انتشارات ‌روزنه
2.74K subscribers
1.5K photos
165 videos
38 files
1.51K links
کسی تنهاست که کتاب نمی‌خواند

آدرس: تهران، خیابان ولیعصر، بالاتر از خیابان شهید بهشتی، کوچه نادر، پلاک 3، واحد 2
شماره تماس:
88721514
86124538
اینستاگرام:
www.instagram.com/rowzanehnashr

ارتباط با ادمین:
@rowzanehadmin
Download Telegram
دیدار با آقای محمدعلی مومنی در غرفه انتشارات روزنه

🗓جمعه ۲۱ اردبیهشت ساعت ۱۷:۰۰

📍 مصلی تهران، شبستان، راهرو ۱۱/۱، غرفه ۱۶

#انتشارات_روزنه #نمایشگاه_کتاب
#تازه_های_نشر
نام کتاب : ناپدید شدن
نویسنده: نیکزاد نورپناه
چاپ : اول
قطع : جیبی
سال چاپ : 1397
تعداد صفحه : 218
قیمت: 105,000 ریال

نتیجه‌ی آن ازدواجِ شکست‌خورده و همه‌ی این کلنجارها شده هیچی، شده درختِ بی‌میوه، شده مردِ میانسالِ ابتری که شب‌ها با پیژامه‌ای گشاد دور خانه‌اش راه می‌رود، با اجاقش کلنجار می‌رود و بعد برای تمدد اعصابش یک کاسه‌ی گنده آجیل شور می‌خورد چون جایی خوانده که آجیل مُسکّن اندوه است. طی همین خودشناسی‌های آجیلی دیگر این را فهمیده‌ام که برای آن ماجرا، منظورم ازدواج است، آمادگی نداشتم، چه روحی و چه پولی. الآن هم ندارم. اما سال‌هاست، مشخصاً از ۳۰ به این طرف، احساس می‌کنم آمادگی بچه را دارم. یعنی فکر می‌کنم پدر فوق‌العاده‌ای می‌شوم. فکر کنم بچه زندگی‌ام را هم پر کند. مادرم می‌گوید با گربه امتحانم را پس داده‌ام و معلوم است پدر فوق‌العاده‌ای می‌شوم. بهرام نظرش برعکس است، مثلاً پریروزها می‌گفت: «همین که گربه‌باز شدی، خب یعنی سقفت گربه بوده، ظرفیتت نهایتاً گربه بوده، نه بچه‌ی آدم.»

#انتشارات_روزنه

http://p30up.ir/uploads/f74891301.jpg

https://t.me/rowzanehnashr
#تازه_های_نشر
نام کتاب : پرسه در عرصه‌ی روزمرگی
نویسنده: سیدمحمد بهشتی
چاپ : اول
قطع : رقعی
سال چاپ : 1397
تعداد صفحه : 368
قیمت: 300,000 ریال

این کتاب ماحصل پرسه‌های روزمره‌ام لابلای اخبار و رویدادها و اشخاص است. چیزهایی که در وهلۀ نخست به هم بی‌ارتباط به نظر می‌رسند؛ مثل اشیاء جمع شده در کشکول. ولی فصل مشترک همه‌شان این است که بی‌عزم سوداگری و پیش‌فرض حول آنها گشته‌ام و نازشان را کشیده‌ام. فرقش این است که در نگاه سوداگرانه آن چیزی را می‌یابیم که خود می‌خواهیم ولی در پرسه‌زدن خود را در معرض دیدن و شنیدن و استشمام و مشمول لطف موضوعات قرار می‌دهیم. این همان جنس شناختی است که فرهنگمان ما را به آن دعوت کرده؛ یعنی شناختی که بر اثر انس و الفت به دست می‌آید. لذا می‌توان گفت همۀ این موضوعات در یک موضوع مشترکند و آن اینکه به همه‌شان فرهنگی نظر شده است.

#انتشارات_روزنه

http://p30up.ir/uploads/f41582379.jpg

https://t.me/rowzanehnashr
دیدار با آقای دکتر صادق زیباکلام و آثارش در غرفه انتشارات روزنه

🗓شنبه 22 اردبیهشت ساعت 14:00

📍 مصلی تهران، شبستان، راهرو ۱۱/۱، غرفه ۱۶

#انتشارات_روزنه #نمایشگاه_کتاب
دعوای پینوشه و آلنده روی تشک تهران!

#روزنامه_جام_جم
#انتشارات_روزنه #مهدی_شادکار
@rowzanehnashr
خطرناک‌ترین ناشر آمریکا درگذشت!

این درست است که در آمریکا به ندرت کتابی سانسور می‌شود و تازه بعد از سانسور هم به راحتی می‌توان آن را پیدا کرد اما همه کتا‌ب‌هایی که سانسور می‌شوند هم کتاب‌های خوبی نیستند. اگر نویسنده‌ای در آمریکا کتابی درباره جنایت‌های CIA یا توطئه‌های آخرالزمانی یا تجارت‌های کثیف و نظایر آن بنویسد، اگر چه که ممکن است بتواند ناشری برای آن بیابد و چاپش کند اما بیشتر ناشرها در مورد چنین کتاب‌هایی بسیار محتاط‌اند و از عواقب چاپ چنین کتاب‌هایی می‌ترسند که از جمله این عواقب علاقمند نبودن مردم برای خرید آن است. کتاب‌هایی از این دست خیلی ممکن است روی دست ناشران بماند. از طرف دیگر این جور کتاب‌ها مخالفان فعالی پیدا می‌کنند که راه می‌افتند تا مخالفت خودشان را هر طور بتوانند ابراز کنند و به ناشر ضربه بزنند. بنابراین نویسنده چنین کتاب‌هایی بسیار در مضیقه پیدا کردن ناشرند.

