📌 رئیس مرکز تحقیقات ایدز :
۳٠هزارنفر بیمار HIV در کشور داریم
🔹 ماهانه ۷٠٠ بیمار مبتلا به HIV به مرکز تحقیقات ایدز مراجعه میکنند.
🔹در حالی که بیش از ۲۰۰ مرکز مشاوره و درمان ایدز در سراسر ایران وجود دارد، هنوز دوسوم مبتلایان به این بیماری شناسایی نشدهاند
🔹 در حال حاضر۳٠ هزار نفر مبتلا به بیماری HIV در کشور شناسایی شوند، اما تخمینهایی که بر اساس شاخصهای سازمان جهانی بهداشت زده شده، نشان میدهد حدود۶٠ هزار بیمار دیگر در کشور وجود دارند که هنوز شناسایی نشدهاند.
🔹 عفونت HIV دیگر کشنده نیست، این بیماری با دارو قابل کنترل است، چرا که داروهای موجود میزان این ویروس را در خون فرد مبتلا به حد صفر میرساند.
@bidarzani
#پرستو_رفیعی
بیشتربخوانید👇👇
http://yon.ir/QEqWN
@Irannewspaper
۳٠هزارنفر بیمار HIV در کشور داریم
🔹 ماهانه ۷٠٠ بیمار مبتلا به HIV به مرکز تحقیقات ایدز مراجعه میکنند.
🔹در حالی که بیش از ۲۰۰ مرکز مشاوره و درمان ایدز در سراسر ایران وجود دارد، هنوز دوسوم مبتلایان به این بیماری شناسایی نشدهاند
🔹 در حال حاضر۳٠ هزار نفر مبتلا به بیماری HIV در کشور شناسایی شوند، اما تخمینهایی که بر اساس شاخصهای سازمان جهانی بهداشت زده شده، نشان میدهد حدود۶٠ هزار بیمار دیگر در کشور وجود دارند که هنوز شناسایی نشدهاند.
🔹 عفونت HIV دیگر کشنده نیست، این بیماری با دارو قابل کنترل است، چرا که داروهای موجود میزان این ویروس را در خون فرد مبتلا به حد صفر میرساند.
@bidarzani
#پرستو_رفیعی
بیشتربخوانید👇👇
http://yon.ir/QEqWN
@Irannewspaper
🔻۶ هفته است که #عاطفه_رنگریز با خانواده خود ملاقات نکرده است.
زندانیان بند ۵ زندان قرچک میتوانند هر سهشنبه با خانواده خود ملاقات کنند. اما ۶ هفته است که #عاطفه_رنگریز در اعتراض به عدم اجرای اصل تفکیک جرائم و عدم انتقالش به زندان اوین از این حق خود استفاده نکرده است.
طبق اصل تفکیک جرائم زندانیان بنا بر اتهام وارده به آنها باید تفکیک شوند. اما در زندان قرچک چنین امکانی وجود ندارد.
هم اکنون تنها ۵ الی ۶ زندانی با اتهامات امنیتی (سیاسی) در زندان قرچک نگهداری میشوند.
@bidarzani
@Maydayarrests
زندانیان بند ۵ زندان قرچک میتوانند هر سهشنبه با خانواده خود ملاقات کنند. اما ۶ هفته است که #عاطفه_رنگریز در اعتراض به عدم اجرای اصل تفکیک جرائم و عدم انتقالش به زندان اوین از این حق خود استفاده نکرده است.
طبق اصل تفکیک جرائم زندانیان بنا بر اتهام وارده به آنها باید تفکیک شوند. اما در زندان قرچک چنین امکانی وجود ندارد.
هم اکنون تنها ۵ الی ۶ زندانی با اتهامات امنیتی (سیاسی) در زندان قرچک نگهداری میشوند.
@bidarzani
@Maydayarrests
#شیما_انتصاری زن زندانی درویش که در گلستان هفتم بازداشت و مدت حبس خود را در زندان قرچک میگذراند، با پایان محکومیت از زندان قرچک آزاد شد.
https://t.co/JoW63Uny6D
https://t.co/JoW63Uny6D
Twitter
Faeze Abdipour
#شیما_انتصاری زن زندانی درویش که در گلستان هفتم بازداشت و مدت حبس خود را در زندان قرچک میگذراند، با پایان محکومیت از زندان قرچک آزاد شد.
🔴 حکم ٧سال حبس و ٧۴ ضربه شلاق «#پدرام_پذیره» عینا تایید شد
طبق رای دادگاه تجدیدنظر، حکم بدوی پدرام پذیره، دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات فرهنگی و رسانه دانشگاه تهران که در هنگام بازداشت نایب دبیر شورای صنفی مرکزی و دبیر شورای صنفی دانشکده علوم اجتماعی این دانشگاه بود، عینا تایید شد.
در جریان دادگاه بدوی نیز جهت آزادی موقت، قرار وثیقه ی ایشان از ۱ میلیارد ریال به ده میلیارد ریال تشدید یافته بود و این رقم در زمان خود بی سابقه بود.
به موجب ماده ۱۳۴، پنج سال از این حکم قابل اجرا می باشد.
@bidarzani
طبق رای دادگاه تجدیدنظر، حکم بدوی پدرام پذیره، دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات فرهنگی و رسانه دانشگاه تهران که در هنگام بازداشت نایب دبیر شورای صنفی مرکزی و دبیر شورای صنفی دانشکده علوم اجتماعی این دانشگاه بود، عینا تایید شد.
