گپ 8
49 subscribers
737 photos
77 videos
2.06K links
فلسفه، ادبیات،متن، اشعار
🔹

ادرس سایت : www.gap8.ir که مورد صیانت قرار گرفت و فیلتر شد
مدیر کانال



@gharib811


@F2022_400









@wwwgap8ir : ایدی کانال
Download Telegram
#احمد_شاملو
#عباس_معروف


خاطره ای با احمد شاملو

عباس معروفی


نویسنده‌ها وقتی به هم می‌رسند از همه چیز حرف می‌زنند، از خصوصی‌ترین مسایل تا شیر پاستوریزه. اما خب چک و چانه زدن بر سر واژه هم همیشه هست. طلافروش‌ها قیمت سکه را از همدیگر می‌پرسند، سراغ ماهی‌فروش و نجار نمی‌روند. اما نکته‌ی مهم برای داستان‌نویس این است که سراغ همه می‌رود، فقط فارغ‌التحصیل‌های دانشکده‌ی ادبیات واژه نمی‌شناسند، مردم کوی و برزن بهتر واژه‌ها را به کار می‌گیرند. و ماهی‌فروش‌ها و نجارها کلماتی بلدند که لزوماً پسته‌فروش‌ها بلد نیستند. بنابرین شایسته است نویسنده به جای زبان بودن، گوش باشد. این خاطره‌ها را می‌گویم که بدانی اگر در باب واژه‌ای با کسانی حرف بزنی، نمی‌گویند پر حرفی کرد.

یک شب شاملو همینجور که از پله‌ها می‌آمد پایین گفت: «توی شعر تازه‌م دارم از یه حسی حرف می‌زنم که واژه‌شو پیدا نمی‌کنم. میگم، ببین تو دست و بالت نیست؟! تا به حال دیده‌ی دخترای خیلی جوون وقتی می‌بوسی‌شون یه چیزی میاد به چهره‌شون؟ توجه کرده‌ی تا حال؟ یه چیزی می‌دوه تو گونه‌شون؟»

گفتم: «شرم؟ یا خجالت؟»
همانجور ایستاده بود. من هم بلند شدم. گفت: «چرا واستادی؟ بشین.» بعد گفت: «شرم نیست این. خجالت هم نیست. اینا رو که بلد بودم خودم.» انگشت‌هاش را روی هوا بهم کشید چندبار: «یه چیزیه که... میاد می‌شینه به گونه‌هاشون. خون می‌دوه تو صورت‌شون، دقت کرده‌ی؟»
وای، آن شب چقدر بحث کردیم سر این حالت دخترانه. و چقدر حالش خوب بود شاملو. قرار شد بهش فکرکنیم و باز هم حرف بزنیم، که دیگر قسمت نشد، و من از ایران گریخته بودم. چه می‌دانستم این آخرین دیدار ماست!


@wwwgap8ir
#احمد_شاملو


دهانت را می‌بویند
مبادا که گفته باشی دوستت می‌دارم.
دلت را می‌بویند  روزگارِ غریبی‌ست، نازنین

و عشق را
کنارِ تیرکِ راهبند
تازیانه می‌زنند.
‌ ‌
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد

در این بُن‌بستِ کج‌وپیچِ سرما
آتش را به سوخت‌بارِ سرود و شعر فروزان می‌دارند.
به اندیشیدن خطر مکن.
روزگارِ غریبی‌ست، نازنین
آن که بر در می‌کوبد شباهنگام
به کُشتنِ چراغ آمده است.
‌ ‌‌
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد

آنک قصابانند
بر گذرگاه‌ها مستقر
با کُنده و ساتوری خون‌آلود
روزگارِ غریبی‌ست، نازنین
و تبسم را بر لب‌ها جراحی می‌کنند
و ترانه را بر دهان. ‌ ‌
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد

کبابِ قناری
بر آتشِ سوسن و یاس
روزگارِ غریبی‌ست، نازنین
ابلیسِ پیروزْمست
سورِ عزای ما را بر سفره نشسته است.

 خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد

۳۱ تیرِ ۱۳۵۸
احمد شاملو

@wwwgap8ir
#احمد_شاملو


کیستی که من اینگونه به اعتماد نام خود را با تو می گویم…

کلید قلبم را

در دستانت می گذارم

نان شادی ام را با تو قسمت می کنم

به کنارت می نشینم

و سربر شانه‌ی تو

اینچنین آرام

به خواب می روم؟



کیستی که من

اینگونه به جد در دیار رویاهای خویش با تو درنگ می کنم؟!!

کیستی که من

جز او

نمی بینم و نمی یابم ؟!!

دریای پشت کدام پنجره ای؟

که اینگونه شایدهایم را گرفته ای

زندگی را دوباره جاری نموده ای

پر شور

زیبا

و

روان

دنیای با تو بودن در اوج همیشه هایم

جان می گیرد

و هر لحظه تعبیری می گردد

ازفردایی بی پایان

در تبلور طلوع ماهتاب

باعبور ازتاریکی های سپری شده…

کیستی

ای مهربان ترین؟


@wwwgap8i
بیتوته‌ی کوتاهی‌ست جهان
در فاصله‌ی گناه و دوزخ
خورشید
همچون دشنامی بر می‌آید
و روز
شرم‌ساری جبران ناپذیری‌ست.