ضرورت وجود ناشری که پیه همه چیز را به تن خود بمالد و نه فقط به قصد سود کردن بلکه به قصد رساندن صدای کسانی که کتابی ناجور دارند که هیچکس نمی‌خواهد چاپش کند، عمل کند باعث شد که شخصی به نام «آدام پارفری» وارد گود شود و این قسمت کار را بر عهده بگیرد. او انتشاراتی تاسیس کرد بنام آموک که در آن این جور کتاب‌ها را چاپ می‌کرد بعد از مدتی او این انتشارات را منحل و انتشارات دیگر بنام «فرال‌هاوس» تاسیس کرد که همین کار را ادامه داد.

چیزهایی که او چاپ می‌کرد همگی کتاب‌های غیرعادی و واخورده‌ای بودند که هیچ کس دیگری در آمریکا جرات چاپش را نداشت. نویسندگان این جور کتاب‌ها تنها امید در انتهای جستجویشان برای یافتن ناشر فقط او بود. سرش برای درگیری و مبارزه با مخالفان درد می‌کرد و هر روز گرفتار مخالفان و دادگاه‌ها و بزن بزن خیابانی بود. کتاب‌های این انتشارات همه جور موضوعی را که بتوان فکرش را کرد را در بر می‌گرفت. از کتاب‌هایی درباره فجایع جنگ‌های آمریکا، تا کتاب‌های ممنوعه درباره روابط جنسی غیرمعمول تا کتاب‌هایی درباره شیطان‌پرستی و آیین‌های مخفی و آدم‌ها و اتفاق‌های فراطبیعی تا کتاب‌هایی درباره حزب‌های خطرناکی مثل نازی‌ها و کمونیست‌ها و خاطرات زندان رفتن در خطرناک‌ترین زندان‌های جهان و... هر چه که بتوانید فکرش را بکنید.

کتاب‌های همواره عجیب و غریب او به قول روزنامه‌نگاران آمریکایی همگی در مرز فرهنگ عادی مردم بود. همیشه پرسروصدا و جنجالی! یکی از معروف‌ترین کتاب‌هایش کتابی به نام «فرهنگ آخرالزمانی» مجموعه‌ای از مقالات، مصاحبه‌ها و اسناد بود که به دلیل موضوعات بسیار جنجالی‌اش در خود آمریکا خیلی سروصدا کرد و پس از خلاصی از دادگاه‌های آمریکا در بسیاری از کشورهای دنیا ممنوع شد. برخی از سایت‌های آمریکایی به او لقب «تاثیرگذارترین ناشر زیرزمینی پس از هزاره آمریکا» لقب داده‌ بودند و مجله سیاتل ویکلی با چاپ عکسش روی جلد به او لقب «خطرناک‌ترین ناشر آمریکا» را داد. از کتاب‌های انتشارات او حتی برای ساخت سریال‌ها هم الهام گرفته‌اند. سریال ایکس فاکتور برگردانی از یک سری از کتاب‌های او به صورت تصویر بودند. خودش حتی سه چهار تا فیلم هم ساخته بود.

اما علت این که تمام فعل‌های این نوشته در زمان ماضی است آن است که این آدم همین چند روز پیش درگذشت. هنگام مرگ ۶۱ سال داشت. سخت بتوان گفت که کسی دلش برای او تنگ می‌شود.

@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
خلاقیت و سلامت ذهن


زیاد شنیده‌اید که گفته‌اند فلان هنرمند مشکلات روانی هم داشته است. ممکن است هنرمندان زیبا، ثروتمند و با استعداد باشند اما اشکالات روانی به شهرت و استعداد کاری ندارد و برای همه می‌تواند پیش بیاید. در گذشته به سادگی به کسانی که کمی غیرعادی تلقی می‌شدند انگ دیوانگی می‌زدند. روانشناسی هنوز پیشرفت نکرده بود و تفکیکی بین انواع مشکلات روانی وجود نداشت. امروزه اما با پیشرفت این علم حتی می‌توان درباره گذشتگان هم نظر داد و دیده‌ایم که نظر هم می‌دهند که مثلا ادوارد مونش نقاش بلژیکی دچار اسکیزوفرنی بوده یا گویا نقاش اسپانیایی دچار توهم بوده و یا نیوتن دچار افسردگی بوده و از این قبیل.برخی از آثار هنری اصلا به دلیل بیماری ذهنی هنرمندان است که به وجود آمده است. برخی اصلا به کمک هنر بر بیماری‌شان غلبه کرده‌اند. بعضی هم تمام عمر با آن دست و پنجه نرم کردند و سوختند و ساختند.

روان‌شناسی امروز بین خلاقیت و بیماری روانی یک جور ارتباطی را کشف کرده است. در مورد نویسندگان و شاعران این بیماری روانی بیشتر تغییر خلق و خوی شدید یا افسردگی دو قطبی بوده و هست. هنرمند یک لحظه در دریای غم غوطه‌ور است و بعد در یک چشم به هم زدن حالتش دگرگون می‌شود به دریایی از شادی می‌پیوندد و دست خودش هم نیست که این اختلال را اداره کند. اخیرا پژوهشگران می‌گویند که نویسندگی بخصوص به خاطر محیط و شرایط کاری‌اش به راحتی می‌تواند به بیماری روانی میدان ورود بدهد.

