کانال شهید ابراهیم هادی
5K subscribers
10.2K photos
1.13K videos
156 files
1.67K links
Download Telegram
شهدا و عید قربان

🔶 شهدا برای حفظ اسلام و نظام اسلامی از جان گذشتند و به همین خاطر در جنگ نظامی پیروز شدیم.

🔶 امروز ما برای حفظ اسلام و نظام اگر از مال بگذریم در جنگ اقتصادی هم پیروز می‌شویم.

⬅️ مصادیق جهاد مالی:

۱- تقویت فرهنگ کار و پرکاری در مقابل تنبلی و راحت‌طلبی

۲- تقویت روحیه همکاری و تعاون در مقابل تک‌روی و خودخواهی

۳- تقویت روحیه تمییزکاری و منظم‌کاری در مقابل کارهای بی‌برنامه

۴- تقویت روحیه توجه به حلال و حرام در مقابل بی‌توجهی به احکام شرعی

۵- تقویت روحیه قناعت و بهره‌وری در مقابل روحیه مسرفانه و مصرف گرایانه

۶- تقویت روحیه محکم کاری و وجدان کاری در مقابل کارهای رفع تکلیفی

۷- تقویت روحیه انفاق و احسان در مقابل روحیه تنها‌خوری

۸- تقویت روحیه اتصال به اسباب معنوی در مقابل روحیه مادی و غربی

#عید_قربان #شهدا #جنگ_اقتصادی #اسلام #جهاد


#استاد_ماندگاری
@Alamdarkomeil
#پیام_شهدا...👇

👌ابتکار راننده تاکسی برای #امربه_معروف و رساندن #پیام_شهدا

____

در #وصیتنامه این شهید آمده است:

" مادرم!

زمانی که خبر #شهادتم💔 را شنیدی گریه نکن...

زمان #تشییع و #تدفینم گریه نکن...

زمان خواندن #وصیتنامه_ام گریه نکن...

فقط زمانی گریه کن که مردان ما #غیرت_ و اصول زندگی را فراموش می کنند

و زنان ما #عفت و حیا_را در کلام و ارتباطتشان با نامحرم....😭

وقتی جامعه ما را #بی_غیرتی و #بیحجابی گرفت،
آنوقت است ؛ مادرم گریه کن ! که #اسلام در خطر است.../

