#مقالات_مسیحیت
✏️ بنابر گواهی تاریخ و اقرار اسناد تاریخی، مسئله عفاف، پوشیدگی و خویشتن داری؛ در اکثر قریب به اتفاق تمدن ها و آیین های جهان، ارزشی قطعی و هنجاری عادی بوده و با توجه به فراز و نشیب هایی که در مقابل خود با آنها مواجه بوده، در هیچ برهه ای از تاریخ و تمدن انسانی به طور کامل کنار گذاشته نشده است
🔸 اشاره:
عفّت و تمایل به پوشیدگی، از اموری است که خداوند تبارک و تعالی در نهاد و سرشت انسان به ودیعه نهاده و فطرت او را به این گوهر متعالی زینت بخشیده است. از آنجایی که سلامت فردی و اجتماعی انسان و تعالی و کمال معنوی او وابسته به این حقیقت زیبا و نورانی است، در میان ادیان و مذاهب مختلف و به ویژه در دو دین مسیحیت و یهودیت، تأکید فراوانی بر پوشیدگی و عفاف شده است.
این سیر فکری- عملی تا ابتدای دوران مدرن و شروع مدرنیته همچنان ساری و جاری بود، اما متأسفانه با روی کار آمدن تفکر سکولاریزم- تفکری که در آن انسان علقه ای با امور معنوی، دینی و مذهبی ندارد و همه نیازهای خود را از علوم تجربی، عالم ماده و عقل خودْبنیاد تأمین می کند- و با زوال باورها و اندیشه های دینی و تبدیل انسان به موجودی مادی و زمینی و با کنار گذاردن ملاحظات اعتقادی- دینی؛ ناگهان سیلی از بی عفّتی و هرزگی تمام دنیای معاصر را فرا گرفت و انسان های بی شماری را در کام هلاکت فرو برد.این نوشتار برآن است که با بررسی عفّت در یهود، مسیحیت و دنیای مدرن، گامی را در شناخت هرچه بهتر این مقوله بردارد...
📎ادامه در لینک زیر...
http://www.alvadossadegh.com/fa/article/adyan/masih-27/101657.html
@alvadossadegh
✏️ بنابر گواهی تاریخ و اقرار اسناد تاریخی، مسئله عفاف، پوشیدگی و خویشتن داری؛ در اکثر قریب به اتفاق تمدن ها و آیین های جهان، ارزشی قطعی و هنجاری عادی بوده و با توجه به فراز و نشیب هایی که در مقابل خود با آنها مواجه بوده، در هیچ برهه ای از تاریخ و تمدن انسانی به طور کامل کنار گذاشته نشده است
🔸 اشاره:
عفّت و تمایل به پوشیدگی، از اموری است که خداوند تبارک و تعالی در نهاد و سرشت انسان به ودیعه نهاده و فطرت او را به این گوهر متعالی زینت بخشیده است. از آنجایی که سلامت فردی و اجتماعی انسان و تعالی و کمال معنوی او وابسته به این حقیقت زیبا و نورانی است، در میان ادیان و مذاهب مختلف و به ویژه در دو دین مسیحیت و یهودیت، تأکید فراوانی بر پوشیدگی و عفاف شده است.
این سیر فکری- عملی تا ابتدای دوران مدرن و شروع مدرنیته همچنان ساری و جاری بود، اما متأسفانه با روی کار آمدن تفکر سکولاریزم- تفکری که در آن انسان علقه ای با امور معنوی، دینی و مذهبی ندارد و همه نیازهای خود را از علوم تجربی، عالم ماده و عقل خودْبنیاد تأمین می کند- و با زوال باورها و اندیشه های دینی و تبدیل انسان به موجودی مادی و زمینی و با کنار گذاردن ملاحظات اعتقادی- دینی؛ ناگهان سیلی از بی عفّتی و هرزگی تمام دنیای معاصر را فرا گرفت و انسان های بی شماری را در کام هلاکت فرو برد.این نوشتار برآن است که با بررسی عفّت در یهود، مسیحیت و دنیای مدرن، گامی را در شناخت هرچه بهتر این مقوله بردارد...
📎ادامه در لینک زیر...
http://www.alvadossadegh.com/fa/article/adyan/masih-27/101657.html
@alvadossadegh
Alvadossadegh
بررسی عفاف در دین یهود و مسیحیت
وعده صادق : پایگاه تخصصی مهدویت , فراماسونری و دشمن شناسی
#فرهنگ_لغات_مهدوی
📝 "بقیه الله "
🔸واژه "بقیه" یعنی، باز مانده و پاینده و آنچه از چیزي باقی گذاشته شود و آن مصدري است که به جاي اسم فاعل یا اسم مفعول به کار میرود. ترکیب "بقیه الله" در قرآن مجید و روایات خاندان عصمت علیهم السلام آمده است. در قرآن فقط یک بار در داستان حضرت شعیب آمده است که پس از آنکه قوم خود را از کم فروشی نهی میکند، چنین فرماید:
🔸" بقیَّتُ اللّهِ خَیْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنینَ "(هود( 11 )، آیه 86 .)؛ یعنی، آنچه را که خداوند [در ازاي چشم پوشی از منافع نامشروع دنیوي] برایتان باقی میگذارد، براي شما بهتر است. در این آیه هر چند مخاطب قوم شعیب هستند و منظور از "بقیه الله" سود و سرمایه حلال و یا پاداش الهی است؛ ولی هرموجود نافع که از طرف خداوند براي بشر باقی مانده و مایه خیر و سعادت او گردد "بقیه الله" محسوب میشود. تمام پیامبران الهی و پیشوایان بزرگ "بقیه الله" اند.
🔸 تمام رهبران راستین که پس از مبارزه با یک دشمن سرسخت براي یک قوم و ملت باقی میماند، از این نظر "بقیه الله" اند...از آنجا که مهدي موعود علیه السلام آخرین پیشوا و بزرگترین رهبر انقلابی پس از قیام پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است، یکی از روشنترین مصادیق "بقیه الله" میباشد و از دیگران به این لقب شایستهتر است؛ بخصوص که تنها باقیمانده بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام است.
🔸در روایات و ادعیه و زیارات متعددي، ائمه اطهار علیهم السلام به عنوان "بقیه الله" توصیف شدهاند که براي نمونه به برخی از آنها اشاره میشود:
1.یک بار به دستور هشام بن عبدالملک امام باقر علیه السلام را به شام بردند، موقع مراجعت به مدینه هشام فرمان داد بازارها را بر
روي آن حضرت و همراهانش ببندند و از خوراك و آشامیدنی محروم باشند. چون به شهر مدینه رسیدند، مردم درِ شهر را بر
رویشان بستند و اصحاب آن حضرت از جهت کمبود آب و غذا به زحمت افتادند و به آن بزرگوار شکایت بردند.
امام باقر علیه السلام به بالاي کوهی که مشرِف به شهر بود رفت و با صداي بلند فرمود:
"اي اهل شهري که مردمانش ستمگرند!به خداوند سوگند من بقیۀاللّه هستم، خداوند فرمود: بقیۀاللّه برایتان بهتر است اگر ایمان دارید."
(الکافی، ج 1، ص 471 ، ح 5)
2.در زیارت "جامعه کبیره" امده:
" اَلسَّلامُ عَلَی الَائِمَۀِ … وَ بَقیَّۀِ اللَّهِ "
"سلام بر امامان ...و بقیه الله"...
(شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 609)
3.در دعای ندبه میخوانیم:
"أیْنَ بَقِیَّۀُاللَّهِ الَتی لا تَخْلُو مِنَالعِتْرَةِ الهادِیَۀِ "
" کجاست آن بقیۀاللّه که از عترت هدایتگر بیرون نیست"
(سید بن طاووس، الاقبال، ص 297)
4.در روایت است وقتی احمد بن اسحاق بن سعد اشعري محضر امام عسکري علیه السلام شرفیاب شد، درباره جانشین آن حضرت
سؤال کرد؛ حضرتش کودکی خردسال همچون قرص ماه به او نشان داد. احمد بن اسحاق پرسید:
آیا نشانهاي هست تا قلبم اطمینان یابد؟
آن کودك زبان گشود و با زبان عربی فصیح چنین فرمود:
"اَنَا بَقِیَّۀُ اللّهِ فِی اَرْضِهِ وَ المُنْتَقِمُ مِنْ اَعْدائِهِ فَلا تَطْلُبْ اَثَراً بَعْدَ عَیْنٍ یا احمد بن اِسْحاقَ"
"(من بقیۀالله بر روي زمین هستم و من منتقم از دشمنان اویم.
اي احمد بن اسحاق!
بعد از دیدن اثري طلب نکن."
@alvadossadegh
📝 "بقیه الله "
🔸واژه "بقیه" یعنی، باز مانده و پاینده و آنچه از چیزي باقی گذاشته شود و آن مصدري است که به جاي اسم فاعل یا اسم مفعول به کار میرود. ترکیب "بقیه الله" در قرآن مجید و روایات خاندان عصمت علیهم السلام آمده است. در قرآن فقط یک بار در داستان حضرت شعیب آمده است که پس از آنکه قوم خود را از کم فروشی نهی میکند، چنین فرماید:
🔸" بقیَّتُ اللّهِ خَیْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنینَ "(هود( 11 )، آیه 86 .)؛ یعنی، آنچه را که خداوند [در ازاي چشم پوشی از منافع نامشروع دنیوي] برایتان باقی میگذارد، براي شما بهتر است. در این آیه هر چند مخاطب قوم شعیب هستند و منظور از "بقیه الله" سود و سرمایه حلال و یا پاداش الهی است؛ ولی هرموجود نافع که از طرف خداوند براي بشر باقی مانده و مایه خیر و سعادت او گردد "بقیه الله" محسوب میشود. تمام پیامبران الهی و پیشوایان بزرگ "بقیه الله" اند.
🔸 تمام رهبران راستین که پس از مبارزه با یک دشمن سرسخت براي یک قوم و ملت باقی میماند، از این نظر "بقیه الله" اند...از آنجا که مهدي موعود علیه السلام آخرین پیشوا و بزرگترین رهبر انقلابی پس از قیام پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است، یکی از روشنترین مصادیق "بقیه الله" میباشد و از دیگران به این لقب شایستهتر است؛ بخصوص که تنها باقیمانده بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام است.
