Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
عجیب حالم بده
میدونم چرا
جلوی چشممه ، زمانی که 30 سال پیش توی حیاط بیمارستان بانک ملی با سعید رهبر رفتیم ملاقات حمیدضیائی ، چیزی نشده بود ، پاش رو از چن سانت زیر زانو قطع کرده بودن.
همین
می خنددید در حالی که روی ویلچر نشسته بود دستش رو می نداخت زیر زانوش و رانش رو تاجای که می شد می کشید تویی سینه اش بخش قطع نشده پاش که مثل کله قند بود می اومد بالا و ..........
می خندید و شوخی می کرد
جیزی به این مزمون : لامصب اشتباه زد خورد زیر پام ، اگر ترکشش می خورد به ........ و ما گیج که بخندیم باهاش یا گریه کنیم
حمید با جانبازیش کنار اومد و بعد از جنگ به زندگی عادی برگشت ، تا راه کربلا باز شد و شد دائم السفر . خیلی از عاشورا تاسوعاها کربلا بود.
اما جنگ داعش غیبتهاشو زیاد کرد ، گروه تلگرامی بچه ها عاملی بود که گاهی از حمید خبرهای دقیقی داشته باشیم ،یادمه توی یک از کمینهائی که گیر کرده بودن ، پیام صوتی گذاشت که دعا کنید بچه ها داردن شهید میشن و .........
تا پریروز ، در آخرین دست و پازدن داعش در هنگام جانکندن و پاک شدن از صفحه روزگار، حمیدضیائی به آرزوش رسید.
چه زود گذشت
دوسال پیش که تصمیم گرفتم نیمه دوم اسفند تا اواخر فروردین رو برم سوریه ، توی یه مراسم به حمید و جواد گفتم : برنامه ریزی کنید منهم می خوام بیام سوریه و ...
بی خیال مگه میشه اینطوری بیایی ، الان اصلا اینطوری نیرو نمی برن و ....... اونم تو.
می گفت تو نیروی بزمی هستی نه رزمی بمون میایم اینجا دورهم .......
یه فیلم فول HD جلوی چشمم در حال پخش بود ، توی خودم بود ،
همسرم پرسید چی تو خودتی و من بخشهای از خاطرات رو مرور کردم
درحال حرف زدن بودم که اون یکی از اون جملات بدجوری اثرگذارش رو گفت:
تو الان واسه چی ، واسه کی ناراحتی ؟ اونکه این همه سال تلاش کرد به آرزوش برسه و حالا هم ....
راس می گفت.
ما باید فکری به حال زار خودمون بکنیم اون که داره اونور صفا می کنه ، رسیده به قله
اما این فکرا حالمو خوب نمی کنه
امروز خیلی توی کلاس تلاش کردم با شوخی کردن حال بدم رو نشون ندم اما یه فکری از درون داره منو می خوره ،اکر سال اول دبیرستان بجای ریاضی رفته بودم دبیرستان سپاه، بهتر آرمانهام رو زندگی می کردم یا الان که دارم تک و تنها برای پرورش سرداران اقتصادی می جنگم .
نمی خوام ناشکر باشم ، اما راه حمید شسته رفته تر و خوش عاقبت تر نبود؟
حمید
خوش بحالش ، عالی تموم شد.
خدایا
عاقبت ما رو هم بخیر کن
دارم میرم معراج
قرار جنازه رو تحویل بگیریم
برای فردا
خدایا ، خودت خوب تمومش کن.
#روزیتون1000برابر
#اميرحسينمظاهريسيف
#شهیدمدافعحرم #مدافعحرم
میدونم چرا
جلوی چشممه ، زمانی که 30 سال پیش توی حیاط بیمارستان بانک ملی با سعید رهبر رفتیم ملاقات حمیدضیائی ، چیزی نشده بود ، پاش رو از چن سانت زیر زانو قطع کرده بودن.
همین
می خنددید در حالی که روی ویلچر نشسته بود دستش رو می نداخت زیر زانوش و رانش رو تاجای که می شد می کشید تویی سینه اش بخش قطع نشده پاش که مثل کله قند بود می اومد بالا و ..........
می خندید و شوخی می کرد
جیزی به این مزمون : لامصب اشتباه زد خورد زیر پام ، اگر ترکشش می خورد به ........ و ما گیج که بخندیم باهاش یا گریه کنیم
حمید با جانبازیش کنار اومد و بعد از جنگ به زندگی عادی برگشت ، تا راه کربلا باز شد و شد دائم السفر . خیلی از عاشورا تاسوعاها کربلا بود.
اما جنگ داعش غیبتهاشو زیاد کرد ، گروه تلگرامی بچه ها عاملی بود که گاهی از حمید خبرهای دقیقی داشته باشیم ،یادمه توی یک از کمینهائی که گیر کرده بودن ، پیام صوتی گذاشت که دعا کنید بچه ها داردن شهید میشن و .........
تا پریروز ، در آخرین دست و پازدن داعش در هنگام جانکندن و پاک شدن از صفحه روزگار، حمیدضیائی به آرزوش رسید.
چه زود گذشت
دوسال پیش که تصمیم گرفتم نیمه دوم اسفند تا اواخر فروردین رو برم سوریه ، توی یه مراسم به حمید و جواد گفتم : برنامه ریزی کنید منهم می خوام بیام سوریه و ...
بی خیال مگه میشه اینطوری بیایی ، الان اصلا اینطوری نیرو نمی برن و ....... اونم تو.
می گفت تو نیروی بزمی هستی نه رزمی بمون میایم اینجا دورهم .......
یه فیلم فول HD جلوی چشمم در حال پخش بود ، توی خودم بود ،
همسرم پرسید چی تو خودتی و من بخشهای از خاطرات رو مرور کردم
درحال حرف زدن بودم که اون یکی از اون جملات بدجوری اثرگذارش رو گفت:
تو الان واسه چی ، واسه کی ناراحتی ؟ اونکه این همه سال تلاش کرد به آرزوش برسه و حالا هم ....
راس می گفت.
ما باید فکری به حال زار خودمون بکنیم اون که داره اونور صفا می کنه ، رسیده به قله
اما این فکرا حالمو خوب نمی کنه
امروز خیلی توی کلاس تلاش کردم با شوخی کردن حال بدم رو نشون ندم اما یه فکری از درون داره منو می خوره ،اکر سال اول دبیرستان بجای ریاضی رفته بودم دبیرستان سپاه، بهتر آرمانهام رو زندگی می کردم یا الان که دارم تک و تنها برای پرورش سرداران اقتصادی می جنگم .
نمی خوام ناشکر باشم ، اما راه حمید شسته رفته تر و خوش عاقبت تر نبود؟
حمید
خوش بحالش ، عالی تموم شد.
خدایا
عاقبت ما رو هم بخیر کن
دارم میرم معراج
قرار جنازه رو تحویل بگیریم
برای فردا
خدایا ، خودت خوب تمومش کن.
#روزیتون1000برابر
#اميرحسينمظاهريسيف
#شهیدمدافعحرم #مدافعحرم