چرا کتابها را نگه میداریم و چرا باید نگهدارشان باشیم
همه ما سالهای تحصیلات میانی یا دبیرستان را به یاد داریم که وقتی سال به پایان میرسید و بعد از اتمام درس و برگزاری آزمونها برخی از دانشآموزان کتابهایشان را با هلهله و سروصدا ورق ورق میکردند و به آسمان پرت میکردند انگار که میخواهند خودشان را از قید آنها خلاص کنند. انگار که وقت انتقام از دشمنی فرارسیده که تمام سال شکنجهشان میداده است. کتابهای درسی اجباری بوده و هستند و بد هم نوشته شده و میشوند. هنر نویسندگی یعنی همان چیزی که هر نوشته مزخرفی را میتواند شیرین و بامزه کند در این کتابها اصلا دیده نمیشد و نمیشود. عاقبت این کتابها هم هرگز خوب نبوده و نیست.
اما کتابهای دیگری که در طول عمرمان میخریم چه؟ اینها را اغلب بدون اجبار و با میل و پول خودمان میخریم. برای اینها قضیه فرق میکند. برخی از این کتابها را به سرعت کشف میکنیم که بد نوشته شدهاند. یا طرف حرفی نداشته که بزنه و یا اگر داشته بلد نبوده که بگه! در این حالت آدم افسوس خوران با خودش میگوید وای پول و وقتم تلف شد. اما یادمان باشد که برخی از این کتابها به نظر ما خوب نوشته نشده است و ممکن است برای دیگران مفید باشد. اینها را نمیشود نگه داشت اما تخریبشان هم صلاح نیست. میشود هدیهشان داد به کتابخانهای یا دوستی یا انجمنی به امید این که شاید آنها استفاده بهتری برایش داشته باشند.
خیل بزرگی از کتابها خوب از آب در میآیند. اینها نیازهای لحظهای ما را برآورده میکنند و در آینده هم گرهگشای کارمان هستند. اینها را نگه میداریم و هراز چند گاهی ازشان خاک میگیریم و تورقی میکنیم. دیده شده که همین تورق گاهبهگاه بعضی وقتها خاطرهای نیک را زنده میکند و یا الهامی میدهد و بالاخره به قول معروف حسش مثبت است. اما اینها را میشود در صورت اشغال بیش از حد جا به دیگرانی که احتیاجشان بیشتر است هدیه کرد. این جوری کتاب خوب را سپاس میگوییم.
برخی از کتابها عالیاند. باید به هر قیمتی نگاهشان داشت. اینها نه تنها زمانی به ما الهام داده و دردهای روحیمان را تسکین دادهاند بلکه باز هم میتوانند به دادمان برسند. مهمترین این کتابها را شاید بتوان قران دانست. این کتابی است که باید مرتب به سراغش رفت و هیچوقت قیدش را نزد. کسانی که به خدا معتقدند این کتاب را زبان سخنگوی خدا مییابند و چه بسا با خواندن چند سطری از این کتاب برایشان گشایش روحی یا حتی جسمی حاصل میشود.
داستانها و شعرها و رمانهای خوب و عالی هم از قبیله الهام بخشها هستند اما الهامشان آسمانی نیست بلکه از ذهن کسی تراویده در زمانی دیگر و چه بسا از عصر باستان! اینها الهام بخش و انسانی هستند. هم میتوان به کلامشان دل خوش کرد و هم اگر اهل دقت باشیم به سبک نگارششان. از سعدی و حافظ و فردوسی و مولانا و ناصرخسرو بگیر تا جاودانان نقاط دیگر جهان. اینها برخورد دیگران با زندگی و نحوه تفکر درباره مسائل و معضلات فکری و روحی و حتی جسمی را میتوانند به آدمی بیاموزند. فکرهای بزرگ بعضی وقتها به خوبی دستگیر ما میشوند. خیلیها با یادآوری چیزهایی از این کتابها آرام میگیرند یا جهش میکنند یا تصمیمی میگیرند که کارگشایشان است. این کتابها را هم باید به هر قیمتی نگهداشت و گاه به گاه به آنها مراجعه کرد.
اینها کتابخانه ما را تشکیل میدهند .
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
همه ما سالهای تحصیلات میانی یا دبیرستان را به یاد داریم که وقتی سال به پایان میرسید و بعد از اتمام درس و برگزاری آزمونها برخی از دانشآموزان کتابهایشان را با هلهله و سروصدا ورق ورق میکردند و به آسمان پرت میکردند انگار که میخواهند خودشان را از قید آنها خلاص کنند. انگار که وقت انتقام از دشمنی فرارسیده که تمام سال شکنجهشان میداده است. کتابهای درسی اجباری بوده و هستند و بد هم نوشته شده و میشوند. هنر نویسندگی یعنی همان چیزی که هر نوشته مزخرفی را میتواند شیرین و بامزه کند در این کتابها اصلا دیده نمیشد و نمیشود. عاقبت این کتابها هم هرگز خوب نبوده و نیست.
اما کتابهای دیگری که در طول عمرمان میخریم چه؟ اینها را اغلب بدون اجبار و با میل و پول خودمان میخریم. برای اینها قضیه فرق میکند. برخی از این کتابها را به سرعت کشف میکنیم که بد نوشته شدهاند. یا طرف حرفی نداشته که بزنه و یا اگر داشته بلد نبوده که بگه! در این حالت آدم افسوس خوران با خودش میگوید وای پول و وقتم تلف شد. اما یادمان باشد که برخی از این کتابها به نظر ما خوب نوشته نشده است و ممکن است برای دیگران مفید باشد. اینها را نمیشود نگه داشت اما تخریبشان هم صلاح نیست. میشود هدیهشان داد به کتابخانهای یا دوستی یا انجمنی به امید این که شاید آنها استفاده بهتری برایش داشته باشند.
خیل بزرگی از کتابها خوب از آب در میآیند. اینها نیازهای لحظهای ما را برآورده میکنند و در آینده هم گرهگشای کارمان هستند. اینها را نگه میداریم و هراز چند گاهی ازشان خاک میگیریم و تورقی میکنیم. دیده شده که همین تورق گاهبهگاه بعضی وقتها خاطرهای نیک را زنده میکند و یا الهامی میدهد و بالاخره به قول معروف حسش مثبت است. اما اینها را میشود در صورت اشغال بیش از حد جا به دیگرانی که احتیاجشان بیشتر است هدیه کرد. این جوری کتاب خوب را سپاس میگوییم.