🔸در روایات و ادعیه و زیارات متعددي، ائمه اطهار علیهم السلام به عنوان "بقیه الله" توصیف شدهاند که براي نمونه به برخی از آنها اشاره میشود:
1.یک بار به دستور هشام بن عبدالملک امام باقر علیه السلام را به شام بردند، موقع مراجعت به مدینه هشام فرمان داد بازارها را بر
روي آن حضرت و همراهانش ببندند و از خوراك و آشامیدنی محروم باشند. چون به شهر مدینه رسیدند، مردم درِ شهر را بر
رویشان بستند و اصحاب آن حضرت از جهت کمبود آب و غذا به زحمت افتادند و به آن بزرگوار شکایت بردند.
امام باقر علیه السلام به بالاي کوهی که مشرِف به شهر بود رفت و با صداي بلند فرمود:
"اي اهل شهري که مردمانش ستمگرند!به خداوند سوگند من بقیۀاللّه هستم، خداوند فرمود: بقیۀاللّه برایتان بهتر است اگر ایمان دارید."
(الکافی، ج 1، ص 471 ، ح 5)
2.در زیارت "جامعه کبیره" امده:
" اَلسَّلامُ عَلَی الَائِمَۀِ … وَ بَقیَّۀِ اللَّهِ "
"سلام بر امامان ...و بقیه الله"...
(شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 609)
3.در دعای ندبه میخوانیم:
"أیْنَ بَقِیَّۀُاللَّهِ الَتی لا تَخْلُو مِنَالعِتْرَةِ الهادِیَۀِ "
" کجاست آن بقیۀاللّه که از عترت هدایتگر بیرون نیست"
(سید بن طاووس، الاقبال، ص 297)
4.در روایت است وقتی احمد بن اسحاق بن سعد اشعري محضر امام عسکري علیه السلام شرفیاب شد، درباره جانشین آن حضرت
سؤال کرد؛ حضرتش کودکی خردسال همچون قرص ماه به او نشان داد. احمد بن اسحاق پرسید:
آیا نشانهاي هست تا قلبم اطمینان یابد؟
آن کودك زبان گشود و با زبان عربی فصیح چنین فرمود:
"اَنَا بَقِیَّۀُ اللّهِ فِی اَرْضِهِ وَ المُنْتَقِمُ مِنْ اَعْدائِهِ فَلا تَطْلُبْ اَثَراً بَعْدَ عَیْنٍ یا احمد بن اِسْحاقَ"
"(من بقیۀالله بر روي زمین هستم و من منتقم از دشمنان اویم.
اي احمد بن اسحاق!
بعد از دیدن اثري طلب نکن."
@alvadossadegh
#احادیث
🔸طی صفا و مروه با حضرت صاحب الزمان (عج)
🔹 محمّد بن احمد بن خلف گفته :
که در مسجد منزلی معروف به عباسیه که با فسطاط مصر دو منزل فاصله داشت وارد شدیم، جوانتر ها به محض ورود براي انجام کارها متفرق شدند و من با یک جوان عجم در معبد ماندیم، در گوشهاي ازمسجد پیرمردي را دیدم که بسیار مشغول تسبیح خداوند بود. وقتی که ظهر شد، در اوّل وقت نمازم را اقامه کردم و گفتم غذا بیاورند واز پیرمرد خواهش کردم که با من غذا میل کند، او هم در خواستم را پذیرفت.وقتی که غذا را خوردیم، از نام خودش و نام پدرش و شهر و حرفه اش سؤال کردم، متذکر شد که اسمش محمّد بن عبداللَّه و از اهل شهر قم است،سی سال در جست و جوي حقّ در شهرها و سواحل دریاها سیر میکند و حدود بیست سال در مکه و مدینه زندگی کرده و پیگیراخبار و آثار بوده است. در سال 273 ه.ق به طواف بیت اللَّه رفته و بعد از طواف و در مقام ابراهیم نماز خوانده و خواب چشمش را ربوده است، [ناگهان]صداي دلنشین دعایی که تا آن وقت نشنیده بود او را از خواب بیدار کرده است. [و ادامه ماجرا را خودش] گفت: با دقت به دعا خوان نگاه کردم، دیدم جوانی گندمگون است که در زیبایی صورت و اعتدال قد و قامت، نظیر او را ندیده بودم. بعد [از اتمام دعا]اقامه نماز کرده و از بیت اللَّه خارج شد و مشغول سعی بین صفا و مروه گردید، من هم پشت سرش رفتم، به دلم افتاده بود که او صاحب الزمانعلیه السلام است. وقتی که از سعی فارغ شد، به قصد یکی از دره هاي کوه حرکت کرد و من هم پشت سرش حرکت کردم. وقتی که به نزدیکی او رسیدم، یکدفعه با مرد سیاه تنومندي برخورد کردم، او به من اعتراض کرد و فریادي کشید که صدایی به آن هولناکی نشنیده بودم و از آن صدا ترسیدم [گفت😏 خدا به تو سلامتی بدهد، چه میخواهی؟ از ترس سر جایم ایستادم و در حالی که هنوز متحیر بودم، آن مرد سیاه از جلوي نظرم ناپدید شد. وقتی که توقفم در آن نقطه در حالت حیرت طولانی شد، از آنجا برگشتم و خودم را سرزنش میکردم که چرا با یک فریاد آن شخص سیاه برگشتم [و دنبال امام نرفتم]. پس از آن با خداي خودم خلوت کرده مشغول دعا شدم از خداوند خواستم که به حقّ پیامبر و اهل بیتعلیهم السلام سعی و تلاشم را [در یافتن امام زمانم] ضایع نکند و آنچه را که موجب ثبات قلب و ازدیاد بصیرتم میشود براي من ظاهر کند. دو سال از این ماجراگذشت، به زیارت قبر مطهر پیامبراکرمصلی الله علیه وآله مشرف شدم و در روضه مبارکه بین قبر و منبر نماز و دعا میخواندم.لحظهاي خواب چشمانم را ربود، در همین حین متوجّه شدم کسی مرا تکان میدهد، از خواب بیدار شدم دیدم همان مرد سیاه است، گفت: چه خبر؟ حالت چطور است؟ گفتم: الحمدللَّه شکر خدا، ولی از تو راضی نیستم و تو را مذمت میکنم. گفت: مرا مذمت نکن، چون من مأمور بودم که با تو آن گونه صحبت کنم، تحقیقاً تو در آن وقت خیر بسیاري را درك کردي، جان و نفست را پاکیزه کن و به واسطه آنچه که دیدهاي شکر خدا را به جا بیاور. فلانی چه کرد؟ و اسم یکی از دوستان و برادران مستبصر که شیعه شده بود را برد. گفتم: در برقه است. گفت: درست گفتی، از فلانی چه خبر؟ و نام یکی از دوستانم را برد که بسیار اهل عبادت و دیانت و با بصیرت بود. گفتم: اسکندریه است. همین طور تعدادي ازبرادران دینی من را پرسید. بعد اسم عجیبی را به زبان آورده و گفت: نقفور چه میکند؟ گفتم: نمیشناسم. گفت: چگونه میخواهی بشناسی در حالی که او اهل روم است و خداوند او را هدایت فرموده و براي یاري کردن دین از قسطنطنیه قیام میکند.بعد از مرد دیگري پرسید، گفتم: نمیشناسم. گفت: این مرد اهل هیت بوده و از یاران مولاي من است. نزد دوستانت برو و به آنها بگو: امیدواریم که خداوند متعال براي یاري کردن مستضعفین و انتقام کشیدن از ستمگران اذن و اجازه بدهد. من تعدادي از اصحاب و دوستانم را ملاقات کردم و پیامی را که به من سپرده شده بود برایشان ادا کرده و ابلاغ نمودم و حالا بر میگردم و تو را نصیحت میکنم که کارهایی را که موجب سنگینی پشت تو شده و جسم و جانت را به سختی میاندازد مرتکب نشو،خودت را فقط مشغول اطاعت از پروردگار کن، که ان شاء اللَّه امر [ظهور]نزدیک است. [محمّد بن احمد بن خلف میگوید😏 به خزانه دارم دستور دادم که پنجاه دینار حاضر کند و از پیرمرد خواهش کردم که آن را بپذیرد. پیرمرد گفت: اي برادر!خداوند بر من حرام کرده که از تو چیزي را بگیرم که نیازي به آن ندارم، به همان ترتیبی که برایم حلال کرده است آنچه را که نیازمندم از تو بگیرم و قبول کنم. به او گفتم: آیا غیر از من، از اصحاب و یاران سلطان ماجراي تو را شنیده است؟ گفت: بله، برادرت احمد بن حسین همدانی که به آذربایجان تبعید شده بود، از من شنید و به امید اینکه آنچه را که من دیدهام او هم ببیند اجازه خواست که حجّ به جا آورد. حجّ را به جا آورد ولی در همان سال به دست ذکرویۀ بن مهرویه کشته شد. از هم جدا شدیم و من به سرحد و نزدیک مرز برگشتم.