در جریان دادگاه بدوی نیز جهت آزادی موقت، قرار وثیقه ی ایشان از ۱ میلیارد ریال به ده میلیارد ریال تشدید یافته بود و این رقم در زمان خود بی سابقه بود.
به موجب ماده ۱۳۴، پنج سال از این حکم قابل اجرا می باشد.
@bidarzani
📌زنی که نیمی از صورتش در تشک فرو رفته، به حالتی جنینی روی تختی فلزی خوابیده است؛ زنی دیگر با پاهایی باز در حالی که دامنش به دور کمر جمع شده روی ملحفههای سفید دراز کشیده است. سومین زن، دختربچهای مدرسهای با پاهای لخت است که هنوز لباس فرم مدرسه به تن دارد و روی سطلی پلاستیکی چمباتمه زده است.پائولا ریگو این نقاشی سهلَتهی (Triptych) پرقدرت خود (۱۹۹۷-۱۹۹۸) را در پاسخ به همهپرسی سال ۱۹۹۸ در پرتغال خلق کرد.
در این همهپرسی، دولت به دلیل مخالفت کلیسای کاتولیک و طرفداران «حق حیات» موفق به قانونی کردن سقط جنین نشد. ریگو طرفدار پروپاقرص «حق انتخاب» است و همیشه از همسران درماندهی ماهیگیرانی صحبت میکند که وقتی در دههی ۱۹۶۰ با شوهرش در روستای اریسریا در پرتغال زندگی میکردند به خانهی ایشان میآمدند. این زنان که پیشتر چند فرزند به دنیا آورده بودند، ملتمسانه مقداری پول طلب میکردند تا بتوانند در کوچه پسکوچههای تاریک جنین خود را سقط کنند. همین طور گاهی جنازههایی شناور با شکم آماسیده مانند شکم گاو در بندر دیده میشد که قربانی سقط نادرست بودند.
@bidarzani
http://yon.ir/CekDp
در این همهپرسی، دولت به دلیل مخالفت کلیسای کاتولیک و طرفداران «حق حیات» موفق به قانونی کردن سقط جنین نشد. ریگو طرفدار پروپاقرص «حق انتخاب» است و همیشه از همسران درماندهی ماهیگیرانی صحبت میکند که وقتی در دههی ۱۹۶۰ با شوهرش در روستای اریسریا در پرتغال زندگی میکردند به خانهی ایشان میآمدند. این زنان که پیشتر چند فرزند به دنیا آورده بودند، ملتمسانه مقداری پول طلب میکردند تا بتوانند در کوچه پسکوچههای تاریک جنین خود را سقط کنند. همین طور گاهی جنازههایی شناور با شکم آماسیده مانند شکم گاو در بندر دیده میشد که قربانی سقط نادرست بودند.
@bidarzani
http://yon.ir/CekDp
Aleborzma's Blog
زنی که نیمی از صورتش در تشک فرو رفته، به حالتی جنینی روی تختی فلزی خوابیده است؛ زنی دیگر با پاهایی باز در حالی که دامنش به دور…
نگاهی به آثار نقاشی فمینیست در پرتغال فاشیست لوسی شولز زنی که نیمی از صورتش در تشک فرو رفته، به حالتی جنینی روی تختی فلزی خوابیده است؛ زنی دیگر با پاهایی باز در حالی که دامنش به دور کمر جمع …
بازارچهی خیریه #از_مهر_بگو
⬅️ با شروع سال تحصیلی جدید با خرید محصولات زنان سرپرست خانوار، کنارشان باشیم تا کودکانشان از تحصیل جا نمانند.
📍مکان: باغ کتاب تهران
🕑 زمان: ۲۷ تا ۲۹ شهریور - از ساعت ۹ تا ۲۳
@imamalisociety
@bidarzani
⬅️ با شروع سال تحصیلی جدید با خرید محصولات زنان سرپرست خانوار، کنارشان باشیم تا کودکانشان از تحصیل جا نمانند.
📍مکان: باغ کتاب تهران
🕑 زمان: ۲۷ تا ۲۹ شهریور - از ساعت ۹ تا ۲۳
@imamalisociety
@bidarzani
۱۹سپتامبر۱۸۹۳ #زنان كشور نيوزيلند #حق_رای و حق شركت در انتخابات به دست آوردند و چندماه بعد برای اولینبار در انتخابات ۲۸نوامبر۱۸۹۳ رای دادند.
همان سال الیزابت ییتس، اولین زن شهردار امپراتوری بریتانیا شد.
@bidarzani
@Roozha365
همان سال الیزابت ییتس، اولین زن شهردار امپراتوری بریتانیا شد.
@bidarzani
@Roozha365
🔴 زهرا محمدی، پس از چهار ماه بازداشت و بی اطلاعی، بدون حضور وکیل به دادگاه برده شد
#زهرا_محمدی مسئول انجمن فرهنگی-اجتماعی نوژین با گذشت چهارماه بازداشت و بیاطلاعی، روز چهارشنبه ۲۷شهریور ماه به شعبه دوم دادگاه سنندج برده شد. منابع مطلع در این باره گفتهاند، زهرا بدون اطلاع به خانواده و وکیلش به دادگاه برده شده و بدون اینکه محاکمه شود مجددا به زندان برده شده است. زهرا محمدی دوم خرداد امسال در هجوم نیروهای اطلاعاتی رژیم بهمراه دو عضو دیگر این انجمن در منزلش دستگیر و زندانی شد.