برخی از کتابها عالیاند. باید به هر قیمتی نگاهشان داشت. اینها نه تنها زمانی به ما الهام داده و دردهای روحیمان را تسکین دادهاند بلکه باز هم میتوانند به دادمان برسند. مهمترین این کتابها را شاید بتوان قران دانست. این کتابی است که باید مرتب به سراغش رفت و هیچوقت قیدش را نزد. کسانی که به خدا معتقدند این کتاب را زبان سخنگوی خدا مییابند و چه بسا با خواندن چند سطری از این کتاب برایشان گشایش روحی یا حتی جسمی حاصل میشود.
داستانها و شعرها و رمانهای خوب و عالی هم از قبیله الهام بخشها هستند اما الهامشان آسمانی نیست بلکه از ذهن کسی تراویده در زمانی دیگر و چه بسا از عصر باستان! اینها الهام بخش و انسانی هستند. هم میتوان به کلامشان دل خوش کرد و هم اگر اهل دقت باشیم به سبک نگارششان. از سعدی و حافظ و فردوسی و مولانا و ناصرخسرو بگیر تا جاودانان نقاط دیگر جهان. اینها برخورد دیگران با زندگی و نحوه تفکر درباره مسائل و معضلات فکری و روحی و حتی جسمی را میتوانند به آدمی بیاموزند. فکرهای بزرگ بعضی وقتها به خوبی دستگیر ما میشوند. خیلیها با یادآوری چیزهایی از این کتابها آرام میگیرند یا جهش میکنند یا تصمیمی میگیرند که کارگشایشان است. این کتابها را هم باید به هر قیمتی نگهداشت و گاه به گاه به آنها مراجعه کرد.
اینها کتابخانه ما را تشکیل میدهند .
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حافظ را با اشعاری سیاسی-منکراتی در تقویم 97 ابراهیم رها دوباره بشناسید
.
.
.
الا یا ایهاال هرچی را میتوانید در تمامی کتابفروشیهای معتبر بیابید.
#انتشارات_روزنه
.
.
.
الا یا ایهاال هرچی را میتوانید در تمامی کتابفروشیهای معتبر بیابید.
#انتشارات_روزنه
رد کردن نوبل و جایزه آن
این روزها تولد گابریل گارسیا مارکز است. گارسیا مارکز برنده نوبل ادبی! اما اگر عبارت دوم یعنی برنده نوبل ادبی را در برابر نام مارکز نمیدیدید آیا چیزی از ارزش او کم میکرد؟ خوب نوبل را به آدم میدهد به دلیل این که خوب نوشته است و آدمی که خوب نوشته است و خوب کار و فکر کرده است به نوبلش اعتبار میدهد. برعکس که نیست! اما راستش را بخواهید هست.
روزگارانی پیش در سال ۱۹۶۴به ژان پل سارتر اطلاع دادند که جایزه نوبل ادبی را برده است. اما با کمال تعجب از قبول آن سر باز زد. حرفش این بود که نمی خواهد جلوی اسمش لقب برنده جایزه نوبل نوشته شود. یک نویسنده باید از گرایش به نهادی خاص سرباززند. نویسنده باید برای استقلال خودش ارزش قائل باشد نباید بگذارد که موسسهها و نهادها - هر که میخواهند باشند - او را به تصاحب خود درآورند. البته این حرفها واقعا برای دهان کسی که مائوئیست و اگزیستانسیالیست بود و برای حکومت چین کمونیست افتخارا سبزی پاک میکرد زیاد از حد بزرگ بود.
قبل از سارتر، یک نویسنده دیگر نیز نوبل را نپذیرفته بود. بوریس پاسترناک نویسنده دکتر ژیواگو! اما دلیل این یکی کاملا فرق میکرد. پاسترناک در زمانی جایزه را برد که مخالف سیاسی قلمداد میشد و حکومت کمونیستی شوروی از خدایی که قبول نداشت می خواست که پاسترناک جایزه را قبول کند تا بلافاصله او را دستگیر کند و به عنوان دشمن خلق در زندانهای سیبری و گولاکها گم و گور کند و از شرش رها شود. جالب آن که دکتر ژیواگو به این دلیل برنده نشده که خیلی کتاب برجستهای بود، بلکه بیشتر به این دلیل برنده شده بود تا یک مخالف سیاسی را برای حکومت کمونیستی شاخ کند. در واقع بیشتر یک جور بازی سیاسی جنگ سرد بود. همین بنیاد نوبل جایزه نوبل ادبی را که حق آنتون چخوف بود را به او نداد چون در آن زمان سوئد با روسیه روابطش خوب نبود و نمیخواستند به نویسنده دشمن جایزه بدهند. چخوف اما یک تنه از تمام دم و دستگاه نوبل مهمتر بود { و هست} و جایزه نوبل نگرفتنش بیشتر به ضرر نوبل تمام شد تا خودش!
از آن طرف، عدهای هم جمع شدهاند و برای کسانی که جوایزی چون نوبل را رد میکنند جایزه دیگری درست کردهاند به نام جایزه ژان پل سارتر برای ردکنندگان جایزه. گفته میشود که منزلت ادبی این جایزه جدید بقدری زیاد است که نویسندگان اروپایی و آمریکایی به امید نامزد شدن برای دریافت این جایزه، از گرفتن جایزهای دیگر خودداری میکنند. و دلشان خوش است که تاکنون کسی این جایزه را رد نکرده است!
مطمئن باشید که رد کنند این جایزه دیگر به عرش اعلا میرسد.
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
—----------------
این روزها تولد گابریل گارسیا مارکز است. گارسیا مارکز برنده نوبل ادبی! اما اگر عبارت دوم یعنی برنده نوبل ادبی را در برابر نام مارکز نمیدیدید آیا چیزی از ارزش او کم میکرد؟ خوب نوبل را به آدم میدهد به دلیل این که خوب نوشته است و آدمی که خوب نوشته است و خوب کار و فکر کرده است به نوبلش اعتبار میدهد. برعکس که نیست! اما راستش را بخواهید هست.
