🚩 کاش ما مردم متوجه می شدیم که شخص دروغگو چه در لباس #دین باشد چه در لباس #سیاست ؛ او دشمن خداست و امید داشتن به دشمن #خدا؛ برای گشایش کارها ؛ آیا جز حماقت؛ چیز دیگری است؟!
⏰ @maoudbahraini
🔖 کانال مسعود بحرینی
⏰ @maoudbahraini
🔖 کانال مسعود بحرینی
🚩 لختی تفکر | سکوت بخاطر رضای #خدا
🔖 به نظرم یکی از شاخص های انسان‌های بزرگ این است که خیلی میدانند ولی بخاطر رضای خداوند #سکوت می کنند .
📌الحاشیه : خدایا توفیق بزرگ شدن را عنایت فرما ... 🤲🏻😔
⏰ @masoudbahraini
🔖 کانال مسعود بحرینی
🔖 به نظرم یکی از شاخص های انسان‌های بزرگ این است که خیلی میدانند ولی بخاطر رضای خداوند #سکوت می کنند .
📌الحاشیه : خدایا توفیق بزرگ شدن را عنایت فرما ... 🤲🏻😔
⏰ @masoudbahraini
🔖 کانال مسعود بحرینی
🚩 خاطره | آخرین وصیت یک مرجع تقلید ساعاتی قبل از ارتحال
🔖 سالها پیش بعد از ماهها توفیق پیدا کردم خدمت یکی از مراجع معزز تقلید برسم ، جوانی ۲۴-۲۵ ساله، و سخت مشغول فعالیت اقتصادی و زندگی بودم ... آن ایام سعی میکردم لااقل سالی یکبار خدمت علما برسم و ساعتی از بیانات و اندرزهایشان بهره ببرم .
🔖یک شب بعد از نماز مغرب و عشا خدمت مرحوم رسیدیم، اتاق ایشان حدودا ۹ متر بود و به دلیل کمبود فضا افراد خیلی طولانی نمی‌نشستند تا جا برای افراد جدید باز شود .... وارد اتاق بسیار ساده و ایضا قدیمی ایشان شدم که به یک متر پایین دیوار موکت کوبیده و دور تا دور اتاق با پتو و متکاهای بسیار ساده چیدمان شده بود .. سلامی عرض کردم و نشستم، بعد از حال و احوال معمول، کمی که گذشت احساس کردم حال ایشان نسبت به دیدار های قبل متفاوت است ....ایشان کمی مضطرب و صورتشان کمی بر افروخته بود ... بیاد دارم ایام عیدی بود ، ولی ایشان مدام از مرگ صحبت میکردند و سراغ افرادی را می‌گرفتند که به تازگی رحلت کرده بودند .... یه جورایی حالم گرفته شد و شاید با خودم گفتم عجب دیداری شد ... کاش نیامده بودم .. نیم ساعتی که گذشت برخاستم که از خدمت مرخص شوم، ایشان به دلیل کهولت سن و اینکه عادت داشتند روی زمین بنشینند برای خداحافظی امکان برخاستن نداشتند، لذا منم مثل الباقی بحالت نشسته با ایشان دست داده و خداحافظی کردم ، همین که آمدم بلند شوم، ایشان مچ دستم را گرفتند، گویا می‌خواستند چیزی به من بگویند ... این رفتار سابقه نداشت لذا جا خوردم و با تعجب نگاهشان کردم ... با همان حالت برافروخته و با مهربانی گفتند : هیأت بزن !
عرض کردم : حاج آقا، ماشاءالله این همه هیأت! ... گفتند : نه ! هیأت بزنین، اگر کسی کار ندارد برایش کار جور کنید ... میخواهد ازدواج کند، کمکش کنید، بیمارست رسیدگی کنید و در خاتمه گفتند : دست مردم را بگیر تا #خدا دستت را بگیرد ... تشکر کردم و در راه برگشت ذهنم درگیر حال خاص و حرفهایشان بود ..... فردا صبح ساعت ۷ صبح تلفن ما زنگ خورد و خبر ارتحال ایشان را به من دادند .... ذهنم درگیر بود که من چه میتوانم انجام دهم که کمکی به جامعه شیعی باشد که دو سه سال بعد به لطف خدا #شیعه_نیوز راه اندازی شد ...
