روزهاى تقويم ورق میخورند و من،
تمامِ شهر را منتظر نگه داشته ام تا
نويدِ آمدنت را بدهم...
از تو،
تا دلت بخواهد برايشان نوشته ام!
تمامِ عاشقانه هايى كه مخاطبشان تويى،
بينِ عاشق و معشوق هاى شهر دست به دست ميچرخد...
گوشِ مردم،
پر است از دلبرانه هايى كه در نبودنت،
برايشان زمزمه كرده ام
از دلتنگى هاى گاه و بيگاه،
از شنيدنِ آهنگهايى كه مضمونشان،
"جهانِ كوچك من" است
از كافه رفتنهايى كه قهوه ى تو،
هميشه سرد میشود!
از تنهايىهايى كه گاه،
پا روى گلويم میگذارد و تا جان دارد، میفشارد ...
تا دلت بخواهد از عشق سخن گفته ام!
گاه میپرسند:
رها شده اى؟
طعمِ تلخِ خيانت چشيده اى؟
پاى عشق ممنوعه اى در ميان است؟
و هزاران سوالى كه هر بار براى پاسخشان لبخندى پر از شوقِ آمدنت ميزنم!
نمیدانند من هر پلکی که میزنم،
به امید دیدن روی ماه شماست
نمیدانند شهر به شهر،
اقلیم به اقلیم را زیرپا میگذارم،
شاید جایی چشم ما به گوشهی گیسوی شما گير كند
جهانِ كوچكِ من؛
بيا
تا به همه ى آنهايى كه قصه ى دوست داشتنمان را دنبال ميكنند بگوييم؛
"عشق را عشق كفايت است و نهايت"
#علی_قاضی_نظام #شعر #ادبیات #عاشقانه
#آدم_سربه_حوا
@adamesarbehava – 434
تمامِ شهر را منتظر نگه داشته ام تا
نويدِ آمدنت را بدهم...
از تو،
تا دلت بخواهد برايشان نوشته ام!
تمامِ عاشقانه هايى كه مخاطبشان تويى،
بينِ عاشق و معشوق هاى شهر دست به دست ميچرخد...
گوشِ مردم،
پر است از دلبرانه هايى كه در نبودنت،
برايشان زمزمه كرده ام
از دلتنگى هاى گاه و بيگاه،
از شنيدنِ آهنگهايى كه مضمونشان،
"جهانِ كوچك من" است
از كافه رفتنهايى كه قهوه ى تو،
هميشه سرد میشود!
از تنهايىهايى كه گاه،
پا روى گلويم میگذارد و تا جان دارد، میفشارد ...
تا دلت بخواهد از عشق سخن گفته ام!
گاه میپرسند:
رها شده اى؟
طعمِ تلخِ خيانت چشيده اى؟
پاى عشق ممنوعه اى در ميان است؟
و هزاران سوالى كه هر بار براى پاسخشان لبخندى پر از شوقِ آمدنت ميزنم!
نمیدانند من هر پلکی که میزنم،
به امید دیدن روی ماه شماست
نمیدانند شهر به شهر،
اقلیم به اقلیم را زیرپا میگذارم،
شاید جایی چشم ما به گوشهی گیسوی شما گير كند
جهانِ كوچكِ من؛
بيا
تا به همه ى آنهايى كه قصه ى دوست داشتنمان را دنبال ميكنند بگوييم؛
"عشق را عشق كفايت است و نهايت"
#علی_قاضی_نظام #شعر #ادبیات #عاشقانه
#آدم_سربه_حوا
@adamesarbehava – 434