روزگارانی پیش در سال ۱۹۶۴به ژان پل سارتر اطلاع دادند که جایزه نوبل ادبی را برده است. اما با کمال تعجب از قبول آن سر باز زد. حرفش این بود که نمی خواهد جلوی اسمش لقب برنده جایزه نوبل نوشته شود. یک نویسنده باید از گرایش به نهادی خاص سرباززند. نویسنده باید برای استقلال خودش ارزش قائل باشد نباید بگذارد که موسسهها و نهادها - هر که میخواهند باشند - او را به تصاحب خود درآورند. البته این حرفها واقعا برای دهان کسی که مائوئیست و اگزیستانسیالیست بود و برای حکومت چین کمونیست افتخارا سبزی پاک میکرد زیاد از حد بزرگ بود.
قبل از سارتر، یک نویسنده دیگر نیز نوبل را نپذیرفته بود. بوریس پاسترناک نویسنده دکتر ژیواگو! اما دلیل این یکی کاملا فرق میکرد. پاسترناک در زمانی جایزه را برد که مخالف سیاسی قلمداد میشد و حکومت کمونیستی شوروی از خدایی که قبول نداشت می خواست که پاسترناک جایزه را قبول کند تا بلافاصله او را دستگیر کند و به عنوان دشمن خلق در زندانهای سیبری و گولاکها گم و گور کند و از شرش رها شود. جالب آن که دکتر ژیواگو به این دلیل برنده نشده که خیلی کتاب برجستهای بود، بلکه بیشتر به این دلیل برنده شده بود تا یک مخالف سیاسی را برای حکومت کمونیستی شاخ کند. در واقع بیشتر یک جور بازی سیاسی جنگ سرد بود. همین بنیاد نوبل جایزه نوبل ادبی را که حق آنتون چخوف بود را به او نداد چون در آن زمان سوئد با روسیه روابطش خوب نبود و نمیخواستند به نویسنده دشمن جایزه بدهند. چخوف اما یک تنه از تمام دم و دستگاه نوبل مهمتر بود { و هست} و جایزه نوبل نگرفتنش بیشتر به ضرر نوبل تمام شد تا خودش!
از آن طرف، عدهای هم جمع شدهاند و برای کسانی که جوایزی چون نوبل را رد میکنند جایزه دیگری درست کردهاند به نام جایزه ژان پل سارتر برای ردکنندگان جایزه. گفته میشود که منزلت ادبی این جایزه جدید بقدری زیاد است که نویسندگان اروپایی و آمریکایی به امید نامزد شدن برای دریافت این جایزه، از گرفتن جایزهای دیگر خودداری میکنند. و دلشان خوش است که تاکنون کسی این جایزه را رد نکرده است!
مطمئن باشید که رد کنند این جایزه دیگر به عرش اعلا میرسد.
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
—----------------
نام کتاب : میانبر کهن الگو برای فیلمنامه
نویسنده : محمدرضا نعمتی
چاپ : اول
قطع : رقعی
سال چاپ : 1396
تعداد صفحه : 212
قیمت : 195,000 ریال
«میانبر کهن الگو برای فیلمنامه» به تأثیر استفاده از کهن الگوها بر موفقیت تعدادی از آثار برجستهی سینمای جهان میپردازد. مخاطب با مطالعهی این کتاب ضمن آشنایی با شگردها و شیوههای بهکارگیری کهن الگوها، میتواند از این ابزارها برای خلق فیلمنامههای موفق استفاده کند. امید است میانبر کهن الگو میانبری باشد برای خلق آثار موفق در سینمای ایران و بخشی از مشکلات فیلمنامهنویسان در طراحی پیرنگ و مهمتر از آن، دشواری شخصیتپردازی را مرتفع کند.
#انتشارات_روزنه #تازه_های_نشر #فیلمنامه #فیلمنامه_نویسی #تمرین_فیلمنامه_نویسی
دبیر مجموعه #فاضل_ترکمن
http://uupload.ir/files/jlb6_olgo.jpg
https://t.me/rowzanehnashr
نویسنده : محمدرضا نعمتی
چاپ : اول
قطع : رقعی
سال چاپ : 1396
تعداد صفحه : 212
قیمت : 195,000 ریال
«میانبر کهن الگو برای فیلمنامه» به تأثیر استفاده از کهن الگوها بر موفقیت تعدادی از آثار برجستهی سینمای جهان میپردازد. مخاطب با مطالعهی این کتاب ضمن آشنایی با شگردها و شیوههای بهکارگیری کهن الگوها، میتواند از این ابزارها برای خلق فیلمنامههای موفق استفاده کند. امید است میانبر کهن الگو میانبری باشد برای خلق آثار موفق در سینمای ایران و بخشی از مشکلات فیلمنامهنویسان در طراحی پیرنگ و مهمتر از آن، دشواری شخصیتپردازی را مرتفع کند.
#انتشارات_روزنه #تازه_های_نشر #فیلمنامه #فیلمنامه_نویسی #تمرین_فیلمنامه_نویسی
دبیر مجموعه #فاضل_ترکمن
http://uupload.ir/files/jlb6_olgo.jpg
https://t.me/rowzanehnashr
حق تکثیر کتاب و پروژه گوتنبرگ برای حقظ آن
هر ناشری تا مدتی معین میتواند یا صلاح است که کتابی را چاپ کند. یک کتاب معمولی عمر مشخصی دارد. اگر مثلا اهل ریاضی باشید و سن و سالتان هم اقتضا بکند کتابهای درسی خوبی را به یاد میآورید که باعث شدند به علم علاقمند شوید و یا در کنکور قبول بشوید و یا راه حل کردن انواعی از مسائل را یاد بگیرید و یا کتابهای داستانی را یادتان میآید که زمانی خواندهاید و دیگر در بازار گیر نمیآید و تجدید چاپ هم نخواهد شد. حتی ناشر آن هم دیگر وجود ندارد و بساطش را جمع کرده و رفته است و دوستان و یا مثلا فرزندانتان از خواندن آن محرومند.
بر طبق قوانین هر کشور، کتابها عمر مشخص و متفاوتی دارند و پس از این که این زمان سپری شد دیگر به مالکیت عمومی در میآید و مال همه میشود. در بیشتر کشورها این زمان بین ۵۰ تا ۷۰ سال پس از مرگ آخرین کسی است که در پدید آمدن کتاب نقش داشته است. به این میگویند قانون حق تکثیر و شامل آثاری – مثل موبی دیک و دو کیشوت و نظایر آن- که حق تکثیر خصوصی داشته و نیز آثاری که قبل از به وجود آمدن این قانون موجود بوده و حتی آثاری که هیچوقت حق تکثیر نداشتهاند و یا حق تکثیرشان به پایان رسیده است نیز میشود.