@bidarzani
@Sarkhatism
#زهرا_محمدی مسئول انجمن فرهنگی-اجتماعی نوژین با گذشت چهارماه بازداشت و بیاطلاعی، روز چهارشنبه ۲۷شهریور ماه به شعبه دوم دادگاه سنندج برده شد. منابع مطلع در این باره گفتهاند، زهرا بدون اطلاع به خانواده و وکیلش به دادگاه برده شده و بدون اینکه محاکمه شود مجددا به زندان برده شده است. زهرا محمدی دوم خرداد امسال در هجوم نیروهای اطلاعاتی رژیم بهمراه دو عضو دیگر این انجمن در منزلش دستگیر و زندانی شد.
@bidarzani
@Sarkhatism
🔻 دو تیم فوتبال زنان ترکیه به یادبود 'دختر آبی' ایران مسابقه میدهند
🔸 دو تیم فوتبال زنان ترکیه به یادبود سحر خدایاری، دختر ایرانی عاشق فوتبال که خودسوزی کرد و درگذشت، روز یکشنبه آینده یک مسابقه فوتبال برگزار میکنند.
🔸 این مسابقه در استادیوم کمال آکتاس شهر استانبول برگزار میشود.
🔸 سحر خدایاری، هوادار تیم فوتبال استقلال که در برابر ساختمان دادگاه انقلاب تهران خودسوزی کرد و پس از چند روز درگذشت. مرگ او انعکاس جهانی داشت و او به دختر آبی مشهور شد.
🔸 در پوسترهای تبلیغ این مسابقه آمده است: "دختر آبی، تو هرگز تنها نیستی."
@bidarzani
@BBCPersian
🔸 دو تیم فوتبال زنان ترکیه به یادبود سحر خدایاری، دختر ایرانی عاشق فوتبال که خودسوزی کرد و درگذشت، روز یکشنبه آینده یک مسابقه فوتبال برگزار میکنند.
🔸 این مسابقه در استادیوم کمال آکتاس شهر استانبول برگزار میشود.
🔸 سحر خدایاری، هوادار تیم فوتبال استقلال که در برابر ساختمان دادگاه انقلاب تهران خودسوزی کرد و پس از چند روز درگذشت. مرگ او انعکاس جهانی داشت و او به دختر آبی مشهور شد.
🔸 در پوسترهای تبلیغ این مسابقه آمده است: "دختر آبی، تو هرگز تنها نیستی."
@bidarzani
@BBCPersian
📌اينجا زنان ماهي ۴٠٠هزار تومان حقوق مي گيرند
✍️ترانه بنی یعقوب
یک ماه سرکار میروم ۴۰۰ هزار تومان حقوق میگیرم، تازه همکارانم ۳۰۰ هزار تومان میگیرند. به من چون فوق لیسانس دارم صد هزار تومان بیشتر از بقیه میدهند. شاید این مشکل همه باشد. میدانم بیکاری همه جای کشور بیداد میکند، میدانم دستمزدها چندان بالا و برابر نیست، اما در شهر ما تفاوت دستمزد زنان و مردان باورنکردنی است.»
این را مرضیه دبیر یکی از مدارس غیرانتفاعی شهر آستارا میگوید. معلم پایه پنجم دبستان است. میگوید دستمزد همه همکارهایش همین قدر است نه فقط مدارس که خیلی جاهای دیگر وضع همین است. اگر زنی در آستارا یک میلیون تومان دستمزد بگیرد، یعنی حقوقی رؤیایی است.زنان آستارا از کمبود فضاهای عمومی شهر هم گلایه دارند. این شهر تنها دو پارک کوچک دارد؛ فضای پارک «معلم» کاملاً مردانه است و آن یکی هم چندان گنجایشی ندارد اما در همین پارک کوچک هم بعدازظهرها دختران زیادی را میبینی که بیکار نشستهاند.
مرضیه میگوید: «یکی از دلایلی که با این حقوق پایین سر کار میروم ترس از خانه نشینی و انزواست. خیلی از زنهای دیگر هم به همین دلیل چنین شرایطی را میپذیرند. میدانی برای بیشتر ما استخدام شدن در شهر خودمان تقریباً غیرممکن است. مگر ادارات دولتی چقدر گنجایش دارند؟ تازه پارتی بازی هم مثل همه جا وجود دارد. عبور و مرور در سطح استان هم برای هرکسی امکان پذیر نیست. بحث پذیرش بومی و غیر بومی هم هست.خوشبختانه چون شهر کوچک است مجبور نیستیم هزینه ایاب و ذهاب زیادی بدهیم. چند باری دوستانم به خاطردستمزد پایین شکایت کردند اما به جایی نرسیدند. شنیدهام در شهرهای دیگر استان اگر کسی شکایت کند حق را به او میدهند و کارفرما محکوم میشود. با این همه ناامید نیستم چون تدریس و کار با بچهها را دوست دارم.»
@bidarzani
ادامه مطلب را در لینک ببینید:http://ir-women.com/16813
✍️ترانه بنی یعقوب
یک ماه سرکار میروم ۴۰۰ هزار تومان حقوق میگیرم، تازه همکارانم ۳۰۰ هزار تومان میگیرند. به من چون فوق لیسانس دارم صد هزار تومان بیشتر از بقیه میدهند. شاید این مشکل همه باشد. میدانم بیکاری همه جای کشور بیداد میکند، میدانم دستمزدها چندان بالا و برابر نیست، اما در شهر ما تفاوت دستمزد زنان و مردان باورنکردنی است.»
