🔸در کابینهی بعدی که به ریاست مشیرالدوله تشکیل شد، وزیر مالیه بود. سردار سپه جانشین مشیرالدوله در کابینهی خود ذکاءالملک فروغی را وزیر مالیه معرفی کرد. در سال 1302 تا 9 آبان 1304 در 4 کابینهی رضاخان سردار سپه دو بار وزیر خارجه و دو بار وزیر مالیه شد.
📎ادامه دارد...
@alvadossadegh
http://www.alvadossadegh.com/fa/article/freemasonry/freemasonry-9/20497-20497.html
📎ادامه دارد...
@alvadossadegh
http://www.alvadossadegh.com/fa/article/freemasonry/freemasonry-9/20497-20497.html
Alvadossadegh
«فروغی»، فیلسوف فراماسون
وعده صادق : پایگاه تخصصی مهدویت , فراماسونری و دشمن شناسی
#مقالات_فراماسونری
✏️«فروغی»، فیلسوف فراماسون
📌 (بخش دوم)
🔹ندیشهی سیاسی
🔸بازخوانی آثار روشنفکرانی چون محمدعلی فروغی، از این حیث قابل اهمیت است که دارای ویژگیهایی است که دورهی اول سنت روشنفکری ـ عصر مشروطه ـ و دورهی آخر سنت روشنفکری ـ دورهی ایدئولوژیهای بومی و عرفانی ـ از آن برخوردار نبودند. یکی از این ویژگیهای بنیادین رویکرد به اصلاحات اجتماعی و تحولات گامبهگام در جامعه بوده است.
🔸فروغی را اندیشمندی لیبرال، ملیگرا و محافظهکار یا میانهرو خواندهاند. وی را از بنیانگذاران لیبرالیسم در ایران میدانند.[3] فروغی برای نخستین بار به همراه «وثوقالدوله» (میرزا حسن خان) و «دبیرالملک» (میرزا محمدحسن خان بدر) قانون اساسی و سایر اسناد بنیادی فراماسونری را به فرمان «لژ بیداری ایران» از فرانسه به فارسی ترجمه کرد و واژهی «فراماسونری» و معادلهای فارسی آن، چون «جمعیت رفیقان» و «فتیان» را در واژگان فارسی جا انداخت. فروغی در 32 سالگی از بنیانگذاران لژ بیداری ایران بود و در این لژ تا مقام استاد اعظم، با عنوان خاص «چراغدار» نائل آمد.[4]
🔸فروغی حلقهی واسط نسل کهن فراماسونهای عهد قاجار (ملکم و مشیرالدولهها) با فراماسونهای نسل بعد بود. او در رأس حلقهای از متفکران و برجستگان فراماسونری ایران (حسن پرنیا، تقیزاده، محمد جم، علی منصور، ابراهیم حکیمالملک و...) روح فراماسونری را، از راه اهرم حکومت و سیاست، در کالبد فرهنگ جدید ایران که در دوران پهلوی شکل گرفت، دمید.
🔸دربارهی یهودیالاصل بودن فروغیها گفته شده است که جدّ اعلای این خانواده از یهودیان بغداد بود که برای تجارت به ایران آمده و در اصفهان ساکن گردید و مسلمان شد. «ملکالشعرای بهار» که خود از روشنفکران آن زمان محسوب میشد.
🔸فروغی به عنوان بزرگِ ماسونرها و مغز متفکر رژیم پهلوی، تلاش زیادی را برای زدودن اسلام و فرهنگ غنی آن و جایگزین کردن فرهنگ تحصیلی غرب انجام داد. در واقع فروغی، چه در کسوت تدریس مدرسهی علوم سیاسی و مدیریت آن و چه در کسوت سیاست و افت و خیزهای آن، همت خود را برای جذب استعدادهای علمی و فرهنگی و حمایت بیدریغ مادی و سیاسی و تربیت آنان، بر روال تفکر غربی صرف کرد.
🔸فروغی فردی دانشمند و با استعداد و بسیار پرکار و از نظر ظاهری با وقار بود و به دلیل همین ویژگیها به مغز متفکر فراماسونری ایران بدل گردید و نام و اندیشهی او بر فرهنگ رسمی دوران پهلوی ـ از دبستان تا دانشگاه ـ سایه افکند. بیهوده نیست که «مجتبی مینوی» در رثای سی سالگی درگذشت فروغی میگوید: «تمام دورهی درس خواندن و نشو و نمای ما، با تألیفات «فروغی»ها و اسم خاندان فروغی بههم پیچیده بود.»[6]
🔸کارنامهی سیاسی فروغی کاملاً در ارتباط با تفکرات او شکل گرفته است. وی به واسطهی نوع تفکری که داشت، یک مهرهی کاملاً وابسته به سیاست استعماری انگلیس شناخته میشد. او نخستین و آخرین نخستوزیر رضاشاه و همچنین اولین نخستوزیر محمدرضا بود. وی اندیشهپرداز سلطنت پهلوی بود. انتخاب نام «پهلوی» نیز ابتکار فروغی بود تا رضاخان حتی در عرصهی نام نیز یگانه و بیهمتا باشد. نطق فروغی در مراسم تاجگذاری رضاخان، تمامی عناصر ایدئولوژی «شووینیسم شاهنشاهی» و «باستانگرایی» را که بعدها توسط پیروان و شاگردان فروغی پرداخت شد، در بر داشت.
🔸او در نطق خود رضاخان میرپنج را «پادشاهی پاکزاد و ایراننژاد» و «وارث تاج و تخت کیان» و ناجی ایران و احیاگر شاهنشاهی باستان خواند. فروغی با این عبارات اغراقآمیز قصد تملقگویی از رضاخان را نداشت، وی میخواست به دیگران بگوید که از این پس باید چگونه به خود بنگرد! رضاخان قزاق، دیگر «خان»و «میرپنج» و حتی «سردار سپه» نیست؛ او اینک «شاه شاهان» و «وارث تاج و تخت کیان» و جانشین کورش، داریوش و نوشیروان است!
🔸این القاب و عناوین دروغین را فروغی فقط مختص به رضاشاه نساخت بلکه در مورد پهلوی دوم هم در شهریور 1320 که متفقین به ایران حمله کرده و مردم در وحشت متجاوزین روس و انگلیس به سر میبردند، در پشت تریبون مجلس شورای ملی در نطقی تاریخیای «ملتِ از بند استبداد رهیدهی ایران!» را به آرامش و خویشتنداری دعوت کرد و وعده داد: «این روزها نیز بگذرد و کشور به سیاق سابق خود طی مسیر کند.»
🔸او با این عبارتها مردم را از وحشت و هراس اشغال متفقین و آیندهی حکومت ایران آسود: «میآیند و میروند؛ حوایجی دارند و به ما کاری ندارند!» آنچنان با صلابت و استوار این سخنان بر زبان رییسالوزرا جاری شد که کشور پس از 16 سال از دیکتاتوری رضاشاه نفس تازهای کشید! و گویی صبحی دیگر بر این سامان دمیده است.[7]
✏️«فروغی»، فیلسوف فراماسون
📌 (بخش دوم)
🔹ندیشهی سیاسی
🔸بازخوانی آثار روشنفکرانی چون محمدعلی فروغی، از این حیث قابل اهمیت است که دارای ویژگیهایی است که دورهی اول سنت روشنفکری ـ عصر مشروطه ـ و دورهی آخر سنت روشنفکری ـ دورهی ایدئولوژیهای بومی و عرفانی ـ از آن برخوردار نبودند. یکی از این ویژگیهای بنیادین رویکرد به اصلاحات اجتماعی و تحولات گامبهگام در جامعه بوده است.