بعد از آن چه میشود؟ بعضی از کتابها که معروف و مهم و تاثیرگذارند هیچبلایی به سرشان نمیآید و حتی برایشان بهتر هم میشود چون ناشران متعددی به سراغشان میروند و آنها را با تصحیح و تنقیح و تغییر حروف و ویرایش جدید چاپ میکنند. اما بسیاری در دل ظلمت فرو میروند تا دست روزگار کی دوباره آنها را از خواب فراموشی بیدار کند. بسیاری از کتابها – مثل موبیدیک – در عصر خودشان نه شناخته و نه درست خوانده شدند و بعدها بود که تازه کشف شده و حتی شاهکار قلمداد شدند.
چند سال پیش در ۱۹۷۱ شخصی به نام مایکل هارت پروژهای را به نام پروژه گوتنبرگ شروع کرد که اکنون قدیمیترین کتابخانه دیجیتال دنیا محسوب میشود. کار این پروژه که به دست داوطلبان انجام میشود آن است که کتابهایی را که ارزش فرهنگی دارند و دیگر صاحب خصوصی ندارند و به مالکیت عمومی درآمدهاند، به صورت متن دیجیتال درآورند و در مخزنی برای استفاده عمومی قرار دهند. پروژه سعی میکند که تمام انواع شکلهای متن از متن ساده تا ایپاب و نظایر آن که در کتابخوانهای مختلف مورد استفاده قرار میگیرد را پوشش دهد. هم اکنون این کتابخانه بیشتر از ۵۰ هزار کتاب را در مخزنهایش ذخیره کرده است. اکثر کتابها به زبان انگلیسی است اما کتابهای زبانهای دیگر هم در آن وجود دارد و روز به روز هم بیشتر میشود.
اگر به زبان انگلیسی مسلط هستید میتوانید از کتابهای آن به سادگی تمام و به طور رایگان استفاده کنید. روی اینترنت این مخزن در دسترس شماست و با یک جستجوی ساده آن را پیدا خواهید کرد. اگر خواستید کتابی کهنه را برای دیگران حفظ کنید نیز یک راهش تحویل نسخه الکترونیکی کتاب به این پروژه است. کسی چه میداند! شاید امروز کتابی که بیارزش تلقی میشود فردا به عنوان شاهکار شناخته شود و این پروژه میتوان کتاب را تا آن زمان نگهدارد.
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
هر ناشری تا مدتی معین میتواند یا صلاح است که کتابی را چاپ کند. یک کتاب معمولی عمر مشخصی دارد. اگر مثلا اهل ریاضی باشید و سن و سالتان هم اقتضا بکند کتابهای درسی خوبی را به یاد میآورید که باعث شدند به علم علاقمند شوید و یا در کنکور قبول بشوید و یا راه حل کردن انواعی از مسائل را یاد بگیرید و یا کتابهای داستانی را یادتان میآید که زمانی خواندهاید و دیگر در بازار گیر نمیآید و تجدید چاپ هم نخواهد شد. حتی ناشر آن هم دیگر وجود ندارد و بساطش را جمع کرده و رفته است و دوستان و یا مثلا فرزندانتان از خواندن آن محرومند.
بر طبق قوانین هر کشور، کتابها عمر مشخص و متفاوتی دارند و پس از این که این زمان سپری شد دیگر به مالکیت عمومی در میآید و مال همه میشود. در بیشتر کشورها این زمان بین ۵۰ تا ۷۰ سال پس از مرگ آخرین کسی است که در پدید آمدن کتاب نقش داشته است. به این میگویند قانون حق تکثیر و شامل آثاری – مثل موبی دیک و دو کیشوت و نظایر آن- که حق تکثیر خصوصی داشته و نیز آثاری که قبل از به وجود آمدن این قانون موجود بوده و حتی آثاری که هیچوقت حق تکثیر نداشتهاند و یا حق تکثیرشان به پایان رسیده است نیز میشود.
بعد از آن چه میشود؟ بعضی از کتابها که معروف و مهم و تاثیرگذارند هیچبلایی به سرشان نمیآید و حتی برایشان بهتر هم میشود چون ناشران متعددی به سراغشان میروند و آنها را با تصحیح و تنقیح و تغییر حروف و ویرایش جدید چاپ میکنند. اما بسیاری در دل ظلمت فرو میروند تا دست روزگار کی دوباره آنها را از خواب فراموشی بیدار کند. بسیاری از کتابها – مثل موبیدیک – در عصر خودشان نه شناخته و نه درست خوانده شدند و بعدها بود که تازه کشف شده و حتی شاهکار قلمداد شدند.
چند سال پیش در ۱۹۷۱ شخصی به نام مایکل هارت پروژهای را به نام پروژه گوتنبرگ شروع کرد که اکنون قدیمیترین کتابخانه دیجیتال دنیا محسوب میشود. کار این پروژه که به دست داوطلبان انجام میشود آن است که کتابهایی را که ارزش فرهنگی دارند و دیگر صاحب خصوصی ندارند و به مالکیت عمومی درآمدهاند، به صورت متن دیجیتال درآورند و در مخزنی برای استفاده عمومی قرار دهند. پروژه سعی میکند که تمام انواع شکلهای متن از متن ساده تا ایپاب و نظایر آن که در کتابخوانهای مختلف مورد استفاده قرار میگیرد را پوشش دهد. هم اکنون این کتابخانه بیشتر از ۵۰ هزار کتاب را در مخزنهایش ذخیره کرده است. اکثر کتابها به زبان انگلیسی است اما کتابهای زبانهای دیگر هم در آن وجود دارد و روز به روز هم بیشتر میشود.
اگر به زبان انگلیسی مسلط هستید میتوانید از کتابهای آن به سادگی تمام و به طور رایگان استفاده کنید. روی اینترنت این مخزن در دسترس شماست و با یک جستجوی ساده آن را پیدا خواهید کرد. اگر خواستید کتابی کهنه را برای دیگران حفظ کنید نیز یک راهش تحویل نسخه الکترونیکی کتاب به این پروژه است. کسی چه میداند! شاید امروز کتابی که بیارزش تلقی میشود فردا به عنوان شاهکار شناخته شود و این پروژه میتوان کتاب را تا آن زمان نگهدارد.
