💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#فرار_از_گناه_بہ_سبڪ_شهـدا
#اوج_خـونسـردے
✍بچـههـاے محـل مشغـول بازے بودند کہ ابراهیـم وارد ڪوچہ شد. بازے آنقدر گرم بود ڪه هیچڪس متوجه حضور ابراهیم نشد. یکے از بچہها توپ را محڪم بہ طرف دروازه شوت ڪرد؛ اما به جاے اینکہ بہ تور دروازه بخورد، محڪم بہ صورت ابراهیم خورد. بچهها بیمعطلے پا بہ فرار گذاشتند. با آن قد و هیکلے کہ ابراهیم داشت، باید هم فرار مےڪردند! صورت ابراهیم سرخِ سرخ شده بود. لحظهاے روے زمین نشست تا دردش آرام بگیرد. همینطور ڪه نشستہ بود، پلاستیک گردو را از ساڪ دستےاش درآورد؛ ڪنار دروازه گذاشت و داد زد: «بچهها ڪجا رفتید؟! بیایید براتون گردو آوردم»
#شهیــد_ابــراهیــم_هــادی 💐
📙ڪتـاب سلام بر ابراهیم،ص41-40
🌺امام حسين (عليهالسلام)
با گذشتتريـن مـردم، كـسے است ڪـه در زمان قـدرت داشـتن، گـذشت ڪند.
بحــــارالانــــوار، ج71،ص 400
👉 @Alamdarkomeil 👈
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#فرار_از_گناه_بہ_سبڪ_شهـدا
#اوج_خـونسـردے
✍بچـههـاے محـل مشغـول بازے بودند کہ ابراهیـم وارد ڪوچہ شد. بازے آنقدر گرم بود ڪه هیچڪس متوجه حضور ابراهیم نشد. یکے از بچہها توپ را محڪم بہ طرف دروازه شوت ڪرد؛ اما به جاے اینکہ بہ تور دروازه بخورد، محڪم بہ صورت ابراهیم خورد. بچهها بیمعطلے پا بہ فرار گذاشتند. با آن قد و هیکلے کہ ابراهیم داشت، باید هم فرار مےڪردند! صورت ابراهیم سرخِ سرخ شده بود. لحظهاے روے زمین نشست تا دردش آرام بگیرد. همینطور ڪه نشستہ بود، پلاستیک گردو را از ساڪ دستےاش درآورد؛ ڪنار دروازه گذاشت و داد زد: «بچهها ڪجا رفتید؟! بیایید براتون گردو آوردم»
#شهیــد_ابــراهیــم_هــادی 💐
📙ڪتـاب سلام بر ابراهیم،ص41-40
🌺امام حسين (عليهالسلام)
با گذشتتريـن مـردم، كـسے است ڪـه در زمان قـدرت داشـتن، گـذشت ڪند.
بحــــارالانــــوار، ج71،ص 400
👉 @Alamdarkomeil 👈