🔸طی صفا و مروه با حضرت صاحب الزمان (عج)
🔹 محمّد بن احمد بن خلف گفته :
که در مسجد منزلی معروف به عباسیه که با فسطاط مصر دو منزل فاصله داشت وارد شدیم، جوانتر ها به محض ورود براي انجام کارها متفرق شدند و من با یک جوان عجم در معبد ماندیم، در گوشهاي ازمسجد پیرمردي را دیدم که بسیار مشغول تسبیح خداوند بود. وقتی که ظهر شد، در اوّل وقت نمازم را اقامه کردم و گفتم غذا بیاورند واز پیرمرد خواهش کردم که با من غذا میل کند، او هم در خواستم را پذیرفت.وقتی که غذا را خوردیم، از نام خودش و نام پدرش و شهر و حرفه اش سؤال کردم، متذکر شد که اسمش محمّد بن عبداللَّه و از اهل شهر قم است،سی سال در جست و جوي حقّ در شهرها و سواحل دریاها سیر میکند و حدود بیست سال در مکه و مدینه زندگی کرده و پیگیراخبار و آثار بوده است. در سال 273 ه.ق به طواف بیت اللَّه رفته و بعد از طواف و در مقام ابراهیم نماز خوانده و خواب چشمش را ربوده است، [ناگهان]صداي دلنشین دعایی که تا آن وقت نشنیده بود او را از خواب بیدار کرده است. [و ادامه ماجرا را خودش] گفت: با دقت به دعا خوان نگاه کردم، دیدم جوانی گندمگون است که در زیبایی صورت و اعتدال قد و قامت، نظیر او را ندیده بودم. بعد [از اتمام دعا]اقامه نماز کرده و از بیت اللَّه خارج شد و مشغول سعی بین صفا و مروه گردید، من هم پشت سرش رفتم، به دلم افتاده بود که او صاحب الزمانعلیه السلام است. وقتی که از سعی فارغ شد، به قصد یکی از دره هاي کوه حرکت کرد و من هم پشت سرش حرکت کردم. وقتی که به نزدیکی او رسیدم، یکدفعه با مرد سیاه تنومندي برخورد کردم، او به من اعتراض کرد و فریادي کشید که صدایی به آن هولناکی نشنیده بودم و از آن صدا ترسیدم [گفت😏 خدا به تو سلامتی بدهد، چه میخواهی؟ از ترس سر جایم ایستادم و در حالی که هنوز متحیر بودم، آن مرد سیاه از جلوي نظرم ناپدید شد. وقتی که توقفم در آن نقطه در حالت حیرت طولانی شد، از آنجا برگشتم و خودم را سرزنش میکردم که چرا با یک فریاد آن شخص سیاه برگشتم [و دنبال امام نرفتم]. پس از آن با خداي خودم خلوت کرده مشغول دعا شدم از خداوند خواستم که به حقّ پیامبر و اهل بیتعلیهم السلام سعی و تلاشم را [در یافتن امام زمانم] ضایع نکند و آنچه را که موجب ثبات قلب و ازدیاد بصیرتم میشود براي من ظاهر کند. دو سال از این ماجراگذشت، به زیارت قبر مطهر پیامبراکرمصلی الله علیه وآله مشرف شدم و در روضه مبارکه بین قبر و منبر نماز و دعا میخواندم.لحظهاي خواب چشمانم را ربود، در همین حین متوجّه شدم کسی مرا تکان میدهد، از خواب بیدار شدم دیدم همان مرد سیاه است، گفت: چه خبر؟ حالت چطور است؟ گفتم: الحمدللَّه شکر خدا، ولی از تو راضی نیستم و تو را مذمت میکنم. گفت: مرا مذمت نکن، چون من مأمور بودم که با تو آن گونه صحبت کنم، تحقیقاً تو در آن وقت خیر بسیاري را درك کردي، جان و نفست را پاکیزه کن و به واسطه آنچه که دیدهاي شکر خدا را به جا بیاور. فلانی چه کرد؟ و اسم یکی از دوستان و برادران مستبصر که شیعه شده بود را برد. گفتم: در برقه است. گفت: درست گفتی، از فلانی چه خبر؟ و نام یکی از دوستانم را برد که بسیار اهل عبادت و دیانت و با بصیرت بود. گفتم: اسکندریه است. همین طور تعدادي ازبرادران دینی من را پرسید. بعد اسم عجیبی را به زبان آورده و گفت: نقفور چه میکند؟ گفتم: نمیشناسم. گفت: چگونه میخواهی بشناسی در حالی که او اهل روم است و خداوند او را هدایت فرموده و براي یاري کردن دین از قسطنطنیه قیام میکند.بعد از مرد دیگري پرسید، گفتم: نمیشناسم. گفت: این مرد اهل هیت بوده و از یاران مولاي من است. نزد دوستانت برو و به آنها بگو: امیدواریم که خداوند متعال براي یاري کردن مستضعفین و انتقام کشیدن از ستمگران اذن و اجازه بدهد. من تعدادي از اصحاب و دوستانم را ملاقات کردم و پیامی را که به من سپرده شده بود برایشان ادا کرده و ابلاغ نمودم و حالا بر میگردم و تو را نصیحت میکنم که کارهایی را که موجب سنگینی پشت تو شده و جسم و جانت را به سختی میاندازد مرتکب نشو،خودت را فقط مشغول اطاعت از پروردگار کن، که ان شاء اللَّه امر [ظهور]نزدیک است. [محمّد بن احمد بن خلف میگوید😏 به خزانه دارم دستور دادم که پنجاه دینار حاضر کند و از پیرمرد خواهش کردم که آن را بپذیرد. پیرمرد گفت: اي برادر!خداوند بر من حرام کرده که از تو چیزي را بگیرم که نیازي به آن ندارم، به همان ترتیبی که برایم حلال کرده است آنچه را که نیازمندم از تو بگیرم و قبول کنم. به او گفتم: آیا غیر از من، از اصحاب و یاران سلطان ماجراي تو را شنیده است؟ گفت: بله، برادرت احمد بن حسین همدانی که به آذربایجان تبعید شده بود، از من شنید و به امید اینکه آنچه را که من دیدهام او هم ببیند اجازه خواست که حجّ به جا آورد. حجّ را به جا آورد ولی در همان سال به دست ذکرویۀ بن مهرویه کشته شد. از هم جدا شدیم و من به سرحد و نزدیک مرز برگشتم.
سال بعد به حجّ رفتم و در مدینه مردي به نام طاهر را ملاقات کردم که از اولاد و نوادگان حسین اصغر [فرزند امام سجادعلیه السلام] بود، گفته میشد که در مورد این امر [مسأله صاحب الزمانعلیه السلام] چیزهایی میداند. دنبال او رفتم تا [پیدایش کرده و]با او انس گرفتم و او هم به من اطمینان کرد، و متوجّه صحّت اعتقاد من شد. به او عرض کردم: اي پسر رسول خداصلی الله علیه وآله! تو را به حقّ پدران و اجداد طاهرینت علیهم السلام قسم میدهم که مرا در خصوص علم به این امر [مسأله صاحب الزمانعلیه السلام] مثل خودت کنی. چون کسی که مورد وثوق و اطمینان شما است نزد من گواهی داده و به من اطلاع داده است که به خاطر اعتقاد و مذهبم [یعنی مذهب شیعه اثنی عشري] قاسم بن عبداللَّه بن سلیمان بن وهب قصد کشتن مرا دارد و بارها به کشتن من تشویق و ترغیب شده است، امّا خداوند مرا از دست او نجات داده است. طاهر گفت: اي برادر! آنچه را که از من میشنوي در این کوهها مخفی کن، عجایب را کسانی میبینند که زاد و توشه را در تاریکی شب حمل کرده و به محلهایی که میشناسند ببرند و ما را از جست و جو و تفتیش نهی کرد. پس طاهر را ترك کرده و برگشتم.
◀️غیبت طوسی،فصل سوم،ح224
http://www.alvadossadegh.com/fa/%D8%A2%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D8%A7%D8%AD%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AB.html
@alvadossadegh
◀️غیبت طوسی،فصل سوم،ح224
http://www.alvadossadegh.com/fa/%D8%A2%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D8%A7%D8%AD%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AB.html
@alvadossadegh
وعده صادق
صفحه اصلی
الوعد الصادق - وعده صادق پایگاه اصلاع رسانی مهدویت - فراماسونری - دشمن شناسی - ظهور امام زمان (ع) - مهدی موعود - مهدویت - دجال آخرالزمان
#احادیث
🔸حضرت صاحب الزمان (عج) اقامه کننده ی نماز بر پیکر پدر
🔹
احمد بن عبداللَّه هاشمی، از اولاد عباس، گفته است:
روز شهادت امام حسن عسکريعلیه السلام به سرّ من رأي رفتم.جنازه حضرت را بیرون آوردند و در جایی [از منزل] قرار دادند، ما سی و نه نفر بودیم که نشسته و منتظر بودیم، تا اینکه پسربچه اي حدود ده ساله با پاي برهنه و در حالی که ردایی را روي سرش کشیده بود از خانه بیرون آمد. همین که او خارج شد، ما از شدت هیبت و عظمتش و بدون اینکه او را بشناسیم همگی به احترامش برخاستیم، او جلو ایستاد و مردم هم پشت سرش صف کشیدند و با او به پیکر پاك امام حسن عسکريعلیه السلام نماز گزاردند. سپس حرکت کرده و داخل خانه شد، غیر از خانهاي که از آن خارج شده بود. ابو عبداللَّه همدانی گفته است: در شهر مراغه مردي ازاهل تبریز را که نامش ابراهیم بن محمّد تبریزي بود ملاقات کردم، او هم مثل این حدیث را بدون کم و زیاد نقل کرد. راوي میگوید که از همدانی پرسیدم: منظور از پسر بچه عشّاري چیست؟ آیا از نظر قد است [یعنی پسري که قدش ده وجب است] یا اینکه از نظر سن است؟ چرا که ولادت حضرت در سال 256 ه.ق واقع شده و شهادت امام ابومحمّد عسکريعلیه السلام در سال260 ه.ق اتفاق افتاده است؛ یعنی چهارسال پس از ولادت حضرت صاحب الزمانعلیه السلام. همدانی گفت: من نمیدانم که منظورش کدام یکی از این دو معنی بوده است، من به همین ترتیب شنیدم. البته پیرمردي که با او بود و خوش فهم و صاحب علم وروایت و از اهل شهر بوده گفت: منظور عشّاري القد است [یعنی قدش به اندازه ده وجب است].
◀️غیبت طوسی،فصل سوم،ح226
http://www.alvadossadegh.com/fa/%D8%A2%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D8%A7%D8%AD%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AB.html
@alvadossadegh
🔸حضرت صاحب الزمان (عج) اقامه کننده ی نماز بر پیکر پدر
🔹
احمد بن عبداللَّه هاشمی، از اولاد عباس، گفته است:
روز شهادت امام حسن عسکريعلیه السلام به سرّ من رأي رفتم.جنازه حضرت را بیرون آوردند و در جایی [از منزل] قرار دادند، ما سی و نه نفر بودیم که نشسته و منتظر بودیم، تا اینکه پسربچه اي حدود ده ساله با پاي برهنه و در حالی که ردایی را روي سرش کشیده بود از خانه بیرون آمد. همین که او خارج شد، ما از شدت هیبت و عظمتش و بدون اینکه او را بشناسیم همگی به احترامش برخاستیم، او جلو ایستاد و مردم هم پشت سرش صف کشیدند و با او به پیکر پاك امام حسن عسکريعلیه السلام نماز گزاردند. سپس حرکت کرده و داخل خانه شد، غیر از خانهاي که از آن خارج شده بود. ابو عبداللَّه همدانی گفته است: در شهر مراغه مردي ازاهل تبریز را که نامش ابراهیم بن محمّد تبریزي بود ملاقات کردم، او هم مثل این حدیث را بدون کم و زیاد نقل کرد. راوي میگوید که از همدانی پرسیدم: منظور از پسر بچه عشّاري چیست؟ آیا از نظر قد است [یعنی پسري که قدش ده وجب است] یا اینکه از نظر سن است؟ چرا که ولادت حضرت در سال 256 ه.ق واقع شده و شهادت امام ابومحمّد عسکريعلیه السلام در سال260 ه.ق اتفاق افتاده است؛ یعنی چهارسال پس از ولادت حضرت صاحب الزمانعلیه السلام. همدانی گفت: من نمیدانم که منظورش کدام یکی از این دو معنی بوده است، من به همین ترتیب شنیدم. البته پیرمردي که با او بود و خوش فهم و صاحب علم وروایت و از اهل شهر بوده گفت: منظور عشّاري القد است [یعنی قدش به اندازه ده وجب است].