زندگی نویسنده حرفه‌ای که از راه خلاقیتش نان می‌خورد ایزوله و جدای از دیگران است. نویسنده بیشتر زمانش را در حال فکر کردن به تنهایی و تجسم و سخن گفتن با خود و نشخوار افکار می‌گذراند. او تنهاست و کارش هم طوری است که از کمک دیگران نمی‌تواند استفاده کند. شخصیت‌های کتاب‌ها در درون ذهن او زندگی می‌کنند و او باید آن‌ها را چنان بپروراند که برای دیگران وجودشان دارای توجیه و قابل قبول باشد و حرفی و عملی در جهت اهداف نویسنده داشته باشند. وجود چند شخصیت در ذهن انسان معمولی را بیچاره می‌کند. نویسنده همیشه با چند تا همسایه ذهنی زندگی می‌کند که دائم او را بر می‌انگیزند و به حرکت می‌کشانند. معروف است که تولستوی گفته بوده که شخصیت‌های کتاب‌هایش دربرابر او مقاومت می‌کنند. حرف‌هایی که او می‌خواهد را نمی‌زنند و خیلی وقت‌ها نمی‌تواند آن‌ها را وادار به انجام کارهایی بکند که می‌خواهد. انگار که این شخصیت‌های خیالی بر ذهن نویسنده حاکم شده باشند و بر او واقعا حکم برانند. ماجرا شاید برای ما به شوخی شبیه‌تر باشد اما برای نویسنده بسیار بسیار جدی است و اگر زیاد ادامه یابد او را به تغییر خلق و خو وا می‌دارد.

اگر نام برخی از نویسندگانی که در همین روزگار معاصر از افسردگی دو قطبی یا نظایر آن رنج برده‌اند را بشنوید متعجب می‌شوید.


مارک تواین نویسنده بسیار معروف آمریکایی و خالق کتاب هکل‌بری‌فین و ... به افسردگی مبتلا بوده است و بسیار هم استرس داشته است. چه کسی فکر می‌کند که آدمی با نوشته‌های عمیق و شاد مانند او چنین مشکلی داشته باشد. تمام عمرش به این اختلال مبتلا بود زجر زیادی کشید.

از معاصرترها استیون کینگ غرق افیون و مشروبات الکلی بود تا بتواند از پس حس ناخشنودی بیمارگونش که عارضه‌ای روانی بود برآید. او هنوز هم گرفتار همین موارد است. به طور کلی مواد مخدر و مشروبات یکی از راه‌های فرعی غلبه بر این موارد تلقی می‌شوند و بسیار از افراد خلاق به این عوارض دچارند.

نمونه دیگری از این گونه نویسندگان اسکات فیتزجرالد بود که به شدت الکلی بود و تا مغزش در الکل خیس نمی‌خورد اصلا نمی‌توانست بنویسد او نیز به شدت افسرده بود.

سیلویا پلات خانم شاعر انگلیسی نیز به شدت افسرده بود. او در نوزده سالگی حتی دست به خودکشی زد که موفق نبود. ذهن درخشانش پس از این اقدام شعله کشید و اشعار و کتاب‌های خوبی را منتشر کرد اما در نهایت در سی سالگی بار دیگر دست به خودکشی زد که این بار دیگر متاسفانه نتوانستند نجاتش بدهند.

از دیگر کسانی که شاید باور بیمار ذهنی‌شان سخت باشد تنسی ویلیامز است که اسکیزوفرنیک بود همچنین امیلی دیکینسون که شاعر امید و افکار درخشان است خود از این شادمانی سهمی نداشت و به شدت افسرده بود. البته در روزگار او افسردگی را به عنوان بیماری نمی‌شناختند و بیشتر نوعی خلق و خو تلقی می‌شد و به همین سبب هم مثل همه قدیمی‌ترها خودش هم نمی‌دانست که بیمار است. از ایرانی‌ها هم صادق هدایت دچار افسردگی و بدبینی شدید بود و همه از عاقبش که به خودکشی انجامید آگاه و متاثرند.
عجیب‌تر از همه جی کی رولینگ نویسنده کتاب‌های هری پاتر که غرق پول و ثروت و شهرت بوده و هست همیشه با افسردگی دست به گریبان بود. او روزگاری طولانی را در فقر و ناامیدی زیسته بود. مادری گرفتار بار مالی نگهداری از فرزندش در شرایط بینوایی در کشوری غریب – پرتغال – بود. شاید فکر کنید که لابد بعد از مشهور و ثروتمند شدن بیماریش التیام یافت یا لااقل مختصری بهبود پیدا کرد اما چنین نبود و نیست. او هم‌چنان گرفتار اوضاع نابسامان روانی‌اش است و از پول و ثروتش هم در این زمینه کاری بر نیامده است.

فکر این که هنرمندان و نویسندگان موجوداتی راحتند و زندگی خوش دارند اکثر نشانی ناآگاهی است. هنرمندان خیلی بیشتر از افراد عادی مشکل دارند و امروز حتی ادعا می‌شود که اگر بیماری‌های ذهنی نبودند بسیاری از پیشرفت‌های علمی و هنری حاصل نمی‌شدند.

http://p30up.ir/uploads/f92935858.jpg

@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
پاره‌هایی از تفکر به بهانه سفر به پاریس

سفرنامه نویسی درباره سفر به یکی از مشهورترین شهرهای جهان بسیار سابقه‌دار است. نام پاریس جزو نام شهرهایی است که همه سعی می‌کنند یک بار هم که شده - پیش از مرگ البته - به آن سفری داشته باشند. اگر چه برداشت از این سفر برای هر کسی جور و چیز خاصی است. به طور معمول نقشه راه همه این است که سری به برج ایفل بزنند و سوار آسانسورش بشوند و بالا بروند تا پاریس را از فراز آن ببینند. بعد خیابان‌های بسیار معروف و شیک آن را پیاده گز کنند و بعد سری به موزه لوور بزنند و کلیسای نوتردام و میدان اتوال و جاهای بسیار معروف دیگری را که زیاد اسمش را شنیده‌اند ببینند. حالا اگر بعد از این سفرها انگیزه‌ای برای نوشتن هم باشد درباره همه این گردش‌ها چه دارند که بگویند؟ معمولا همان حرف‌های همیشگی که فلان جا خوشگل بود. فلان جا بوی گند می‌داد. هوا بارانی یا ابری یا نیمه آفتابی بود و اجناس گران بودند و قدرت خرید نداشتیم یا داشتیم و نمی ارزید که بخریم و نظایر این درباره وضعیت کلی‌شان! و بعد موقع رفتن به موزه، تماشای مونالیزا و آثار تمدن کهن ایرانی و احتمالا مصری و بعد فرودگاه اورلی و پرواز برگشت به تهران و تمام! هم بخش فرهنگی سفرشان را تشکیل می‌دهد. مگر این طور نیست؟ صدتا سفرنامه را که بخوانی همه را شبیه به هم خواهی یافت. آدمی که با طرح ذهنی خاص و با شناخت به جایی نرود چیزی هم ندارد که بگوید. چیزی گیر ذهنش نیامده که درباره آن بنویسد.