🔸فروغی را اندیشمندی لیبرال، ملیگرا و محافظهکار یا میانهرو خواندهاند. وی را از بنیانگذاران لیبرالیسم در ایران میدانند.[3] فروغی برای نخستین بار به همراه «وثوقالدوله» (میرزا حسن خان) و «دبیرالملک» (میرزا محمدحسن خان بدر) قانون اساسی و سایر اسناد بنیادی فراماسونری را به فرمان «لژ بیداری ایران» از فرانسه به فارسی ترجمه کرد و واژهی «فراماسونری» و معادلهای فارسی آن، چون «جمعیت رفیقان» و «فتیان» را در واژگان فارسی جا انداخت. فروغی در 32 سالگی از بنیانگذاران لژ بیداری ایران بود و در این لژ تا مقام استاد اعظم، با عنوان خاص «چراغدار» نائل آمد.[4]
🔸فروغی حلقهی واسط نسل کهن فراماسونهای عهد قاجار (ملکم و مشیرالدولهها) با فراماسونهای نسل بعد بود. او در رأس حلقهای از متفکران و برجستگان فراماسونری ایران (حسن پرنیا، تقیزاده، محمد جم، علی منصور، ابراهیم حکیمالملک و...) روح فراماسونری را، از راه اهرم حکومت و سیاست، در کالبد فرهنگ جدید ایران که در دوران پهلوی شکل گرفت، دمید.
🔸دربارهی یهودیالاصل بودن فروغیها گفته شده است که جدّ اعلای این خانواده از یهودیان بغداد بود که برای تجارت به ایران آمده و در اصفهان ساکن گردید و مسلمان شد. «ملکالشعرای بهار» که خود از روشنفکران آن زمان محسوب میشد.
🔸فروغی به عنوان بزرگِ ماسونرها و مغز متفکر رژیم پهلوی، تلاش زیادی را برای زدودن اسلام و فرهنگ غنی آن و جایگزین کردن فرهنگ تحصیلی غرب انجام داد. در واقع فروغی، چه در کسوت تدریس مدرسهی علوم سیاسی و مدیریت آن و چه در کسوت سیاست و افت و خیزهای آن، همت خود را برای جذب استعدادهای علمی و فرهنگی و حمایت بیدریغ مادی و سیاسی و تربیت آنان، بر روال تفکر غربی صرف کرد.
🔸فروغی فردی دانشمند و با استعداد و بسیار پرکار و از نظر ظاهری با وقار بود و به دلیل همین ویژگیها به مغز متفکر فراماسونری ایران بدل گردید و نام و اندیشهی او بر فرهنگ رسمی دوران پهلوی ـ از دبستان تا دانشگاه ـ سایه افکند. بیهوده نیست که «مجتبی مینوی» در رثای سی سالگی درگذشت فروغی میگوید: «تمام دورهی درس خواندن و نشو و نمای ما، با تألیفات «فروغی»ها و اسم خاندان فروغی بههم پیچیده بود.»[6]
🔸کارنامهی سیاسی فروغی کاملاً در ارتباط با تفکرات او شکل گرفته است. وی به واسطهی نوع تفکری که داشت، یک مهرهی کاملاً وابسته به سیاست استعماری انگلیس شناخته میشد. او نخستین و آخرین نخستوزیر رضاشاه و همچنین اولین نخستوزیر محمدرضا بود. وی اندیشهپرداز سلطنت پهلوی بود. انتخاب نام «پهلوی» نیز ابتکار فروغی بود تا رضاخان حتی در عرصهی نام نیز یگانه و بیهمتا باشد. نطق فروغی در مراسم تاجگذاری رضاخان، تمامی عناصر ایدئولوژی «شووینیسم شاهنشاهی» و «باستانگرایی» را که بعدها توسط پیروان و شاگردان فروغی پرداخت شد، در بر داشت.
🔸او در نطق خود رضاخان میرپنج را «پادشاهی پاکزاد و ایراننژاد» و «وارث تاج و تخت کیان» و ناجی ایران و احیاگر شاهنشاهی باستان خواند. فروغی با این عبارات اغراقآمیز قصد تملقگویی از رضاخان را نداشت، وی میخواست به دیگران بگوید که از این پس باید چگونه به خود بنگرد! رضاخان قزاق، دیگر «خان»و «میرپنج» و حتی «سردار سپه» نیست؛ او اینک «شاه شاهان» و «وارث تاج و تخت کیان» و جانشین کورش، داریوش و نوشیروان است!
🔸این القاب و عناوین دروغین را فروغی فقط مختص به رضاشاه نساخت بلکه در مورد پهلوی دوم هم در شهریور 1320 که متفقین به ایران حمله کرده و مردم در وحشت متجاوزین روس و انگلیس به سر میبردند، در پشت تریبون مجلس شورای ملی در نطقی تاریخیای «ملتِ از بند استبداد رهیدهی ایران!» را به آرامش و خویشتنداری دعوت کرد و وعده داد: «این روزها نیز بگذرد و کشور به سیاق سابق خود طی مسیر کند.»
🔸او با این عبارتها مردم را از وحشت و هراس اشغال متفقین و آیندهی حکومت ایران آسود: «میآیند و میروند؛ حوایجی دارند و به ما کاری ندارند!» آنچنان با صلابت و استوار این سخنان بر زبان رییسالوزرا جاری شد که کشور پس از 16 سال از دیکتاتوری رضاشاه نفس تازهای کشید! و گویی صبحی دیگر بر این سامان دمیده است.[7]
🔸ارتشبد «حسین فردوست» یار و دوست نزدیک محمدرضا پهلوی در خاطرات خود میگوید: «یکی دیگر از واسطههای مهم رضاخان و انگلیسها و شاید مهمترین آنها، محمدعلی فروغی بود که در صعود رضا به سلطنت و سپسصعود پسرش محمدرضا، نقش مهمی داشت.»[8]
📎ادامه دارد...
@alvadossadegh
http://www.alvadossadegh.com/fa/article/freemasonry/freemasonry-9/20497-20497.html
📎ادامه دارد...
@alvadossadegh
http://www.alvadossadegh.com/fa/article/freemasonry/freemasonry-9/20497-20497.html
Alvadossadegh
«فروغی»، فیلسوف فراماسون
وعده صادق : پایگاه تخصصی مهدویت , فراماسونری و دشمن شناسی
#مقالات_فراماسونری
✏️ «فروغی»، فیلسوف فراماسون
📌 (بخش سوم)
🔸دکتر «محمدعلی نقوی»، جامعهشناس و محقق تاریخ معاصر، در این باره مینویسد: «فروغی بود که با خیانتهای خود، عامل اصلی تداوم رژیم پهلوی، پس از عزل رضاخان گردید. نخست با زمینهسازی استعفای احمدشاه، سلطنت را برای رضاخان هموار کرد و سپس بعد از حملهی متفقین، مجلس سیزدهم را تحکیم کرده و باعث جانشینی محمدرضا شاه گردید.»[10]
🔸سفیر کبیر افغانستان در تهران به نام «شیر احمدخان» در خصوص نقش فروغی در زمان رضاخان میگوید: «من بارها با رضاشاه در خلوت گفتوگوهای خصوصی داشتهام. هیچ وقت نشد که فکر قابل توجهی از او بشنوم. او فاقد اندیشهی چشمگیری است. هر وقت احتیاج به تصمیمگیری است، آدم را به وزیر مربوط ارجاع میکند. او همواره به دیگران احتیاج دارد تا به جایش فکر کنند و تا قبل از مرگ تیمورتاش، از اندیشههای او استفاده میکرد و مغز متفکر فعلی او فروغی است.»[11]
🔸فروغی به آثار تمدن جدید غرب دلمشغولی بسیار نشان میداد و از نشانههای بارز این علاقهمندی ترجمهی آثار بزرگان غرب است. وی مانند تمامیروشنفکران آن دوران دارای خصیصهی غربزدگی بود. با این حال وی در برخی نوشتههایش سعی میکند خود را فردی کاملاً شرقی و وطنپرست معرفی کند ولی دچار تناقضگویی میشود. برای مثال فروغی در یادداشتهایش معتقد است که ممالک مشرق زمین پیش از هر بهانهگیری باید به بازسازی خودشان بپردازند: «تمام بهانهی فرنگیها در دست درازی به ممالک ما این است که شما از عهدهی به کار بردن نعمتهای طبیعی بر نمیآیید و آن را حرام میکنید.