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
ریاضیدانی که از ادبیات خلاقانه کودکان سردرآورد
همه از یک ریاضیدان انتظار دارند که خشک و عبوس و غیرقابل فهم باشد. البته این تصویر غلطی از ریاضی است چون هر چه چیز زیبا و با معنی در دنیا وجود دارد از یک طرف به ریاضی متصل است. حالا ریاضیدانی را مجسم کنید که وقتی نامش را ببرید هیچکس نمیداند که او دستی در ریاضی دارد و همه فکر میکنند که نویسنده ادبیات خلاقانه با گرایش کودکان و نوجوانان است. به عبارت دیگر او هیچ کشفی و اختراعی و ابداعی در زمینه ریاضی ندارد که توسط آن معروف شده باشد اما در زمینهای که معروف شده کمتر کسی به اندازه او نامدار است.
نامش لویس کارول است که البته نام واقعیش نیست و در واقع چارلز لاتویج دادسون نام دارد و علاوه بر این که استاد ریاضی یکی از دانشگاههای انگلستان بوده بلکه عکاسی قابل و کشیش هم بوده است. اما همه او را به عنوان یکی از بهترین نویسندگان ادبیات خلاقانه کودکان میشناسند. آلیس در سرزمین عجایب و آن سوی آینه معروفیت او را تا هر آیندهای که بتوان پیشبینی کرد تضمین کرده است.
کتاب آلیس در سرزمین عجایب از نقل یک داستان برای دو دختر کوچک شروع میشود و بعدا تبدیل به یکی از بهترین کتابهای کودکان میشود. در این کتاب دختری کوچک به نام آلیس وارد جهانی از عجایب میشود و با خرگوش و کرم و قورباغه و ورق بازی و مهرههای شطرنج حرف میزند. بدون آن که آگاه شود کوچک و بزرگ میشود و از فاصله زیادی پایین میافتد و هیچ گزندی نمیبیند. غولهای افسانهای را میبیند و شاهد به حقیقت پیوستن اشعار کودکانه و حتی شاهد تبدیل یک زن به گوسفند میشود. چنین دنیایی البته جالب است اما کیست که دلش بخواهد در آن زندگی کند؟
چیزی که این کتاب را یک سروگردن از افسانههای فراوان دیگر در همین مایهها جدا میکند حرفهایی است که در اینجا و آنجای کتاب از زبان شخصیتهای مختلف کتاب بیان میشود و هر کدامش شاهکاری از طنز و معنا است. مثلا به این گفتگو توجه کنید:
آلیس گفت از کدام طرف بروم بهتر است؟"
گربه گفت:" کجا می خواهی بروی؟"
آلیس گفت:" نمی دانم."
گربه گفت:" پس چه فرقی می کند. از هر طرف که دلت می خواهد برو."
آیا بهتر از این میتوان به یک کودک گفت که اگر هدفی نداشته باشی هر کاری بکنی و هر جایی بروی بیهوده و پوچ است؟
یا چگونه بهتر از این کتاب به کودکان میتوان حالی کرد که جهانی که هر چیزی بتواند در آن اتفاق بیفتد جالب است اما جای خوبی برای زندگی نیست و همین جهان واقعی خودمان که بر طبق بعضی قوانین محدودکنندهتری میگردد که به تجربه یادشان گرفتهایم جای راحتتری است.
گفتگوهای دیگر این کتاب نیز همگی به همین گونه سرشار از طنز و ساده و پرمعناست این دیالوگها اکنون در سمینارهای مرتبط با مدیریت و اداره شرکت و شهر و کشور و بسیاری امور دیگر مثل نقل و نبات از سوی سخنرانان به کار گرفته میشود و در بین بزرگترها هم بسیار شناخته شده است. مهارت کارول در بازی با کلمات و استفاده از منطق و ریاضی و همچنین خیالپردازیهای عالیاش اثر مجذوب کننده ساخته است که در عمق فرهنگ امروز جهان جاخوش کرده و بر بسیاری از هنرمندان تاثیرگذار بوده است.
به هر حال خود کارول هرگز فکر نمیکرد که روزگاری او را به چیزی بشناسند که برای او یک سرگرمی کوچک بوده است اما فکر خوب همیشه خودش را از میان زمانها و ملتها مختلف رد میکند و به دست همه مشتاقان میرسد.
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
—---------------------
همه از یک ریاضیدان انتظار دارند که خشک و عبوس و غیرقابل فهم باشد. البته این تصویر غلطی از ریاضی است چون هر چه چیز زیبا و با معنی در دنیا وجود دارد از یک طرف به ریاضی متصل است. حالا ریاضیدانی را مجسم کنید که وقتی نامش را ببرید هیچکس نمیداند که او دستی در ریاضی دارد و همه فکر میکنند که نویسنده ادبیات خلاقانه با گرایش کودکان و نوجوانان است. به عبارت دیگر او هیچ کشفی و اختراعی و ابداعی در زمینه ریاضی ندارد که توسط آن معروف شده باشد اما در زمینهای که معروف شده کمتر کسی به اندازه او نامدار است.
نامش لویس کارول است که البته نام واقعیش نیست و در واقع چارلز لاتویج دادسون نام دارد و علاوه بر این که استاد ریاضی یکی از دانشگاههای انگلستان بوده بلکه عکاسی قابل و کشیش هم بوده است. اما همه او را به عنوان یکی از بهترین نویسندگان ادبیات خلاقانه کودکان میشناسند. آلیس در سرزمین عجایب و آن سوی آینه معروفیت او را تا هر آیندهای که بتوان پیشبینی کرد تضمین کرده است.
کتاب آلیس در سرزمین عجایب از نقل یک داستان برای دو دختر کوچک شروع میشود و بعدا تبدیل به یکی از بهترین کتابهای کودکان میشود. در این کتاب دختری کوچک به نام آلیس وارد جهانی از عجایب میشود و با خرگوش و کرم و قورباغه و ورق بازی و مهرههای شطرنج حرف میزند. بدون آن که آگاه شود کوچک و بزرگ میشود و از فاصله زیادی پایین میافتد و هیچ گزندی نمیبیند. غولهای افسانهای را میبیند و شاهد به حقیقت پیوستن اشعار کودکانه و حتی شاهد تبدیل یک زن به گوسفند میشود. چنین دنیایی البته جالب است اما کیست که دلش بخواهد در آن زندگی کند؟
چیزی که این کتاب را یک سروگردن از افسانههای فراوان دیگر در همین مایهها جدا میکند حرفهایی است که در اینجا و آنجای کتاب از زبان شخصیتهای مختلف کتاب بیان میشود و هر کدامش شاهکاری از طنز و معنا است. مثلا به این گفتگو توجه کنید:
آلیس گفت از کدام طرف بروم بهتر است؟"
گربه گفت:" کجا می خواهی بروی؟"
آلیس گفت:" نمی دانم."