برخی هم از سفر به پاریس ناامید و سرخورده بر می‌گردند. گفته می‌شود که در بین ژاپنی‌ها بخصوص این احساس فراوان دیده می‌شود. تورهای ژاپنی‌های دوربین به دست در پاریس پس از گشت و گذار در مناطق و محل‌های توریستی همیشگی این شهر در می‌یابند که این آن پاریسی که فکر می‌کرده‌اند نبوده است. از وضعیت فعلی پاریس حالشان به شدت گرفته می‌شود. متوجه می‌شوند که این شهر اصلا مکانی رویایی که قبلا توسط داستان‌ها و فیلم‌ها و بخصوص تبلیغات سارمان‌های جلب توریست تبلیغ می‌شده نیست بلکه شهری است قدیمی که با ملاک‌های ژاپنی در زمینه خدمات حتی درجه چندان بالایی هم ندارد و در آن مردمی بی‌حوصله زندگی می‌کنند که به سختی می‌توان آن‌ها را خوش رفتار و با تربیت دانست. توریست‌های ژاپنی حساس‌تر حتی کارشان به مشاوره روان‌شناسی هم می‌رسد زیرا یک جور حس افسردگی و نومیدی پس از سفر به پاریس برایشان پیش می‌آید که حالشان را به شکل اساسی می‌گیرد.

اما حالا اگر درباره پاریس بدانی و خوانده باشی و شنیده باشی و چند بار هم به شکل‌های مختلف به آن سفر کرده باشی و بخصوص اگر به زبان فرانسوی هم آشنا باشی و خلاصه یک آدم فرهیخته و آشنا به فرهنگ باشی سفرنامه‌ات به پاریس حتما چیز دیگری خواهد بود. از دید فرید قدمی که یک ایرانی فرهیخته و فرزند عصر حاضر است داستان سفرنامه‌ای‌اش به پاریس به صورت «پاره‌ها پاریسی، پوره و پنیر و پروست» در می‌آید که در قامت کتابی توسط نشر ما – روزنه – روانه بازار کتاب شده است.

در این سفرنامه ما همراه ذهن یک انسان تحصیل‌کرده و آشنا با تاریخ و زبان و فرهنگ‌های معاصر، با سفر به پاریس، چیزهایی را می‌بینیم و که قطعا از توصیفات معمولی آدم‌های عادی متمایز و اساسا جوری دیگر است. در واقع به تماشای ذهنی می‌نشینیم که با پاریس معاصر و تاریخی و فرهنگی برخوردهای متعدد داشته است و اکنون همه آن برخوردها را با دانسته‌ها و احساس‌هایش ترکیب کند و با چاشنی داشته‌های یک ایرانی امروزی، آن را در قالب کلمات این کتاب برای ما به ارمغان آورده است. کتاب میهمانی کلمات است و جشن شخصیت‌های ریز و درشتی که همگی به نحوی با پاریس سروکار داشته‌اند. نویسنده حتی به برخی از این شخصیت‌های تاریخی و فرهنگی و ادبی نامه‌هایی هم نوشته است که فصل‌های کوتاهی از کتاب را تشکیل می‌دهند.

در صفحه تقدیم کتاب، کلید برخورد او با پاریس را به این شکل می‌‌خوانیم: تقدیم «به آوارگان سوری در پاریس، به همه آن‌هایی که از شر غرب به غرب پناه برده‌اند» و بعد در جای‌جای کتاب می‌یابیم که او اگر احساس مثبتی درباره غرب یا پاریس دارد اما این را هم کاملا متوجه هست که تمام این شکوه تاریخی و رونق فعلی این گونه شهرها فقط حاصل علم و فرهنگ و تحصیلات و این حرف‌ها نیست بلکه حاصل حوادث دیگری هم هست که ساکنان این شهرها در نقاط دیگر جهان در ایجاد آن نقش داشته‌اند و حاصل آن چنان شده که از شر آن‌ها به شهری از خودشان پناه ببری که دیگر در آن‌جا نتوانند به تو آسیبی بزنند از ترس این که به گوشه‌ای از این شهر دستی بخورد و آسیبی برسد.
نویسنده با نوشتن عبارت «تمام اسامی در این رمان غیرواقعی‌اند و هر گونه شباهتشان با آدم‌های واقعی از سر تصادف است» خیالتان را راحت می‌کند که نمی‌توانید آدم‌های این رمان را واقعا در پاریس پیدا کنید و باید از رویاپردازی درباره این که این آدم‌ها که واقعا که بوده‌اند دست بردارید و وجود آن‌ها را به عنوان مجراهایی برای شرح این سفر در نظر بگیرید. اما در پایین هم جمله در سطری مجرا از زبان خواننده پاسخ می‌گوید: «-واقعا؟» و این «واقعا» به آن معناست که اگر بگردید ممکن است کمی تا قسمتی چند تکه از این آدم‌ها را در چند آدم واقعی که با نویسنده برخورد داشته‌اند بیابید اما این مهم نیست که این آدم‌ها واقعا که هستند بلکه اهمیت کار در این است که ترکیبی از این‌ها که از خلال ذهن نویسنده با مای خواننده ارتباط برقرار می‌کنند در واقع دارند چه می‌گویند. گوینده مهم نیست. گفته‌هاست که اهمیت دارد. به همین دلیل هم این را یک کتاب سفرنامه نمی‌خواند و آن را رمانی درباره یک سفر توصیف می‌کند.

