امروز بزرگداشت شاعر بزرگ ایران زمین، حکیم ابولقاسم #فردوسی ه
جالبه که #کوه و بطور خاص کوه #دماوند (البرز) جایگاه خاصی از نظر الهام و نماد در شعر فردوسی داره.
بسیاری از وقایع شاهنامه من جمله تربیت زال بدست سیمرغ، ببند کشیدن ضحاک ماردوش توسط فریدون، نوجوانی کیقباد و... در البرز کوه اتفاق میفته.
اگه دوست داشته باشین خوندن این مقاله خالی از لطف نیست 👇👇👇
http://beshtarna.blogfa.com/post-127.aspx
@koohiran ☑️
جالبه که #کوه و بطور خاص کوه #دماوند (البرز) جایگاه خاصی از نظر الهام و نماد در شعر فردوسی داره.
بسیاری از وقایع شاهنامه من جمله تربیت زال بدست سیمرغ، ببند کشیدن ضحاک ماردوش توسط فریدون، نوجوانی کیقباد و... در البرز کوه اتفاق میفته.
اگه دوست داشته باشین خوندن این مقاله خالی از لطف نیست 👇👇👇
http://beshtarna.blogfa.com/post-127.aspx
@koohiran ☑️
Forwarded from S.ebrahim.m
بیادبود درگذشت کوهنورد فقید۲۹ تیر ماه در #علم_کوه
گروه سی نفره کوهنوردی #شهدای_ینگجه با سرپرستی و فرماندهی آقای #محمدعلی_براتی و مدیریت آقای #اکبر_براتی در مورخه ۲۹ تیر ماه موفق شد افتخار دیگری بر نام #ینگجه بیفزاید و یادمان شهدای ینگجه و پرچم ایران اسلامی را بر فراز قله #علم_کوه دومین قله مرتفع کشور بعد از #دماوند به اهتزاز در بیاورد.
#ینگجه باید به وجود چنین شیرمردانی بنازد .
نکته قابل توجه و تاسف برانگیز این صعود سقوط یک کوهنورد از دیواره سنگی این قله در روزی بود که کوهنوردان عزیزمان قله را فتح کردند و شیرینی این فتح با سقوط و فوت کوهنورد رنگ سیاهی گرفت .
چرا در قله ای چون #علم_کوه دومین قله مرتفع کشور هیچ گونه امکانات که لازمه یک صعود مطمئن باشد نیست . نه یک جان پناه مناسب مجهز به آب ،برق و تلفن ثابت و سایر امکانات در پای قله #علم_کوه که پناه کوهنوردان در شب قبل و بعد از صعود باشد و نه انتن شبکه همراه که در دو روز صعود هر کوهنورد خانواده او باید بی خبر از حال وی باشد ، فدراسیون کوهنوردی و نهاد های ذیربط مقصر اصلی و جان باختن این کوهنورد عزیز و سایر کوهنوردانی است که طی سالیان گذشته دچار سانحه شده اند .
در روز حادثه که بنده نیز به همراه گروه کوهنوردی در #علم_کوه حضور داشتم متاسفانه پس از سقوط کوهنورد فقید ۷ ساعت طول کشید تا نیروهای امدادی برای کمک برسند در صورتی که حتی ثانیه ها برای یک حادثه دیده زمان قابل توجهی است.
نه امکانات بیسیمی نه امکانات تلفن همراه و .... همه دست به دست هم دادند تا خانواده ای داغدار جوان عزیزش باشد.
گروه کوهنوردی در اردیبشت ماه صعودی موفق با قله #تفتان بلند ترین قله مرتفع استان زاهدان داشت با وجود اینکه تفتان در منطقه نا امن و استان ضعیف از بعد مالی است و با پایتخت فاصله بسیاری دارد از بعد امکانات ، جانپناه ،پناه گاه و قرار گاه پای قله خیلی استاندارد و در تمام طول مسیر فتح قله پوشش آنتن همراه موجود بود اما در قله ای چون #علم_کوه که #صد_کیلومتر از پایتخت کشور بعد مسافت دارد و حتی #گردشگر و #کوهنورد خارجی دارد باید هیچگونه امکاناتی نباشد .