🔸پس ما باید این کار را صحیح بکنیم. پس اگر خودِ مشرق زمینیها این کار را بکنند، فرنگیها چه حق فضولی دارند.»[12] ولی در مقالاتش ادامهی حرکت ایران را بدون غربیان، خاصهی انگلیس غیرممکن میداند و با این که اشارهای به سیاستهای خصمانهی استعمار پیر دارد ولی اصرار بر دوستی و مسالمت با انگلیس میکند: «...حاصل این که حرف همان است که همیشه میگفتم، ایران نه دولت دارد و نه ملت. جماعتی که قدرت دارند و کاری از دستشان ساخته است مصلحت خودشان را در این ترتیب حالیه میپندارند. باقی هم که خوابند ... اگر ایران ملتی داشت و افکاری بود اوضاع خارجی از امروز بهتر متصور نمیشد.
🔸با همهی قدرتی که انگلیس دارد و امروز یکه مرد میدان سیاست است با ایران هیچ کار نمیتواند بکند... فقط کاری که انگلیس میتواند بکند همین است که خودِ ما ایرانیها را به جان هم انداخته پوست یکدیگر را بکنیم... البته من میگویم با انگلیس نباید عداوت بورزند. برعکس عقیدهی من این است که نهایت جد را باید داشته باشیم با انگلیس دوست باشیم...»[13]در همین رابطه «خان ملک ساسانی» مینویسد:«خوب به خاطر دارم یک روز درس تاریخ داشتیم و گفتوگو از مستعمرههای انگلیس بود که آیا خودِ اهالی قادر به اداره کردن ممالک خود هستند یا نه؟ میرزا محمدعلیذکاءالملک [فروغی] گفت: آقایان! شما هیچوقت سرداری برای دوختن به خیاط دادهاید؟ همه گفتند: آری.
📎ادامه دارد...
@alvadossadegh
http://www.alvadossadegh.com/fa/article/freemasonry/freemasonry-9/20497-20497.html
🔸گفت:خیاط برای سرداری شما آستین گذارده؟ همه گفتند: البته، گفت: وقتی سرداری را از مغازهی خیاطی به منزل آوردید، آستینهایش تکان میخورد؟ همه گفتند: نه! گفت: پس چه چیز لازم بود که آستینها را به حرکت درآورد؟ شاگردها گفتند: لازم بود دستی توی آستین باشد تا تکان بخورد. جناب فروغی فرمودند: مقصود من هم همین بود که بدانید ایرانِ شما مثل آستین بیحرکتی است که تا دست دولت انگلیس در آن نباشد، ممکن نیست تکان بخورد!!»[14]
🔸برخی منابع، براساس اسناد جنگ جهانی دوم وزارت امور خارجهی بریتانیا دخالت انگلستان در تعیین محمدرضا پهلوی را به عنوان شاه ایران رد میکنند و آن را نتیجهی عمل مستقل و سریع فروغی میدانند و یا تصمیم انگلستان را در این زمینه به اعمال فشار فروغی مربوط میکنند. این ادّعا در واقع تأثیرپذیری از تلاش خودِ مقامات انگلیسی است که کوشیدن تا مداخلهی خود در امور داخلی کشور مستقلی مثل ایران را پردهپوشی کنند؛ تا از نظر موازین و عرف بینالملل در موضع تخطئه و اتهام قرار نگیرند.[15] بنابراین، عمل سریع فروغی در ابقای سلطنت پهلوی، قبل از آن که وزارتخارجهی انگلستان به طور رسمی نظر دهد.
✏️ «فروغی»، فیلسوف فراماسون
📌 (بخش سوم)
🔸دکتر «محمدعلی نقوی»، جامعهشناس و محقق تاریخ معاصر، در این باره مینویسد: «فروغی بود که با خیانتهای خود، عامل اصلی تداوم رژیم پهلوی، پس از عزل رضاخان گردید. نخست با زمینهسازی استعفای احمدشاه، سلطنت را برای رضاخان هموار کرد و سپس بعد از حملهی متفقین، مجلس سیزدهم را تحکیم کرده و باعث جانشینی محمدرضا شاه گردید.»[10]
🔸سفیر کبیر افغانستان در تهران به نام «شیر احمدخان» در خصوص نقش فروغی در زمان رضاخان میگوید: «من بارها با رضاشاه در خلوت گفتوگوهای خصوصی داشتهام. هیچ وقت نشد که فکر قابل توجهی از او بشنوم. او فاقد اندیشهی چشمگیری است. هر وقت احتیاج به تصمیمگیری است، آدم را به وزیر مربوط ارجاع میکند. او همواره به دیگران احتیاج دارد تا به جایش فکر کنند و تا قبل از مرگ تیمورتاش، از اندیشههای او استفاده میکرد و مغز متفکر فعلی او فروغی است.»[11]
🔸فروغی به آثار تمدن جدید غرب دلمشغولی بسیار نشان میداد و از نشانههای بارز این علاقهمندی ترجمهی آثار بزرگان غرب است. وی مانند تمامیروشنفکران آن دوران دارای خصیصهی غربزدگی بود. با این حال وی در برخی نوشتههایش سعی میکند خود را فردی کاملاً شرقی و وطنپرست معرفی کند ولی دچار تناقضگویی میشود. برای مثال فروغی در یادداشتهایش معتقد است که ممالک مشرق زمین پیش از هر بهانهگیری باید به بازسازی خودشان بپردازند: «تمام بهانهی فرنگیها در دست درازی به ممالک ما این است که شما از عهدهی به کار بردن نعمتهای طبیعی بر نمیآیید و آن را حرام میکنید.
🔸پس ما باید این کار را صحیح بکنیم. پس اگر خودِ مشرق زمینیها این کار را بکنند، فرنگیها چه حق فضولی دارند.»[12] ولی در مقالاتش ادامهی حرکت ایران را بدون غربیان، خاصهی انگلیس غیرممکن میداند و با این که اشارهای به سیاستهای خصمانهی استعمار پیر دارد ولی اصرار بر دوستی و مسالمت با انگلیس میکند: «...حاصل این که حرف همان است که همیشه میگفتم، ایران نه دولت دارد و نه ملت. جماعتی که قدرت دارند و کاری از دستشان ساخته است مصلحت خودشان را در این ترتیب حالیه میپندارند. باقی هم که خوابند ... اگر ایران ملتی داشت و افکاری بود اوضاع خارجی از امروز بهتر متصور نمیشد.
🔸با همهی قدرتی که انگلیس دارد و امروز یکه مرد میدان سیاست است با ایران هیچ کار نمیتواند بکند... فقط کاری که انگلیس میتواند بکند همین است که خودِ ما ایرانیها را به جان هم انداخته پوست یکدیگر را بکنیم... البته من میگویم با انگلیس نباید عداوت بورزند. برعکس عقیدهی من این است که نهایت جد را باید داشته باشیم با انگلیس دوست باشیم...»[13]در همین رابطه «خان ملک ساسانی» مینویسد:«خوب به خاطر دارم یک روز درس تاریخ داشتیم و گفتوگو از مستعمرههای انگلیس بود که آیا خودِ اهالی قادر به اداره کردن ممالک خود هستند یا نه؟ میرزا محمدعلیذکاءالملک [فروغی] گفت: آقایان! شما هیچوقت سرداری برای دوختن به خیاط دادهاید؟ همه گفتند: آری.
📎ادامه دارد...
@alvadossadegh
http://www.alvadossadegh.com/fa/article/freemasonry/freemasonry-9/20497-20497.html
🔸گفت:خیاط برای سرداری شما آستین گذارده؟ همه گفتند: البته، گفت: وقتی سرداری را از مغازهی خیاطی به منزل آوردید، آستینهایش تکان میخورد؟ همه گفتند: نه! گفت: پس چه چیز لازم بود که آستینها را به حرکت درآورد؟ شاگردها گفتند: لازم بود دستی توی آستین باشد تا تکان بخورد. جناب فروغی فرمودند: مقصود من هم همین بود که بدانید ایرانِ شما مثل آستین بیحرکتی است که تا دست دولت انگلیس در آن نباشد، ممکن نیست تکان بخورد!!»[14]
🔸برخی منابع، براساس اسناد جنگ جهانی دوم وزارت امور خارجهی بریتانیا دخالت انگلستان در تعیین محمدرضا پهلوی را به عنوان شاه ایران رد میکنند و آن را نتیجهی عمل مستقل و سریع فروغی میدانند و یا تصمیم انگلستان را در این زمینه به اعمال فشار فروغی مربوط میکنند. این ادّعا در واقع تأثیرپذیری از تلاش خودِ مقامات انگلیسی است که کوشیدن تا مداخلهی خود در امور داخلی کشور مستقلی مثل ایران را پردهپوشی کنند؛ تا از نظر موازین و عرف بینالملل در موضع تخطئه و اتهام قرار نگیرند.[15] بنابراین، عمل سریع فروغی در ابقای سلطنت پهلوی، قبل از آن که وزارتخارجهی انگلستان به طور رسمی نظر دهد.
