مطالب كوهنوردي
2.65K subscribers
5.52K photos
244 videos
100 files
737 links
جهت ارسال مطالب،عكس ها و ...

@rahim_akbari

————————————————ارائه نظرات،پيشنهادات و انتقادات :
@mehrshadmaleki
Download Telegram
#نگران_بازگشتنم_بود!!

زمستان سرد ۱۳۶۳ بود که شروع کردم به انتشار چيزي که فقط ماهييتش اون روز ها تو ذهنم بود و هنوز نميدونستم چه خواهد شد و به کجا ها خواهد کشيد !
اسمشو گذاشتم
آزاد
که بعد ها آروم آروم شد آزاد کوه
که تا زمستون سرد سال ۷۳ با خودم کشوندمش تا از پا افتاد
و من خسته از اين همه سر بالايي نشستم کنار
و فقط نگاهش کردم
و نگاهم کرد و نگاهش کردم و نگاهم کرد و ...........
ديگر نگاهش نکردم و او ساکت و آروم براي خودش تو قفسه کتابام جا خوش کرد
و نگاهم کرد
و با حوصله تمام نگاهم کرد.
اين همه سال و من نگاهش نمي کردم
او ميديد و من نمي ديدمش
و او تماشا ميکرد
همه اين لحظه هاي تنهايي مرا صبح هاي زود که به کوه ميزدم
و او با چشمان خواب آلودش نگران بازگشت من بود
آخر او هم ميدانست که خيلي از اين جور رفتن ها بازگشتي ندارد!!
خودش در دل داشت آن همه قصه را که خودم برايش گفته بودم
قصه کوچ سرد و خونين حسين احمدي .
قصه آن گلوله اي که آمده بود و بر سينه جواد مدرس نشسته بود .
قصه رفتن محمد رضا خداياري
او که آمده بود تا بماند و سنگي از فراز علم کوه او را با خود برد .
قصه تلخ محمد داوودي که ندانم کاري ها و کله هاي پرباد بر بادش داد
و قصه همه ي اون هايي که وقتي بقيه خواب بودن به کوه زده بودن و رفته بودن و ديگه بر نگشته بودن!
داشتم ميگفتم
اين همه سال اون از لاي قفسه کتابام با چشماي خسته اش
نگران باز گشتم بود
و هر بار که پس از چند روز يا چند هفته و يا حتي چند ماه بر ميگشتم
به خونه کوچيکم که سر اون کوه هاي بلند گاهي دلم براش تنگ ميشد .
براي يک کاسه داغ و بزرگ چايي .
براي کاست هاي موسيقيم
براي تلفن!!!
براي کتابام
برا اسلايد هام
براي زنگوله هام
و بازم براي زنگوله هام !!ا
و هم بفهمي نفهمي خودشو تکون ميداد با همه جسم بودنش
برا« روح ميشد و من هم زير چشمي نگاهش ميکردم
و ميخنديد و من هم به بهانه گردگيري کتابام
دست خسته مو آروم روش ميکشيدم
و هيچ نمي گفت
و هيچ نمي گفتم
و هيچ نمي گفتيم
و هر دومون از بودنمون يواشکي !
خوشحال ميشديم کهّ خوبه که هنوز هستيم !!

عباس جعفري
کانال آزادکوه
@khabarkooh
@koohiran