گربه گفت:" پس چه فرقی می کند. از هر طرف که دلت می خواهد برو."
آیا بهتر از این میتوان به یک کودک گفت که اگر هدفی نداشته باشی هر کاری بکنی و هر جایی بروی بیهوده و پوچ است؟
یا چگونه بهتر از این کتاب به کودکان میتوان حالی کرد که جهانی که هر چیزی بتواند در آن اتفاق بیفتد جالب است اما جای خوبی برای زندگی نیست و همین جهان واقعی خودمان که بر طبق بعضی قوانین محدودکنندهتری میگردد که به تجربه یادشان گرفتهایم جای راحتتری است.
گفتگوهای دیگر این کتاب نیز همگی به همین گونه سرشار از طنز و ساده و پرمعناست این دیالوگها اکنون در سمینارهای مرتبط با مدیریت و اداره شرکت و شهر و کشور و بسیاری امور دیگر مثل نقل و نبات از سوی سخنرانان به کار گرفته میشود و در بین بزرگترها هم بسیار شناخته شده است. مهارت کارول در بازی با کلمات و استفاده از منطق و ریاضی و همچنین خیالپردازیهای عالیاش اثر مجذوب کننده ساخته است که در عمق فرهنگ امروز جهان جاخوش کرده و بر بسیاری از هنرمندان تاثیرگذار بوده است.
به هر حال خود کارول هرگز فکر نمیکرد که روزگاری او را به چیزی بشناسند که برای او یک سرگرمی کوچک بوده است اما فکر خوب همیشه خودش را از میان زمانها و ملتها مختلف رد میکند و به دست همه مشتاقان میرسد.
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
—---------------------
برگزیدگان نهایی هفتمین دوره جایزه ادبی هفت اقلیم
در بخش رمان:
«ناتمامی» نوشته زهرا عبدی، رمان برگزیده سال ۱۳۹۵ و «تپه خرگوش» نوشته علی اکبر حیدری رمان شایسته تقدیر ۱۳۹۵ شناخته شدند.
#انتشارات_روزنه
در بخش رمان:
«ناتمامی» نوشته زهرا عبدی، رمان برگزیده سال ۱۳۹۵ و «تپه خرگوش» نوشته علی اکبر حیدری رمان شایسته تقدیر ۱۳۹۵ شناخته شدند.
#انتشارات_روزنه
نام کتاب : زیباییات به وقت محلی
#مرتضی_بخشایش
چاپ : اول
قطع : پالتویی
سال چاپ : 1396
تعداد صفحه : 144
قیمت: 135,000 ریال
ببخش اگر خیابانها شلوغ است
اگر هوا گرفته و غمگین است
ببخش اگر درختها شکوفه نمیدهند
اگر گلها خشک شدهاند
ببخش اگر زمین سیارهی کوچکیست
اگر دنیا دایره ی تنگیست
ببخش اگر مهر بعد از مرداد میآید
اردیبهشت بعد از اسفند...
ببخش
و بگذار در این جهان پر از نقص
لااقل تو را به تمام داشته باشم
#انتشارات_روزنه #تازه_های_نشر #شعر #مجموعه_شعر دبیر مجموعه #فاضل_ترکمن
http://uupload.ir/files/i5kw_zibaei.jpg
https://t.me/rowzanehnashr
#مرتضی_بخشایش
چاپ : اول
قطع : پالتویی
سال چاپ : 1396
تعداد صفحه : 144
قیمت: 135,000 ریال
ببخش اگر خیابانها شلوغ است
اگر هوا گرفته و غمگین است
ببخش اگر درختها شکوفه نمیدهند
اگر گلها خشک شدهاند
ببخش اگر زمین سیارهی کوچکیست
اگر دنیا دایره ی تنگیست
ببخش اگر مهر بعد از مرداد میآید
اردیبهشت بعد از اسفند...
ببخش
و بگذار در این جهان پر از نقص
لااقل تو را به تمام داشته باشم
#انتشارات_روزنه #تازه_های_نشر #شعر #مجموعه_شعر دبیر مجموعه #فاضل_ترکمن
http://uupload.ir/files/i5kw_zibaei.jpg
https://t.me/rowzanehnashr
❤1
نام کتاب : غزل برای غزل
#احمد_ابومحبوب
چاپ : اول
قطع : پالتویی
سال چاپ : 1396
تعداد صفحه : 230
قیمت: 195,000 ریال
بوسههایت
زنجیرهای پا...
گریز در مخیله نمیگنجد
درختم
که ریشه در تو
فرو گرفتم
سرزمین من!
#انتشارات_روزنه #تازه_های_نشر #شعر #مجموعه_شعر دبیر مجموعه #فاضل_ترکمن
http://uupload.ir/files/u8of_ghazal.jpg
https://t.me/rowzanehnashr
#احمد_ابومحبوب
چاپ : اول
قطع : پالتویی
سال چاپ : 1396
تعداد صفحه : 230
قیمت: 195,000 ریال
بوسههایت
زنجیرهای پا...
گریز در مخیله نمیگنجد
درختم
که ریشه در تو
فرو گرفتم
سرزمین من!
#انتشارات_روزنه #تازه_های_نشر #شعر #مجموعه_شعر دبیر مجموعه #فاضل_ترکمن
http://uupload.ir/files/u8of_ghazal.jpg
https://t.me/rowzanehnashr
(الا یا ایها ال هرچی ) — هر روز سال جدید با یک لبخند
فکر کنید که هر روز باید به صفحهای از کتابی دفترچه مانند سربزنید که در آن یادداشتهای کوتاه نوشتهاید یا مینویسید. در صفحه راست این کتابچه روزهای هفته را میبینید. هر صفحه راست کتاب هفت روز یک هفته را پوشش میدهد. خوب تا اینجا مثل یک تقویم یا سررسید نامه مختصر و مفید است و چندان تفاوتی در کار نیست.