Alvadossadegh
«فروغی»، فیلسوف فراماسون
وعده صادق : پایگاه تخصصی مهدویت , فراماسونری و دشمن شناسی
#مقالات_فراماسونری
✏️«فروغی»، فیلسوف فراماسون
📌 (بخش چهارم)
🔸محمدعلی فروغی ایدئولوژیای را پیگذارد که طی دوران سلطنت پهلویها (اول و دوم)، با صرف هزینههای گزاف و با بهکارگیری انبوهی از محققان، مصنفان و دانشگاهیان درجهی اول، پرداخت شد. این ایدئولوژی تجلیات فرهنگی و سیاسی فراوان داشت. از جمله، سال شمار شمسی حذف شد و بهجای آن «تاریخ شاهنشاهی» ابداع گردید؛ جشنهای 2500 ساله با زرق و برق خیره کنندهی خود اوج نمود مادی و سیاسی این ایدئولوژی بود. این ایدئولوژی، سرانجام منجر به این ادعای گزاف شد: «کز پهلوی شد ایران صد ره بهتر ز عهد باستان!»
🔸برای تدوین و پیاده کردن این ایدئولوژی بود که فراماسونهای پرکاری چون «حسن پیرنیا» (پسرمیرزا نصرالله خان مشیرالدوله) به تألیف کتاب سه جلدی ایران باستان دست زد. این باستانگرایی، نه از سر علاقهی علمی و تحقیقی و نه به خاطر دلسوختگی نسبت به احیای میراث فرهنگی ایران، بلکه با اهداف سیاسی مشخص بود. علاقهی عجیب فروغی به شاهنامهی فردوسی در این راستا بود. فروغی بخش مهمی از وقت خود را صرف شاهنامه کرد و به تنظیم خلاصهی دوجلدی و منتخب یک جلدی آن پرداخت. تلاش فروغی، بعدها توسط شاگردان و پیروان «مکتب» او پی گرفته شد و حتی به افراط کشیده شد.
🔸در نتیجه، شاهنامهی حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی به «کتاب مقدس» ایدئولوژی شاهنشاهی بدل گردید؛ چیزی که روح حکیم فرزانهی طوس که شاهنامهی خود را «ستمنامهی عزل شاهان» و «دردنامهی بیگناهان» میخواند، ازآن بیزار بود. استفادهی جهتدار از اشعار فردوسی، خارج کردن ابیات از متن و به کارگیری متملقانهی آن و حتی تعریف فردوسی و جعل ابیات، به چنان ابتذالی کشید که ملکالشعرای بهار را مجبور به عکسالعمل کرد. او گفت: «اشعار بیپدر و مادر را پهلوی هم قرار دادهاند و اسم آن را شاهنامه گذاشتهاند.
🔸تمامی این اقدامات یک هدف داشت: «ترویج اندیشهی روانشناسی مبنی بر ضرورت یک حکومت مقتدر و متمرکز که درآن شاه نه انسانی مانند سایر انسانها، بلکه «ابرمرد» و حتی «نیمه خدا» است.» زیرا، تنها چنین شاهی است که میتواند بهعنوان یک دیکتاتور مطلقالعنان بر تودهی «عوام» فرمان راند و سلطهی سیاسی ـ فرهنگی نو استعمار را تأمین کند. فروغی شخصاً بر چنین باوری بود و شکل حکومتی پادشاهی را تنها فُرم مناسب با فرهنگ و روان ایرانی جماعت میدانست![19]
🔸در زمان حکومت رضاخان، شایع شد که «ابوالحسن فروغی» (برادر محمدعلی فروغی) مأموریت یافته تا یک فلسفهی جدید «عرفانی» به سبک «هگل»، تدوین کند. همانگونه که هگل سلطنت پروس را عالیترین تجلی «ایدهی مطلق» میدانست، او نیز چنین کند و شاید مثلاً با تحریف میراث والای عرفان اسلامی (بهویژه حکمت اشراق) «شاهنشاهی ایران» را تحقق «نورالانوار» بنمایاند! این «فلسفهی سلطنتی» تدوین نشد و شاید تنها علت آن این بود که در میان محققان «مکتب فروغی»کسی همسنگ هگل یافت نشد!
🔸ولی تلاشهایی در این راستا صورت گرفت. از جمله، اندیشههای شیخ اشراق سهروردی، نه بهعنوان شاخهی پرباری از حکمت و عرفان اسلام که به مثابه «میراث دانایان ایران باستان» و «اندیشههای حکمای پهلوی!» قلمداد شد و محقق توانا و برجستهای ترجمهی خود را از حکمتالاشراق سهروردی به محمدرضا پهلوی تقدیم داشت، زیرا به زعم او «میراث شاهان بلندپایه به شاهان باز آید!»
🔸خلاصه این که «عرفانی» که توسط «مکتب فروغی» اشاعه شد، نه عرفان اسلامی با مضامین غنی و تعالی بخش فردی و اجتماعی آن، بلکه نوعی صوفیمنشی و خراباتنشینی بود که با تعالیم فراماسونی و حتی بابی و بهایی همخوانی داشت و تنها به درد خانقاههای فراماسونها، دولتمردان و نظامیان بازنشسته میخورد که در پیروی از آن به راستی خرابهنشین بودند.[20]
✔️ پایان
@alvadossadegh
http://www.alvadossadegh.com/fa/article/freemasonry/freemasonry-9/20497-20497.html
پینوشتها:
[1]. پل بوگار، اصول علم ثروت ملل یعنی اکونومی پلتیک، برگردان میرزا محمدعلیخان بن ذکاءالملک، انتشارات فرزان روز، 1377، ص 398.
[2]. علیاصغر حقدار، محمدعلی فروغی و ساختارهای نوین، نشر کویر، 1384.
[3]. مسعود بُربُر، «فروغی؛ اندیشمند آزادی و تکامل: جستاری در بنیادهای لیبرال اندیشهی اقتصادی محمدعلی فروغی».
[4]. حسین فردوست، ظهور و سقوط پهلوی، ج دوم، ص36.
[5]. به نقل از: دیوان ملکالشعرای بهار.
[6]. مجتبی مینوی، در رثای سی سالگی درگذشت فروغی، ظهور و سقوط پهلوی، ج2، ص36.
[7]. مقالات فروغی، ج 1، انتشارات طوس، چاپ دوم، 1354، صص79-61.
[8]. ظهور و سقوط پهلوی، ج1، پیشین، ص84.
[9]. حسین مکی، تاریخ بیست سالهی ایران، ج4، صص21ـ22.
[10]. محمدعلی نقوی، ج1، ص87.
[11]. زندگی پرماجرای رضاشاه، ص756.
✏️«فروغی»، فیلسوف فراماسون
📌 (بخش چهارم)
🔸محمدعلی فروغی ایدئولوژیای را پیگذارد که طی دوران سلطنت پهلویها (اول و دوم)، با صرف هزینههای گزاف و با بهکارگیری انبوهی از محققان، مصنفان و دانشگاهیان درجهی اول، پرداخت شد. این ایدئولوژی تجلیات فرهنگی و سیاسی فراوان داشت. از جمله، سال شمار شمسی حذف شد و بهجای آن «تاریخ شاهنشاهی» ابداع گردید؛ جشنهای 2500 ساله با زرق و برق خیره کنندهی خود اوج نمود مادی و سیاسی این ایدئولوژی بود. این ایدئولوژی، سرانجام منجر به این ادعای گزاف شد: «کز پهلوی شد ایران صد ره بهتر ز عهد باستان!»
