♨️یکی از شاعران پیش امیر دزدان رفت و ثنایی بر او بگفت. فرمود تا جامه از او برکنند و از ده بیرون کنند. مسکین برهنه به سرما همی رفت.
👈👈👈سگان به دنبال وی افتادند.
🚫🚫خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند.
زمین یخ گرفته بود. عاجز شد. گفت:
👇👇👇👇
«این چه حرام زاده مردمان اند؛ سنگ را بسته اند و سگ را گشاده!»
امیر از دور بدید و بشنید و بخندید و گفت: «ای حکیم، از من چیزی بخواه.» گفت جامه ی خود می خواهم اگر انعام می فرمایی.
امیدوار بود آدمی به خیر کسان *** مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان
#اندیشه
#بیستون_نیوز
#گلستان_سعدی
@bistoonnews1
👈👈👈سگان به دنبال وی افتادند.
🚫🚫خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند.
زمین یخ گرفته بود. عاجز شد. گفت:
👇👇👇👇
«این چه حرام زاده مردمان اند؛ سنگ را بسته اند و سگ را گشاده!»
امیر از دور بدید و بشنید و بخندید و گفت: «ای حکیم، از من چیزی بخواه.» گفت جامه ی خود می خواهم اگر انعام می فرمایی.
امیدوار بود آدمی به خیر کسان *** مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان
#اندیشه
#بیستون_نیوز
#گلستان_سعدی
@bistoonnews1