وارد اردوگاه صلاح الدین شدیم. عراقی‌ها، برای ایجاد وحشت مضاعف در ما، قبل از سوت «بیرون باش!» درها را باز کرده و جمعی را از بین اسرای قبلی انتخاب کردند؛ حاج آقا ابوترابی هم در میانشان بود. این افراد را به اتاق مخصوص بردند و به صورت انفرادی شکنجه کردند. سر و صدای بچه ها، خیلی دردناک بود، اما خوشحال بودیم که صدای حاج آقا را نمی‌شنویم. بچه‌ها به آسایشگاه برگشتند. حاج آقا آخرین کسی بود که از اتاق شکنجه به آسایشگاه برگشت. ایشان به محض ورود، در حالیکه چهره‌ای مصمم داشت، با صدای نسبتا بلندی گفت: «آقایان می بخشید که ناراحتتان کردم!» این جمله موجب تأسف شدید و گریه بچه‌ها شد.
من که پانسمان ایشان را انجام می‌دادم، اثرات کابل را بر بدنشان دیدم. ضربه‌های کابل،‌ باعث هماتوم‌های متعدد (خونریزی‌های وسیع زیر پوستی) شده بود. اما ایشان دم نمی‌زدند و بدون کمترین اعتراضی این مصایب را تحمل می‌کردند.


#موسسه_بهداری_دفاع_مقدس_و_مقاومت
#خاطرات_پزشکان_جنگ #بهداری_رزمی #پزشکی_جنگ
#اسیر_جنگی #کتاب_آزادی_در_اسارت #دکتر_مسعود_مولودی #حاج_آقا_ابوترابی #اردوگاه_صلاح‌الدین

آزاده سرافراز دکتر پاکنژاد در دیداری که به مناسبت هفته بسیج انجام شد گفت؛ در ده سال اسارت رفتار بسیار خشونت آمیزی با من داشتند و بیست و یک ماه من را در سلولی تاریک و بدون نور نگه داشتند.
اما این ده سال اسارت مایه افتخار من و لطف خدا به من بود و مفید ترین دوره زندگی من.

دکتر پاکنژاد که قبل از اسارت مسؤول بهداری سپاه نیز بود در روزهای اول جنگ به منظور خدمت به مجروحین جبهه های خرم شهر و آبادان، به سمت بیمارستان آن شهر روانه شد اما در مسیر و حین ورود به شهر توسط نیروهای بعثی به اسارت درآمد و سختی های فراونی را طی ده سال اسارت به جان خرید. #دکتر_سید_عباس_پاکنژاد
#سردار_نصراله_فتحیان #هفته_بسیج #اسیر_جنگی #اسارت #دفاع_مقدس #موسسه_بهداری_رزمی_دفاع_مقدس_و_مقاومت