اطلاعات مرتبط با این کتاب را در صفحه خاص آن در سایت روزنه به نشانی زیر خواهید یافت.
http://rowzanehnashr.com/Book_Sudy_Essay/03-062.jpg
http://rowzanehnashr.com/03-062.html
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
به اسب‌ها شلیک کردن حتی به اسب مرده

کتاب «شلیک به اسب‌ مرده» مجموعه سروده‌های حسام نیک فال توسط نشر روزنه به بازار کتاب روانه شده است. آن‌چه در این کتاب می‌یابید شعر به معنای سروده‌های دارای وزن و قافیه و دارای مقدمه و موخره و نتیجه و آن‌گونه نیست که شاعر موضوعی را سر صبر بپروراند و در انتها نتیجه بگیرد و در پایان با تخلصش خود را خطاب قرار دهد و کار را به سرانجام برساند. سروده‌های این کتاب برای فرزندان معاصر جامعه ما و در سطح دقت و حوصله و انتظار و روحیه آن‌ها و همگی بسیار کوتاه و هایکو مانند و جمع و جور هستند. آن‌قدر کوتاه که حتی اگر عنوان آن‌ها را نخوانی ممکن است معنای آن را درنیابی.

درباره پدر می‌گوید:
«پدر
سنگی را دیده‌ای
که
شاعر باشد؟ »

و تو اگر همان عنوان شعر - «پدر» - را نخوانده باشی چگونه خواهی فهمید که درباره پدر گفته شده است و می‌خواهد موجودی مستحکم را بیان کند که در درونش به رغم ظاهرش که سفت و محکم است احساسات بسیار نرم و متعالی جریان دارد ؟ و مگر همین چند کلمه کوتاه پدر را با قدرت شرح نداده است؟ و اگر مقصود شعر، بیان زیبای احساس باشد در آن چه خللی می بینی گیریم که حتی وزن درونی هم نداشته باشد.

یا اگر در شعر «سینه»‌ بگوید:

«سینه
قسمتی از دود سیگار می‌شوی
که در سینه
جا مانده»

آیا بهتر و کوتاه‌تر از این می‌توان گفت که بخشی از یادی، چنان شاعر را عذاب می‌دهد که آن‌چه در خاطر مانده مانند بخشی از دود سیگاری که در سینه جامانده باشد عمل می‌کند که منجر به بیماری خواهد شد؟

زبان غیرمتعارف و سبک شعری کتاب در خور همین زمانه ماست که هیچکس بیشتر از دو بیت سر هم را حوصله ندارد که بخواند و مفاهیم باید در قالب کلماتی که انسان کنونی با آن رابطه برقرار می‌کند بیان شود و هسته‌اش همان پوسته‌اش باشد و درونش همان بیرونش و چنان فشرده باشد که حتی اگر یک کلمه‌‌اش – مثلا عنوانش – را نخوانی نتوانی اصلا بفهمی که درباره چه گفته شده است. شعرهای نیک فال در این کتاب همه این گونه هستند.

موضوع این شعرها هم برگرفته و در ارتباط با زمانه‌ای است که سستی از در و دیوار می‌بارد و دوران ایمان‌های واژگون شده و اضطراب و دلواپسی و عجله و آش‌های نخورده و دهان‌ها و معده‌های سوخته است و از پشت آن‌ها چهره نسلی را می‌توان دید که همیشه مغبون بوده است و سیل‌های روزگار هر دم بر چهره‌اش سیلی زده و آرزوهایش را حقیر کرده است و دیگر به هیچ چیز جز دل‌خوش‌کنک‌های ساده اهمیت نمی‌دهد و خواب‌هایش پر از کابوس و دستش خالی است و شکست و پیروزی برایش دیگر چندان معنایی ندارد و نیامده باید برود.

اگر شعر بیان احساسات زمانه هم باشد، این شعرها خود جنس است و در کارش سخت موفق هنگامی که در جایی از کتاب می‌گوید:

«سیاه
ما تمام گره‌هایمان را
زیر پای دیگران فرش کردیم»


@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
«مسیح در قصر»
خاطرات سرتیپ اصغر کورنگی رئیس زندان قصر دوران پیش از انقلاب

بخشی از تاریخ مبارزات سیاسی پیش از انقلاب ایران خواه ناخواه در زندان قصر گذشته است. ساخته شدن خود زندان قصر در اثر ورود ایران به دوران جدید بود که ممکن شد. پیش از زندان قصر به طور کلی زندان رفتن چیزی مثل رفتن به یک سیاه‌چال قدیمی یا یک قلعه دورافتاده بوده است که دشمنان شاه یا نظام در دوران پیش از پهلوی‌ها به آن فرستاده می‌شدند. زندانی‌ها در دوران پیش از مدرنیته - از نوع مشروطه - حقوق چندانی نداشتند و هیچ‌کس نمی‌دانست که می‌توانند داشته باشند. با تاسیس عدلیه و بعد دادگستری که مشروطه آن را میسر ساخت لازم شد که جاهایی باشد که وقتی نتیجه دادرسی منجر به صدور حکم زندان شد، بتوان زندانی را رسما به آن‌جا تحویل داد تا زندانی شرایط استانداردی را در دوران محکومیتش بگذراند و بعد به جامعه برگردد. زندان قصر جزو اولین زندان‌های مدرن و حساب و کتاب‌دار ایران پس از مشروطه بوده که به دستور رضاشاه ساخته شد.

اما بعد، این زندان تغییر ماهیت داد و سیلی از ناراضیان دستگیر شده به آن سرازیر شدند که از کمونیست‌ها و طرفداران حزب توده بگیر و بیا تا زندانیان با عقاید مذهبی و مبارزان ملی و سیاسی دیگر را در بر می‌گرفت. تمام شخصیت‌های نام‌آور معاصر ایران هر کدام مقداری از زمان زندگی خود را در زندان قصر گذرانده‌اند. این زندان هم‌چنین مدیران و اداره‌کنندگان مختلفی را هم به خود دیده است که یکی از آن‌ها سرتیپ اصغر کورنگی است که شرح دوران او به همت خانم «مهسا جزینی» در کتاب «مسیح در قصر» آمده است.

