بيدارزنى
4.25K subscribers
5.69K photos
1.27K videos
180 files
4.28K links
«بیدارزنی» رسانه‌ای گروهی از کنشگران حقوق زنان است که در زمینه‌ی ارتقای آگاهی جامعه نسبت به برابری جنسیتی و احقاق حقوق زنان فعالیت می‌کنند.

تماس با ما:
@bidarzanitel
Download Telegram
بيدارزنى
Photo
🟣 رزیتا رجایی نویسنده ساکن رشت بازداشت شد

روز شنبه ۲۸ تیر،ماه رزیتا رجایی، نویسنده‌ی ساکن رشت در پی دریافت احضاریه از شعبه ۴  بازپرسی دادسرای رشت جهت تفهیم اتهام به این شعبه مراجعه کرد.
«علیرضا بخشی‌پور» بازپرس شعبه، بعد از تفهیم اتهام برای وی قرار وثیقه ۵۰۰ میلیونی صادر و او را تا تامین وثیقه به زندان لاکان رشت منتقل کرد. همان روز خانواده با تامین وثیقه به شعبه مراجعه کردند ولی بازپرس شعبه ۴، وثیقه را نپذیرفت و پس از دو روز به خانواده اطلاع دادند که متهم تا تعیین شعبه دادگاه در زندان خواهد ماند و شعبه بازپرسی، وثیقه را قبول نمیکند.

♦️اتهام‌های رزیتا رجایی در این پرونده، تبلیغ علیه نظام، نشر اکاذیب، تردد بدون حجاب در معابر عمومی و افشای تحقیقات مقدماتی دادسرا عنوان شده است.

وی هم‌اکنون در زندان لاکان رشت است.

رزیتا رجایی پیشتر در آبان ۱۴۰۲ نیز بازداشت شده بود و در شعبه ۳ دادگاه انقلاب رشت، به چهار سال و یک ماه حبس محکوم شد که هنوز اجرایی نشده است.

#ژن_ژيان_ئازادی
#اعتراضات_سراسری

@bidarzani
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🟣 به نام زن، زندگی، آزادی

ویدئوی ضمیمه شده، بخشی از صحبت‌های مهسا شفیعی، خواهر دادخواه پارسا شفیعی از جان‌باختگان قیام ژیناست.


نیروهای اطلاعات سپاه شهر یاسوج روز پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۴ مهسا شفیعی را در منزل پدری و همراه با خشونت و ضرب و شتم بازداشت کردند. او خواهر نیما شفیعی (پارسا) متولد ۱۸شهریور۱۳۸۳ است که در خلال قیام ژینا در شهر یاسوج کشته شد.

در سه سال گذشته، مهسا شفیعی، دادخواه و صدای رسای برادر جان‌باخته‌اش بود. بازداشت خشونت‌بار او توسط ماموران وزارت اطلاعات، حلقه‌ای از زنجیر سرکوب حداکثری و شدت یافته‌ علیه خانواده‌های دادخواه در ایران است. صدای کسانی باشیم که حنجره‌شان هرگز در برابر نکبت ارتجاع و جنایت، خاموش نشد.

#ژن_ژيان_ئازادی
#اعتراضات_سراسری

@bidarzani
بيدارزنى
Photo
🟣در پس ِ زوزه گرسنگی
 
نویسنده: علاء القیسی
ترجمه: «بیدارزنی»



از متن: «لحظاتی وجود دارد که غزه کمتر شبیه یک شهر است و بیشتر شبیه باقیمانده کابوسی است که متعلق به دیگری بود، تماشاگر دوردستی که آن را در خواب آفرید و سپس فراموش کرد بیدار شود. احساس نمی‌شود که بخشی از جهان باشد، نه به روشی که شهرها به رودخانه‌ها، ملت‌ها یا زمان متصل هستند. در عوض، احساس می‌کنیم که به یک سناریوی موازی دوخته شده‌ایم، یک اسطوره که بی‌وقفه به نفع کسانی که بدون عواقب تماشا می‌کنند، بازسازی می‌شود. اما برخلاف اسطوره‌ها، این یکی هیچ پیچ اخلاقی، هیچ تعالی‌ای در پی ندارد. وحشت پایانی ندارد، سیاهی به پایان نمی‌رسد. بچه‌های اینجا بدون اینکه بزرگ شوند، همچنان پیر می‌شوند. پیرمردها از نان طوری صحبت می‌کنند که دیگران از معشوقه‌های از دست رفته صحبت می‌کنند. و در جایی، همیشه مخاطبانی هستند که می‌پرسند این داستان چگونه به پایان می‌رسد. اما برای ما که این را تجربه می‌کنیم، پایانی وجود ندارد - فقط عقب‌نشینی آهسته امکان با هر روز سکوت.
محاصره بر خود زبان نیز سنگینی می‌کند. حتی جملات من هم از آن رنج می‌برند. نحو تحت فشار شکم‌های گرسنه خم می‌شود. گرامر در برابر ناامیدی تاب نمی‌آورد. من پشت کیبوردم می‌نشینم و سعی می‌کنم آنچه زمانی اینقدر طبیعی می‌آمد را فراخوانم، اما کلمات در نیمه راه پراکنده می‌شوند، مثل پرنده‌هایی که از جا پریده‌اند و پرواز کردن را فراموش کرده‌اند. این فراموشی نیست، بلکه فرسایش است، گسستن پیوسته هر چیزی که باور داشتم متعلق به من است. و با این حال من همچنان ادامه می‌دهم. من صحبت می‌کنم. من می‌نویسم. چون سکوت شکستی عمیق‌تر خواهد بود. شهادت، حتی اگر شکسته و نامطمئن باشد، تنها هدیه‌ای است که هنوز می‌توانم تقدیم کنم. نگه داشتن آن در درون، به معنای این است که این گرسنگی حتی صدای نام‌گذارنده آن را نیز ببلعد…»


♦️متن کامل را در لینک زیر بخوانید:

https://shorturl.at/jm2z8

#ژن_ژيان_ئازادی


@bidarzani