انتشارات بته‌جقه
46 subscribers
678 photos
77 videos
4 files
37 links
انتشارات بته‌جقه
ناشر تخصصی چاپ آثار نویسندگان ایرانی
عقد قرارداد به صورت حضوری یا غیرحضوری
تضمین کیفیت ویرایش،کاغذ،چاپ و...

ارتباط با ما:
@bottejeqqepub
Download Telegram
به من بگو قراره کی خلاص شم از این عذاب
یکی به چشم من بگه شبه دیگه، بگیر بخواب
بگو! بگو کجایی ای، فرشته‌ی نجات من
دوباره درد می‌کنه زخمای روی این بدن
می‌گن برای بعضیا، یه امتحانه زندگی
چرا تموم نمی‌شه پس، می‌شه این‌و بهم بگی؟
صبور بودن هم شده، طنــاب دور گردنم
کسی که حال خوبش‌و به باد داده اون منم
حالا که فصل آخره، بذار یه کم ببینمت
بخت خوش زبون‌نفهم، بگو کجاست مَرهمت؟
بگو! بگو کجایی ای، فرشته‌ی نجات من
دوباره درد می‌کنه زخمای روی این بدن
دلم دلم سکوت کن، کسی ازت یادی نکرد
خودت بسوز و گرم شو، تو این هوای سرد سرد
برو یه گوشه‌ای بخواب، شاید تو خواب دیدنت
شاید بهار شد یه روز گلای روی پیرهنت!

الهه برزگر

@bjpub
👌1
هم‌اکنون سرشار از تضادم. لب‌هایم می‌خندند، چشمانم گریه سر می‌دهند!
دلم می‌خواهد ساعت‌های هفت غروب را به آتش بکشم.
حال که شب رسیده به حاشا دوست دارم اعتراف کنم که عاشقت هستم.
کدام مقتولی را دیده‌ای که عاشق قاتل خود شود!؟


الهه برزگر

@bjpub
👍1
پس از تو
رد پایت را می‌بوسم
می‌دانم هیچ‌کس
در هیچ نقطه‌ای از زندگی
به لحظه‌ی مرگ خود
بوسه نمی‌زند !

الهه برزگر

@bjpub
👍1
از او پرسیدند: دلیل رابطه‌ی ماندگارتان چه بود؟
گفت: من زیاد دیوانه‌بازی در می‌آوردم. مثلاً یک‌ بار خیلی بی‌مقدمه تلفن را برداشتم و با او تماس گرفتم. وقتی جواب داد یک‌بند دقّ‌دلی‌هایم از ناکجا را به عرضش رساندم و گریه کردم. او هم فقط گوش کرد و مهربانم شد. یا وقتی بیرون می‌رفتیم، عین آهن‌ربا توی حلق درخت‌ها می‌لولیدم و او عارش نمی‌شد. نمی‌گفت بس کن. بیخیال. زشت است.
او فقط مرا همان‌طوری که بودم پذیرفته بود، همین‌طوری کله‌خر!
من هم می‌دانستم وقت‌هایی که از اسم رمز «خلسه» استفاده می‌کند یعنی رفته در لاک خودش و سکوتش.
من هم گورم را گم می‌کردم و سدی می‌شدم که هیچ‌کس سروکله‌اش پیدا نشود. این‌طور شد که حالا سال‌هاست باهمیم. ما پذیرفته‌ایم که دنیا کارگاه مجسمه‌سازی نیست.


الهه برزگر


@bjpub
👍1
نه حالمان خوب است،
نه جوانی‌مان رو به امید،
نه زندگی‌مان آبی،
نه دلمان آرام.
هر روز که از خواب برمی‌خیزیم به آسمان می‌نگریم، مبادا خورشید هم به یغما رفته باشد، اما در این میان هنوز هربار به دنبال نشانه‌ای می‌گردیم جهت بقا. زیرا چیزی در این سرزمین هست که ارزش زندگی کردن دارد.


الهه برزگر

@bjpub
🟠 اطلاعات عمومی برای هنرجویان نویسندگی:


آیا می‌دانستید سنجاب‌ها مانند ابرقهرمان‌ها از درخت پایین می‌آیند؟

🟢 استفاده‌ از طبیعت در رمان
کیت دی‌کامیلو در رمان فلورا و یولیسیس سنجانبی این‌چنین را به تصویر کشید و برای تخیلی‌تر کردن آن قدرت نوشتن را هم به سنجاب اضافه کرد. از این کتاب فیلمی هم با همین نام ساخته شده است.

از افسانه‌های محلی، طبیعت سرزمین‌تان و... در داستان‌هاتان بهره ببرید تا اثری ماندگار خلق کنید.

#اطلاعات_عمومی

@bjpub
😁1
اشک‌های نریخته بیات می‌شوند و روی دل آدم می‌مانند. سپس حناق می‌شوند و دمار از روزگار آدم در می‌آورند. اشک‌های نریخته، حرف‌های نزده‌ای هستند که در طی یک عملیات وانفسا تبدیل به مایع شده‌اند و سبک‌بالانه در قعر هیچ سقوط کرده‌اند. اشک‌های نریخته بیات می‌شوند.
آدم‌های ندیده بیات می‌شوند.
جاهای نرفته بیات می‌شوند.
بوسه‌های نگرفته بیات می‌شوند.
آرزوهای به ثمر نرسیده بیات می‌شوند.
زندگی‌های نکرده بیات می‌شوند.
« من »های نادیده‌ گرفته شده بیات می‌شوند.
لطفاً برای هرچیزی اهمیت قائل شوید قبل از اینکه بیات شود.