در کتاب «مسیح در قصر» ما شرح ماجراهای زندان در برهه‌ای حساس از دوران معاصر را از زبان طرف دیگر این قضایا می‌خوانیم. سرتیپی که اگرچه از سوی نظام پیشین مامور اداره زندان است اما از آن نظام دل چندان خوشی ندارد و بیشتر ادای وظیفه می‌کند و کم و بیش دل در گروی مخالفانی دارد که اینک در زندان زیر دست او افتاده‌اند. جناب سرتیپ با زندانیان رفتاری تا حد ممکن بردبار و نجیبانه در پیش می‌گیرد و به لحاظ انسانی ملاحظه آن‌ها را می‌کند و همین باعث می‌شود که آن‌ها نیز به او احترام بگذارند و خلاصه با او بسازند و به دلیل همین نحوه سلوک بود که او بعد از انقلاب نه تنها مجازات نشد بلکه از طرف همان دوستان زندانی‌اش مورد تقدیر قرار گرفت و حتی زمانی پیشنهاد شد که ایشان به ریاست شهربانی پس از انقلاب نیز گماشته شود.

زاویه دید این کتاب از نظر رئیس یکی از زندان‌های معروف و بزرگ ایران در تاریخ معاصر ایران بی‌شک کم‌نظیر است و مطالعه آن برای درک بهتر این دوران می‌تواند کمکی بزرگ باشد.

نشانی این کتاب در سایت ما:
http://rowzanehnashr.com/08-058.html

@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
📖 رمانی بر اساس جنگ‌های داخلی لبنان و سردرگمی نسل سوخته‌ای که هویت خود را به دنبال این جنگ‌ها از دست داده‌اند؛ این نسل به دو دسته تقسیم می‌شوند: افرادی که در کشور ماندند و افرادی که مهاجرت کردند...

ما همه ادعا می‌کردیم که از پیروان ولتر و کامو و سارتر و نیچه یا مکتب سورئالیست هستیم اما باز برمی‌گشتیم بر مسیحی بودن و مسلمان بودن و یهودی بودن و مطابق با همان قوانین محدود کننده‌ی دینی عمل می‌کردیم و به گروه قدیسان می‌پیوستیم و مطابق با همان اصول فریادکشی و داد و بیداد راه می‌انداختیم و همگان با همان قوانین در دفاع از آن گلوی خودمان را پاره می‌کردیم.
ما جوان بودیم و آن صبح‌گاه و نیز غروب هنگامش زندگیمان بود و جنگ هم که فرا رسید و چترش را بر سرمان گسترانید و مثل ابرهای شتابان در معرض باد بالای سرمان را گرفت و ما هم قادر به متوقف کردن‌شان نبودیم و تنها کاری که از دستمان برمی‌آمد فرار و گریز بود. عده‌ای از ما نمی‌خواست که نام فرار را بر آن بگذارد ولی به هر حال این جنگ "جنگ ما" بود جنگی که در دل صفحات کتب تاریخ نامش در کنار نام ما به ثبت رسید. البته از نظر بقیه مردم دنیا این جنگ صرفا یک درگیری داخلی بود اما برای ما طوفانی بود و بس سهمگین، کشور ما ابزار و آلات شکننده‌اش غرق شد و رخنه‌های بسیاری در آن ایجاد گشت و ما در آینده خواهیم دانست که نوسازی و اصلاح پس از طوفان کاری بسیار دشوار است.
از این لحظه به بعد سال‌ها در حافظه‌ی ما با حوادث اسف‌انگیز پیوند خواهد خورد. در مورد جمع دوستان ما هم کار به این منوال گذشت که یکی بعد از دیگری رهسپار سفر شدند و این جمع از هم پاشید.

#سرگشتگان #امین_معلوف #سیدحمیدرضا_مهاجرانی #نشر_روزنه

http://p30up.ir/uploads/f25979500.jpg

https://t.me/rowzanehnashr
🔺ساکن برج بلند
🔸نویسنده: فلیپ کی دیک / مترجم: سمیه گنجی
🔹ژانر: رمان بلند/ادبیات آمریکایی
🔸قطع: رقعی
🔹چاپ ۹۷
🔸تعداد صفحه : ۳۷۰

📌قیمت: ۲۷۵۰۰

#ساکن_برج_بلند
#تازه_ها
انتشارات ‌روزنه
🔺ساکن برج بلند 🔸نویسنده: فلیپ کی دیک / مترجم: سمیه گنجی 🔹ژانر: رمان بلند/ادبیات آمریکایی 🔸قطع: رقعی 🔹چاپ ۹۷ 🔸تعداد صفحه : ۳۷۰ 📌قیمت: ۲۷۵۰۰ #ساکن_برج_بلند #تازه_ها
👈 خلاصه داستان کتاب ساکن برج بلند:

داستان در آمریکای ۱۹۶۲ می‌گذرد. دقیقاً ۱۵ سال بعد از این که جنگ به نفع قوای متحد آلمان، ایتالیا و ژاپن به پایان می‌رسد. جهان تحت سلطه‌ی فاشیسم است. برده‌داری آزاد است. بسیاری از مردم آمریکا به آیین‌های شرقی روی آورده‌اند و کتاب تقدیرات یی‌چینگ توی هر خانه‌ای پیدا می‌شود. آمریکا از مرز کوهستان راکی به دو بخش شرقی تحت اشغال آلمان و بخش غربی تحت کنترل ژاپن تقسیم شده است. در این جهان موازی قوای متفقین به سختی شکست خورده اند و هیچ اثری از هیچ‌گونه مقاومت نظامی در برابر سلطه‌ی فاشیسم نیست. تنها نشان از اعتراض کتابیست به نام «Grasshopper lies heavy» که نویسنده‌اش جهانی موازی را تشریح می‌کند که در آن متفقین جنگ را پیروز شده‌اند و هیتلر را به پای میز محاکمه کشیده‌اند.
#ساکن_برج_بلند
@rowzanehnashr
انتشارات ‌روزنه
🔺ساکن برج بلند 🔸نویسنده: فلیپ کی دیک / مترجم: سمیه گنجی 🔹ژانر: رمان بلند/ادبیات آمریکایی 🔸قطع: رقعی 🔹چاپ ۹۷ 🔸تعداد صفحه : ۳۷۰ 📌قیمت: ۲۷۵۰۰ #ساکن_برج_بلند #تازه_ها
📖چرا ساکن برج بلند کتاب مهمی است؟