اما اگر در صفحه سمت چپ و مقابل این صفحه هفتگی یکی از بهترین طنزنویسهای امروز کشور متنی بامزه نوشته باشد که باعث باشد در این غوغای خبرهای بد و خوب و راست و دروغ، لبتان به لبخندی یا خندهای باز شود چه خواهید گفت. این سررسید بامزه امسال ماست که اسم بامزهای هم دارد. «الا یا ایها ال.. هرچی» نوشته ابراهیم رها.
این کتاب را مثل —... اصلا ...-هیچی – همان دوغ گازدار! که جرعه جرعه نوشیده میشود - دو صفحه به دو صفحه باید جلو بروید. صفحههای روبرو در سمت راست تقویماند و در سمت چپ نوشتهای و تصویری مرتبط با آن نوشته دارند. نوشتهها تماما تستهای چهار جوابی هستند. در پاسخ به چه؟ در پاسخ به کلمهای جا افتاده از شعری منتخب از حافظ! شعرها چنان معروفند که کلمه جاافتادهاش فوری به ذهنتان میرسد. اما قضیه اینجاست که این کلمه جاافتاده معمولا کلمهای است که امروزه با عرف روزگار ما کمی تا قسمتی منکراتی و منشوری محسوب میشود و باید آن را به کار نبرد یا شکل دیگری از آن را به کار برد و البته حافظ گرامی ما که کارش به ادارات رسمی نیفتاده بوده بیچاره از این قاعده خبر نداشته و آن را همانشکلی در کتابش آورده است.
ماموریت نویسنده کتاب هم البته در تمام یادداشتهای بامزهاش این است که کاری کند که آن کلمه یا مورد منکراتی و منشوری یک جوری تعبیر و تفسیر بشود که با عرف امروز رسمیمان بخواند و تطابق داشته باشد و اشکالاتی را که حافظ متوجهش نبوده به طریقی رفع و رجوع کند که آب در دل کسی تکان نخورد و طاق آسمان شکاف برندارد و جرم و جنایت ادبی کمتر شود. و صد البته که نویسنده کتاب خودش را سخت به دردسر انداخته تا کلماتی را حافظ - در دوران مبتذل خودش! - به راحتی توی شعر قرار میداده است به کلمهای شریف و کمی تا قسمتی وزین تبدیل شود. تلاشی که نامی جز طنز بر آن نمیتوان گذاشت از همان اسم کتاب شروع شده است و تا پایان کتاب ادامه یافته است.
این کتاب را تا اول همین سال از انتشارات روزنه تهیه کنید و به دوستانتان هدیه بدهید. یکی هم برای خودتان بخرید. بعد هر روز که به یادداشتهای روز خودتان مراجعه میکنید با صحنه خندهداری مواجه خواهید شد که راستش همه ما هر روز با آن درگیریم تا چیزها را طوری بنویسم که نه سیخ بسوزه نه کباب و دل نازک کسی را در گوشهای از دم و دستگاههای متعدد کشورمان نشکند. در مقدمه ابراهیم رها میگوید که سوختن کباب خودش، چطوری باعث نوشتن این کتاب شد.
صفحه مخصوص این کتاب در سایت ما را ببنید و به دوستانتان هم نشان بدهید بلکه آنها یکی بخرند و به شما هدیه بدهند!!!.
http://rowzanehnashr.com/09-052.html
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
فکر کنید که هر روز باید به صفحهای از کتابی دفترچه مانند سربزنید که در آن یادداشتهای کوتاه نوشتهاید یا مینویسید. در صفحه راست این کتابچه روزهای هفته را میبینید. هر صفحه راست کتاب هفت روز یک هفته را پوشش میدهد. خوب تا اینجا مثل یک تقویم یا سررسید نامه مختصر و مفید است و چندان تفاوتی در کار نیست.
اما اگر در صفحه سمت چپ و مقابل این صفحه هفتگی یکی از بهترین طنزنویسهای امروز کشور متنی بامزه نوشته باشد که باعث باشد در این غوغای خبرهای بد و خوب و راست و دروغ، لبتان به لبخندی یا خندهای باز شود چه خواهید گفت. این سررسید بامزه امسال ماست که اسم بامزهای هم دارد. «الا یا ایها ال.. هرچی» نوشته ابراهیم رها.
این کتاب را مثل —... اصلا ...-هیچی – همان دوغ گازدار! که جرعه جرعه نوشیده میشود - دو صفحه به دو صفحه باید جلو بروید. صفحههای روبرو در سمت راست تقویماند و در سمت چپ نوشتهای و تصویری مرتبط با آن نوشته دارند. نوشتهها تماما تستهای چهار جوابی هستند. در پاسخ به چه؟ در پاسخ به کلمهای جا افتاده از شعری منتخب از حافظ! شعرها چنان معروفند که کلمه جاافتادهاش فوری به ذهنتان میرسد. اما قضیه اینجاست که این کلمه جاافتاده معمولا کلمهای است که امروزه با عرف روزگار ما کمی تا قسمتی منکراتی و منشوری محسوب میشود و باید آن را به کار نبرد یا شکل دیگری از آن را به کار برد و البته حافظ گرامی ما که کارش به ادارات رسمی نیفتاده بوده بیچاره از این قاعده خبر نداشته و آن را همانشکلی در کتابش آورده است.
ماموریت نویسنده کتاب هم البته در تمام یادداشتهای بامزهاش این است که کاری کند که آن کلمه یا مورد منکراتی و منشوری یک جوری تعبیر و تفسیر بشود که با عرف امروز رسمیمان بخواند و تطابق داشته باشد و اشکالاتی را که حافظ متوجهش نبوده به طریقی رفع و رجوع کند که آب در دل کسی تکان نخورد و طاق آسمان شکاف برندارد و جرم و جنایت ادبی کمتر شود. و صد البته که نویسنده کتاب خودش را سخت به دردسر انداخته تا کلماتی را حافظ - در دوران مبتذل خودش! - به راحتی توی شعر قرار میداده است به کلمهای شریف و کمی تا قسمتی وزین تبدیل شود. تلاشی که نامی جز طنز بر آن نمیتوان گذاشت از همان اسم کتاب شروع شده است و تا پایان کتاب ادامه یافته است.