این را مرضیه دبیر یکی از مدارس غیرانتفاعی شهر آستارا میگوید. معلم پایه پنجم دبستان است. میگوید دستمزد همه همکارهایش همین قدر است نه فقط مدارس که خیلی جاهای دیگر وضع همین است. اگر زنی در آستارا یک میلیون تومان دستمزد بگیرد، یعنی حقوقی رؤیایی است.زنان آستارا از کمبود فضاهای عمومی شهر هم گلایه دارند. این شهر تنها دو پارک کوچک دارد؛ فضای پارک «معلم» کاملاً مردانه است و آن یکی هم چندان گنجایشی ندارد اما در همین پارک کوچک هم بعدازظهرها دختران زیادی را میبینی که بیکار نشستهاند.
مرضیه میگوید: «یکی از دلایلی که با این حقوق پایین سر کار میروم ترس از خانه نشینی و انزواست. خیلی از زنهای دیگر هم به همین دلیل چنین شرایطی را میپذیرند. میدانی برای بیشتر ما استخدام شدن در شهر خودمان تقریباً غیرممکن است. مگر ادارات دولتی چقدر گنجایش دارند؟ تازه پارتی بازی هم مثل همه جا وجود دارد. عبور و مرور در سطح استان هم برای هرکسی امکان پذیر نیست. بحث پذیرش بومی و غیر بومی هم هست.خوشبختانه چون شهر کوچک است مجبور نیستیم هزینه ایاب و ذهاب زیادی بدهیم. چند باری دوستانم به خاطردستمزد پایین شکایت کردند اما به جایی نرسیدند. شنیدهام در شهرهای دیگر استان اگر کسی شکایت کند حق را به او میدهند و کارفرما محکوم میشود. با این همه ناامید نیستم چون تدریس و کار با بچهها را دوست دارم.»
@bidarzani
ادامه مطلب را در لینک ببینید:http://ir-women.com/16813
کانون زنان ایرانی
اینجا زنان ماهی ۴۰۰ هزار تومان حقوق می گیرند |
سه داور زن ایرانی دیدار دو تیم استرالیا و بنگلادش را در مرحله نهایی مسابقات قهرمانی فوتبال زیر ۱۶ سال زنان آسیا قضاوت میکنند.
@bidarzani
@BBCPersian
@bidarzani
@BBCPersian
🔴 نامهی چهار نفره از بند نسوان زندان اوین
🔻مرضیه امیری، ندا ناجی، ساناز اللهیاری و عسل محمدی در نامهای از زندان اوین خطاب به فعالان و جامعه مدنی نوشتند: هرچند تاکنون جز بیعدالتی نصیبمان نشده، هرچند در بازداشتهای «موقت» طولانی به سر میبریم، هرچند احتمال اجرای احکام ناعادلانه و سنگین از جان و روانمان میکاهد، اما شوق به زندگی، میل به آزادی، و شعف دوباره زیستن در کنار عزیزانمان امیدبخش لحظههای ماست.
⬇️ متن کامل نامه:
تأمین نان، امروز به بزرگترین دغدغهی مزدبگیران بدل شده است. تعمیق انبان مفسدان اقتصادی، اختلاسگران و طراران اقتصادی از یک سو و تحریمهای ضدانسانی زورمندانِ اقتصاد جهانی از سوی دیگر سفرهی زحمتکشان را بیش از پیش کوچک کرده است. فرودستان جامعه در جدالی نابرابر برای کسب و حفظ کار و همچنین برای دریافت دستمزد معوق، سعی میکنند از اندکداشتههایشان در برابر صاحبان قدرت و ثروت، محافظت کنند. اعتراضات کارگران هفتتپه نمونهای از این جدال بود که بر پایهی مطالبات بهحق کارگران شکل گرفت؛ اعتراضاتی که پژواک خواستههای صنفی جامعه و گریز از درد بود. آنها نسبت به وضعیتی معترض بودند که با شدت و ضعف متفاوت، زندگی تمامی مزدبگیران ازجمله ما را به بنبست اقتصادی کشانده. ما نیز بهعنوان بخشی از جامعه که متأثر از این شرایط اقتصادی بودیم خواستههای به حق کارگران را خواستههای خود میدانستیم و از آنها حمایت کردیم.
اما برخوردی که نیروهای امنیتی با بهانهی ضد «امنیت ملی» بودن اعتراضات کارگران، با کارگران و با حامیان کارگران کرد، شدیدتر از حد سابق بود. برخوردی که منجر شد به بازداشتهای طولانیمدت (به عنوان مثال از بازداشت موقت ساناز اللهیاری و امیرحسین محمدیفر بیش از هشت ماه میگذرد)، تحمل سلولهای انفرادی حتی بعد از انجام مراحل بازجویی، انتقال خواهرانمان، عاطفه رنگریز و سپیده قلیان، به زندان قرچک (بهعنوان تنبیه بیشتر یا تبعید)، تعیین وثیقههای سنگین دو میلیاردی و اجرایی نکردن آن و دست آخر صدور احکام سنگین.