◀️غیبت طوسی،فصل سوم،ح226
http://www.alvadossadegh.com/fa/%D8%A2%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D8%A7%D8%AD%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AB.html
@alvadossadegh
وعده صادق
صفحه اصلی
الوعد الصادق - وعده صادق پایگاه اصلاع رسانی مهدویت - فراماسونری - دشمن شناسی - ظهور امام زمان (ع) - مهدی موعود - مهدویت - دجال آخرالزمان
#احادیث
🔸اعمال حج حضرت بقیه الله (عج) به زبان ابی نعیم محمد بن احمد انصاری
🔹 ابی نعیم محمدبن احمد انصاري گفته:
انصاري گفته: در مکّه معظمه نزدیک مستجار بودم و حدود سی نفر هم که به جز محمدبن قاسم علوي هیچ کدامشان صاحب اخلاق نبودند در آنجا حاضر بودند. روز ششم ذي حجّه سال 293 ه.ق در آنجا حاضر بودیم، ناگهان جوانی که با دو قطعه پارچه [حوله] احرام بسته بود و دو کفش در دست داشت از طواف خارج شد، همین که او را دیدیم از هیبت و صلابتش همگی بلند شدیم و حتی یک نفر هم نشسته نبود، سلام کرد و بین ما نشست و ما هم در اطراف او نشستیم. بعد به راست و چپ نگاه کرد و گفت: آیا میدانید که ابا عبداللَّهعلیه السلام در دعاي الحاح چه میفرمود؟ گفتیم: چه میفرمود؟گفت حضرت فرمودند : "پروردگارا! از تو به نامت سؤال و خواهش میکنم، آن نامی که آسمان و زمین را به واسطه آن برپا میداري، و با آن حقّ و باطل را از هم جدا میکنی، و امور پراکنده را به وسیله آن جمع میکنی، و چیزهایی که جمع شده و فراهم آمده را پراکنده میفرمایی، عدد ریگها و وزن کوهها و پیمانه دریاها را به آن شمرده اي، که صلوات بر محمّد و آل محمّد بفرستی و در امرم فرج و گشایشی برایم ایجاد کنی."بعد از آن برخاست و مشغول طواف شد، و ما هم به احترام ایشان برخاستیم، تا اینکه طوافش تمام شد و رفت. ما هم فراموش کردیم که آن ماجرا را ذکر کنیم و اینکه بگوییم که او کیست؟ و کلامش چه بود؟ تا اینکه فرداي همان روز و در همان وقت، همان مرد از طواف نزد ما آمد. ما هم مثل روز گذشته از جا بلند شدیم، آمد و وسط ما نشست، به راست و چپ نگاه کرد و گفت: آیا میدانید که امیرالمؤمنینعلیه السلام بعد از نماز واجب چه میگفت؟ گفتیم: چه میگفت؟ گفت: حضرت عرضه میداشتند :" ایا!] صداها به ] طرف تو بلند میشود، و دعاي دعا کنندگان به سوي توست، چهره هاي خلق براي تو و در پیشگاه تو خوار و ذلیل میشوند، و گردنها براي تو خاضع میشوند، و حکم کردن درباره اعمال با توست؛ اي بهترین کسی که از او درخواست میشود، و اي بهترین
عطا کننده، اي خداي صادق و راستگو، اي خالق عالم، اي کسی که از وعده خود تخلف نمیکند، و اي کسی که دستور داده است تا مردم دعا کنند و اجابت آن را وعده فرموده! اي آن که گفته است: " مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم."اي کسی که به پیامبرش فرموده است: " اگر بندگان من مرا از تو بپرسند به ایشان بگو که به آنها نزدیکم و دعاي دعا کننده را هر وقت که مرا بخواند قبول میکنم، پس اجابت دعا را از من طلب کنند و به من ایمان بیاورند تا اینکه هدایت شوند." و اي کسی که گفته است:" اي بندگان گنهکار من که در گناه کردن اسراف کردهاید، از رحمت الهی ناامید و مأیوس نشوید، زیرا که خداوند عالم همه گناهان را میآمرزد و او بخشنده و رحم کننده است." [خدایا] لبیک، در مقام خدمتگزاري و بندگی تو هستم، اینک در پیش روي تو با اسراف و گنهکاري ایستادهام و تو خود گفتی که " از رحمت خداوندي ناامید نشوید که خداوند همه گناهان را میبخشد." آنگاه به سمت راست و چپ نگاه کرد و پس از اداي فقرات این دعا فرمود: آیا میدانید که امیرالمؤمنینعلیه السلام در سجده شکر چه میگفت؟ گفتیم: چه میگفتند؟ گفت: ایشان عرض میکردند: "اي آن که بسیاري عطا و بخشش بر او نمیافزاید إلّا وسعت و بخشش را، اي آنکه خزانه او به بخشیدن تمام نمیشود، اي کسی که خزاین آسمانها و زمین براي اوست،اي کسی که گنجینههاي او دقیق و جلیل است! و تمامی ندارد، [خدایا] بديهاي من تو را از احسانت باز ندارد. با من آن گونه رفتار میکنی که اهل آن هستی، چون تو اهل سخا و کرم و بخشش و گذشتی. اي پروردگار، اي خداوند! با من آن گونه که من هستم رفتار نکن، من اهل عقوبت بوده و استحقاق آن را دارم، عذر و حجّتی ندارم، همه گناهانم را براي تو اقرار میکنم و به آنها اعتراف میکنم تا مرا ببخشی، در حالی که تو از من به آنها دانا تري. [خدایا] با هر گناهی که مرتکب شدهام و با هر عمل بدي که انجام دادهام، به سوي تو بر میگردم. پروردگارا مرا بیامرز و از گناهانم درگذر و از آنچه که از اعمال بدم میدانی گذشت کن که تحقیقاً تو خیلی عزیز و کریم هستی."بعد بلند شد و وارد بر طواف شد، ما هم به احترامش بلند شدیم. فرداي آن روز در همان وقت برگشت، مثل روزهاي گذشته براي استقبال از ایشان بلند شدیم. در وسط جمع ما نشست و به راست و چپ نگاه کرد و گفت: علی بن الحسین سیّد العابدینعلیه السلام در این محل - با دست به حجر اسماعیل و زیر ناودان کعبه اشاره کرد - و در سجده میفرمودند :" {خداوندا}بنده کوچک تو درب خانه توست، مسکین و محتاج رحمت تو درب خانه توست، فقیر تو درب خانه توست، درخواست کننده احسان تو درب خانه توست و از تو چیزي را میخواهد که هیچ کس قادر نیست آن را عطا کند به غیر تو." بعد به چپ و راست نگاه کرد و متوجّه محمّد بن قاسم شد که در بین ما بود و گفت: اي محمّد بن قاسم!
🔸اعمال حج حضرت بقیه الله (عج) به زبان ابی نعیم محمد بن احمد انصاری
🔹 ابی نعیم محمدبن احمد انصاري گفته:
انصاري گفته: در مکّه معظمه نزدیک مستجار بودم و حدود سی نفر هم که به جز محمدبن قاسم علوي هیچ کدامشان صاحب اخلاق نبودند در آنجا حاضر بودند. روز ششم ذي حجّه سال 293 ه.ق در آنجا حاضر بودیم، ناگهان جوانی که با دو قطعه پارچه [حوله] احرام بسته بود و دو کفش در دست داشت از طواف خارج شد، همین که او را دیدیم از هیبت و صلابتش همگی بلند شدیم و حتی یک نفر هم نشسته نبود، سلام کرد و بین ما نشست و ما هم در اطراف او نشستیم. بعد به راست و چپ نگاه کرد و گفت: آیا میدانید که ابا عبداللَّهعلیه السلام در دعاي الحاح چه میفرمود؟ گفتیم: چه میفرمود؟گفت حضرت فرمودند : "پروردگارا! از تو به نامت سؤال و خواهش میکنم، آن نامی که آسمان و زمین را به واسطه آن برپا میداري، و با آن حقّ و باطل را از هم جدا میکنی، و امور پراکنده را به وسیله آن جمع میکنی، و چیزهایی که جمع شده و فراهم آمده را پراکنده میفرمایی، عدد ریگها و وزن کوهها و پیمانه دریاها را به آن شمرده اي، که صلوات بر محمّد و آل محمّد بفرستی و در امرم فرج و گشایشی برایم ایجاد کنی."بعد از آن برخاست و مشغول طواف شد، و ما هم به احترام ایشان برخاستیم، تا اینکه طوافش تمام شد و رفت. ما هم فراموش کردیم که آن ماجرا را ذکر کنیم و اینکه بگوییم که او کیست؟ و کلامش چه بود؟ تا اینکه فرداي همان روز و در همان وقت، همان مرد از طواف نزد ما آمد. ما هم مثل روز گذشته از جا بلند شدیم، آمد و وسط ما نشست، به راست و چپ نگاه کرد و گفت: آیا میدانید که امیرالمؤمنینعلیه السلام بعد از نماز واجب چه میگفت؟ گفتیم: چه میگفت؟ گفت: حضرت عرضه میداشتند :" ایا!] صداها به ] طرف تو بلند میشود، و دعاي دعا کنندگان به سوي توست، چهره هاي خلق براي تو و در پیشگاه تو خوار و ذلیل میشوند، و گردنها براي تو خاضع میشوند، و حکم کردن درباره اعمال با توست؛ اي بهترین کسی که از او درخواست میشود، و اي بهترین
عطا کننده، اي خداي صادق و راستگو، اي خالق عالم، اي کسی که از وعده خود تخلف نمیکند، و اي کسی که دستور داده است تا مردم دعا کنند و اجابت آن را وعده فرموده! اي آن که گفته است: " مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم."اي کسی که به پیامبرش فرموده است: " اگر بندگان من مرا از تو بپرسند به ایشان بگو که به آنها نزدیکم و دعاي دعا کننده را هر وقت که مرا بخواند قبول میکنم، پس اجابت دعا را از من طلب کنند و به من ایمان بیاورند تا اینکه هدایت شوند." و اي کسی که گفته است:" اي بندگان گنهکار من که در گناه کردن اسراف کردهاید، از رحمت الهی ناامید و مأیوس نشوید، زیرا که خداوند عالم همه گناهان را میآمرزد و او بخشنده و رحم کننده است." [خدایا] لبیک، در مقام خدمتگزاري و بندگی تو هستم، اینک در پیش روي تو با اسراف و گنهکاري ایستادهام و تو خود گفتی که " از رحمت خداوندي ناامید نشوید که خداوند همه گناهان را میبخشد." آنگاه به سمت راست و چپ نگاه کرد و پس از اداي فقرات این دعا فرمود: آیا میدانید که امیرالمؤمنینعلیه السلام در سجده شکر چه میگفت؟ گفتیم: چه میگفتند؟ گفت: ایشان عرض میکردند: "اي آن که بسیاري عطا و بخشش بر او نمیافزاید إلّا وسعت و بخشش را، اي آنکه خزانه او به بخشیدن تمام نمیشود، اي کسی که خزاین آسمانها و زمین براي اوست،اي کسی که گنجینههاي او دقیق و جلیل است! و تمامی ندارد، [خدایا] بديهاي من تو را از احسانت باز ندارد. با من آن گونه رفتار میکنی که اهل آن هستی، چون تو اهل سخا و کرم و بخشش و گذشتی. اي پروردگار، اي خداوند! با من آن گونه که من هستم رفتار نکن، من اهل عقوبت بوده و استحقاق آن را دارم، عذر و حجّتی ندارم، همه گناهانم را براي تو اقرار میکنم و به آنها اعتراف میکنم تا مرا ببخشی، در حالی که تو از من به آنها دانا تري. [خدایا] با هر گناهی که مرتکب شدهام و با هر عمل بدي که انجام دادهام، به سوي تو بر میگردم. پروردگارا مرا بیامرز و از گناهانم درگذر و از آنچه که از اعمال بدم میدانی گذشت کن که تحقیقاً تو خیلی عزیز و کریم هستی."بعد بلند شد و وارد بر طواف شد، ما هم به احترامش بلند شدیم. فرداي آن روز در همان وقت برگشت، مثل روزهاي گذشته براي استقبال از ایشان بلند شدیم. در وسط جمع ما نشست و به راست و چپ نگاه کرد و گفت: علی بن الحسین سیّد العابدینعلیه السلام در این محل - با دست به حجر اسماعیل و زیر ناودان کعبه اشاره کرد - و در سجده میفرمودند :" {خداوندا}بنده کوچک تو درب خانه توست، مسکین و محتاج رحمت تو درب خانه توست، فقیر تو درب خانه توست، درخواست کننده احسان تو درب خانه توست و از تو چیزي را میخواهد که هیچ کس قادر نیست آن را عطا کند به غیر تو." بعد به چپ و راست نگاه کرد و متوجّه محمّد بن قاسم شد که در بین ما بود و گفت: اي محمّد بن قاسم!