آه
پیش از آن‌که در اشک غرقه شوم
چیزی بگوی

درخت،
جهلِ معصیت بارِ نیاکان است
و نسیم
وسوسه‌یی ست نا‌به‌کار.
مهتابِ پاییزی،
کفری‌ست که جهان را می‌آلاید

چیزی بگوی
پیش از آن‌که در اشک غرقه شوم
چیزی بگوی

هر دریچه‌ی نغز
بر چشم اندازِ عقوبتی می‌گشاید.
عشق
رطوبتِ چندش انگیزِ پلشتی‌ست
و آسمان
سر پناهی، تا به خاک بنشینی و
بر سرنوشتِ خویش
گریه ساز کنی.

آه
پیش از آن که در اشک غرقه شوم چیزی بگوی،
هر چه باشد

چشمه‌ها
از تابوت می‌جوشند
و سوگوارانِ ژولیده آبروی جهان‌اند.
عصمت به آینه مفروش
که فاجران نیازمندتران‌اند.

خامُش منشین
خدا را
پیش از آن‌که در اشک غرقه شوم
از عشق
چیزی بگو

#احمد_شاملو

@wwwgap8ir
‏بيا در لابلای ورقه های اين كتاب همديگر را ببوسيم.
نگران آبرو هم نباش؛
اينجا هيچ كس كتاب نميخواند...


#احمد_شاملو

@wwwgap8ir
هیچ کجا، هیچ زمان،
فریاد زندگی
بی جواب نبوده است.
قلب خوب تو
جواب فریاد من است...

#احمد_شاملو

@wwwgap8ir
آیدا، تپش‌های قلبم!
به خلق خدا جواب بده. جواب‌شان را بده. به من می‌گویند چه شده است که دیگر شعر نمی‌نویسم، چه است که دیگر برای‌شان شعر نمی‌خوانم، چه شده است که دیگر صدا، مرا نمی‌شنوند؟
.
جواب‌شان را بده. به‌شان بگو که احمد تو بیش از همیشه به «شعر» می‌اندیشد، بیش از همیشه «شعر» می‌نویسد و بیش از همیشه «شاعرانه» زندگی می‌کند... منتها _ این را هم به‌شان بگو_ این «شعر»ها یک موضوع بیشتر ندارد:
«دوست داشتن آیدا!»
.
این را به‌شان بگو. بگو که تو هر تپش قلب من هستی. بگو که دوست داشتن تو همه‌ی کار و زندگی من شده است. بگو که جز تو به هیچ چیز فکر نمی‌کنم...
آیدا جان! این‌ها همه را به‌شان بگو.

#مثل_خون_در_رگ_های_من
#احمد_شاملو
@wwwgap8ir
آن که سانسور میکند از افشای حقیقت خویش وحشت دارد چرا که او دروغی بیش نیست و سانسور سد محکمی‌ست در برابر نفوذ اندیشه‌‌های پاک که تمام حکومت‌های فاسد از آن وحشت دارند

#احمد_شاملو

@wwwgap8ir
شانه ات مجابم می کند
در بستری که عشق تشنگیست
زلال شانه هایت
همچنانم عطش می دهد
در بستری که
عشق
مجابش کرده است

#احمد_شاملو

@wwwgap8ir
تو را برگزیده‌ام
رَغمارَغمِ بیداد.
گفتی دوستت می‌دارم
و قاعده
دیگر شد.
کفایت مکن ای فرمانِ «شدن»،
مکرّر شو
مکرّر شو



👤#احمد_شاملو
@wwwgap8ir
حرف مزخرف خریدار ندارد. پس تو که پوزه بند به دهان من می زنی از درستی اندیشه من. از نفوذ اندیشه من می ترسی




#احمد_شاملو
کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود

و انسان با نخستین درد

در من زندانی . ستمگری بود

که به آواز زنجیرش خو نمیکرد

من با نخستین نگاه تو آغاز شدم .




#احمد_شاملو
حتی اگر هزار سال عاشق تو باشم. یک بوسه. یک نگاه حتی حرامم باد!

اگر تو عاشق من نباشی



#احمد_شاملو
سخت است فهماندن چیزی به کسی که برای نفهمیدن آن پول می گیرد.


#احمد_شاملو
حرف مزخرف خریدار ندارد. پس تو که پوزه بند به دهان من می زنی از درستی اندیشه من. از نفوذ اندیشه من می ترسی


#احمد_شاملو
از رنجی خسته‌ام که از آنِ من نیست
بر خاکی نشسته‌ام که از آنِ من نیست

با نامی زیسته‌ام که از آنِ من نیست
از دردی گریسته‌ام که از آنِ من نیست

از لذتی جان‌گرفته‌ام که از آنِ من نیست
به مرگی جان می‌سپارم که از آنِ من نیست..


#احمد_شاملو
@wwwgap8ir
هرگز از مرگ نهراسیده‌ام
اگرچه دستانش از ابتذال شکننده‌تر بود.

هراسِ من ــ باری ــ همه از مردن در سرزمینی‌ست

که مزدِ گورکن
از بهای آزادیِ آدمی
افزون باشد. ......

جُستن
یافتن
و آنگاه
به اختیار برگزیدن
و از خویشتنِ خویش
بارویی پی‌افکندن ــ

اگر مرگ را از این همه ارزشی بیش‌تر باشد
حاشا حاشا که هرگز از مرگ هراسیده باشم...


#احمد_شاملو