شعبهی ۲۸ دادگاه انقلاب در یک روند کاملاً ناعادلانه بدون کوچکترین توجهی به دفاعیات ما و وکلایمان، صرفاً با تکیه بر توصیههای ضابطین پرونده، احکام سنگین و کمسابقه از ده سال و نیم تا هجده سال صادر کرد و در این میان، ندا ناجی، دیگر بازداشتی روز کارگر، منتظر برگزاری دادگاه است و در بلاتکلیفی به سر میبرد.
زندانیشدنمان و این احکام، در یک لحظه هر آن چیزی را در آستانهی فروپاشی قرار داد که برای به دست آوردنش به درازای عمرمان تلاش کرده بودیم؛ عشقهایی که به فراق انجامید، تحصیلاتی که ناتمام ماند و سرپناهها و شغلهایی که از دست رفت، جسمهایی که تحلیل رفت... و بعد رد اشک مادران منتظر عدالت، همراه لحظههایمان شد.
اما آنچه این رنج را دوچندان میکند دیدن تبعیض عریانی است که در مواجهه با برخی مفسدان اقتصادی و رانتخواران در نسبت با پروندهی فعالان اجتماعی، کارگری و روزنامهنگاران در پیش گرفته شده است؛ تبعیضی که فرد را چنان ناامید از برقراری عدالت میسازد که در مقابل عدالتخانه ناگزیر به قمار با جان خود میشود.
هرچند تاکنون جز بیعدالتی نصیبمان نشده، هرچند در بازداشتهای «موقت» طولانی به سر میبریم، هرچند احتمال اجرای احکام ناعادلانه و سنگین از جان و روانمان میکاهد، اما شوق به زندگی، میل به آزادی، و شعف دوباره زیستن در کنار عزیزانمان امیدبخش لحظههای ماست؛ چونان خواهران و برادران برابریطلبمان که سالها، روزهای تاریک حبس را با همین امید سپری کرده و میکنند.
صدای دادخواهی شما از قوه قضاییه، واکنشهای بسیاری را برانگیخت، ازجمله واکنش رئیس این قوه مبنی بر رسیدگی منصفانه به احکام صادره از شعبهی ۲۸. صدای حقخواهیتان روزنهای از امید را نه فقط در دل ما بلکه برای تمام کسانی گشود که به ناحق دربندند. تسکین ما، تداوم صدایی است که به دادخواهی از بطن جامعه برخاسته و امیدواریم که شنیدن این صدا از سوی متولیان قضایی منجر به اجرای عدالت انسانی شود.
دلگرمیم به صداقت تلاشهای شما برای آزادی بیقید و شرطمان.
شهریور ۹۸ زندان اوین
ساناز اللهیاری
عسل محمدی
مرضیه امیری قهفرخی
ندا ناجی
@Maydayarrests
@bidarzani
🔻مرضیه امیری، ندا ناجی، ساناز اللهیاری و عسل محمدی در نامهای از زندان اوین خطاب به فعالان و جامعه مدنی نوشتند: هرچند تاکنون جز بیعدالتی نصیبمان نشده، هرچند در بازداشتهای «موقت» طولانی به سر میبریم، هرچند احتمال اجرای احکام ناعادلانه و سنگین از جان و روانمان میکاهد، اما شوق به زندگی، میل به آزادی، و شعف دوباره زیستن در کنار عزیزانمان امیدبخش لحظههای ماست.
⬇️ متن کامل نامه:
تأمین نان، امروز به بزرگترین دغدغهی مزدبگیران بدل شده است. تعمیق انبان مفسدان اقتصادی، اختلاسگران و طراران اقتصادی از یک سو و تحریمهای ضدانسانی زورمندانِ اقتصاد جهانی از سوی دیگر سفرهی زحمتکشان را بیش از پیش کوچک کرده است. فرودستان جامعه در جدالی نابرابر برای کسب و حفظ کار و همچنین برای دریافت دستمزد معوق، سعی میکنند از اندکداشتههایشان در برابر صاحبان قدرت و ثروت، محافظت کنند. اعتراضات کارگران هفتتپه نمونهای از این جدال بود که بر پایهی مطالبات بهحق کارگران شکل گرفت؛ اعتراضاتی که پژواک خواستههای صنفی جامعه و گریز از درد بود. آنها نسبت به وضعیتی معترض بودند که با شدت و ضعف متفاوت، زندگی تمامی مزدبگیران ازجمله ما را به بنبست اقتصادی کشانده. ما نیز بهعنوان بخشی از جامعه که متأثر از این شرایط اقتصادی بودیم خواستههای به حق کارگران را خواستههای خود میدانستیم و از آنها حمایت کردیم.
اما برخوردی که نیروهای امنیتی با بهانهی ضد «امنیت ملی» بودن اعتراضات کارگران، با کارگران و با حامیان کارگران کرد، شدیدتر از حد سابق بود. برخوردی که منجر شد به بازداشتهای طولانیمدت (به عنوان مثال از بازداشت موقت ساناز اللهیاری و امیرحسین محمدیفر بیش از هشت ماه میگذرد)، تحمل سلولهای انفرادی حتی بعد از انجام مراحل بازجویی، انتقال خواهرانمان، عاطفه رنگریز و سپیده قلیان، به زندان قرچک (بهعنوان تنبیه بیشتر یا تبعید)، تعیین وثیقههای سنگین دو میلیاردی و اجرایی نکردن آن و دست آخر صدور احکام سنگین.
