#یک_قاچ_کتاب 🍉
نامه ای از جبران خلیل جبران به ماری هسکل
31 اکتبر 1911
ماری، ماری دلبندم، یک روز تمام کار کرده ام، اما نتوانستم پیش از شب به خیر گفتن به تو، به بستر بروم. آخرین نامه ی تو، یک آتش ناب است، اسب بالداری که مرا بر پشت می گیرد و به جزیره ای می برد، جزیره ای که فقط ترانه های غریبش را می شنوم، اما روزی آن را باز خواهم شناخت.
روزهایم سرشار از این نگاره ها و آواها و سایه ها هستند و آتشی نیز در قلبم، در دستانم است. این نیرو باید به تمامی، برای من، برای تو، و برای آنانی که دوستشان داریم، به نیکی تبدیل شود.
آیا تو آن را که در آتشدانی عظیم، می سوزد و می گدازد، می شناسی؟ و می دانی که این شرر، هر وجود پلیدی را به خاکستر دگرگون می کند و فقط آن چه را که راست است، در روح برجا می گذارد؟
آه،هیچ چیز پر برکت تر از این آتش نیست!
#نامه_های_عاشقانه_جبران_خلیل_جبران
برگردان: #آرش_حجازی
@binesh_novin
نامه ای از جبران خلیل جبران به ماری هسکل
31 اکتبر 1911
ماری، ماری دلبندم، یک روز تمام کار کرده ام، اما نتوانستم پیش از شب به خیر گفتن به تو، به بستر بروم. آخرین نامه ی تو، یک آتش ناب است، اسب بالداری که مرا بر پشت می گیرد و به جزیره ای می برد، جزیره ای که فقط ترانه های غریبش را می شنوم، اما روزی آن را باز خواهم شناخت.
روزهایم سرشار از این نگاره ها و آواها و سایه ها هستند و آتشی نیز در قلبم، در دستانم است. این نیرو باید به تمامی، برای من، برای تو، و برای آنانی که دوستشان داریم، به نیکی تبدیل شود.
آیا تو آن را که در آتشدانی عظیم، می سوزد و می گدازد، می شناسی؟ و می دانی که این شرر، هر وجود پلیدی را به خاکستر دگرگون می کند و فقط آن چه را که راست است، در روح برجا می گذارد؟
آه،هیچ چیز پر برکت تر از این آتش نیست!
#نامه_های_عاشقانه_جبران_خلیل_جبران
برگردان: #آرش_حجازی
@binesh_novin