الهه برزگر

@bjpub
👍1
برای خرید آسان، مطمئن با قیمت مناسب به سایت انتشارات بته‌جقه سر بزنید:

www.bjpub.ir
نه تو اونی که دلم تنگه براش
نه من اونم که داره راست می‌گه!

من فقط خسته‌م از هر چی دوریه
واسه چی قسمت من صبوریه؟
نکنه راستکی دوستم نداری؟
آدم عاشق که می‌شه غرورشو جا می‌ذاره
چیزای معمولی هم اشکش‌و زود در می‌آره
نمی‌شه بجای غم واسم محبت بیاری؟

پیش هر کسی که من این‌جوری حیرون نمی‌شم
واسه‌ی غریبه‌ها که درب‌وداغون نمی‌شم

دل من نازکه مهربونیت‌و نشون بده
آسّه‌آسّه دوری کن، یه کم بهم اَمون بده
من که کم حرف نبودم فقط الان حالم بَده.
مث آهن قوی‌م این منو آزارم می‌ده
شب‌نخوابیام‌و کی میون خنده‌هام دیده؟

دل من تنگه قبول، اما گناهه! می‌دونم.


الهه برزگر

@bjpub
👍1
خرید از طریق سایت:
www.bjpub.ir
👍1
سلام،
سفارشات امروز سایت فردا ارسال خواهند شد.

www.bjpub.ir
🟢اگه استعداد نویسندگی داری این کلاس مال توئه.

سرفصل‌های دوره‌:
توصیه‌هایی کاربردی به هنرجویان
آموزش نقدکردن اصولی
نویسنده به چه کسی گفته می‌شود؟
داستانک چیست؟
داستان کوتاه و داستان بلند چیست؟
رُمنس ، ناولت، رمان‌داستان چیست؟
اصول طرح، پیرنگ و زاویه‌ی دید
زمان در داستان
دیالوگ‌نویسی
شخصیت‌پردازی
راه‌های موضوع‌سازی سریع
پرورش تخیل
ادبیات گمانه‌زن
درست‌نویسی
آموزش صحیح‌خوانی کتب


🦋 فکر می‌کنی استعداد نویسنده‌شدن داری ؟
🦋 بفرست برای کسی که استعدادش رو داره تا اونم شرکت کنه.

کلاس‌ها هم می‌تونه مجازی باشه برای کسانی که رامسر نیستن
و می‌تونه حضوری باشه برای رفقایی که می‌تونن به دفتر انتشارات تشریف بیارن.

🟢 می‌تونه به‌صورت خصوصی باشه( تک‌نفره: فقط من و شما)
یا عمومی ( با چند نفر) تشکیل بشه.

🟢تضمین یادگیری 🟢
شرکت در کلاس‌ها برای دو ماه اجباریه و این فقط بخاطر خودتونه.

هزینه‌ی کلاس به صورت ماهانه
یک‌میلیون و دویست‌و هشتاد هزار تومن.

در صورتی که بخواین کامل بپردازید تخفیف دارید.

برای ثبت نام پیام بفرستید.

#کلاس_نویسندگی

@bjpub
نفس‌هایم که به شماره افتاد
مرا پای بید مجنونی بکارید
درست زیر تلألو مهتاب
من ریشه خواهم زد
سبز خواهم شد
و هر بهار جوانه‌هایم را
به دست مردمان عاشق خواهم سپرد
و تا ابدیت سرنوشت سبز خواهم ماند.


الهه برزگر


@bjpub
👌2
یک روز پیرمردی گاری کوچکی سر بازار برد و فریاد زد: « آرامش.. آرامش داریم. بیا که حراجش کردیم.»
هر کس نیم‌نگاهی به گاری کهنه‌ می‌انداخت و از کنارش رد می‌شد.
پیرمرد ساعت‌ها همان‌جا ماند. گفت و گفت، اما کسی چیزی از او نخرید. ظهر شد‌ . هوا داغ‌تر از هر وقتی بود. بساط‌ها جمع می‌شدند و از جمعیت مردم کاسته می‌شد. مردی جلو آمد. نگاهی به گاری پیرمرد انداخت:« اینا که فقط شکلاته! آرامش کجا بود ! لابد تا حالا همشونم آب شدن.»
و قبل از اینکه بگذارد پیرمرد توضیح بدهد از آنجا رفت و پشت سرش را هم نگاه نکرد.
آن روز پیرمرد، تمام بساطش را توی کیسه‌ای ریخت، در جای امنی پنهان کرد و سپس از آنجا رفت.
او آنها را تنها در پوسته‌های شکلاتی که از گوشه و کنار شهر پیدا می‌کرد پنهان کرده بود تا از هر گونه گزندی در امان بمانند.
از آن روز به بعد هیچ‌کس پیرمرد را در شهر ندید و تابه‌حال هیچ‌کس نتوانست مخفیگاه آن کیسه را پیدا کند.
و این‌گونه شد که ما، یک عمر آرامش‌مان را گم کردیم!


الهه برزگر


@bjpub
👌2
اصلاً از کجا معلوم که «همه جا خانه‌ی خود آدم نمی‌شود»!؟ شاید می‌شود ! شاید دوتا خیابان پایین‌تر، یکی‌دوتا شهر آن‌طرف‌تر هم بشود زندگی کرد و از آن لذت برد، اگر آدم‌هایش بلد باشند لبخند بزنند. قرتی‌بازی بلد باشند. فرهنگ سرزمینی را بفهمند و ادای عموجغددانای کارتون بَنِر را در نیاورند. شاید بشود هرجایی خوشحال بود اگر آدم‌هایش آدم باشند!

الهه برزگر

@bjpub
👍2