شعبهی ۲۸ دادگاه انقلاب در یک روند کاملاً ناعادلانه بدون کوچکترین توجهی به دفاعیات ما و وکلایمان، صرفاً با تکیه بر توصیههای ضابطین پرونده، احکام سنگین و کمسابقه از ده سال و نیم تا هجده سال صادر کرد و در این میان، ندا ناجی، دیگر بازداشتی روز کارگر، منتظر برگزاری دادگاه است و در بلاتکلیفی به سر میبرد.
زندانیشدنمان و این احکام، در یک لحظه هر آن چیزی را در آستانهی فروپاشی قرار داد که برای به دست آوردنش به درازای عمرمان تلاش کرده بودیم؛ عشقهایی که به فراق انجامید، تحصیلاتی که ناتمام ماند و سرپناهها و شغلهایی که از دست رفت، جسمهایی که تحلیل رفت... و بعد رد اشک مادران منتظر عدالت، همراه لحظههایمان شد.
اما آنچه این رنج را دوچندان میکند دیدن تبعیض عریانی است که در مواجهه با برخی مفسدان اقتصادی و رانتخواران در نسبت با پروندهی فعالان اجتماعی، کارگری و روزنامهنگاران در پیش گرفته شده است؛ تبعیضی که فرد را چنان ناامید از برقراری عدالت میسازد که در مقابل عدالتخانه ناگزیر به قمار با جان خود میشود.
هرچند تاکنون جز بیعدالتی نصیبمان نشده، هرچند در بازداشتهای «موقت» طولانی به سر میبریم، هرچند احتمال اجرای احکام ناعادلانه و سنگین از جان و روانمان میکاهد، اما شوق به زندگی، میل به آزادی، و شعف دوباره زیستن در کنار عزیزانمان امیدبخش لحظههای ماست؛ چونان خواهران و برادران برابریطلبمان که سالها، روزهای تاریک حبس را با همین امید سپری کرده و میکنند.
صدای دادخواهی شما از قوه قضاییه، واکنشهای بسیاری را برانگیخت، ازجمله واکنش رئیس این قوه مبنی بر رسیدگی منصفانه به احکام صادره از شعبهی ۲۸. صدای حقخواهیتان روزنهای از امید را نه فقط در دل ما بلکه برای تمام کسانی گشود که به ناحق دربندند. تسکین ما، تداوم صدایی است که به دادخواهی از بطن جامعه برخاسته و امیدواریم که شنیدن این صدا از سوی متولیان قضایی منجر به اجرای عدالت انسانی شود.
دلگرمیم به صداقت تلاشهای شما برای آزادی بیقید و شرطمان.
شهریور ۹۸ زندان اوین
ساناز اللهیاری
عسل محمدی
مرضیه امیری قهفرخی
ندا ناجی
@Maydayarrests
@bidarzani
📌مدرسههای به گل نشسته
📍مدرسه تا کمر در گِل فرو رفته، البته بعد از ۶ماه دیگر اسمش گِل نیست، کوه خاک است که گُله به گُله داخل کلاسها سر به فلک کشیده و آنها را شبیه یک رشته کوه بههمپیوسته کرده است. از دل کوهها جابهجا میز معلم و کتابخانه و پایه نیمکت دانشآموزان زده بیرون. روی یکی، دو تا کوه هم نقشه جغرافیای خاک گرفته و کتاب درسی نصفونیمه و دفتر دیکته ناتمامی پا در هوا خشک شدهاند. پنجرهها هم رنگ خاک گرفتهاند. از پشت آن میشود برگهای تک درخت بید مدرسه که گل بهشان آویزان است، را دید. شاخههای سنگین در باد گرم لرستان بهخود میپیچد و میتابد. تختهها ولی هنوز سبزند و رویشان پر است از وعده و وعیدهایی که این شرکت و فلان گروه امدادرسانی و آن سازمان معروف دولتی نوشتهاند و قول بازسازی و آمادهسازی دوباره را دادهاند.
📍دبستان سر در ندارد اما اهالی میگویند اسمش شهید رجایی است. بچهها رد ماشین غریبه ما را میگیرند و خودشان را میرسانند. دسته دسته میآیند و میایستند توی حیاط مخروبهای که دیوار ندارد.
📍با لهجه غلیظ لری حرف میزنند، یکیشان میپرسد: «اومدین مدرسهمون رو برای هفته دیگه که اول مهره درست کنین؟»
@bidarzani
http://yon.ir/El1pG
📍مدرسه تا کمر در گِل فرو رفته، البته بعد از ۶ماه دیگر اسمش گِل نیست، کوه خاک است که گُله به گُله داخل کلاسها سر به فلک کشیده و آنها را شبیه یک رشته کوه بههمپیوسته کرده است. از دل کوهها جابهجا میز معلم و کتابخانه و پایه نیمکت دانشآموزان زده بیرون. روی یکی، دو تا کوه هم نقشه جغرافیای خاک گرفته و کتاب درسی نصفونیمه و دفتر دیکته ناتمامی پا در هوا خشک شدهاند. پنجرهها هم رنگ خاک گرفتهاند. از پشت آن میشود برگهای تک درخت بید مدرسه که گل بهشان آویزان است، را دید. شاخههای سنگین در باد گرم لرستان بهخود میپیچد و میتابد. تختهها ولی هنوز سبزند و رویشان پر است از وعده و وعیدهایی که این شرکت و فلان گروه امدادرسانی و آن سازمان معروف دولتی نوشتهاند و قول بازسازی و آمادهسازی دوباره را دادهاند.
