مطالب كوهنوردي
#آرامگاه_محمد_اوراز ۲۱ سال پیش، اواخر همین ماه بود که برگ زرینی در کوهنوردی کشور رقم خورد و چهار نفر از تیم مستقل ایرانی به بام جهان (اورست) صعود نمودند. اعضاء صعودکننده عبارتند از: جلال چشم قصابانی زنده یاد محمد اوراز حمید اولنج حسن نجاریان @khabarkooh…
#تقدیم_به_عاشقان
همه چی اَ یاد آدم میره مگه یادش که همیشه یادشه!
بزار این سالروز ۲۱ سالگی اورست رو از بچه ها بگم از عاشقا از همه اونایی که روزها زحمت کشیدند.
تا این میوه ثمر بده، از اردوهای نفس گیر از مربیان دلسوز، که برای اینعشقِ گم و ناپیدا نقشه کشیدند.
بعد صعود گاشربروم و راکاپوشی تو سال ۷۶ کمی خود رو پیدا و باور کردیم.
بهار علم کوه ما را چلوند.
عبور های مرگبار سرکچال تا خلنو زجر آور بود.
دماوند غربی، گم شدیم.
در راه.
در خود.
مربی خارنجکی حیران مانده بود رقابت است یا کانون دوستی.
آی آش رشته خورد با چاشنی حلوای در طوفان.
رفتیم ۱۸ عاشق و دل داده.
آیلندپیک راه بر ما بست.
خیالی نبود اورست بود.
کنار بزرگان جهان خیلی کوچیک بودیم اما لجوج.
تو مسیر خومبو با انگلیسی ها کَل کل کردیم.
عالممون با همه فرق میکرد.
خارجیا خیلی راحت کار میکردند و شکست و اسشون راحت بود.
اما واسه ما نه.
شاید تکراری دیگر نبود.
همدیگر رو هُل میدادیم.
آواز ها روحیه میداد.
تا به خونه فکر نکنیم تازشم فکر میکردیم کاری از دستمان بر نمی آمد.
روزای زیادی گذشت ۸۰ روز.
خوان های زیاد پشت سر موند.
طوفان.
چادر پاره.
نذری حاج صادق.
آبگوشت عمو رسول و بابا اقبال.
یکی موند.
یکی سرماخورد.
سقائی عشق بربری.
عباس با آواز کُراوغلو.
همه جان همه تن یکتن.
پرچم دار پنج نفر گروه یکم. خومبو مرگ آور.
راه بی پایان کمپ دو ( طالقان شهسوار) کّم غربی.
نوار زرد.
کمپ چهار میان زمین و آسمون.
دنیا و چادر یخ زده.
امید پر فروغ.
هوا.
بازی در میاره.
راه نمیده.
نه نمیشه.
قله جنوبی ۸۷۵۶ متر نمیشه همه برگشتند.
رفتن بی بازگشت.
گریه تو چِش خُشک.
برگشت کمپ چهار. یعنی همه چی تموم.
گفتم لجوج بودیم.
گفتم روی بازگشتمون نبود.
اجازه میخواستیم یه بار دیگه بریم.
تا اونجا که یادمه از هیچ معلمی اینطوری آقا اجازه نگفته بودم.
آقا اجازه ما بریم؟
مقتدر سرپرست بی همتا با سرفه ی بی امان از پشت عینک.
میان انتخاب.
میان برگشت و طوفان ذهن.
برید. و این زیباترین دستمزد زندگی. بیخیال برفکوری.
قطره، پماد.
درد آور بود رسول عزیز در راه ماند.
عزیز دل، حمید رضا اولنج.
پاک و مهربون جلال چشمه قصابانی. محمد اوراز.
عاشق و ناز.
مطیع و مهربون.
حسن نجاریان دوربین اسلاید، عکس و دوربین فیلم برداری بتا بزرگ و بی قواره. آدم یاد جنگ و قطارهای رو سینه تو جبهه می آّفته.
با باطری های متعدد.
تن به سوز جانکاه.
روز سردی ستُ طوفانی.
پر انرژی.
خورشید در تدارک بالا آمدن بالکونی ۸۵۰۰ متر.
نور در نور. رقص شاد برف بر تارک باد. بازم سرپرست به دوستان نگران در کمپ ها ":براشون دعا کنید"" بی باور.
هشت صبح نشده، قله جنوبی اورست ۸۷۴۵ متر.
سر از کار سرما، سوز، گیج و ویجی ارتفاع در نمیاریم.
زین اسبی.
گام های هیلاری.
دوربین فیلمش برید.
زیر کاپشن عوض شد.
باطری جدید.
شرپا به انتظار.
حالا بچه ها به انتظار ضبط دوربین.
با اشاره دست، یعنی یک ایران بروی قله.. روز ۳۱ اردیبهشت ۱۳۷۷ ساعت ۸.۴۵ ما بر بام جهان بوسه زدیم.
بر خاک وطن روی قله.
بر نشان عشق سه رنگ سرخ سفید و سبز.
دست عروسک ناز به یاد فرزندان ایران بدست.