🔸برای تدوین و پیاده کردن این ایدئولوژی بود که فراماسونهای پرکاری چون «حسن پیرنیا» (پسرمیرزا نصرالله خان مشیرالدوله) به تألیف کتاب سه جلدی ایران باستان دست زد. این باستانگرایی، نه از سر علاقهی علمی و تحقیقی و نه به خاطر دلسوختگی نسبت به احیای میراث فرهنگی ایران، بلکه با اهداف سیاسی مشخص بود. علاقهی عجیب فروغی به شاهنامهی فردوسی در این راستا بود. فروغی بخش مهمی از وقت خود را صرف شاهنامه کرد و به تنظیم خلاصهی دوجلدی و منتخب یک جلدی آن پرداخت. تلاش فروغی، بعدها توسط شاگردان و پیروان «مکتب» او پی گرفته شد و حتی به افراط کشیده شد.
🔸در نتیجه، شاهنامهی حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی به «کتاب مقدس» ایدئولوژی شاهنشاهی بدل گردید؛ چیزی که روح حکیم فرزانهی طوس که شاهنامهی خود را «ستمنامهی عزل شاهان» و «دردنامهی بیگناهان» میخواند، ازآن بیزار بود. استفادهی جهتدار از اشعار فردوسی، خارج کردن ابیات از متن و به کارگیری متملقانهی آن و حتی تعریف فردوسی و جعل ابیات، به چنان ابتذالی کشید که ملکالشعرای بهار را مجبور به عکسالعمل کرد. او گفت: «اشعار بیپدر و مادر را پهلوی هم قرار دادهاند و اسم آن را شاهنامه گذاشتهاند.
🔸تمامی این اقدامات یک هدف داشت: «ترویج اندیشهی روانشناسی مبنی بر ضرورت یک حکومت مقتدر و متمرکز که درآن شاه نه انسانی مانند سایر انسانها، بلکه «ابرمرد» و حتی «نیمه خدا» است.» زیرا، تنها چنین شاهی است که میتواند بهعنوان یک دیکتاتور مطلقالعنان بر تودهی «عوام» فرمان راند و سلطهی سیاسی ـ فرهنگی نو استعمار را تأمین کند. فروغی شخصاً بر چنین باوری بود و شکل حکومتی پادشاهی را تنها فُرم مناسب با فرهنگ و روان ایرانی جماعت میدانست![19]
🔸در زمان حکومت رضاخان، شایع شد که «ابوالحسن فروغی» (برادر محمدعلی فروغی) مأموریت یافته تا یک فلسفهی جدید «عرفانی» به سبک «هگل»، تدوین کند. همانگونه که هگل سلطنت پروس را عالیترین تجلی «ایدهی مطلق» میدانست، او نیز چنین کند و شاید مثلاً با تحریف میراث والای عرفان اسلامی (بهویژه حکمت اشراق) «شاهنشاهی ایران» را تحقق «نورالانوار» بنمایاند! این «فلسفهی سلطنتی» تدوین نشد و شاید تنها علت آن این بود که در میان محققان «مکتب فروغی»کسی همسنگ هگل یافت نشد!
🔸ولی تلاشهایی در این راستا صورت گرفت. از جمله، اندیشههای شیخ اشراق سهروردی، نه بهعنوان شاخهی پرباری از حکمت و عرفان اسلام که به مثابه «میراث دانایان ایران باستان» و «اندیشههای حکمای پهلوی!» قلمداد شد و محقق توانا و برجستهای ترجمهی خود را از حکمتالاشراق سهروردی به محمدرضا پهلوی تقدیم داشت، زیرا به زعم او «میراث شاهان بلندپایه به شاهان باز آید!»
🔸خلاصه این که «عرفانی» که توسط «مکتب فروغی» اشاعه شد، نه عرفان اسلامی با مضامین غنی و تعالی بخش فردی و اجتماعی آن، بلکه نوعی صوفیمنشی و خراباتنشینی بود که با تعالیم فراماسونی و حتی بابی و بهایی همخوانی داشت و تنها به درد خانقاههای فراماسونها، دولتمردان و نظامیان بازنشسته میخورد که در پیروی از آن به راستی خرابهنشین بودند.[20]
✔️ پایان
@alvadossadegh
http://www.alvadossadegh.com/fa/article/freemasonry/freemasonry-9/20497-20497.html
پینوشتها:
[1]. پل بوگار، اصول علم ثروت ملل یعنی اکونومی پلتیک، برگردان میرزا محمدعلیخان بن ذکاءالملک، انتشارات فرزان روز، 1377، ص 398.
[2]. علیاصغر حقدار، محمدعلی فروغی و ساختارهای نوین، نشر کویر، 1384.
[3]. مسعود بُربُر، «فروغی؛ اندیشمند آزادی و تکامل: جستاری در بنیادهای لیبرال اندیشهی اقتصادی محمدعلی فروغی».
[4]. حسین فردوست، ظهور و سقوط پهلوی، ج دوم، ص36.
[5]. به نقل از: دیوان ملکالشعرای بهار.
[6]. مجتبی مینوی، در رثای سی سالگی درگذشت فروغی، ظهور و سقوط پهلوی، ج2، ص36.
[7]. مقالات فروغی، ج 1، انتشارات طوس، چاپ دوم، 1354، صص79-61.
[8]. ظهور و سقوط پهلوی، ج1، پیشین، ص84.
[9]. حسین مکی، تاریخ بیست سالهی ایران، ج4، صص21ـ22.
[10]. محمدعلی نقوی، ج1، ص87.
[11]. زندگی پرماجرای رضاشاه، ص756.
Alvadossadegh
«فروغی»، فیلسوف فراماسون
وعده صادق : پایگاه تخصصی مهدویت , فراماسونری و دشمن شناسی
[12]. یادداشتهای روزانه از محمدعلی فروغی (26 شوال 1321 - 28 ربیعالاول 1322 قمری)، به کوشش: ایرج افشار، تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، 1388، صص. 172 ـ 173.
[13]. مقالات فروغی، جلد اول، چاپ دوم، 1354، انتشارات طوس صص 79ـ61.
[14]. باقر عاقلی، ذکاءالملک فروغی و شهریور 20، انتشارات علمی، چاپ اول، صص15 ـ 16.
[15]. همان، صص65ـ66.
[16]. خاطرات سر ریدر بولارد، ص 122.
[17]. به نقل از: دیوان ملکالشعرای بهار، (مقدمه).
[18]. شاهرخ مسکوب، سوگ سیاوش، انتشارات خوارزمی، (مقدمهی کتاب)، ص14.
[19]. علیاصغر حقدار، محمدعلی فروغی و ساختارهای نوین، نشر کویر، 1384، ص148.
[20]. اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، جلد اول، تهران: امیرکبیر، 1357، ص 253.
[13]. مقالات فروغی، جلد اول، چاپ دوم، 1354، انتشارات طوس صص 79ـ61.
[14]. باقر عاقلی، ذکاءالملک فروغی و شهریور 20، انتشارات علمی، چاپ اول، صص15 ـ 16.
[15]. همان، صص65ـ66.
[16]. خاطرات سر ریدر بولارد، ص 122.
[17]. به نقل از: دیوان ملکالشعرای بهار، (مقدمه).
[18]. شاهرخ مسکوب، سوگ سیاوش، انتشارات خوارزمی، (مقدمهی کتاب)، ص14.
[19]. علیاصغر حقدار، محمدعلی فروغی و ساختارهای نوین، نشر کویر، 1384، ص148.
[20]. اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، جلد اول، تهران: امیرکبیر، 1357، ص 253.
#فرهنگ_لغات_مهدوی
📌 انجمن حجتیه
🔸یکی از گروههایی که در سالهاي اخیر در مباحث مهدویت مورد توجه قرار گرفته، گروه موسوم به "انجمن حجتیه" است.
🔸این گروه به وسیله شیخ محمود ذاکر زاده تولایی معروف به شیخ محمود حلبی ( 1376_1297 ه.ش) با همکاری سید ضیا ال رسول،سید محمد حسین عصار، سید حسین سجادي، غلامحسین حاج محمد تقی که عمدتاً تاجر بودند، تأسیس شد. اگر چه اغلب اعضاي این گروه از سطح سواد بالایی برخوردار بودند؛ با این حال حضور روحانیون در این گروه کمرنگ بود.