تو بر خیري ان شاء اللَّه - محمّد بن قاسم معتقد به وجود مبارك حجّت بن الحسن علیه السلام بود -. بعد برخاسته و وارد طواف شد و کسی از ما باقی نماند مگر اینکه این دعاها را یاد گرفت و به او الهام شد ولی فراموش کردیم که از احوال او با همدیگر مذاکره کنیم مگر در روز آخر. ابو علی محمودي به ما گفت: اي جماعت! این مرد را میشناسید؟ به خدا قسم که او صاحب زمان شماست. گفتیم: اي ابا علی! چگونه این مسأله را متوجّه شدي؟ سپس یادآوري کرد که هفت سال در مکه توقف کرده و دعا نموده است و از خداوند خواسته تا به زیارت صاحب الزمانعلیه السلام شرفیاب شود.ابوعلی گفت: [بعد از هفت سال] در عصر روز عرفه ناگهان همین مرد را دیدم که دعا میکرد.از او پرسیدم: این دعا از کیست؟ گفت: از مردم است. گفتم: از کدام مردم؟ گفت: از مردم عرب. گفتم: از کدام عربها؟ گفت: از شریفترین آنها. گفتم: شریفترین عربها چه کسی است؟ گفت: بنی هاشم. گفتم: از کدام بنی هاشم؟ گفت: از عالیترین وبالاترین آنها از جهت مقام و شخصیت. گفتم: از نسل چه کسی؟ گفت: کسی که سرهاي دشمنان را شکافت و وقتی که مردم درخواب بودند، به مسکین و فقیر طعام میداد و نماز میخواند. متوجّه شدم که او علوي است و به همین دلیل به او علاقمند شدم،سپس از جلو چشمم ناپدید شد و نفهمیدم که چگونه رفت. از کسانی که در اطراف او بودند پرسیدم که این علوي را میشناسید؟گفتند: بله، او همه ساله پاي پیاده با ما حجّ به جا میآورد. گفتم: سبحان اللَّه! به خدا اثر پیاده روي را در او نمیبینم. به مزدلفه برگشتم، امّا از فراق او ناراحت و غمگین بودم، آن شب را خوابیدم، در عالم خواب به محضر رسول خداصلی الله علیه وآله رسیدم.حضرت به من فرمودند: اي احمد! کسی را که در طلبش بودي دیدي؟ عرض کردم: اوکیست اي آقاي من؟ فرمودند: همان کسی که عصر دیدي صاحب زمان تو بود. راوي میگوید: وقتی این حرفها را از ابو علی محمودي شنیدیم، او را عتاب کرده و با تندي گفتیم: چرا پیش از این ما را به این ماجرا آگاه نکردهاي؟ ابو علی متذکر شد که تا وقتی براي ما نقل کرده بود این ماجرا را فراموش کرده است. همچنین جماعتی از ابو محمّد هارون بن موسی تلعکبري، از ابو علی محمّد بن همام، از جعفر بن محمّد بن مالک کوفی، از محمّد بن جعفر بن عبداللَّه، از ابو نعیم محمّد بن انصاري این حدیث را تماماً نقل کردهاند.
◀️غیبت طوسی،فصل سوم،ح227
http://www.alvadossadegh.com/fa/%D8%A2%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D8%A7%D8%AD%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AB.html
@alvadossadegh
◀️غیبت طوسی،فصل سوم،ح227
http://www.alvadossadegh.com/fa/%D8%A2%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D8%A7%D8%AD%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AB.html
@alvadossadegh
وعده صادق
صفحه اصلی
الوعد الصادق - وعده صادق پایگاه اصلاع رسانی مهدویت - فراماسونری - دشمن شناسی - ظهور امام زمان (ع) - مهدی موعود - مهدویت - دجال آخرالزمان
#اشعار_مهدوی
🌹نسل ما نسل ظهور است اگر ما خواهيم / اين زمان فصل حضور است اگر ما خواهيم
🔸
نسل ما نسل ظهور است اگر ما خواهيم
اين زمان فصل حضور است اگر ما خواهيم
گر که آماده شود لشگر حق او آيد
زين گذر وقت عبور است اگر ما خواهيم
وصل و ديدار خوش حضرت مولا تو بدان
نه چنان مبهم و دور است اگر ما خواهيم
رخ نمايد به جهان گر همه محرم باشيم
وقت آن نور و سرور است اگر ما خواهيم
وعده حق برسد تا که چو لايق بشويم
لطف او حد وفور است اگر ما خواهيم
http://www.alvadossadegh.com/fa/poem/poem-mahdi/102258.html
@alvadossadegh
🌹نسل ما نسل ظهور است اگر ما خواهيم / اين زمان فصل حضور است اگر ما خواهيم
🔸
نسل ما نسل ظهور است اگر ما خواهيم
اين زمان فصل حضور است اگر ما خواهيم
گر که آماده شود لشگر حق او آيد
زين گذر وقت عبور است اگر ما خواهيم
وصل و ديدار خوش حضرت مولا تو بدان
نه چنان مبهم و دور است اگر ما خواهيم
رخ نمايد به جهان گر همه محرم باشيم
وقت آن نور و سرور است اگر ما خواهيم
وعده حق برسد تا که چو لايق بشويم
لطف او حد وفور است اگر ما خواهيم
http://www.alvadossadegh.com/fa/poem/poem-mahdi/102258.html
@alvadossadegh
Alvadossadegh
نسل ما نسل ظهور است اگر ما خواهيم / اين زمان فصل حضور است اگر ما خواهيم
وعده صادق : پایگاه تخصصی مهدویت , فراماسونری و دشمن شناسی
#اخبار_مهدویت
📌ترسیم مهندسی دعا و افق عظیم خواسته ها در زیارت رجبیه بقیه الله(عج)
🔸یشتر و در بخش اول صحبت مان در بیان شرح فرازی از زیارت رجبیه گفتیم که فراز دوم این زیارت، صلوات بر پیامبر و آل پیامبر صل الله علیه وآله است. نقش صلوات و خواص آن اصولا یک بحث ویژه می طلبد. همین قدر بدانید که بسیاری از حجاب هایی که انسان گرفتار آن است به وسیله ی صلوات رفع می شود، دعاها و زیارات ماثور ما (دعاها و زیارت هایی که از امامان (ع) به ما رسیده) اغلب یا با صلوات شروع می شوند یا به صلوات ختم می شوند و این بیانگر اهمیت آن است که باعث اجابت دعاها و رفع حجاب ها و موانع می شود...
📎ادامه در لینک زیر...
http://www.alvadossadegh.com/fa/news/newss-2/102288.html
@alvadossadegh
📌ترسیم مهندسی دعا و افق عظیم خواسته ها در زیارت رجبیه بقیه الله(عج)
🔸یشتر و در بخش اول صحبت مان در بیان شرح فرازی از زیارت رجبیه گفتیم که فراز دوم این زیارت، صلوات بر پیامبر و آل پیامبر صل الله علیه وآله است. نقش صلوات و خواص آن اصولا یک بحث ویژه می طلبد. همین قدر بدانید که بسیاری از حجاب هایی که انسان گرفتار آن است به وسیله ی صلوات رفع می شود، دعاها و زیارات ماثور ما (دعاها و زیارت هایی که از امامان (ع) به ما رسیده) اغلب یا با صلوات شروع می شوند یا به صلوات ختم می شوند و این بیانگر اهمیت آن است که باعث اجابت دعاها و رفع حجاب ها و موانع می شود...
📎ادامه در لینک زیر...
http://www.alvadossadegh.com/fa/news/newss-2/102288.html
@alvadossadegh
Alvadossadegh
ترسیم مهندسی دعا و افق عظیم خواسته ها در زیارت رجبیه بقیه الله(عج)
وعده صادق : پایگاه تخصصی مهدویت , فراماسونری و دشمن شناسی
#مقالات_ظهور_غیبت
✏️ اولین سفیر امام زمان (عج)
🔸 در یازده سالگى به شرف خدمتگزارى حضرت هادى علیه السّلام نایل شده بود و همچون خانه زادى در خدمت آن حضرت قرار داشت .