در صورتی که هزینه در بعد امنیت کوهنوردان هم صرفه اقتصادی دارد و هم مسئولیتی سنگین برای مسئولین در صحنه می باشد که از این امر خود را کنار کشیده اند و به فکر امنیت کوهنوردان نیستند.
امید است که مسئولین در این زمینه تفکر کنند و امکانات و تجهیزات را برای صعود بهتر در قلل کشور ایجاد کنند تا شاهد اینگونه حوادث تلخ نباشیم.
لطفا این متن را در گروه هایی که عضوید انتشار بدهید تا بدست مسئولین امر برسد تا شاهد این حوادث تلخ نباشیم.
📝 #محمداسماعیل_غلامی
@yengeje90
گروه سی نفره کوهنوردی #شهدای_ینگجه با سرپرستی و فرماندهی آقای #محمدعلی_براتی و مدیریت آقای #اکبر_براتی در مورخه ۲۹ تیر ماه موفق شد افتخار دیگری بر نام #ینگجه بیفزاید و یادمان شهدای ینگجه و پرچم ایران اسلامی را بر فراز قله #علم_کوه دومین قله مرتفع کشور بعد از #دماوند به اهتزاز در بیاورد.
#ینگجه باید به وجود چنین شیرمردانی بنازد .
نکته قابل توجه و تاسف برانگیز این صعود سقوط یک کوهنورد از دیواره سنگی این قله در روزی بود که کوهنوردان عزیزمان قله را فتح کردند و شیرینی این فتح با سقوط و فوت کوهنورد رنگ سیاهی گرفت .
چرا در قله ای چون #علم_کوه دومین قله مرتفع کشور هیچ گونه امکانات که لازمه یک صعود مطمئن باشد نیست . نه یک جان پناه مناسب مجهز به آب ،برق و تلفن ثابت و سایر امکانات در پای قله #علم_کوه که پناه کوهنوردان در شب قبل و بعد از صعود باشد و نه انتن شبکه همراه که در دو روز صعود هر کوهنورد خانواده او باید بی خبر از حال وی باشد ، فدراسیون کوهنوردی و نهاد های ذیربط مقصر اصلی و جان باختن این کوهنورد عزیز و سایر کوهنوردانی است که طی سالیان گذشته دچار سانحه شده اند .
در روز حادثه که بنده نیز به همراه گروه کوهنوردی در #علم_کوه حضور داشتم متاسفانه پس از سقوط کوهنورد فقید ۷ ساعت طول کشید تا نیروهای امدادی برای کمک برسند در صورتی که حتی ثانیه ها برای یک حادثه دیده زمان قابل توجهی است.
نه امکانات بیسیمی نه امکانات تلفن همراه و .... همه دست به دست هم دادند تا خانواده ای داغدار جوان عزیزش باشد.
گروه کوهنوردی در اردیبشت ماه صعودی موفق با قله #تفتان بلند ترین قله مرتفع استان زاهدان داشت با وجود اینکه تفتان در منطقه نا امن و استان ضعیف از بعد مالی است و با پایتخت فاصله بسیاری دارد از بعد امکانات ، جانپناه ،پناه گاه و قرار گاه پای قله خیلی استاندارد و در تمام طول مسیر فتح قله پوشش آنتن همراه موجود بود اما در قله ای چون #علم_کوه که #صد_کیلومتر از پایتخت کشور بعد مسافت دارد و حتی #گردشگر و #کوهنورد خارجی دارد باید هیچگونه امکاناتی نباشد .
در صورتی که هزینه در بعد امنیت کوهنوردان هم صرفه اقتصادی دارد و هم مسئولیتی سنگین برای مسئولین در صحنه می باشد که از این امر خود را کنار کشیده اند و به فکر امنیت کوهنوردان نیستند.
امید است که مسئولین در این زمینه تفکر کنند و امکانات و تجهیزات را برای صعود بهتر در قلل کشور ایجاد کنند تا شاهد اینگونه حوادث تلخ نباشیم.
لطفا این متن را در گروه هایی که عضوید انتشار بدهید تا بدست مسئولین امر برسد تا شاهد این حوادث تلخ نباشیم.