👉 @Alamdarkomeil 👈
سلام بر ابراهیم

💥قسمت بیست وپنجم : شروع جنگ ۱

✔️ راوی : تقی مسگرها

🔸صبح روز دوشنبه سي و يكم شهريور 1359 بود. #ابراهيم و برادرش را ديدم. مشغول اثاث كشي بودند.
سلام كردم وگفتم: امروز عصر قاسم با يك ماشين تداركات ميره كردستان ما هم همراهش هستيم.
با تعجب پرسيد: خبريه؟! گفتم: ممكنه دوباره درگيري بشه. جواب داد: باشه اگر شد من هم مييام.
🔸ظهر همان روز با حمله هواپيماهاي عراق جنگ شروع شد. همه در خيابان به سمت آسمان نگاه ميكردند. ساعت 4 عصر، سر خيابان بوديم. قاسم تشكري با يك جيپ آهو، پر از وسايل تداركاتي آمد. علي خرّمدل هم بود. من هم سوار شدم.
موقع حركت ابراهيم هم رسيد و سوار شد. گفتم: داش ابرام مگه اثاث كشي نداشتيد؟!
گفت: اثاثها رو گذاشتيم خونه جديد و اومدم.
روز دوم جنگ بود. قبل از ظهر با سختي بسيار و عبور از چندين جاده خاكي رسيديم سرپل ذهاب.
هيچكس نميتوانست آنچه را ميبيند باور كند. مردم دست هدسته از شهر فرار ميكردند.از داخل شهر صداي #انفجار گلوله هاي توپ و خمپاره شنيده ميشد.
🔸مانده بوديم چه كنيم. در ورودي شهر از يك گردنه رد شديم. از دور بچه هاي #سپاه را ديديم كه دست تكان ميدادند! گفتم: قاسم، بچه ها اشاره ميكنند كه سريعتر بياييد!
يكدفعه ابراهيم گفت: اونجا رو! بعد سمت مقابل را نشان داد.
🔸از پشت تپه تانكهاي عراقي كاملاً پيدا بود. مرتب شليك ميكردند. چند گلوله به اطراف ماشين اصابت كرد. ولي خدا را شكر به خير گذشت.
از گردنه رد شديم. يكي از بچه هاي سپاه جلو آمد و گفت: شما كي هستيد!؟
من مرتب اشاره ميكردم كه نياييد، اما شما گاز ميداديد!
قاسم پرسيد: اينجا چه خبره؟ فرمانده كيه؟!
آن #رزمنده هم جواب داد: آقاي بروجردي تو شهر پيش بچ ههاست. امروز صبح عراقيها بيشتر شهر را گرفته بودند. اما با حمله بچه ها عقب رفتند.
🔸حركت كرديم و رفتيم داخل شهر، در يك جاي امن ماشين را پارك كرديم. قاسم، همان جا دو ركعت #نماز خواند!
ابراهيم جلو رفت و باتعجب پرسيد: قاسم، اين نماز چي بود؟! قاسم هم خيلي با آرامش گفت: تو كردستان هميشه از #خدا ميخواستم كه وقتي با دشمنان #اسلام و انقلاب ميجنگم اسير يا معلول نشم. اما اين دفعه از خدا خواستم كه #شهادت رو نصيبم كنه! ديگه تحمل #دنيا رو ندارم!
🔸ابراهيم خيلي دقيق به حرفهاي او گوش ميكرد. بعد با هم رفتيم پيش محمد بروجردي، ايشان از قبل قاسم را ميشناخت. خيلي خوشحال شد.
بعد از كمي صحبت، جائي را به ما نشان داد و گفت: دو گردان سرباز آنطرف رفتند و فرمانده ندارند. قاسم جان، برو ببين ميتوني اونها رو بياري تو شهر.
🔸با هم رفتيم. آنجا پر از سرباز بود. همه مسلح و آماده، ولي خيلي ترسيده بودند. اصلاً آمادگي چنين حمله اي را از طرف عراق نداشتند.قاسم و ابراهيم جلو رفتند و شروع به صحبت كردند. طوري با آنها حرف زدند كه خيلي از آنها غيرتي شدند.
آخر صحبتها هم گفتند: هر كي مَرده و #غيرت داره و نميخواد دست اين بعثيها به ناموسش برسه با ما بياد.
🔸سخنان آنها باعث شد كه تقريباً همه سربازها حركت كردند.قاسم نيروها را آرايش داد و وارد شهر شديم. شروع كرديم به سنگربندي. چند نفر از سربازها گفتند: ما توپ 106 هم داريم.
قاسم هم منطقه خوبي را پيدا كرد و نشان داد. توپها را به آنجا انتقال دادند و شروع به شليك کردند.
با شليك چند گلوله توپ، تانكهاي عراقي عقب رفتند و پشت مواضع مستقر شدند. بچه هاي ما خيلي روحيه گرفتند.
🔸غروب روز دوم جنگ بود. قاسم خانه اي را به عنوان مقر انتخاب كرد كه به سنگر سربازها نزديكتر باشد. بعد به من گفت: برو به ابراهيم بگو بيا دعاي توسل بخوانيم.
شب چهارشنبه بود. من راه افتادم و قاسم مشغول نماز مغرب شد. هنوز زياد دور نشده بودم كه يك گلوله #خمپاره جلوي درب همان خانه منفجر شد.
گفتم: خدا رو شكر قاسم رفت تو اتاق. اما با اين حال برگشتم. ابراهيم هم كه صداي انفجار را شنيده بود سريع به طرف ما آمد.
🔸وارد اتاق شديم. چيزي كه ميديديم باورمان نميشد. يك تركش به اندازه دانه عدس از پنجره رد شده و به سينه #قاسم خورده بود. قاسم در حال نماز به آرزويش رسيد!
محمد بروجردي با شنيدن اين خبر خيلي ناراحت شد. آن شب كنار پيكر قاسم، دعاي #توسل را خوانديم.

📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
👉 @Alamdarkomeil 👈
#خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟!

✳️ شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای #خاک نمی‌جنگیم، ما برای #اسلام می‌جنگیم. تا هر زمان که اسلام در #خطر باشد.

💓#شهید_علی_اکبر_شیرودی💓

🍃🌺🌸🍃🌺🌸🍃🌺🌸
👉 @AlamdarKomeil 👈
❤️🍃❤️

#آرامش_خانواده

"رابطه با نامحرم"

🔶 یکی از کارایی که #آرامش_خانواده رو بهم میریزه و "هیجان های کاذب" رو به انسان میده

⭕️ رعایت نکردن حدود و "ارتباط با نامحرم" هست.

چرا #اسلام_عزیز انقدر تاکید میکنه که #آقا_مراقب_چشمات_باش!
⛔️
#خانم_مراقب_حرف_زدنت_باش!
💢 طوری حرف نزن که نامحرم ازت لذت ببره.

💢 خدا که بیکار نبوده این مسائل رو فرموده!
😒🚫
🔹برای این گفته که 👈 #هوای_نفس رو به خوبی میشناسه و میدونه که هوای نفس خاصیتش اینه که :

🔴 اگه بهش #لذت دادی بدبختت میکنه!

⭕️ توی حرف زدن با نامحرم چه در فضای حقیقی و چه در "فضای مجازی" مراقب باشید

🔻 تا دیدی انگار از حرف زدن با یه نامحرم "یه ذره داری لذت میبری" سریع قطعش کن.


🍃🌺🌸🍃🌺🌸🍃🌺🌸
👉 @AlamdarKomeil 👈