📍دبستان سر در ندارد اما اهالی میگویند اسمش شهید رجایی است. بچهها رد ماشین غریبه ما را میگیرند و خودشان را میرسانند. دسته دسته میآیند و میایستند توی حیاط مخروبهای که دیوار ندارد.
📍با لهجه غلیظ لری حرف میزنند، یکیشان میپرسد: «اومدین مدرسهمون رو برای هفته دیگه که اول مهره درست کنین؟»
@bidarzani
http://yon.ir/El1pG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔶 حضور زنان هوادار سرخابی جلوی درب ورزشگاه آزادی
@bidarzani
@bidarzani
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⚽️ نام و یاد #دختر_آبی، سحرخدایاری، چندساعت پیشاز آغاز دربی تهران در ورزشگاه آزادی طنینانداز شد: «... دختر آبی اساس ایران... روحت جاویدان»/ فیلم از اینستاگرام love_football.11
@bidarzani
@bidarzani
سال تحصیلی ۹۸ را باید سیاهپوش شروع کرد؛ جای #لیلا_حسین_زاده و #مرضیه_امیری در دانشکده ع.اج خالی است. #محسن_حق_شناس برای اجرای حکم فراخوانده شده؛ حکم حبس #پدرام_پذیره و #علی_مظفری تایید شده
شاگردان #محمد_حبیبی #اسماعیل_عبدی و #محمود_بهشتی_لنگرودی از حضور معلمانشان محروم اند
#مهر
https://twitter.com/shima44459789/status/1175469583500812295?s=19
شاگردان #محمد_حبیبی #اسماعیل_عبدی و #محمود_بهشتی_لنگرودی از حضور معلمانشان محروم اند
#مهر
https://twitter.com/shima44459789/status/1175469583500812295?s=19
Twitter
shima
سال تحصیلی ۹۸ را باید سیاهپوش شروع کرد؛ جای #لیلا_حسین_زاده و #مرضیه_امیری در دانشکده ع.اج خالی است. #محسن_حق_شناس برای اجرای حکم فراخوانده شده؛ حکم حبس #پدرام_پذیره و #علی_مظفری تایید شده شاگردان #محمد_حبیبی #اسماعیل_عبدی و #محمود_بهشتی_لنگرودی از حضور معلمانشان…
نسیم صادقی، فعال مدنی در #آذربایجان که در زمینه حقوق اقوام و حق آموزش #زبان_مادری فعالیت میکنه، دیروز در شعبه ۲ دادگاه انقلاب #تبریز به ۶ ماه حبس تعزیری محکوم شد.
@bidarzani
https://twitter.com/Omid6887/status/1175787813989732352?s=19
@bidarzani
https://twitter.com/Omid6887/status/1175787813989732352?s=19
Twitter
Omid Rezaee
نسیم صادقی، فعال مدنی در #آذربایجان که در زمینه حقوق اقوام و حق آموزش #زبان_مادری فعالیت میکنه، دیروز در شعبه ۲ دادگاه انقلاب #تبریز به ۶ ماه حبس تعزیری محکوم شد.
مادر بهمن قبادی، فیلمساز ایرانی بازداشت شد
بهمن قبادی، فیلمساز ایرانی روز جاری از بازداشت و ممنوع الخروجی مادرش در فرودگاه امام خمینی تهران خبر داد./هرانا/
@bidarzani
ادامه مطلب
بهمن قبادی، فیلمساز ایرانی روز جاری از بازداشت و ممنوع الخروجی مادرش در فرودگاه امام خمینی تهران خبر داد./هرانا/
@bidarzani
ادامه مطلب
t.me
مادر بهمن قبادی، فیلمساز ایرانی بازداشت شد
خبرگزاری هرانا – بهمن قبادی، فیلمساز ایرانی روز جاری از بازداشت و ممنوع الخروجی مادرش در فرودگاه امام خمینی تهران خبر داد.
یادداشتهای اوین
محمد حبیبی/ ۳۱ شهریور ۹۸
تَهِ ذهنم، نجواییاست آرام از یک کلاس نیمه خالی
۱. چشمهام بستهاند. نشستهام روی صندلی.
چشم بندم را بالا زدهام و دستم را گذاشتهام روی پیشانی. صدای پایش به گوش میرسد.
میپرسد: خوابیدی؟
جوابی نمیدهم. برنمیگردم. نباید برگردم. برگه را میگذارم روی میزش. چند دقیقهای میگذرد و دوباره برگه را برمیگرداند. باز هم همان سوالات تکراری.
میگویم: «شش دفعهی قبل جواب همین سوال را دادهام.»
میگوید: « برای هفتمین بار بنویس.» جوابم همان است.
او هم میداند، بعید است که نداند.
میپرسم: « دنبال چی هستی؟ » میگوید: « دنبال تَهِ ذهن توام.»
از اتاق که بیرون میرود، باز چشمانم را میبندم. تَهِ ذهنم را میکاوم. کلاسی است شلوغ. همهمهای است از هزاران گفت و گو.
خودکارم را برمیدارم و برای هفتمین بار همان جواب را مینویسم.
۲. چشمهام بستهاند. نشستهام روی صندلی. سَرَم را خم کردهام و با دست، روی پایم ریتم گرفتهام.
منتظرم تا ماشین بیاید و همراه بقیه بروم. همان مینی بوس سفید رنگ
همیشگی.