پس از رحلت آن حضرت، در خدمت حضرت عسكرى علیه السّلام شرفیاب بود و از این سعادت برخوردار. و پس از آن حضرت ، نزدیكترین كس به وجود مقدس حضرت صاحب الامر بود و به افتخار نیابت خاص و سفارت ویژه آن حضرت منصوب گردید.
چنانکه میدانیم غیبت امام مهدی(عج) به دو دوره تقسیم میشود:«غیبت صغرا» و «غیبت کبرا»، غیبت صغرا از سال 260 هجری تا سال 329 در حدود 69 سال به طول انجامید در این دوران ارتباط شیعیان با امام(عج) به طور کلی قطع نبود، بلکه آنان به گونهای با امام(عج) ارتباط داشتند؛ به این صورت که مردم میتوانستند توسط نواب خاص سؤالات فقهی، کلامی و ... و دیگر مشکلات خویش را با امام در میان گذارند و از طریق آنها پاسخ امام (عج) را دریافت نمایند.
نخستین فرد ایشان جناب ابوعمرو عثمان بن سعید عمرى ...
📎ادامه در لینک زیر...
http://www.alvadossadegh.com/fa/article/mahdaviat/zohoor/102253.html
@alvadossadegh
✏️ اولین سفیر امام زمان (عج)
🔸 در یازده سالگى به شرف خدمتگزارى حضرت هادى علیه السّلام نایل شده بود و همچون خانه زادى در خدمت آن حضرت قرار داشت .
پس از رحلت آن حضرت، در خدمت حضرت عسكرى علیه السّلام شرفیاب بود و از این سعادت برخوردار. و پس از آن حضرت ، نزدیكترین كس به وجود مقدس حضرت صاحب الامر بود و به افتخار نیابت خاص و سفارت ویژه آن حضرت منصوب گردید.
چنانکه میدانیم غیبت امام مهدی(عج) به دو دوره تقسیم میشود:«غیبت صغرا» و «غیبت کبرا»، غیبت صغرا از سال 260 هجری تا سال 329 در حدود 69 سال به طول انجامید در این دوران ارتباط شیعیان با امام(عج) به طور کلی قطع نبود، بلکه آنان به گونهای با امام(عج) ارتباط داشتند؛ به این صورت که مردم میتوانستند توسط نواب خاص سؤالات فقهی، کلامی و ... و دیگر مشکلات خویش را با امام در میان گذارند و از طریق آنها پاسخ امام (عج) را دریافت نمایند.
نخستین فرد ایشان جناب ابوعمرو عثمان بن سعید عمرى ...
📎ادامه در لینک زیر...
http://www.alvadossadegh.com/fa/article/mahdaviat/zohoor/102253.html
@alvadossadegh
Alvadossadegh
نخستین سفیر امام زمان(عج)
وعده صادق : پایگاه تخصصی مهدویت , فراماسونری و دشمن شناسی
#اخبار_مهدویت
📌این دعا ما را مشمول دعای ولیعصر (عج) می کند!
🔸این دعا، دعای «صلوات» نام دارد و در کتاب «الغیبه» شیخ اجل «ابوجعفر طوسی» از حضرت صاحب الامر علیه السلام روایت کرده و حکایتی طولانی دارد که به منظور رعایت اختصار بیان نشده است. این دعای شریف از دعاهای ارزنده ای است که شایسته است به آن مداومت شود و در هر وقت و هنگام بر خواندش مواظبت گردد، به ویژه اوقاتی که به مولایمان صاحب الزمان علیه السلام اختصاص بیشتری دارد، مانند شب نیمه ی شعبان، روز نیمه ی آن و شب و روز جمعه و شاید از همین روی باشد که مولف کتاب «جمال الصالحین» این دعا را از اعمال آن شب برشمرده، با این که ظاهر روایت آن است که به وقت معینی اختصاص ندارد، بلکه برای مطلق اوقات وارد شده است و سید اجل، علی بن طاووس در کتاب «جمال الاسبوع» آن را در اعمال روز جمعه یاد کرده است...
📎ادامه در لینک زیر...
http://www.alvadossadegh.com/fa/news/newss-2/102277.html
@alvadossadegh
📌این دعا ما را مشمول دعای ولیعصر (عج) می کند!
🔸این دعا، دعای «صلوات» نام دارد و در کتاب «الغیبه» شیخ اجل «ابوجعفر طوسی» از حضرت صاحب الامر علیه السلام روایت کرده و حکایتی طولانی دارد که به منظور رعایت اختصار بیان نشده است. این دعای شریف از دعاهای ارزنده ای است که شایسته است به آن مداومت شود و در هر وقت و هنگام بر خواندش مواظبت گردد، به ویژه اوقاتی که به مولایمان صاحب الزمان علیه السلام اختصاص بیشتری دارد، مانند شب نیمه ی شعبان، روز نیمه ی آن و شب و روز جمعه و شاید از همین روی باشد که مولف کتاب «جمال الصالحین» این دعا را از اعمال آن شب برشمرده، با این که ظاهر روایت آن است که به وقت معینی اختصاص ندارد، بلکه برای مطلق اوقات وارد شده است و سید اجل، علی بن طاووس در کتاب «جمال الاسبوع» آن را در اعمال روز جمعه یاد کرده است...
📎ادامه در لینک زیر...
http://www.alvadossadegh.com/fa/news/newss-2/102277.html
@alvadossadegh
Alvadossadegh
این دعا ما را مشمول دعای ولیعصر (عج) می کند!
وعده صادق : پایگاه تخصصی مهدویت , فراماسونری و دشمن شناسی
#احادیث
🔸شهادت دیدار پیرترین شخص در میان اولاد رسول خدا ب وجود حضرت بقیه الله (عج)
🔹
محمّد بن اسماعیل بن موسی بن جعفرعلیه السلام
که پیر ترین شخص در میان اولاد رسول خداصلی الله علیه وآله بود، گفته: حضرت صاحب الزمانعلیه السلام را در حالی که جوان نورسی بود، در دو مسجد [مکه و مدینه] دیدم.
◀️غیبت طوسی،فصل سوم،ح230
http://www.alvadossadegh.com/fa/%D8%A2%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D8%A7%D8%AD%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AB.html
@alvadossadegh
🔸شهادت دیدار پیرترین شخص در میان اولاد رسول خدا ب وجود حضرت بقیه الله (عج)
🔹
محمّد بن اسماعیل بن موسی بن جعفرعلیه السلام
که پیر ترین شخص در میان اولاد رسول خداصلی الله علیه وآله بود، گفته: حضرت صاحب الزمانعلیه السلام را در حالی که جوان نورسی بود، در دو مسجد [مکه و مدینه] دیدم.
◀️غیبت طوسی،فصل سوم،ح230
http://www.alvadossadegh.com/fa/%D8%A2%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D8%A7%D8%AD%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AB.html
@alvadossadegh
وعده صادق
صفحه اصلی
الوعد الصادق - وعده صادق پایگاه اصلاع رسانی مهدویت - فراماسونری - دشمن شناسی - ظهور امام زمان (ع) - مهدی موعود - مهدویت - دجال آخرالزمان
#احادیث
🔸ماجرای دیدار علی بن ابراهیم بن مهزیار اهوازی با حضرت بقیه الله (عج)
🔹
حبیب بن محمّد بن یونس بن شاذان صنعانی گفت:
به خدمت علی بن ابراهیم بن مهزیار اهوازي رسیدم و در مورد اولاد امام حسن عسکريعلیه السلام از ایشان سؤال کردم. علی بن ابراهیم بن مهزیار اهوازي گفت: اي برادر! از امر بسیار بزرگی سؤال کردي.من بیست مرتبه به حجّ مشرف شده و در موسم ذي حجۀ اعمال حجّ را به جا آوردم و در تمام این سفرها دنبال زیارت و دیدارامام علیه السلام بودم، امّا راهی براي رسیدن به این آرزو پیدا نکردم. در یکی از شبها در محل اقامتم خوابیده بودم، که دیدم گویندهاي میگفت: اي علی بن ابراهیم! و خداوند به من اجازه داده که به حجّ بروم. شب چیزي نفهمیدم و تا صبح فکر میکردم وشب و روز منتظر رسیدن موسم حجّ بودم. وقتی که زمان موسم رسید، کارهایم را اصلاح و مرتب کردم، و به سمت مدینه حرکت کردم، همواره و بدون فوت وقت راه میپیمودم تا اینکه به مدینه رسیدم. به محض رسیدن، از آل و خاندان ابی محمّد حسن عسکري علیه السلام پرس و جو کردم، امّا از ایشان نه اثري یافتم و نه خبري شنیدم. همانجا ماندم و به این ماجرا فکر میکردم تا اینکه از مدینه خارج شده و عزم رفتن به مکّه کردم، به منطقه جحفه رسیدم و یک روز آنجا ماندم و به قصد غدیر که چهار میل با جحفه فاصله داشت حرکت کردم. وقتی وارد مسجد جحفه شدم، نماز خواندم و صورتم را روي خاك گذاشتم و سعی در دعا وتضرع به درگاه الهی کردم [تا آل ابی محمّد را پیدا کنم]. از آنجا به سمت عسفان حرکت کردم، پیوسته در این حال بودم، و پس از آن وارد مکه معظمه شدم و چند روز در آنجا ماندم و به طواف و اعتکاف در مسجد الحرام مشغول شدم. شبی درطواف بودم که ناگهان جوان خوش رو و خوش بویی را دیدم که در راه رفتنش میخرامید و طواف میکرد. در دلم نسبت به اوحسی [و علاقهاي] پیدا کردم، کنار او رفته و خودم را به او زدم که متوجّه من شود. گفت: از مردان کجا هستی؟ گفتم: از اهل عراق. گفت: از کجاي عراق؟ گفتم: از اهوازم. گفت: در اهواز " خصیب " را میشناسی؟ گفتم: خدا رحمتش کند، دعوت حقّ را اجابت کرد. گفت: خدا رحمتش کند. شبها را به عبادت میگذراند و گریه زاري و اشکّ او در درگاه خداوند بسیار بود. آیا علی بن ابراهیم مازیار [یا مهزیار] را میشناسی؟ گفتم: من علی بن ابراهیم هستم. گفت: خداوند تو را زنده بدارد، نشانهاي را که بین تو و ابی محمّد امام حسن بن علی علیه السلام بود چه کردی؟گفتم: همراهم هست. گفت: آن را بیرون بیاور. دستم را در جیبم کرده و آن را بیرون آوردم، تا علامت را دید نتوانست جلوي اشکش را بگیرد و چنان با ناله گریه کرد که صورتش و حتی لباسش تر شد. بعد گفت:پسر مازیار! همین الآن براي تو اجازه صادر شد. برو به سمت اثاثیه ات و مهیا شو و مسأله را پنهان کن، تا اینکه شب چادر سیاهش را بپوشد و مردم را در تاریکی اش فرو ببرد، آن وقت به شعب بنی عامر برو، آنجا مرا میبینی. به منزلگاهم رفتم و وقتی که احساس کردم زمانش رسیده است، اثاثیهام را مرتب کردم، شترم را جلو انداخته و بارش را محکم کرده و پشت آن گذاشتم. سوار شدم و با سرعت و جدیت تمام حرکت کردم تا اینکه وارد شعب بنی عامر شدم، ناگهان همان جوان را دیدم که ایستاده و صدا میزد: اي اباالحسن بیا اینجا. به سمت او حرکت کردم، تا نزدیک او شدم، ابتدا به سلام کرد و به من گفت: اي برادر با ما بیا. در طول مسیر با همدیگر صحبت میکردیم تا از کوههاي عرفات گذشتیم و به سمت کوههاي منی رفتیم. زمان فجر اوّل شد که ما در بین کوههاي طائف بودیم،در همین وقت دستورداد که از شتر پیاده شوم و گفت: پیاده شو و نماز شب بخوان. من هم پیاده شدم و نماز شب را اقامه کردم. بعد دستور به نماز وتر داد و من هم اقامه کردم واین توفیق نماز شب فایدهاي بود که به برکت آن جوان نصیب من شد. آنگاه دستور به سجده [شکر] وتعقیبات داد. بعد از اتمام نمازش سوار شد و به من دستور داد سوار شوم. با هم رفتیم تا اینکه به بلنديهاي طائف رسیدیم. جوان گفت: چیزي میبینی؟ گفتم: تپه ریگی و بر فراز آن خیمهاي است که از آن خانه نور میتابد. وقتی که این صحنه را دیدم دلم آرام و قرار گرفت. جوان گفت: اینجا آرزو و امید توست و بعد گفت: با من بیا برادر! حرکت کردیم و از بلندي ها پایین آمدیم، گفت:از شتر پیاده شو، اینجا جایی است که هر سرکشی، خوار و ذلیل و هر دشواري و سختی، آسان و هر متکبري، فروتن و خاضع میشود، زمام و افسار ناقه را رها کن. گفتم: ناقه را به چه کسی بسپارم؟ گفت: اینجا حرم قائمعلیه السلام است، به اینجا فقط مؤمن داخل و خارج میشود. زمام ناقه را رها کردم، با هم رفتیم به طرف خیمه تا اینکه به نزدیک درب خیمه رسیدیم. او جلوتر وارد شد و به من دستور داد که تا آمدنش همان جا بمانم.بعد جوان به من گفت: به
🔸ماجرای دیدار علی بن ابراهیم بن مهزیار اهوازی با حضرت بقیه الله (عج)
🔹
حبیب بن محمّد بن یونس بن شاذان صنعانی گفت:
به خدمت علی بن ابراهیم بن مهزیار اهوازي رسیدم و در مورد اولاد امام حسن عسکريعلیه السلام از ایشان سؤال کردم. علی بن ابراهیم بن مهزیار اهوازي گفت: اي برادر! از امر بسیار بزرگی سؤال کردي.من بیست مرتبه به حجّ مشرف شده و در موسم ذي حجۀ اعمال حجّ را به جا آوردم و در تمام این سفرها دنبال زیارت و دیدارامام علیه السلام بودم، امّا راهی براي رسیدن به این آرزو پیدا نکردم. در یکی از شبها در محل اقامتم خوابیده بودم، که دیدم گویندهاي میگفت: اي علی بن ابراهیم! و خداوند به من اجازه داده که به حجّ بروم. شب چیزي نفهمیدم و تا صبح فکر میکردم وشب و روز منتظر رسیدن موسم حجّ بودم. وقتی که زمان موسم رسید، کارهایم را اصلاح و مرتب کردم، و به سمت مدینه حرکت کردم، همواره و بدون فوت وقت راه میپیمودم تا اینکه به مدینه رسیدم. به محض رسیدن، از آل و خاندان ابی محمّد حسن عسکري علیه السلام پرس و جو کردم، امّا از ایشان نه اثري یافتم و نه خبري شنیدم. همانجا ماندم و به این ماجرا فکر میکردم تا اینکه از مدینه خارج شده و عزم رفتن به مکّه کردم، به منطقه جحفه رسیدم و یک روز آنجا ماندم و به قصد غدیر که چهار میل با جحفه فاصله داشت حرکت کردم. وقتی وارد مسجد جحفه شدم، نماز خواندم و صورتم را روي خاك گذاشتم و سعی در دعا وتضرع به درگاه الهی کردم [تا آل ابی محمّد را پیدا کنم]. از آنجا به سمت عسفان حرکت کردم، پیوسته در این حال بودم، و پس از آن وارد مکه معظمه شدم و چند روز در آنجا ماندم و به طواف و اعتکاف در مسجد الحرام مشغول شدم. شبی درطواف بودم که ناگهان جوان خوش رو و خوش بویی را دیدم که در راه رفتنش میخرامید و طواف میکرد. در دلم نسبت به اوحسی [و علاقهاي] پیدا کردم، کنار او رفته و خودم را به او زدم که متوجّه من شود. گفت: از مردان کجا هستی؟ گفتم: از اهل عراق. گفت: از کجاي عراق؟ گفتم: از اهوازم. گفت: در اهواز " خصیب " را میشناسی؟ گفتم: خدا رحمتش کند، دعوت حقّ را اجابت کرد. گفت: خدا رحمتش کند. شبها را به عبادت میگذراند و گریه زاري و اشکّ او در درگاه خداوند بسیار بود. آیا علی بن ابراهیم مازیار [یا مهزیار] را میشناسی؟ گفتم: من علی بن ابراهیم هستم. گفت: خداوند تو را زنده بدارد، نشانهاي را که بین تو و ابی محمّد امام حسن بن علی علیه السلام بود چه کردی؟گفتم: همراهم هست. گفت: آن را بیرون بیاور. دستم را در جیبم کرده و آن را بیرون آوردم، تا علامت را دید نتوانست جلوي اشکش را بگیرد و چنان با ناله گریه کرد که صورتش و حتی لباسش تر شد. بعد گفت:پسر مازیار! همین الآن براي تو اجازه صادر شد. برو به سمت اثاثیه ات و مهیا شو و مسأله را پنهان کن، تا اینکه شب چادر سیاهش را بپوشد و مردم را در تاریکی اش فرو ببرد، آن وقت به شعب بنی عامر برو، آنجا مرا میبینی. به منزلگاهم رفتم و وقتی که احساس کردم زمانش رسیده است، اثاثیهام را مرتب کردم، شترم را جلو انداخته و بارش را محکم کرده و پشت آن گذاشتم. سوار شدم و با سرعت و جدیت تمام حرکت کردم تا اینکه وارد شعب بنی عامر شدم، ناگهان همان جوان را دیدم که ایستاده و صدا میزد: اي اباالحسن بیا اینجا. به سمت او حرکت کردم، تا نزدیک او شدم، ابتدا به سلام کرد و به من گفت: اي برادر با ما بیا. در طول مسیر با همدیگر صحبت میکردیم تا از کوههاي عرفات گذشتیم و به سمت کوههاي منی رفتیم. زمان فجر اوّل شد که ما در بین کوههاي طائف بودیم،در همین وقت دستورداد که از شتر پیاده شوم و گفت: پیاده شو و نماز شب بخوان. من هم پیاده شدم و نماز شب را اقامه کردم. بعد دستور به نماز وتر داد و من هم اقامه کردم واین توفیق نماز شب فایدهاي بود که به برکت آن جوان نصیب من شد. آنگاه دستور به سجده [شکر] وتعقیبات داد. بعد از اتمام نمازش سوار شد و به من دستور داد سوار شوم. با هم رفتیم تا اینکه به بلنديهاي طائف رسیدیم. جوان گفت: چیزي میبینی؟ گفتم: تپه ریگی و بر فراز آن خیمهاي است که از آن خانه نور میتابد. وقتی که این صحنه را دیدم دلم آرام و قرار گرفت. جوان گفت: اینجا آرزو و امید توست و بعد گفت: با من بیا برادر! حرکت کردیم و از بلندي ها پایین آمدیم، گفت:از شتر پیاده شو، اینجا جایی است که هر سرکشی، خوار و ذلیل و هر دشواري و سختی، آسان و هر متکبري، فروتن و خاضع میشود، زمام و افسار ناقه را رها کن. گفتم: ناقه را به چه کسی بسپارم؟ گفت: اینجا حرم قائمعلیه السلام است، به اینجا فقط مؤمن داخل و خارج میشود. زمام ناقه را رها کردم، با هم رفتیم به طرف خیمه تا اینکه به نزدیک درب خیمه رسیدیم. او جلوتر وارد شد و به من دستور داد که تا آمدنش همان جا بمانم.بعد جوان به من گفت: به
سلامتی وارد شو [سلامتی در اینجا است] و من هم داخل خیمه شدم، دیدم که آن حضرت نشسته و دو پارچه در بر داشت، یکی را روي شانه انداخته بود و دومی را به کمر بسته بود. یک طرف بردي را که به شانه مبارکش بسته بود بر گردانیده و به دوشش انداخته بود، حضرت مانند گل ارغوانی بود که شبنم روي آن نشسته بود و نسیم هوا آن را حرکت بدهد و در این حال امامعلیه
السلام مثل شاخه سرو و ساقه ریحان بود، حضرت آقا و بخشنده و متقی بود، قدش نه خیلی بلند بود نه کوتاه، بلکه قامت مبارك حضرت متوسط بود، سر مبارك حضرت گرد بود، پیشانیاش بلند بود، ابروهایش کمانی بود و به هم پیوسته، بینی مبارك نازك و بلند بود، سمت راست صورت، خالی داشت که گویا پاره مشک روي صفحه عنبر چکیده باشد. تا حضرت را دیدم سلام کردم،
جوابی بهتر از سلام من مرحمت فرمودند و بعد مرا مورد خطاب قرار دادند و از احوالات اهل عراق از من پرسیدند، عرض کردم:آقاي من! آنها لباس ذلّت و خواري پوشیدهاند و از ضعیفترین و ذلیل ترین مردم هستند. حضرت به من فرمودند: اي پسر مازیار! همان طور که آنها بر شما مسلط هستند وحکومت میکنند شما هم بر آنان حکومت خواهید کرد و مسلط خواهید شد، آن روز آنها ذلیل ترین خلایق هستند. عرض کردم:اي سیّد من! وطن دور است و مطلب [غیبت] طولانی شده. حضرت فرمودند: اي پسر مازیار! پدرم امام حسن عسکري علیه السلام از من عهد و پیمان گرفته که با کسانی که خداوند متعال به آنها غضب کرده همسایگی نکنم چون آنها در دنیا و آخرت خوار و ذلیل خواهند شد و عذاب دردناکی دارند. همچنین پدرم به من امر کرده که فقط در سختترین کوهها، و در شهرهاي خراب و فقیر ساکن شوم. به خدا سوگند که مولاي شما امام عسکري به تقیّه عمل میکرد و مرا هم به آن مأمور کرده است، بنابراین من در تقیّه هستم، تا زمانی که اجازه قیام به من داده شود و خروج کنم. عرض کردم: وقت خروج و قیام شما کی خواهد بود؟ حضرت فرمودند: زمانی که بین شما و راه کعبه حائل شوند، و خورشید و ماه جمع شده و دور آنها را ستارگان بگیرند. عرض کردم:در چه زمانی خواهد بود؟ فرمودند: در فلان سال، سالی که دابۀ الارض از (من) بین صفا و مروه خروج میکند، در حالی که عصاي موسی و انگشترسلیمان در نزد اوست و مردم را به سمت محشر حرکت میدهد. چند روزي در محضر مبارك حضرت بودم و پس از آن که به منتهاي آرزوي خودم رسیده بودم، امام علیه السلام به من اذن خروج دادند، من هم براي رفتن به منزلم خارج شدم. به خدا قسم در مدتی که از مکه تا کوفه رفتم، در طول این مسیر غلامی همراه من بود و به من خدمت میکرد که فقط خیر و خوشی دیدم. درود و سلام خدا بر محمّد و آل محمّد باد.