این امر ممکن است به دلیل حساسیت رژیم طاغوت بوده باشد؛ اگرچه برخی بر این باورند که این عدم حضور روحانیون، به جهت
مخالفت سرسختانه مؤسس گروه با فلسفه بوده است.
◀️ (سید مجید پور طباطبایی، در جستجوي قائم، ص389)
🔹انگیزههاي تأسیس انجمن حجتیه
مقابله با فرقه ضاله بهائیت
بدون تردید یکی از شیطنتهاي دشمنان در مقابل حقیقت تابناك اعتقادات شیعه، ایجاد انحرافات در اذهان مردم - از جمله در مباحث مهدویت - است. یکی از این انحرافات "بابیت" و سپس " بهاییت" است که به نوعی ضربههاي سنگینی بر پیکره اعتقادات شیعه وارد ساخت. بنابراین روحانیت شیعه، این سنگربانان اعتقادات راسخ، همواره در مقابله با این کجرويها از هر تلاش فروگذار نبوده اند. در دوران رژیم طاغوتی پهلوي، به علت مساعد شدن شرایط، حضور بهائیان در صحنههاي اجتماعی و سیاسی، گسترش فراوان و بیسابقهاي یافت. در این زمان روحانیان با احساس خطر، به طور جدي وارد صحنه مبارزه شدند. از جمله آقاي فلسفی با اجازه حضرت آیتالله بروجردي در منابر و برخی رسانهها، علیه این گروه سخنرانی میکرد. گروهی تحت عنوان انجمن حجتیه نیز در سال 1335 ه. ش وارد این عرصه شدند.
◀️(طاهر احمد زاده، مصاحبه با نشریه چشم انداز ایران، ش 2، سال 1378)
🔸آقاي حلبی رئیس انجمن، بخشی از انگیزه تأسیس آن را خوابی میداند که خود دید و در آن خواب حضرت مهدي علیه السلام ایشان را امر به تشکیل چنین گروهی نموده است!!
◀️ (بهائیت در ایران، ص 248)
@alvadossadegh
📌 انجمن حجتیه
🔸یکی از گروههایی که در سالهاي اخیر در مباحث مهدویت مورد توجه قرار گرفته، گروه موسوم به "انجمن حجتیه" است.
🔸این گروه به وسیله شیخ محمود ذاکر زاده تولایی معروف به شیخ محمود حلبی ( 1376_1297 ه.ش) با همکاری سید ضیا ال رسول،سید محمد حسین عصار، سید حسین سجادي، غلامحسین حاج محمد تقی که عمدتاً تاجر بودند، تأسیس شد. اگر چه اغلب اعضاي این گروه از سطح سواد بالایی برخوردار بودند؛ با این حال حضور روحانیون در این گروه کمرنگ بود.
این امر ممکن است به دلیل حساسیت رژیم طاغوت بوده باشد؛ اگرچه برخی بر این باورند که این عدم حضور روحانیون، به جهت
مخالفت سرسختانه مؤسس گروه با فلسفه بوده است.
◀️ (سید مجید پور طباطبایی، در جستجوي قائم، ص389)
🔹انگیزههاي تأسیس انجمن حجتیه
مقابله با فرقه ضاله بهائیت
بدون تردید یکی از شیطنتهاي دشمنان در مقابل حقیقت تابناك اعتقادات شیعه، ایجاد انحرافات در اذهان مردم - از جمله در مباحث مهدویت - است. یکی از این انحرافات "بابیت" و سپس " بهاییت" است که به نوعی ضربههاي سنگینی بر پیکره اعتقادات شیعه وارد ساخت. بنابراین روحانیت شیعه، این سنگربانان اعتقادات راسخ، همواره در مقابله با این کجرويها از هر تلاش فروگذار نبوده اند. در دوران رژیم طاغوتی پهلوي، به علت مساعد شدن شرایط، حضور بهائیان در صحنههاي اجتماعی و سیاسی، گسترش فراوان و بیسابقهاي یافت. در این زمان روحانیان با احساس خطر، به طور جدي وارد صحنه مبارزه شدند. از جمله آقاي فلسفی با اجازه حضرت آیتالله بروجردي در منابر و برخی رسانهها، علیه این گروه سخنرانی میکرد. گروهی تحت عنوان انجمن حجتیه نیز در سال 1335 ه. ش وارد این عرصه شدند.
◀️(طاهر احمد زاده، مصاحبه با نشریه چشم انداز ایران، ش 2، سال 1378)
🔸آقاي حلبی رئیس انجمن، بخشی از انگیزه تأسیس آن را خوابی میداند که خود دید و در آن خواب حضرت مهدي علیه السلام ایشان را امر به تشکیل چنین گروهی نموده است!!
◀️ (بهائیت در ایران، ص 248)
@alvadossadegh
#مقالات_فراماسونری
✏️ابلیسک چرا و چگونه بوجود آمد؟
📌 (بخش اول-تاریخچه)
🔸 مقدمه :
🔹نکته جالب توجه در مورد ابلیسکها این است که این نمادهای پاگانیسم هماکنون رواج بسیاری یافتهاند و در سه قرن گذشته صدها ابلیسک در نقاط مختلف جهان ساخته شده است. شاید بتوان این سازه شرکآلود را جزو معدود نمادهایی دانست که تا بدین حد در میادین و اماکن مختلف جهان مورد استفاده قرار میگیرند. نمونههای مختلف ابلیسکها را میتوان در کشورهایی چون آمریکا، انگلستان و ... مشاهده نمود. مشهورترین ابلیسک دوران مدرن که در عین حال بزرگترین ابلیسک تاریخ نیز است، ابلیسک یادبود جرج واشنگتن، اولین رئیسجمهور آمریکا و از اعضای ارشد لژهای ماسونی، است که در قرن نوزدهم در آمریکا ساخته شد.
🔸 در اقصینقاط جهان از مسجد بزرگ سلطان احمد ترکیه تا صحن کلیسای اعظم سنت پیتر در واتیکان و محوطه کاخ سفید آمریکا شاهد ستونهایی با رأی هرمی شکلی هستیم که سر به فلک کشیدهاند. این ستونها نمادهایی از الحاد و پاگانیسم نزد ادیان باستانی مصر بودند که در بازههای مختلف زمانی تفاسیر مختلفی از آنها شده است. امروزه ابلیسکها تبدیل به یکی از نمادهای مورد احترام فراماسونری و پیروان فرقههای شیطانپرستی شده و این گروههای در چند قرن گذشته سعی داشتهاند که آنها را در جای جای جهان پراکنده سازند.
🔸نگاهی به پیشینه نمایه ابلیسک
ابلیسک (obelisk) که برگرفته از واژهای یونانی به معنای ستون برافراشته است یک بنای یادبود باریک با قاعدهای مربعشکل بوده که در بخش فوقانی آن یک هرم قرار داده شده است. بر ساس اساطیر مصر باستان این بنا با خدای خورشید یعنی "رع" (Ra) مرتبط میشد. بدين صورت که اين نماد اشعهای از اشعههای خورشيد بود که به صورت سنگي درآمده است و "رع" الهه خورشيد درون اين سنگ قرار دارد. در زبان مصر باستان بر اين بنا نام "تِجِن" (Tejen) نيز مینهادند، مصريان معتقد بودند بدنه بلند و باريک ابليسک مظهر دفاع و محافظت و هرم رأسی بنا نيز مظهر دورکردن نيروهای منفی و باد و توفان است. ابليسک در دوراني نيز نماد ازيريس(Osiris) شد. زيرا اعتقاد بر اين بود که اين الهه توانسته بر تمامی خدايان ديگر تفوق بيابد به همين دليل دارای قدرتهايی از هر يک از خدايان ديگر شده بود و لذا ابليسک، نمادی که متعلق به رع بود (خدای خورشيد يا رب السماوات) نصيب ازيريس (خدای مرگ و دنيای زيرزمين) شد. نفس ازيريس، باع (Ba) به نام بانبجِت (Banebdjed) خوانده میشد و اين باع بود که حيثيت و شخصيت و قدرت را براي ازيريس به همراه داشت و نماد بانبجت نيز قوچ بود و اين دليلی بود برای پرستش اين حيوان توسط عده اي از مردم مخصوصاً در شهر منديز (Mendes) در زمان باستان. از اینجاست که رابطه میان ابلیسک و فرقههای فراماسونی و ایلومیناتی آغاز میشود که در بخشهای بعدی بدان خواهیم پرداخت.
