✅ با فرزندم سید ابوذر
🌸 ابوذرم، گاهی برایت آرزوی شهادت و گاهی آرزوی طول عمر می کنم.
🌸 زمانی در مکه معظمه بودم فقط به تو فکر می کردم چون تو فرزند ارشدم بودی،
🌸 آیا می توانم تو را قربانی کنم یا نه!؟ های های گریه می کردم، هر سنگی که بر می داشتم، بسیار اشک می ریختم و زانو می زدم.
🌸 فکر می کردم دارم به خدا دروغ میگویم، چون هم عاشق خدای مهربان بودم و هم عاشق تو، و هم به حضرت ابراهیم خلیل الله و هم به اسماعیل عزیز و هم حضرت هاجر فکر می کردم، لحظات بسیار سختی را گذراندم .
🌸 چون باید انتخاب می کردم که تو را به قربانگاه عشق ببرم یا سنگ ها را رها کنم و به پروردگار بگویم من ابراهیمی نیستم!
🌸 من بنده خود خواه، فرزندم ابوذر را دوست دارم و هرگز او را قربانی نخواهم کرد و سنگ ها را سر جایش قرار دهم و به خدای عزیزتر از جانم دروغ نگویم .
🌸 زیر چادر سفیدم به آهستگی اشک می ریختم من که در زمان شهادت پدرت که اولین قربانی خانواده ام بود ضجه و زاری نکرده بودم.
🌸 در سرزمین منا هم به من گفتند چرا گریه میکنی!؟ باید خوشحالی کنی داری سنگ به شیطان میزنی!
🌸 با توکل و مدد از خدای مهربان، بالاخره با شیطان درگیر شدم و به او سنگ زدم
🌸حاضر شدم همه چیز و همه شخص و همه فرزندانم را برای خدای عزیزم قربانی کنم.
دلنوشته همسر #شهید_سید_محسن_صفوی با فرزندش سید ابوذر
🌺 به بهانه #عید_قربان ؛ عید قربانی بردن به مسلخ عشق
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
👉 @AlamdarKomeil 👈
🌸 ابوذرم، گاهی برایت آرزوی شهادت و گاهی آرزوی طول عمر می کنم.
🌸 زمانی در مکه معظمه بودم فقط به تو فکر می کردم چون تو فرزند ارشدم بودی،
🌸 آیا می توانم تو را قربانی کنم یا نه!؟ های های گریه می کردم، هر سنگی که بر می داشتم، بسیار اشک می ریختم و زانو می زدم.
🌸 فکر می کردم دارم به خدا دروغ میگویم، چون هم عاشق خدای مهربان بودم و هم عاشق تو، و هم به حضرت ابراهیم خلیل الله و هم به اسماعیل عزیز و هم حضرت هاجر فکر می کردم، لحظات بسیار سختی را گذراندم .
🌸 چون باید انتخاب می کردم که تو را به قربانگاه عشق ببرم یا سنگ ها را رها کنم و به پروردگار بگویم من ابراهیمی نیستم!
🌸 من بنده خود خواه، فرزندم ابوذر را دوست دارم و هرگز او را قربانی نخواهم کرد و سنگ ها را سر جایش قرار دهم و به خدای عزیزتر از جانم دروغ نگویم .
🌸 زیر چادر سفیدم به آهستگی اشک می ریختم من که در زمان شهادت پدرت که اولین قربانی خانواده ام بود ضجه و زاری نکرده بودم.
🌸 در سرزمین منا هم به من گفتند چرا گریه میکنی!؟ باید خوشحالی کنی داری سنگ به شیطان میزنی!
🌸 با توکل و مدد از خدای مهربان، بالاخره با شیطان درگیر شدم و به او سنگ زدم
🌸حاضر شدم همه چیز و همه شخص و همه فرزندانم را برای خدای عزیزم قربانی کنم.
دلنوشته همسر #شهید_سید_محسن_صفوی با فرزندش سید ابوذر
🌺 به بهانه #عید_قربان ؛ عید قربانی بردن به مسلخ عشق
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
👉 @AlamdarKomeil 👈