📌الحاشیه : هدفم از نگارش این خاطره این است که هر کدام از ما برای کمک به اطرافیانمان به اندازه بضاعت که شاید یک لبخند و چند دقیقه شنیدن درد دل آنها باشد میتوانیم به آنان کمک کنیم ... قطعا افراد فرزانه آخرین عبارات و جملات پیش از مرگشان حساب شده و دقیق است و باید این وصیت ها را جدی گرفت ....
امیدوارم خداوند عاقبت همه ما را ختم بخیر کند .
⏰ @masoudbahraini
🔖 کانال مسعود بحرینے
🔖 سالها پیش بعد از ماهها توفیق پیدا کردم خدمت یکی از مراجع معزز تقلید برسم ، جوانی ۲۴-۲۵ ساله، و سخت مشغول فعالیت اقتصادی و زندگی بودم ... آن ایام سعی میکردم لااقل سالی یکبار خدمت علما برسم و ساعتی از بیانات و اندرزهایشان بهره ببرم .
🔖یک شب بعد از نماز مغرب و عشا خدمت مرحوم رسیدیم، اتاق ایشان حدودا ۹ متر بود و به دلیل کمبود فضا افراد خیلی طولانی نمی‌نشستند تا جا برای افراد جدید باز شود .... وارد اتاق بسیار ساده و ایضا قدیمی ایشان شدم که به یک متر پایین دیوار موکت کوبیده و دور تا دور اتاق با پتو و متکاهای بسیار ساده چیدمان شده بود .. سلامی عرض کردم و نشستم، بعد از حال و احوال معمول، کمی که گذشت احساس کردم حال ایشان نسبت به دیدار های قبل متفاوت است ....ایشان کمی مضطرب و صورتشان کمی بر افروخته بود ... بیاد دارم ایام عیدی بود ، ولی ایشان مدام از مرگ صحبت میکردند و سراغ افرادی را می‌گرفتند که به تازگی رحلت کرده بودند .... یه جورایی حالم گرفته شد و شاید با خودم گفتم عجب دیداری شد ... کاش نیامده بودم .. نیم ساعتی که گذشت برخاستم که از خدمت مرخص شوم، ایشان به دلیل کهولت سن و اینکه عادت داشتند روی زمین بنشینند برای خداحافظی امکان برخاستن نداشتند، لذا منم مثل الباقی بحالت نشسته با ایشان دست داده و خداحافظی کردم ، همین که آمدم بلند شوم، ایشان مچ دستم را گرفتند، گویا می‌خواستند چیزی به من بگویند ... این رفتار سابقه نداشت لذا جا خوردم و با تعجب نگاهشان کردم ... با همان حالت برافروخته و با مهربانی گفتند : هیأت بزن !
عرض کردم : حاج آقا، ماشاءالله این همه هیأت! ... گفتند : نه ! هیأت بزنین، اگر کسی کار ندارد برایش کار جور کنید ... میخواهد ازدواج کند، کمکش کنید، بیمارست رسیدگی کنید و در خاتمه گفتند : دست مردم را بگیر تا #خدا دستت را بگیرد ... تشکر کردم و در راه برگشت ذهنم درگیر حال خاص و حرفهایشان بود ..... فردا صبح ساعت ۷ صبح تلفن ما زنگ خورد و خبر ارتحال ایشان را به من دادند .... ذهنم درگیر بود که من چه میتوانم انجام دهم که کمکی به جامعه شیعی باشد که دو سه سال بعد به لطف خدا #شیعه_نیوز راه اندازی شد ...
📌الحاشیه : هدفم از نگارش این خاطره این است که هر کدام از ما برای کمک به اطرافیانمان به اندازه بضاعت که شاید یک لبخند و چند دقیقه شنیدن درد دل آنها باشد میتوانیم به آنان کمک کنیم ... قطعا افراد فرزانه آخرین عبارات و جملات پیش از مرگشان حساب شده و دقیق است و باید این وصیت ها را جدی گرفت ....
امیدوارم خداوند عاقبت همه ما را ختم بخیر کند .
⏰ @masoudbahraini
🔖 کانال مسعود بحرینے