۱. فیلیپ کی‌ دیک نویسنده‌ی این کتاب یکی از اصلی‌ترین چهره‌‌های ادبیات علمی‌تخیلی در آمریکاست اما در کشور خودش هرگز چندان جدی گرفته نشد. در عوض در اروپا همیشه محبوب بود. تا حدی که هر وقت به فرانسه سفر می‌کرد جنجال  برپا می‌شد. در یکی از مصاحبه‌های تلویزیونی‌اش در فرانسه او به ایده‌ی ماتریکس اشاره می‌کند و این که چطور ما درجهانی کامپیوتری زندگی می‌کنیم و جهان حقیقی را می‌شود تنها با احساساتی که گهگاه به ما دست می‌دهد لمس کرد. همانند شخصیت داستان مرد بر قلعه‌ی رفیع که در لحظه‌ای که به نیروانا می‌رسد متوجه می‌شود جهانی دیگر وجود دارد که در آن متفقین جنگ را پیروز شده اند. اما به اعتقاد خود دیک لزوماً این جهان دیگر بهتر از این جهان فعلی نیست.

۲. داستان کتاب برخلاف بسیاری از داستان‌های تاریخ موازی در مورد جنگ و مقاومت و نزاع برای بازگردادن دنیا به مسیر درستش(جهان فعلی) نیست. جنگ به پایان رسیده و جامعه‌ی فاشیستی به خوبی منعقد شده است. گویی این واقعیتی محتوم است. حالا خواننده باید با مسیر داستان به پیش برود و در زندگی شخصیت‌های متعدد کتاب شریک شود.

۳. داستان بیشتر از این که نقد فاشیسم باشد در مورد زندگی آدم‌ها در شرایطی ناآشناست. وضعیت نه آنقدر اسف‌بار است که در رمان‌های جرج اورول و نه آنقدر غیرحقیقی و دور از ذهن که در دنیای شگفت‌انگیز نوی آلدوس هاکسلی. داستان کتاب شیمی صحیح شخصیت و منطق روایی نزدیک به بی‌نقصی دارد. به خصوص که زمان روایت‌ داستان‌ در آینده‌ی بشر نیست. شخصیت‌ها دور از ذهن نیستند و رفتار خارج از عرفی از خود نشان نمی‌دهند. نویسنده معتقد است علمی‌تخیلی به عنوان یک ژانر تنها سفینه و جنگ در فضا و موجودات بیگانه‌ نیست. بلکه علمی‌تخیلی واقعی در مورد موقعیت‌های انسانی است در شرایطی جز این و در زمانی جز این.

۴. عرفان شرقی نقش ویژه‌ای در داستان دارد. به خصوص کتاب تقدیرات یی‌چینگ که متنی باستانی چینی است و جدای از استفاده‌اش در پیش‌گویی ارزش معنوی دارد. به گفته‌ی دیک خودش هم برای پیش‌برد سرنوشت‌ شخصیت‌های داستانش از کتاب تقدیرات استفاده کرده است.

۵. کتاب یکی از بهترین نمونه‌های متافیکشن در ژانر علمی‌تخیلی است. داستان از تاریخی موازی صحبت می‌کند که در آن آلمان پیروز جنگ است. اما از طرفی کتابی وجود دارد که در مورد پیروزی بریتانیا و تبدیل شدنش به قدرت اصلی جهان صحبت می‌کند. یعنی کتابی با موضوع تاریخ موازی که در آن در مورد کتابی با موضوع تاریخ موازی صحبت می‌شود که البته آن تاریخ موازی هم با حقیقت تاریخی دنیای ما متفاوت است. چون در جهان کتابgrasshopper lies heavy  هیتلر محاکمه می‌شود در حالی که در جهان واقعی هیتلر مرده است. البته در بخشی از داستان به جهان ما هم اشاره‌ی کوتاهی می‌شود.

۶. به تازگی سریالی از روی این کتاب اقتباس شده است. البته هنوز برای قضاوت بسیار زود است. اما به طور معمول فیلیپ کی دیک محبوب هالیوود است و از روی آثارش اقتباس‌های بسیاری انجام شده است. اما به تصویر کشیدن جهان جادویی دیک کاری است که حتا کارگردان‌ بزرگی همچون ریدلی اسکات هم سخت از پسش بر می‌آیند.

۷. کتاب در ۱۹۶۳ برنده‌ی جایزه‌ی هوگو شد. همانطور که گفته شد دیک چندان در کشور خودش محبوب نبود. کتاب‌هایش از سویی ادبیات سایکودیلیک بودند و از سویی علمی‌تخیلی. هر چند که به شدت نویسنده‌ای واقع‌گرا بود و حتا اگر پیرنگ و درونمایه‌ی داستان‌هایش رئالیستی نبود اما جهانی که مجسم می‌کرد از دیدگاه منطقی بی‌نقص بود. شاید برای همین شاید تا سال‌ها نه مورد پسند طرفداران ژانر بود و نه جریان اصلی ادبیات. هر چند آثارش پس از مرگش توجه بسیاری را به خود جلب کردند. اما ساکن برج بلند مهم ترین شاهکارش بود

#ساکن_برج_بلند
تاریخ شفاهی از نوعی دیگر

🔹دکتر علیرضا بهشتی فرزند شهید بهشتی نقدی بر کتاب خاطرات رئیس سابق زندان قصر نوشته که در شرق امروز منتشر شده است. در بخشی از این نوشته می‌خوانیم:

🔻 در کشوري مثل کشور ما که تاريخ‌نگاري، به‌ويژه اگر به دوره معاصر مربوط باشد و خاطره‌نگاري، اعم از آنکه خودنگار باشد يا ديگرنگار، سنتي رايج نيست، انتشار هر متني که بازتاب زمانه از دريچه نگاه هر فردي باشد، براي هر جست‌وجوگري که در پي بازسازي تصويري کامل‌تر از گذشته است، غنيمتي بسیار بزرگ به‌شمار مي‌رود.