📝 #محمداسماعیل_غلامی
@yengeje90
🔷 هر کسی نمی تونه دل به کوه بزنه!!
خوب كه دقت ميكنم مي بينم زمان زيادي از وقتي كه من كوهنوردي را شروع كردم نمي گذره.
چهل سال زياد نيست، ان وقت كه دختر بچه اي كم سن و سال بودم .
چه زود در اين مدت كم به سرعت همه چيز تغيير كرد.
اقاي هاشمي تا من رو پاي كوه ديد، رو كرد به يكي از كوهنوردان جوان و گفت:
اون كوله پشتي رو بيار بديم اين بچه بندازه پشتش، بارون بياد پشتش رو نگه ميداره.
سر قله كه رسيديم كوله اي را كه بزور بالا كشيده بودم، زمين گذاشتم و احساس كردم، پاهايم از زمين كنده ميشود.
دست شوهر خواهرم را گرفتم، كه به اسمون نرم.
اقاي هاشمي گفت:
بار كوله، خرما بود، واسه خاطر سنگيني اونه.
ولي باد و بارون بود، نخواستم خيس بشي.
حق داشت، خوب پانچو اون موقع نبود و من يك كاپشن دو رو داشتم، كه يك طرف اون پارچه باروني بود، يك طرفش پارچه، ولي كوتاه.
يادمه تمام حواسم به زير پام بود، كه سر نخورم يا پرت نشم،
يكي از كوهنورداي جوون بهم گفت:
دختر جان ضمن اينكه با احتياط قدم برميداري، از اين زيباييهاي لذت ببر.
ميگفت:
هر كسي نميتونه دل به كوه بزنه.
ميگفت براي اينًكار بايد خيلي دلت بزرگ باشه و با دوست داشتن #غريبه نباشي.
هنوز وقتي چند تا گلدون روي تراس خونه ام رو اب ميدم، ياد اقاي مهدي ميافتم، با اون صداي قشنگش كه با ديدن يك گل خود رو كنار راه يا رودخونه گلويي صاف ميكرد و شروع ميكرد به خواندن اوازهايي كه هنوز هم وقتي يادم ميافتد شعرهايش پر از زيبايي است و عشق.
از شما چه پنهان، من هم براي گلدونهام مثل اقا مهدي حرف ميزنم و ميخونم.
اگر بدونيد گلهاي توي گلدون چه ناز و عشوه اي ميكنن و فرداي اون پر از گل ميشن.
از وقتي پا تو راه مي ذاشتيم، نادر كه كارش براه كردن بساط چاي بود، شروع ميكرد در مسير حركت به جمع كردن شاخه هاي خشك تا وقتي به مقصد مي رسيم با چاي أتشي لُب سوز خستگي از جانمان را بدر اورد.
نميدانم چرا با رسيدن به هر دشت و صحراي پر گل حتي به گرفتن عكس هم فكر نمي كرديم.
تمام جانمان را لبريز از زيبايي هايي مي كرديم كه هنوز تصويري به ان عظمت را از هيچ نقاشي نديده ام .
هنوز عطر و طعم ان چاي اقا نادر براي بچه هاي همنورد را هيچ چايي ديگري دوباره تداعي نكرده است.
اين قصه تنها من نيست، ما همه با تفاوتهايي كم و بيش ان را تجربه كرده ايم.
هر چند امروز ما انً كوهنوردان كم و سن و سال نيستيم و عقل حكم ميكند كه اموخته هايمان را به كار ببنديم،اما با كمال قساوت حكم صادر مي كنيم و به مصاف با طبيعتي مي رويم كه خوان سخاوتش گسترده و اغوش پر مهرش گشوده به رويمان است.
كمي فكر بكنيم، مي بينيم در مقابله با طبيعت اين ما هستيم كه محكوم به فنا هستيم .
#دماوند افسانه اي اين مظهر عظمت ايران زمين چند صباحي ديگر زنده ميماند ولي ما خيلي پيشتر خاكستري در باد خواهيم بود.
دنيا را از دريچه #مهر ببينيم، همانگونه كه از بزرگانمان اموختيم.