سرم را که بلند میکنم چهرهی آشنایی را میبینم.تَهِ سالن ایستادهاست. تکیه داده به دیوار.
سرش پایین است و با دستهایش بازی میکند. خودش است، گیرم حالا کمی پیرتر شده باشد. حالا هر دو اینجاییم.
من در زندان و او در سوییتی با همهی امکانات به اسم زندان.
اسمم را میخوانند. از جایم بلند میشوم و از مقابلش میگذرم. هر دو لباس زرد رنگ ملاقات را پوشیدهایم. روزگاری او وزیر وزارتخانهای بود، که من معلمش بودم.
بودم؟! یعنی حالا نیستم؟!
تَهِ ذهنم را میکاوم. نجوایی آرام از یک کلاس نیمهخالی است.
۳. چشمهام بستهاند. نشستهام روی صندلی. انتهای کتابخانه، کنار پنجره. نسیمی خنک تنم را مور مور میکند. چشم باز میکنم و کتاب را ورق میزنم.
عمران صلاحی نوشته است:
« گفتم بیا با هم "پاییزبازی" کنیم. پرسید: "پاییزبازی" دیگر چه جور بازی ای است؟
گفتم: تو میشوی درخت، من هم میشوم باد پاییزی.
من هِی میآیم برگهای تو را میریزم زمین....»
دوباره چشمانم را میبندم و فکر میکنم.
این دومین مِهری است که اینجایم. پنج پاییز دیگر هنوز مانده. حالا شبها بلندتر میشود و ۲۲۹۶ روز باقی مانده، زودتر میگذرد. تَهِ ذهنم را میکاوم. صدایی نیست. همچون کلاسی خالی است. /سرخط/
@bidarzani
@jameeno
#معلم_زندانی
#محمد_حبیبی
محمد حبیبی/ ۳۱ شهریور ۹۸
تَهِ ذهنم، نجواییاست آرام از یک کلاس نیمه خالی
۱. چشمهام بستهاند. نشستهام روی صندلی.
چشم بندم را بالا زدهام و دستم را گذاشتهام روی پیشانی. صدای پایش به گوش میرسد.
میپرسد: خوابیدی؟
جوابی نمیدهم. برنمیگردم. نباید برگردم. برگه را میگذارم روی میزش. چند دقیقهای میگذرد و دوباره برگه را برمیگرداند. باز هم همان سوالات تکراری.
میگویم: «شش دفعهی قبل جواب همین سوال را دادهام.»
میگوید: « برای هفتمین بار بنویس.» جوابم همان است.
او هم میداند، بعید است که نداند.
میپرسم: « دنبال چی هستی؟ » میگوید: « دنبال تَهِ ذهن توام.»
از اتاق که بیرون میرود، باز چشمانم را میبندم. تَهِ ذهنم را میکاوم. کلاسی است شلوغ. همهمهای است از هزاران گفت و گو.
خودکارم را برمیدارم و برای هفتمین بار همان جواب را مینویسم.
۲. چشمهام بستهاند. نشستهام روی صندلی. سَرَم را خم کردهام و با دست، روی پایم ریتم گرفتهام.
منتظرم تا ماشین بیاید و همراه بقیه بروم. همان مینی بوس سفید رنگ
همیشگی.
سرم را که بلند میکنم چهرهی آشنایی را میبینم.تَهِ سالن ایستادهاست. تکیه داده به دیوار.
سرش پایین است و با دستهایش بازی میکند. خودش است، گیرم حالا کمی پیرتر شده باشد. حالا هر دو اینجاییم.
من در زندان و او در سوییتی با همهی امکانات به اسم زندان.
اسمم را میخوانند. از جایم بلند میشوم و از مقابلش میگذرم. هر دو لباس زرد رنگ ملاقات را پوشیدهایم. روزگاری او وزیر وزارتخانهای بود، که من معلمش بودم.
بودم؟! یعنی حالا نیستم؟!
تَهِ ذهنم را میکاوم. نجوایی آرام از یک کلاس نیمهخالی است.
۳. چشمهام بستهاند. نشستهام روی صندلی. انتهای کتابخانه، کنار پنجره. نسیمی خنک تنم را مور مور میکند. چشم باز میکنم و کتاب را ورق میزنم.
عمران صلاحی نوشته است:
« گفتم بیا با هم "پاییزبازی" کنیم. پرسید: "پاییزبازی" دیگر چه جور بازی ای است؟
گفتم: تو میشوی درخت، من هم میشوم باد پاییزی.
من هِی میآیم برگهای تو را میریزم زمین....»
دوباره چشمانم را میبندم و فکر میکنم.
این دومین مِهری است که اینجایم. پنج پاییز دیگر هنوز مانده. حالا شبها بلندتر میشود و ۲۲۹۶ روز باقی مانده، زودتر میگذرد. تَهِ ذهنم را میکاوم. صدایی نیست. همچون کلاسی خالی است. /سرخط/
@bidarzani
@jameeno
#معلم_زندانی
#محمد_حبیبی
یاد #دختر_آبی در ورزشگاه آزادی تهران
یکشنبه ۳۱ شهریور ۹۸
@bidarzani
#سحر_خدایاری
#دختر_آبی #حضور_زنان_در_ورزشگاه
یکشنبه ۳۱ شهریور ۹۸
@bidarzani
#سحر_خدایاری
#دختر_آبی #حضور_زنان_در_ورزشگاه