این کتاب را تا اول همین سال از انتشارات روزنه تهیه کنید و به دوستانتان هدیه بدهید. یکی هم برای خودتان بخرید. بعد هر روز که به یادداشتهای روز خودتان مراجعه میکنید با صحنه خندهداری مواجه خواهید شد که راستش همه ما هر روز با آن درگیریم تا چیزها را طوری بنویسم که نه سیخ بسوزه نه کباب و دل نازک کسی را در گوشهای از دم و دستگاههای متعدد کشورمان نشکند. در مقدمه ابراهیم رها میگوید که سوختن کباب خودش، چطوری باعث نوشتن این کتاب شد.
صفحه مخصوص این کتاب در سایت ما را ببنید و به دوستانتان هم نشان بدهید بلکه آنها یکی بخرند و به شما هدیه بدهند!!!.
http://rowzanehnashr.com/09-052.html
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
نام کتاب : معجزه در ساعت 5 عصر
#سجاد_روشنی
چاپ : اول
قطع : پالتویی
سال چاپ : 1396
تعداد صفحه : 216
قیمت: 185,000 ریال
گریزی نيست
اميدی نيست
تقصير مرزهاست
اقيانوس فاصلهها نمیگذارد
تا به سرزمين موعود پا بگذارم
و تو را در آغوش كِشم
من به تو نمیرسم
و احساس آن پناهجويی را دارم
كه قايقش در ميان آبهای خروشان
واژگون خواهدشد
و از فردا
تمام اين اتفاق
خبری چند ثانيهای خواهدشد
روی تِلکس خبرگزاریهای جهان
#انتشارات_روزنه #تازه_های_نشر #شعر #مجموعه_شعر دبیر مجموعه #فاضل_ترکمن
http://uupload.ir/files/2oka_mojezeh.jpg
https://t.me/rowzanehnashr
#سجاد_روشنی
چاپ : اول
قطع : پالتویی
سال چاپ : 1396
تعداد صفحه : 216
قیمت: 185,000 ریال
گریزی نيست
اميدی نيست
تقصير مرزهاست
اقيانوس فاصلهها نمیگذارد
تا به سرزمين موعود پا بگذارم
و تو را در آغوش كِشم
من به تو نمیرسم
و احساس آن پناهجويی را دارم
كه قايقش در ميان آبهای خروشان
واژگون خواهدشد
و از فردا
تمام اين اتفاق
خبری چند ثانيهای خواهدشد
روی تِلکس خبرگزاریهای جهان
#انتشارات_روزنه #تازه_های_نشر #شعر #مجموعه_شعر دبیر مجموعه #فاضل_ترکمن
http://uupload.ir/files/2oka_mojezeh.jpg
https://t.me/rowzanehnashr
کسی تنهاست که کتاب نمی خواند.
در این دنیا ما همه غریبه هستیم! شما چه کسی را میشناسید؟ کمی به این نکته فکر کنید که چگونه او را میشناسید. خوب که فکر کنید میبینید چون چیزهایی از او برای شما آشکار شده است. چون از او چیزهایی میدانید. به شکل بهتر چون بخشی کم یا زیاد از داستان زندگانیاش را میدانید. هر چه بیشتر او را بشناسید شناسایی شما از داستان او بیشتر خواهد بود. وقتی هم که کسی را نمیشناسید یعنی هیچچیز درباره او نمیدانید. داستانش از شما پنهان است. برای همین هم وقتی میخواهیم درباره شهرت کسی چیزی بگوییم می گوییم او مثل کتاب باز است.
آنچه که ما با دیگران به اشتراک میگذاریم داستانهای ما هستند. همچنین آنچه از دیگران میگیریم داستانشان است. میبینید که انگار داریم درباره کتابها با هم صحبت میکنیم در حالی که داریم درباره افراد و شناختشان صبت میکنیم. این جنبه شباهت ما با کتاب است که باعث میشود کتاب چنین موجود محبوبی باشد. کتابها رشتههای باریکی از انسانیت هستند که ما را ولو برای مدتی اندک برای یک لحظه به یکدیگر متصل میکنند.
این رشتههای باریک انسانیت که برقرار میشوند احساس تنهایی ما را از بین میبرند و ما به سایر بدنه بشریت متصل میشویم. به همین دلیل وقتی کتاب نمیخوانیم خودمان را از این حضور محروم میکنیم و تنها میشویم. تنهایی طاقتفرسا و کشنده است ولی سرنوشت محتوم تمام کسانی است که برای دوری از آن به هر معاشرت معمولی با هر که باشد تن میدهند. کتاب دوستی است که انتخابش میکنیم. کتاب خوب، دوست خوب است. کتاب آدم را ترک نمیکند. تنهایی با وجود کتاب معنا ندارد.
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
در این دنیا ما همه غریبه هستیم! شما چه کسی را میشناسید؟ کمی به این نکته فکر کنید که چگونه او را میشناسید. خوب که فکر کنید میبینید چون چیزهایی از او برای شما آشکار شده است. چون از او چیزهایی میدانید. به شکل بهتر چون بخشی کم یا زیاد از داستان زندگانیاش را میدانید. هر چه بیشتر او را بشناسید شناسایی شما از داستان او بیشتر خواهد بود. وقتی هم که کسی را نمیشناسید یعنی هیچچیز درباره او نمیدانید. داستانش از شما پنهان است. برای همین هم وقتی میخواهیم درباره شهرت کسی چیزی بگوییم می گوییم او مثل کتاب باز است.
آنچه که ما با دیگران به اشتراک میگذاریم داستانهای ما هستند. همچنین آنچه از دیگران میگیریم داستانشان است. میبینید که انگار داریم درباره کتابها با هم صحبت میکنیم در حالی که داریم درباره افراد و شناختشان صبت میکنیم. این جنبه شباهت ما با کتاب است که باعث میشود کتاب چنین موجود محبوبی باشد. کتابها رشتههای باریکی از انسانیت هستند که ما را ولو برای مدتی اندک برای یک لحظه به یکدیگر متصل میکنند.
این رشتههای باریک انسانیت که برقرار میشوند احساس تنهایی ما را از بین میبرند و ما به سایر بدنه بشریت متصل میشویم. به همین دلیل وقتی کتاب نمیخوانیم خودمان را از این حضور محروم میکنیم و تنها میشویم. تنهایی طاقتفرسا و کشنده است ولی سرنوشت محتوم تمام کسانی است که برای دوری از آن به هر معاشرت معمولی با هر که باشد تن میدهند. کتاب دوستی است که انتخابش میکنیم. کتاب خوب، دوست خوب است. کتاب آدم را ترک نمیکند. تنهایی با وجود کتاب معنا ندارد.
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/