✍️ یادآوری یک زخم قدیمی در لسآنجلس
سالها بعد، تو لسآنجلس، خانهی یکی از دوستان ارمنیام مهمان بودم.
توی آشپزخانه، خودمونی، داشتیم غذا گرم میکردیم و میخوردیم.
من یک ظرف را از توی کابینتشان درآوردم و طبق عادتی که آن موقع پیدا کرده بودم، قبل از استفاده آب کشیدم
راستش، این عادت از مدتی قبل در من شکل گرفته بود—به خاطر اینکه یکبار توی یکی از کابینتهای خانهمان یک حشره دیده بودم، و برای مدتی وسواس پیدا کرده بودم که هر ظرفی را قبل از استفاده، مخصوصاً آنهایی که از کابینت درمیآوردم، حتماً آب بکشم.
همان لحظه، همسر دوستم برگشت و با لحنی شوخ اما معنیدار گفت:
«نه ترس، ما نجس نیستیم.»
یک جملهی ساده، اما ناگهان پرتم کرد به کودکیام—
به آن صحنهی نذری و شکلاتهای ریختهشده در سطل،
و آن حس تحقیر و تبعیضی که آدم گاهی ناخودآگاه منتقل میکنه...
حسی که ممکن بود از آب کشیدن ظرف دریافت کرده باشه.
مجبور شدم سریع توضیح بدم که این فقط یک وسواس شخصیه—از وقتی یکبار یک حشره در کابینت دیده بودم—و نه چیزی بیشتر.
نمیخواستم اشتباه برداشت کنه یا فکر کنه رفتارم از روی تعصب یا قضاوت بوده و از من ناراحت بشه.
📍 آن لحظه برایم روشن شد:
که سالیان سال، در سرزمینی مثل ایران ، که همیشه از مهربونی و مهموننوازی گفتیم،
چقدر ایرانیانی بودند که صرفاً بهخاطر باور مذهبیشون، سالها طعم تبعیض، شرم، تحقیر، نگاه ناعادلانه و زندگی بهعنوان شهروند درجه دو رو چشیدن…
و دردناکتر اینکه، این بیعدالتی نه فقط از سمت حکومت، بلکه گاهی از دل همین جامعهای میاد که همیشه به مهربونی و مهموننوازیاش افتخار کرده.
بعضی زخمها خیلی بیصدا زده میشن… ولی موندگارن.
زخمهایی که نسل به نسل منتقل شدن، نه با فریاد، بلکه با سکوت.
۸. جمعبندی: دعوت به یک هویت ملی فراتر از دین
زمان آن رسیده که «ایرانی بودن» را بازتعریف کنیم—نه براساس اعتقاد دینی، بلکه براساس انسانیت، مسئولیتپذیری، و مدنیت.
🔹 بدون تحقیر ایمان دیگران
🔹 بدون انکار ارزشهای معنوی
اما با تاکید بر اینکه آنچه ما را به هم پیوند میدهد، نه «یکسانبودن در باور»، بلکه «یکسانبودن در سرنوشت» است.
🔸 آنچه ما را به هم پیوند میدهد، نه «یکسانبودن در باور»، بلکه «هویت ایرانی و هممیهن بودن ماست».
در هر شرایطی، همکشوری بودن و تعلق به یک ملت، بر هر مرزبندی مذهبی و عقیدهای اولویت دارد.
ما پیش از آنکه پیرو یک دین باشیم، فرزندان یک سرزمین هستیم—اول ایرانیایم، بعد هر آنچه باور داریم.
📚 منابع محتوای این پست:
🔹 تجربههای شخصی و زیسته از ایران و مهاجرت
🔹 روایتهای فرهنگی از اقلیتهای مذهبی در جامعه ایرانی (ارمنی، کلیمی، بهایی)
🔹 پژوهشهای دانشگاهی از UCLA و USC درباره دیاسپورای ایرانی
🔹 گزارشهای حقوق بشری درباره تبعیض مذهبی (IranWire, HRW, Amnesty)
🔹 بررسی آموزش مذهبی در مدارس ایران
🔹 اسناد و بازتابهای جنبش «زن، زندگی، آزادی»
📌 این مطالب با ترکیب خاطرات شخصی و منابع معتبر جمعآوری شده تا گفتوگویی انسانی و صادقانه درباره دین، هویت و هممیهنی ایجاد کنه.
📌 ذکر این منابع به معنای تأیید کامل دیدگاههای آنها نیست، بلکه بهعنوان زمینهی تحلیلی برای درک بهتر بافتهای فرهنگی، تاریخی و اجتماعی مورد استفاده قرار گرفتهاند.
#فراتر_از_مذهب
#هویت_ملی
#نه_به_تبعیض
#نه_به_ترس
#نه_به_تحقیر_ایمان
سالها بعد، تو لسآنجلس، خانهی یکی از دوستان ارمنیام مهمان بودم.