🔸در جلوی هر معبد مصری معمولا دو ابلیسک قرار داده میشد. ابلیسکهای باستان معمولا به صورت یک تکه از سنگ ساخته میشدند در حالیکه ابلیسکهای کنونی از قطعات مجزا ساخته و ممکن است، چنانکه در مورد ابلیسک یادبود جرج واشنگتن شاهدیم، دارای فضای درونی نیز باشند.
🔸البته از دیگر تفاسیر در مورد اسطورهشناسی ابلیسک میتوان به موردی دیگر نیز اشاره نمود: مردمان مصر باستان معتقد بودند اگر انسان نام خود را در جایی ثبت نکند بعد از مرگ انسان ناپدید خواهد شد. به همین علت هر کس سعی میکرد نام خود را در جایی ثبت نماید. فراعنه نیز نامهای خود را در مکانهای مختلفی ثبت میکردند که یکی از آنها ابلیسک بود. در حقیقت میتوان گفت که ابلیسک هرمی است که بر روی یک ستون قرار داده شده است. این بخش فوقانی هرمی شکل قسمت اصلی بنا و نمادی مهم بود. تقدیم شدن ابلیسک به خدایگان خورشید در حقیقت بدین معنا است که هرم موجود در رأس آن تقدیم به خدا میشود تا نام اهداء کننده تا ابد باقی بماند. خطوط حکاکی شده بر روی ابلسيک به خط هيروگليف میباشد و دربردارنده موضوعاتی همچون زندگی رع، سفرهای روزمره رع در آسمان ها و پيروزیها و جشنها است.
🔸البته نمادها ابلیسک چه در دوران باستان و چه اعصار و قرون بعدی محدود به مصر نماندند. برای مثال رومیها از ابلیسکهای مصری تأثیر فراوانی گرفته و در بخشهای مختلفی از امپراطوری خود این نمادها را بر پا داشتند که از میان آنها میتوان به ابلیسک آرلس (Arles) در فرانسه، ابلیسکهای شهر بنونتو در ایتالیا (Benevento)، ابلیسک تیتوس سکستیوس آفریکانوس (Titus Sextius Africanus) در مونیخ و یا ابلیسکهای شهر روم در ایتالیا اشاره نمود. نمونههای ابلیسک را میتوان در تمدنهای آشور، امپراطوری اکسوم در نیجیریه، منطقه کرالا در سواح جنوبی هندوستان، امپراطوری بیزانس، بالاخص در کشور کنونی ترکیه، و یا حتی در پرو – ابلیسک تلوو (Tello) که در سال 1919 کشف شد – مشاهده نمود.
📎ادامه دارد...
✏️ابلیسک چرا و چگونه بوجود آمد؟
📌 (بخش اول-تاریخچه)
🔸 مقدمه :
🔹نکته جالب توجه در مورد ابلیسکها این است که این نمادهای پاگانیسم هماکنون رواج بسیاری یافتهاند و در سه قرن گذشته صدها ابلیسک در نقاط مختلف جهان ساخته شده است. شاید بتوان این سازه شرکآلود را جزو معدود نمادهایی دانست که تا بدین حد در میادین و اماکن مختلف جهان مورد استفاده قرار میگیرند. نمونههای مختلف ابلیسکها را میتوان در کشورهایی چون آمریکا، انگلستان و ... مشاهده نمود. مشهورترین ابلیسک دوران مدرن که در عین حال بزرگترین ابلیسک تاریخ نیز است، ابلیسک یادبود جرج واشنگتن، اولین رئیسجمهور آمریکا و از اعضای ارشد لژهای ماسونی، است که در قرن نوزدهم در آمریکا ساخته شد.
🔸 در اقصینقاط جهان از مسجد بزرگ سلطان احمد ترکیه تا صحن کلیسای اعظم سنت پیتر در واتیکان و محوطه کاخ سفید آمریکا شاهد ستونهایی با رأی هرمی شکلی هستیم که سر به فلک کشیدهاند. این ستونها نمادهایی از الحاد و پاگانیسم نزد ادیان باستانی مصر بودند که در بازههای مختلف زمانی تفاسیر مختلفی از آنها شده است. امروزه ابلیسکها تبدیل به یکی از نمادهای مورد احترام فراماسونری و پیروان فرقههای شیطانپرستی شده و این گروههای در چند قرن گذشته سعی داشتهاند که آنها را در جای جای جهان پراکنده سازند.
🔸نگاهی به پیشینه نمایه ابلیسک
ابلیسک (obelisk) که برگرفته از واژهای یونانی به معنای ستون برافراشته است یک بنای یادبود باریک با قاعدهای مربعشکل بوده که در بخش فوقانی آن یک هرم قرار داده شده است. بر ساس اساطیر مصر باستان این بنا با خدای خورشید یعنی "رع" (Ra) مرتبط میشد. بدين صورت که اين نماد اشعهای از اشعههای خورشيد بود که به صورت سنگي درآمده است و "رع" الهه خورشيد درون اين سنگ قرار دارد. در زبان مصر باستان بر اين بنا نام "تِجِن" (Tejen) نيز مینهادند، مصريان معتقد بودند بدنه بلند و باريک ابليسک مظهر دفاع و محافظت و هرم رأسی بنا نيز مظهر دورکردن نيروهای منفی و باد و توفان است. ابليسک در دوراني نيز نماد ازيريس(Osiris) شد. زيرا اعتقاد بر اين بود که اين الهه توانسته بر تمامی خدايان ديگر تفوق بيابد به همين دليل دارای قدرتهايی از هر يک از خدايان ديگر شده بود و لذا ابليسک، نمادی که متعلق به رع بود (خدای خورشيد يا رب السماوات) نصيب ازيريس (خدای مرگ و دنيای زيرزمين) شد. نفس ازيريس، باع (Ba) به نام بانبجِت (Banebdjed) خوانده میشد و اين باع بود که حيثيت و شخصيت و قدرت را براي ازيريس به همراه داشت و نماد بانبجت نيز قوچ بود و اين دليلی بود برای پرستش اين حيوان توسط عده اي از مردم مخصوصاً در شهر منديز (Mendes) در زمان باستان. از اینجاست که رابطه میان ابلیسک و فرقههای فراماسونی و ایلومیناتی آغاز میشود که در بخشهای بعدی بدان خواهیم پرداخت.
🔸در جلوی هر معبد مصری معمولا دو ابلیسک قرار داده میشد. ابلیسکهای باستان معمولا به صورت یک تکه از سنگ ساخته میشدند در حالیکه ابلیسکهای کنونی از قطعات مجزا ساخته و ممکن است، چنانکه در مورد ابلیسک یادبود جرج واشنگتن شاهدیم، دارای فضای درونی نیز باشند.
🔸البته از دیگر تفاسیر در مورد اسطورهشناسی ابلیسک میتوان به موردی دیگر نیز اشاره نمود: مردمان مصر باستان معتقد بودند اگر انسان نام خود را در جایی ثبت نکند بعد از مرگ انسان ناپدید خواهد شد. به همین علت هر کس سعی میکرد نام خود را در جایی ثبت نماید. فراعنه نیز نامهای خود را در مکانهای مختلفی ثبت میکردند که یکی از آنها ابلیسک بود. در حقیقت میتوان گفت که ابلیسک هرمی است که بر روی یک ستون قرار داده شده است. این بخش فوقانی هرمی شکل قسمت اصلی بنا و نمادی مهم بود. تقدیم شدن ابلیسک به خدایگان خورشید در حقیقت بدین معنا است که هرم موجود در رأس آن تقدیم به خدا میشود تا نام اهداء کننده تا ابد باقی بماند. خطوط حکاکی شده بر روی ابلسيک به خط هيروگليف میباشد و دربردارنده موضوعاتی همچون زندگی رع، سفرهای روزمره رع در آسمان ها و پيروزیها و جشنها است.