*سرکار خانم فرشته وطن دوست
@khabarkooh
@koohiran
خوب كه دقت ميكنم مي بينم زمان زيادي از وقتي كه من كوهنوردي را شروع كردم نمي گذره.
چهل سال زياد نيست، ان وقت كه دختر بچه اي كم سن و سال بودم .
چه زود در اين مدت كم به سرعت همه چيز تغيير كرد.
اقاي هاشمي تا من رو پاي كوه ديد، رو كرد به يكي از كوهنوردان جوان و گفت:
اون كوله پشتي رو بيار بديم اين بچه بندازه پشتش، بارون بياد پشتش رو نگه ميداره.
سر قله كه رسيديم كوله اي را كه بزور بالا كشيده بودم، زمين گذاشتم و احساس كردم، پاهايم از زمين كنده ميشود.
دست شوهر خواهرم را گرفتم، كه به اسمون نرم.
اقاي هاشمي گفت:
بار كوله، خرما بود، واسه خاطر سنگيني اونه.
ولي باد و بارون بود، نخواستم خيس بشي.
حق داشت، خوب پانچو اون موقع نبود و من يك كاپشن دو رو داشتم، كه يك طرف اون پارچه باروني بود، يك طرفش پارچه، ولي كوتاه.
يادمه تمام حواسم به زير پام بود، كه سر نخورم يا پرت نشم،
يكي از كوهنورداي جوون بهم گفت:
دختر جان ضمن اينكه با احتياط قدم برميداري، از اين زيباييهاي لذت ببر.
ميگفت:
هر كسي نميتونه دل به كوه بزنه.
ميگفت براي اينًكار بايد خيلي دلت بزرگ باشه و با دوست داشتن #غريبه نباشي.
هنوز وقتي چند تا گلدون روي تراس خونه ام رو اب ميدم، ياد اقاي مهدي ميافتم، با اون صداي قشنگش كه با ديدن يك گل خود رو كنار راه يا رودخونه گلويي صاف ميكرد و شروع ميكرد به خواندن اوازهايي كه هنوز هم وقتي يادم ميافتد شعرهايش پر از زيبايي است و عشق.
از شما چه پنهان، من هم براي گلدونهام مثل اقا مهدي حرف ميزنم و ميخونم.
اگر بدونيد گلهاي توي گلدون چه ناز و عشوه اي ميكنن و فرداي اون پر از گل ميشن.
از وقتي پا تو راه مي ذاشتيم، نادر كه كارش براه كردن بساط چاي بود، شروع ميكرد در مسير حركت به جمع كردن شاخه هاي خشك تا وقتي به مقصد مي رسيم با چاي أتشي لُب سوز خستگي از جانمان را بدر اورد.
نميدانم چرا با رسيدن به هر دشت و صحراي پر گل حتي به گرفتن عكس هم فكر نمي كرديم.
تمام جانمان را لبريز از زيبايي هايي مي كرديم كه هنوز تصويري به ان عظمت را از هيچ نقاشي نديده ام .
هنوز عطر و طعم ان چاي اقا نادر براي بچه هاي همنورد را هيچ چايي ديگري دوباره تداعي نكرده است.
اين قصه تنها من نيست، ما همه با تفاوتهايي كم و بيش ان را تجربه كرده ايم.
هر چند امروز ما انً كوهنوردان كم و سن و سال نيستيم و عقل حكم ميكند كه اموخته هايمان را به كار ببنديم،اما با كمال قساوت حكم صادر مي كنيم و به مصاف با طبيعتي مي رويم كه خوان سخاوتش گسترده و اغوش پر مهرش گشوده به رويمان است.
كمي فكر بكنيم، مي بينيم در مقابله با طبيعت اين ما هستيم كه محكوم به فنا هستيم .
#دماوند افسانه اي اين مظهر عظمت ايران زمين چند صباحي ديگر زنده ميماند ولي ما خيلي پيشتر خاكستري در باد خواهيم بود.
دنيا را از دريچه #مهر ببينيم، همانگونه كه از بزرگانمان اموختيم.
*سرکار خانم فرشته وطن دوست
@khabarkooh
@koohiran