تقدیم به چشم و دل های انتظار.
تقدیم به سرپرست مقتدر.
تقدیم به یاران در راه کمپ ها.
تقدیم به عاشقان.
حسن نجاریان اردی ۹۸
@khabarkooh
@koohiran
همه چی اَ یاد آدم میره مگه یادش که همیشه یادشه!
بزار این سالروز ۲۱ سالگی اورست رو از بچه ها بگم از عاشقا از همه اونایی که روزها زحمت کشیدند.
تا این میوه ثمر بده، از اردوهای نفس گیر از مربیان دلسوز، که برای اینعشقِ گم و ناپیدا نقشه کشیدند.
بعد صعود گاشربروم و راکاپوشی تو سال ۷۶ کمی خود رو پیدا و باور کردیم.
بهار علم کوه ما را چلوند.
عبور های مرگبار سرکچال تا خلنو زجر آور بود.
دماوند غربی، گم شدیم.
در راه.
در خود.
مربی خارنجکی حیران مانده بود رقابت است یا کانون دوستی.
آی آش رشته خورد با چاشنی حلوای در طوفان.
رفتیم ۱۸ عاشق و دل داده.
آیلندپیک راه بر ما بست.
خیالی نبود اورست بود.
کنار بزرگان جهان خیلی کوچیک بودیم اما لجوج.
تو مسیر خومبو با انگلیسی ها کَل کل کردیم.
عالممون با همه فرق میکرد.
خارجیا خیلی راحت کار میکردند و شکست و اسشون راحت بود.
اما واسه ما نه.
شاید تکراری دیگر نبود.
همدیگر رو هُل میدادیم.
آواز ها روحیه میداد.
تا به خونه فکر نکنیم تازشم فکر میکردیم کاری از دستمان بر نمی آمد.
روزای زیادی گذشت ۸۰ روز.
خوان های زیاد پشت سر موند.
طوفان.
چادر پاره.
نذری حاج صادق.
آبگوشت عمو رسول و بابا اقبال.
یکی موند.
یکی سرماخورد.
سقائی عشق بربری.
عباس با آواز کُراوغلو.
همه جان همه تن یکتن.
پرچم دار پنج نفر گروه یکم. خومبو مرگ آور.
راه بی پایان کمپ دو ( طالقان شهسوار) کّم غربی.
نوار زرد.
کمپ چهار میان زمین و آسمون.
دنیا و چادر یخ زده.
امید پر فروغ.
هوا.
بازی در میاره.
راه نمیده.
نه نمیشه.
قله جنوبی ۸۷۵۶ متر نمیشه همه برگشتند.
رفتن بی بازگشت.
گریه تو چِش خُشک.
برگشت کمپ چهار. یعنی همه چی تموم.
گفتم لجوج بودیم.
گفتم روی بازگشتمون نبود.
اجازه میخواستیم یه بار دیگه بریم.
تا اونجا که یادمه از هیچ معلمی اینطوری آقا اجازه نگفته بودم.
آقا اجازه ما بریم؟
مقتدر سرپرست بی همتا با سرفه ی بی امان از پشت عینک.
میان انتخاب.
میان برگشت و طوفان ذهن.
برید. و این زیباترین دستمزد زندگی. بیخیال برفکوری.
قطره، پماد.
درد آور بود رسول عزیز در راه ماند.
عزیز دل، حمید رضا اولنج.
پاک و مهربون جلال چشمه قصابانی. محمد اوراز.
عاشق و ناز.
مطیع و مهربون.
حسن نجاریان دوربین اسلاید، عکس و دوربین فیلم برداری بتا بزرگ و بی قواره. آدم یاد جنگ و قطارهای رو سینه تو جبهه می آّفته.
با باطری های متعدد.
تن به سوز جانکاه.
روز سردی ستُ طوفانی.
پر انرژی.
خورشید در تدارک بالا آمدن بالکونی ۸۵۰۰ متر.
نور در نور. رقص شاد برف بر تارک باد. بازم سرپرست به دوستان نگران در کمپ ها ":براشون دعا کنید"" بی باور.
هشت صبح نشده، قله جنوبی اورست ۸۷۴۵ متر.
سر از کار سرما، سوز، گیج و ویجی ارتفاع در نمیاریم.
زین اسبی.
گام های هیلاری.
دوربین فیلمش برید.
زیر کاپشن عوض شد.
باطری جدید.
شرپا به انتظار.
حالا بچه ها به انتظار ضبط دوربین.
با اشاره دست، یعنی یک ایران بروی قله.. روز ۳۱ اردیبهشت ۱۳۷۷ ساعت ۸.۴۵ ما بر بام جهان بوسه زدیم.
بر خاک وطن روی قله.
بر نشان عشق سه رنگ سرخ سفید و سبز.
دست عروسک ناز به یاد فرزندان ایران بدست.
تقدیم به چشم و دل های انتظار.
تقدیم به سرپرست مقتدر.
تقدیم به یاران در راه کمپ ها.
تقدیم به عاشقان.
حسن نجاریان اردی ۹۸
@khabarkooh
@koohiran