🔸البته نمادها ابلیسک چه در دوران باستان و چه اعصار و قرون بعدی محدود به مصر نماندند. برای مثال رومیها از ابلیسکهای مصری تأثیر فراوانی گرفته و در بخشهای مختلفی از امپراطوری خود این نمادها را بر پا داشتند که از میان آنها میتوان به ابلیسک آرلس (Arles) در فرانسه، ابلیسکهای شهر بنونتو در ایتالیا (Benevento)، ابلیسک تیتوس سکستیوس آفریکانوس (Titus Sextius Africanus) در مونیخ و یا ابلیسکهای شهر روم در ایتالیا اشاره نمود. نمونههای ابلیسک را میتوان در تمدنهای آشور، امپراطوری اکسوم در نیجیریه، منطقه کرالا در سواح جنوبی هندوستان، امپراطوری بیزانس، بالاخص در کشور کنونی ترکیه، و یا حتی در پرو – ابلیسک تلوو (Tello) که در سال 1919 کشف شد – مشاهده نمود.
📎ادامه دارد...
#مقالات_فراماسونری
✏️ابلیسک چرا و چگونه بوجود آمد؟
📌 (بخش دوم-ابلیسک ها در دنیای مدرن)
🔸رواج ابلیسکها در قرون مدرن
نکته جالب توجه در مورد ابلیسکها این است که این نمادهای پاگانیسم هماکنون رواج بسیاری یافتهاند و در سه قرن گذشته صدها ابلیسک در نقاط مختلف جهان ساخته شده است. شاید بتوان این سازه شرکآلود را جزو معدود نمادهایی دانست که تا بدین حد در میادین و اماکن مختلف جهان مورد استفاده قرار میگیرند. نمونههای مختلف ابلیسکها را میتوان در کشورهایی چون آمریکا، انگلستان، روسیه، ایتالیا، سوئد، فرانسه، اسکاتلند، ولز، رومانی، اروگوئه، ایرلند، پاکستان، سنگاپور، آرژانتین، نیوزیلند، ونزوئلا، اسرائیل، برزیل، پورتوریکو، جمهوری دومنیکن، بولیوی، صربستان، کانادا، جاکارتا، کره شمالی و فیلیپین مشاهده نمود. مشهورترین ابلیسک دوران مدرن که در عین حال بزرگترین ابلیسک تاریخ نیز است، ابلیسک یادبود جرج واشنگتن، اولین رئیسجمهور آمریکا و از اعضای ارشد لژهای ماسونی، است که در قرن نوزدهم در آمریکا ساخته شد.
📎ادامه در پست بعدی...👇👇👇
@alvadossadegh
✏️ابلیسک چرا و چگونه بوجود آمد؟
📌 (بخش دوم-ابلیسک ها در دنیای مدرن)
🔸رواج ابلیسکها در قرون مدرن
نکته جالب توجه در مورد ابلیسکها این است که این نمادهای پاگانیسم هماکنون رواج بسیاری یافتهاند و در سه قرن گذشته صدها ابلیسک در نقاط مختلف جهان ساخته شده است. شاید بتوان این سازه شرکآلود را جزو معدود نمادهایی دانست که تا بدین حد در میادین و اماکن مختلف جهان مورد استفاده قرار میگیرند. نمونههای مختلف ابلیسکها را میتوان در کشورهایی چون آمریکا، انگلستان، روسیه، ایتالیا، سوئد، فرانسه، اسکاتلند، ولز، رومانی، اروگوئه، ایرلند، پاکستان، سنگاپور، آرژانتین، نیوزیلند، ونزوئلا، اسرائیل، برزیل، پورتوریکو، جمهوری دومنیکن، بولیوی، صربستان، کانادا، جاکارتا، کره شمالی و فیلیپین مشاهده نمود. مشهورترین ابلیسک دوران مدرن که در عین حال بزرگترین ابلیسک تاریخ نیز است، ابلیسک یادبود جرج واشنگتن، اولین رئیسجمهور آمریکا و از اعضای ارشد لژهای ماسونی، است که در قرن نوزدهم در آمریکا ساخته شد.
📎ادامه در پست بعدی...👇👇👇
@alvadossadegh
📎ادامه...
🔸اهمیت ابلیسک در فرامانسونری و آیین شیطانپرستی
همانگونه که قبلا نیز مورد اشاره قرار گرفت نفس ازيريس، باع به نام بانبجِت خوانده میشد و اين باع بود که حيثيت و شخصيت و قدرت را برای ازيريس به همراه داشت و نماد بانبجت نيز قوچ بود و اين دليلي بود برای پرستش اين حيوان توسط عدهای از مردم مخصوصاً در شهر منديز در زمان باستان. و قوچ منديز يا همان بانبجت، سپس تبديل به بفومت (Baphomet) شد و بفومت مورد پرستش فرقههايی از فراماسونری مانند شواليههای معبد (Knights Templar) که در جنگهای صليبی نقش ويژهای داشتند، قرار گرفت. هم اينک بفومت مورد استفاده فرقه کابالا (Kabbalah) از فرقههای عرفان يهودی و فراماسونری است. بفومت يک بز است با نماد ستاره پنج ضلعی (البته دقت گردد که ستاره پنج ضلعی در پرچم برخی دول اسلامی تمایز آشکاری با این ستاره دارد و صورت واژگون آن است) بر روی پيشانی که علامت کنونی شيطان پرستان و فراماسونها میباشد. بفومت در نگاه کاباليستی در يک دست مرد و در يک دست زن است، هر دو دستش علامت هرمتیسم (Hermetecism) که يک دست به سمت ماه سفيد(Geburah) و دست ديگر به سمت پايين به سمت ماه سياه (Chesed) است که اين علامت نشانده متعادل بودن رحمت و عدالت است. در بين دو شاخ بز بفومت يک شعله هوش(Intelligence) است. در محل آلت تناسلي بفومت يک ميله وجود دارد که نشانه "زندگي بی پايان " آن (که نمادش ابليسک میباشد) است و پستانهای آن به اومانيسم تعبير شده است.
📎ادامه در پست بعدی...👇👇👇
@alvadossadegh
🔸اهمیت ابلیسک در فرامانسونری و آیین شیطانپرستی
همانگونه که قبلا نیز مورد اشاره قرار گرفت نفس ازيريس، باع به نام بانبجِت خوانده میشد و اين باع بود که حيثيت و شخصيت و قدرت را برای ازيريس به همراه داشت و نماد بانبجت نيز قوچ بود و اين دليلي بود برای پرستش اين حيوان توسط عدهای از مردم مخصوصاً در شهر منديز در زمان باستان. و قوچ منديز يا همان بانبجت، سپس تبديل به بفومت (Baphomet) شد و بفومت مورد پرستش فرقههايی از فراماسونری مانند شواليههای معبد (Knights Templar) که در جنگهای صليبی نقش ويژهای داشتند، قرار گرفت. هم اينک بفومت مورد استفاده فرقه کابالا (Kabbalah) از فرقههای عرفان يهودی و فراماسونری است. بفومت يک بز است با نماد ستاره پنج ضلعی (البته دقت گردد که ستاره پنج ضلعی در پرچم برخی دول اسلامی تمایز آشکاری با این ستاره دارد و صورت واژگون آن است) بر روی پيشانی که علامت کنونی شيطان پرستان و فراماسونها میباشد. بفومت در نگاه کاباليستی در يک دست مرد و در يک دست زن است، هر دو دستش علامت هرمتیسم (Hermetecism) که يک دست به سمت ماه سفيد(Geburah) و دست ديگر به سمت پايين به سمت ماه سياه (Chesed) است که اين علامت نشانده متعادل بودن رحمت و عدالت است. در بين دو شاخ بز بفومت يک شعله هوش(Intelligence) است. در محل آلت تناسلي بفومت يک ميله وجود دارد که نشانه "زندگي بی پايان " آن (که نمادش ابليسک میباشد) است و پستانهای آن به اومانيسم تعبير شده است.
📎ادامه در پست بعدی...👇👇👇
@alvadossadegh