🔻«مسيح در قصر»، خاطرات سرتيپ اصغر کورنگي که به کوشش مهسا جزيني تدوين و به همت انتشارات روزنه در نمايشگاه بين‌المللي کتاب امسال روانه بازار شد، بي‌ترديد از جذاب‌ترين کتاب‌هاي خاطراتي است که در سال‌های اخير خوانده‌ام. علت جذابيت آن را بايد در صداقت و صميميتي جست‌وجو کرد که در سراسر کتاب به‌ چشم مي‌خورد. کورنگي سعي کرده با زبان دلش سخن بگويد.

🔻براي من اين مسئله که کورنگي همشهري پدرم بوده، در يک سال متولد شده‌‌اند (با فاصله شش ماه) و به يک دبيرستان (سعدي) رفته‌اند و نيز به دليل اينکه بسياري از مکان‌هايي که نام مي‌برد (مثل مسجد رحيم‌خان که به دست اجداد مادري‌ام که مقبره‌ آنها هم همان‌جاست، تأسيس شده‌ است) آشنا بود، خاطره‌انگيز بود و شوق خواندن را بيشتر کرد.

🔻کورنگي در مقدمه كتاب، خواننده را متوجه مي‌کند که خاطراتش را براي خوشامد يا بدآمد کسي دست‌کاري نکرده است؛ به‌جز موارد استثنائي که حفظ آبروي فرد مدنظر را از بيان واقعيت مهم‌تر يافته است.

🔻 با اين همه، خاطراتش يک جهت‌گيري کلي دارد: بازنمايي خدمات افسران، درجه‌داران و کادر شهرباني دوران پيش از وقوع انقلاب. انگيزه نويسنده نیز بيان اين واقعيت است که در ميان نيروهاي نظامي و انتظامي آن زمان، شهرباني بيش از بخش‌هاي ديگر مورد بي‌مهري تاريخ‌نگاران معاصر قرار گرفته است.خود من دوستاني داشتم که پدران‌شان در آن زمان در بخش‌هايي از شهرباني سمت داشتند و نام نيک‌شان در زمره خدمت‌گزاران به اين آب و خاک ثبت شده ‌است.

🔻 در بخشي از خاطرات پدرم که امسال منتشر شد نيز به موارد مشابهي، حتي درباره ساواک، برمي‌خوريم؛ ازجمله آنجا که از احضارش به شهرباني و سپس ساواک اصفهان پس از سخنراني‌اش در سال ۱۳۴۳ در مدرسه صدر چهارباغ (امام صادق(ع) کنوني) سخن مي‌گويد و برخوردش با رئيس آن زمان که تحت‌تأثير رفتار و گفتار ميهن‌دوستانه پدر قرار گرفت و دستور آزادي او را صادر کرد...

🔸متن کامل یادداشت را در لینک زیر دنبال کنید
http://www.sharghdaily.ir/fa/main/detail/189149

#انتشارات_روزنه #تازه_های_نشر #مسیح_در_قصر
#تازه_های_نشر
📖نام کتاب : از طهران تا پطرزبورغ و از پترزبورگ تا تهران؛‌قصه سفری که با ناصرالدین‌شاه رفتیم
نویسنده: بهنام ابوترابیان
چاپ : اول
قطع : رقعی، رنگی
سال چاپ : 1397
تعداد صفحه : 198
قیمت: 400,000 ریال

همه چیز از مواجهه با یک پرده نقاشی شروع شد. ماجرای سفری که کنکاش در پرده، آنرا به یک هم‌داستانی مبدل کرد؛ تجربه گردشی در قلب امپراتوری روس با کمکِ یک آشنا. همه ما درباره فرهنگِ ملتِ روس و رهاوردهایش برای جهانیان، کم‌وبیش چیزهایی شنیده‌ایم: باله، دریاچه قو، محاصره لنینگراد، برادران کارمازف، کونیزم، بریگادِ قزاق، مومیایی لنین، مرشد و مارگاریتا، میدان سرخ مسکو، مشتِ آهنینِ استالین، و ... . اما پیوند زدنِ این‌‌همه به ترتیبی که بشود درکِ جامع و بسیطی از فرهنگِ روس کسب کرد، آسان نیست. روایت به این کار می‌آید که یک پل ارتباطیِ میانِ ذهنِ ما و انبوهی از اطلاعات بزند. ما به واسطه آشنایمان درون محورِ مختصاتی تازه از زمان و مکان قرار می‌گیریم تا موقعیت خود را بهتر درک کنیم. چرا که در غربت وقتی دستمان در دستانِ یک نزدیکِ راه‌بلد باشد، فراغت خاطر می‌یابیم تا با دیدگانی بازتر و حواسی جمع‌تر به سیر و سیاحت بپردازیم.

#انتشارات_روزنه #سنت_پترزبورگ #سفر

http://p30up.ir/uploads/f4254422.jpg

https://t.me/rowzanehnashr
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📌 گزیده ای از کتاب های منتشر شده در دو ماه نخست سال ۱۳۹۷ توسط انتشارات روزنه

"کسی تنهاست که کتاب نمیخواند"
@rowzanehnashr