربانی!
#مهر خداوند روشنگر همیشگی قلبتان
#بامداد سه شنبه شادمانه
#گل لبخند بهار آفرین چهارفصل دلتان
من یاد گرفته ام برایِ موفق شدن ، هر ثانیه در حالِ تلاش باشم .
یاد گرفته ام از هیچ کس جز خودم توقعی نداشته باشم .
یاد گرفته ام در نهایتِ سختی و مشکلات هم بجنگم و امیدوار باشم .
یاد گرفته ام که هیچ لذتی بالاتر از خوبی های بی توقع نیست .
و من خوب خواهم بود ؛ حتی اگر همه ی جهان ، بد باشند ،
و من امیدوار خواهم بود ؛ حتی اگر یاس و نومیدی ، بر پیکره ی عالم ، سایه گسترده باشد .
و من موفق خواهم شد ؛ حتی اگر تمامِ جهان بگویند ؛ ممکن نیست ...
من نقطه ی پرگارِ دنیایِ خودم هستم ،
این منم که تعیین می کنم فردای من چگونه خواهد بود
#درود چشمه نوشان نور و خرد و مهربانی!
#مهر خداوند روشنگر همیشگی قلبتان
#بامداد سه شنبه شادمانه
#گل لبخند بهار آفرین چهارفصل دلتان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
منشين در اين ميانه و راه سفر بزن
ايمانِ بیبديلِ خدا را به بر بزن
با قامت بلند ، به برگ اکتفا مکن
بيدِ شگفت ! حرف سرود و ثمر بزن
من میبَرايم آخر از اين خانهی خموش
اما تو صبح صبح بيا پشت در بزن
گر آفريدهای تو دو دستی از آفتاب
آنک سخن سخن ز فروغ هنر بزن
گفتی که هست همّت گيسوت ، معتدل
هر چار فصل را ز گلابی به سر بزن
مهتاب را که عاشق روشن تفکر است
در سقفِ شامِ تيرهی قلب بشر بزن
قوی سپيدِ شعر من ! از آب شو تهی
در باغهای عرش برو بال و پر بزن ...
#بامداد چهارشنبه شادمانه
#درود بر بزرگمهران نیک سرشت
#در پگاه زمستانی دل به شراره های بودنتان گرم میداریم
ايمانِ بیبديلِ خدا را به بر بزن
با قامت بلند ، به برگ اکتفا مکن
بيدِ شگفت ! حرف سرود و ثمر بزن
من میبَرايم آخر از اين خانهی خموش
اما تو صبح صبح بيا پشت در بزن
گر آفريدهای تو دو دستی از آفتاب
آنک سخن سخن ز فروغ هنر بزن
گفتی که هست همّت گيسوت ، معتدل
هر چار فصل را ز گلابی به سر بزن
مهتاب را که عاشق روشن تفکر است
در سقفِ شامِ تيرهی قلب بشر بزن
قوی سپيدِ شعر من ! از آب شو تهی
در باغهای عرش برو بال و پر بزن ...
#بامداد چهارشنبه شادمانه
#درود بر بزرگمهران نیک سرشت
#در پگاه زمستانی دل به شراره های بودنتان گرم میداریم