توی آشپزخانه، خودمونی، داشتیم غذا گرم میکردیم و میخوردیم.
من یک ظرف را از توی کابینتشان درآوردم و طبق عادتی که آن موقع پیدا کرده بودم، قبل از استفاده آب کشیدم
راستش، این عادت از مدتی قبل در من شکل گرفته بود—به خاطر اینکه یکبار توی یکی از کابینتهای خانهمان یک حشره دیده بودم، و برای مدتی وسواس پیدا کرده بودم که هر ظرفی را قبل از استفاده، مخصوصاً آنهایی که از کابینت درمیآوردم، حتماً آب بکشم.
همان لحظه، همسر دوستم برگشت و با لحنی شوخ اما معنیدار گفت:
«نه ترس، ما نجس نیستیم.»
یک جملهی ساده، اما ناگهان پرتم کرد به کودکیام—
به آن صحنهی نذری و شکلاتهای ریختهشده در سطل،
و آن حس تحقیر و تبعیضی که آدم گاهی ناخودآگاه منتقل میکنه...
حسی که ممکن بود از آب کشیدن ظرف دریافت کرده باشه.
مجبور شدم سریع توضیح بدم که این فقط یک وسواس شخصیه—از وقتی یکبار یک حشره در کابینت دیده بودم—و نه چیزی بیشتر.
نمیخواستم اشتباه برداشت کنه یا فکر کنه رفتارم از روی تعصب یا قضاوت بوده و از من ناراحت بشه.
📍 آن لحظه برایم روشن شد:
که سالیان سال، در سرزمینی مثل ایران ، که همیشه از مهربونی و مهموننوازی گفتیم،
چقدر ایرانیانی بودند که صرفاً بهخاطر باور مذهبیشون، سالها طعم تبعیض، شرم، تحقیر، نگاه ناعادلانه و زندگی بهعنوان شهروند درجه دو رو چشیدن…
و دردناکتر اینکه، این بیعدالتی نه فقط از سمت حکومت، بلکه گاهی از دل همین جامعهای میاد که همیشه به مهربونی و مهموننوازیاش افتخار کرده.
بعضی زخمها خیلی بیصدا زده میشن… ولی موندگارن.
زخمهایی که نسل به نسل منتقل شدن، نه با فریاد، بلکه با سکوت.
۸. جمعبندی: دعوت به یک هویت ملی فراتر از دین
زمان آن رسیده که «ایرانی بودن» را بازتعریف کنیم—نه براساس اعتقاد دینی، بلکه براساس انسانیت، مسئولیتپذیری، و مدنیت.
🔹 بدون تحقیر ایمان دیگران
🔹 بدون انکار ارزشهای معنوی
اما با تاکید بر اینکه آنچه ما را به هم پیوند میدهد، نه «یکسانبودن در باور»، بلکه «یکسانبودن در سرنوشت» است.
🔸 آنچه ما را به هم پیوند میدهد، نه «یکسانبودن در باور»، بلکه «هویت ایرانی و هممیهن بودن ماست».
در هر شرایطی، همکشوری بودن و تعلق به یک ملت، بر هر مرزبندی مذهبی و عقیدهای اولویت دارد.
ما پیش از آنکه پیرو یک دین باشیم، فرزندان یک سرزمین هستیم—اول ایرانیایم، بعد هر آنچه باور داریم.
📚 منابع محتوای این پست:
🔹 تجربههای شخصی و زیسته از ایران و مهاجرت
🔹 روایتهای فرهنگی از اقلیتهای مذهبی در جامعه ایرانی (ارمنی، کلیمی، بهایی)
🔹 پژوهشهای دانشگاهی از UCLA و USC درباره دیاسپورای ایرانی
🔹 گزارشهای حقوق بشری درباره تبعیض مذهبی (IranWire, HRW, Amnesty)
🔹 بررسی آموزش مذهبی در مدارس ایران
🔹 اسناد و بازتابهای جنبش «زن، زندگی، آزادی»
📌 این مطالب با ترکیب خاطرات شخصی و منابع معتبر جمعآوری شده تا گفتوگویی انسانی و صادقانه درباره دین، هویت و هممیهنی ایجاد کنه.
📌 ذکر این منابع به معنای تأیید کامل دیدگاههای آنها نیست، بلکه بهعنوان زمینهی تحلیلی برای درک بهتر بافتهای فرهنگی، تاریخی و اجتماعی مورد استفاده قرار گرفتهاند.
#فراتر_از_مذهب
#هویت_ملی
#نه_به_تبعیض
#نه_به_ترس
#نه_به_تحقیر_ایمان
❤31🔥2👍1👏1