◀️غیبت طوسی،فصل سوم،ح228
http://www.alvadossadegh.com/fa/%D8%A2%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D8%A7%D8%AD%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AB.html
@alvadossadegh
السلام مثل شاخه سرو و ساقه ریحان بود، حضرت آقا و بخشنده و متقی بود، قدش نه خیلی بلند بود نه کوتاه، بلکه قامت مبارك حضرت متوسط بود، سر مبارك حضرت گرد بود، پیشانیاش بلند بود، ابروهایش کمانی بود و به هم پیوسته، بینی مبارك نازك و بلند بود، سمت راست صورت، خالی داشت که گویا پاره مشک روي صفحه عنبر چکیده باشد. تا حضرت را دیدم سلام کردم،
جوابی بهتر از سلام من مرحمت فرمودند و بعد مرا مورد خطاب قرار دادند و از احوالات اهل عراق از من پرسیدند، عرض کردم:آقاي من! آنها لباس ذلّت و خواري پوشیدهاند و از ضعیفترین و ذلیل ترین مردم هستند. حضرت به من فرمودند: اي پسر مازیار! همان طور که آنها بر شما مسلط هستند وحکومت میکنند شما هم بر آنان حکومت خواهید کرد و مسلط خواهید شد، آن روز آنها ذلیل ترین خلایق هستند. عرض کردم:اي سیّد من! وطن دور است و مطلب [غیبت] طولانی شده. حضرت فرمودند: اي پسر مازیار! پدرم امام حسن عسکري علیه السلام از من عهد و پیمان گرفته که با کسانی که خداوند متعال به آنها غضب کرده همسایگی نکنم چون آنها در دنیا و آخرت خوار و ذلیل خواهند شد و عذاب دردناکی دارند. همچنین پدرم به من امر کرده که فقط در سختترین کوهها، و در شهرهاي خراب و فقیر ساکن شوم. به خدا سوگند که مولاي شما امام عسکري به تقیّه عمل میکرد و مرا هم به آن مأمور کرده است، بنابراین من در تقیّه هستم، تا زمانی که اجازه قیام به من داده شود و خروج کنم. عرض کردم: وقت خروج و قیام شما کی خواهد بود؟ حضرت فرمودند: زمانی که بین شما و راه کعبه حائل شوند، و خورشید و ماه جمع شده و دور آنها را ستارگان بگیرند. عرض کردم:در چه زمانی خواهد بود؟ فرمودند: در فلان سال، سالی که دابۀ الارض از (من) بین صفا و مروه خروج میکند، در حالی که عصاي موسی و انگشترسلیمان در نزد اوست و مردم را به سمت محشر حرکت میدهد. چند روزي در محضر مبارك حضرت بودم و پس از آن که به منتهاي آرزوي خودم رسیده بودم، امام علیه السلام به من اذن خروج دادند، من هم براي رفتن به منزلم خارج شدم. به خدا قسم در مدتی که از مکه تا کوفه رفتم، در طول این مسیر غلامی همراه من بود و به من خدمت میکرد که فقط خیر و خوشی دیدم. درود و سلام خدا بر محمّد و آل محمّد باد.
◀️غیبت طوسی،فصل سوم،ح228
http://www.alvadossadegh.com/fa/%D8%A2%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D8%A7%D8%AD%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AB.html
@alvadossadegh
وعده صادق
صفحه اصلی
الوعد الصادق - وعده صادق پایگاه اصلاع رسانی مهدویت - فراماسونری - دشمن شناسی - ظهور امام زمان (ع) - مهدی موعود - مهدویت - دجال آخرالزمان
#مقالات_علائم_ظهور
✏️نقد و بررسی فرضیه سمبلیک بودن نشانههای حتمی ظهور/ آیا «سفیانی» نماد است یا واقعیت؟
🔸اکنون، به این پرسش، پاسخ داده خواهد شد که آیا سفیانی، نماد است یا حقیقت؟ به عبارت دیگر، می توان به سفیانی به عنوان نماد تفکر حاکم و جریان مخالف شیعه نگریست؟ و یا در عین حال اینکه جریان سفیانی در گستره جهان اسلام، یه تفکر ضد شیعی قلمداد میشود، هیچ استبعادی ندارد که رهبر این جریان، شخصی واحد و از خاندان معاویۀ بن ابوسفیان باشد.
🔸نشانههای ظهور از جذابترین و پرطرفدارترین بخشهای معارف مهدوی است. اختصاص بخش عمدهای از روایات مهدویت به این موضوع، بهترین گواه بر این مسئله است. این جذابیت از سویی باعث افزایش اقبال عمومی به این مسئله و در نتیجه اصل اندیشه مهدویت میشود، اما از سوی دیگر، افزون بر ایجاد زمینه مناسب برای ورود خرافات، طمع شیادان را برای جعل و تحریف روایات را، دو چندان میکند. از اینرو، نظر به فقدان پژوهشهای مستند در این زمینه، شایسته است با انجام تحقیقات مبتنی بر اصول و قواعد فهم حدیث و با جداسازی احادیث صحیح از ضعیف و مطالب مستند از غیرمستند، علاوه بر پالایش معارف مهدویت از خرافات، زمینههای سوءاستفاده از این موضوع نیز، از میان برداشته شود.
اکنون، به این پرسش، پاسخ داده خواهد شد که آیا سفیانی، نماد است یا حقیقت؟ به عبارت دیگر، می توان به سفیانی، به عنوان نماد تفکر حاکم و جریان مخالف شیعه نگریست؟ و یا در عین حال اینکه جریان سفیانی در گستره جهان اسلام، یه تفکر ضد شیعی قلمداد میشود، هیچ استبعادی ندارد که رهبر این جریان، شخصی واحد و از خاندان معاویۀ بن ابوسفیان باشد و به عبارت دیگر، سفیانی، شخصی است و نه نوعی...
📎ادامه در لینک زیر...
http://www.alvadossadegh.com/fa/article/mahdaviat/zohoor-2/102348.html
@alvadossadegh
✏️نقد و بررسی فرضیه سمبلیک بودن نشانههای حتمی ظهور/ آیا «سفیانی» نماد است یا واقعیت؟
🔸اکنون، به این پرسش، پاسخ داده خواهد شد که آیا سفیانی، نماد است یا حقیقت؟ به عبارت دیگر، می توان به سفیانی به عنوان نماد تفکر حاکم و جریان مخالف شیعه نگریست؟ و یا در عین حال اینکه جریان سفیانی در گستره جهان اسلام، یه تفکر ضد شیعی قلمداد میشود، هیچ استبعادی ندارد که رهبر این جریان، شخصی واحد و از خاندان معاویۀ بن ابوسفیان باشد.
🔸نشانههای ظهور از جذابترین و پرطرفدارترین بخشهای معارف مهدوی است. اختصاص بخش عمدهای از روایات مهدویت به این موضوع، بهترین گواه بر این مسئله است. این جذابیت از سویی باعث افزایش اقبال عمومی به این مسئله و در نتیجه اصل اندیشه مهدویت میشود، اما از سوی دیگر، افزون بر ایجاد زمینه مناسب برای ورود خرافات، طمع شیادان را برای جعل و تحریف روایات را، دو چندان میکند. از اینرو، نظر به فقدان پژوهشهای مستند در این زمینه، شایسته است با انجام تحقیقات مبتنی بر اصول و قواعد فهم حدیث و با جداسازی احادیث صحیح از ضعیف و مطالب مستند از غیرمستند، علاوه بر پالایش معارف مهدویت از خرافات، زمینههای سوءاستفاده از این موضوع نیز، از میان برداشته شود.
اکنون، به این پرسش، پاسخ داده خواهد شد که آیا سفیانی، نماد است یا حقیقت؟ به عبارت دیگر، می توان به سفیانی، به عنوان نماد تفکر حاکم و جریان مخالف شیعه نگریست؟ و یا در عین حال اینکه جریان سفیانی در گستره جهان اسلام، یه تفکر ضد شیعی قلمداد میشود، هیچ استبعادی ندارد که رهبر این جریان، شخصی واحد و از خاندان معاویۀ بن ابوسفیان باشد و به عبارت دیگر، سفیانی، شخصی است و نه نوعی...
📎ادامه در لینک زیر...
http://www.alvadossadegh.com/fa/article/mahdaviat/zohoor-2/102348.html
@alvadossadegh
Alvadossadegh
نقد و بررسی فرضیه سمبلیک بودن نشانههای حتمی ظهور/ آیا «سفیانی» نماد است یا واقعیت؟
وعده صادق : پایگاه تخصصی مهدویت , فراماسونری و دشمن شناسی