انتشارات ‌روزنه
2.73K subscribers
1.5K photos
165 videos
38 files
1.52K links
کسی تنهاست که کتاب نمی‌خواند

آدرس: تهران، خیابان ولیعصر، بالاتر از خیابان شهید بهشتی، کوچه نادر، پلاک 3، واحد 2
شماره تماس:
88721514
86124538
اینستاگرام:
www.instagram.com/rowzanehnashr

ارتباط با ادمین:
@rowzanehadmin
Download Telegram
http://rowzanehnashr.com/Extra%20pictures/ba%20Simorgh%20ta%20simorgh.jpg
#تازه_های_نشر
با سی‌مرغ تا سیمرغ
نویسنده : ایرج شهبازی
http://rowzanehnashr.com/01-032.html

عطاّر یکی از بزرگترین شاعرانِ عارفِ ایرانی است و درکنار سنایی و مولانا، میتوان او را یکی از سه قلّۀ بلندِ شعرِ عارفانۀ فارسی به شمار آورد، با این حال در طول قرون و اعصار، عطاّر مورد بی‌مهری قرار گرفته و قدر او، آن‌چنان که شایسته و بایسته است، شناخته نشده است. البته عموم مردمِ جامعۀ ما، در طول تاریخ، همواره عطاّر را دوست‌ داشته و شعرهای او را خوانده‌اند، اما جایگاه عطاّر، در میان اهل هنر و ادب و عرفان، به هیچ روی درخور مقام والای او نبوده است.

کتاب با سی‌مرغ تا سیمرغ با نگاهی آموزش، به داستان دل‌انگیز سفر مرغان به سوی سیمرغ، نگاه شده است. دراین کتاب گزینه‌ای نسبتا جامع از داستان، همراه با تمرین‌هایی متنوع به خوانندگان گرامی تقدیم شده است.کتاب برای کسانی نوشته شده است که با زبان فارسی آشنایی چندانی ندارند و بنابراین مطالب متن از پیچیدگی و دشواری‌های معمول به دور نگاه داشته شده است و به همین دلیل برای افراد عادی فارسی زبان که دستی در ادبیات کهن ندارند ولی مایلند مطلب را از سرچشمه و از منبع معتبر فرابگیرند هم بسیار کارگشاست.

کتاب مجموعه‌ای فراهم آمده از بیست و یک درس است. در هر درس
۱- در ابتدا یک خلاصه درس هست که شعرهایی که کمی بعد قرار است بیاید را به صورت نثر در این بخش به نگارش درآورده‌اند تا خواننده بتواند شعر را درک کند.
۲- بعد شعرهایی که قبلا به صورت نثر آمده به صورت اصلی خود و در حالت نظم نگارش یافته است.
۳- در بخش بعد واژه‌های تازه‌ای که در آن شعرها به کار گرفته شده درج شده‌اند.
۴- سپس تمرین‌هایی بر مبنای آنچه درس داده شده‌اند آمده‌اند. این تمرین‌ها هم موارد گوناگون از تمرین نگارش تا معنایابی و جاگذاری واژه‌ها در جمله‌های جدید و نظایر آن را در بر می‌گیرد.

در ابتدای کتاب هم نویسنده، خوانندگان را به شکل مجمل ولی کافی با خود عطار و زندگانی او و نحوه زیست و ارتزاقش و وضعیت سیاسی و اجتماعی و سایر موارد روزگارش آشنا می‌کند و بعد در زمینه ادبی به سبک و سیاق نگارش و دستور زبان او و چگونی فارسی به کار گرفته شده در کتاب منطق الطیر می‌پردازد تا زمینه را برای این بیست و یک درس آماده کرده باشد.

مطالعه این کتاب به صورت کتاب درسی برای آموزندگان زبان فارسی در نظر گرفته و توصیه شده است و حل کردن تمرین‌ها توسط کاربران مشکلات ذهنی کاربران زبان فارسی را برطرف می‌کند. اما فارسی زبانان هم اگر بخواهند به طریق سیستماتیک زبان خودشان را تمرین کنند از این کتاب بهره وافر خواهند برد.

@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
نقدی بر کتاب زمستان مومی نوشته صالح طباطبایی

زمستان مومی: زبان، ساخت و مضمون در خدمت روایتی پرکشش

سلمان احمدوند

امسال به کوشش نشر روزنه، رمان معمایی- پلیسی «زمستان مومی» نوشتۀ صالح طباطبایی روانۀ بازار کتاب شده است. ژانری محبوب که ادبیات داستانی معاصر فارسی کم‏تر بدان پرداخته است. آنچه مایۀ تمایز و امتیاز این رمان از نمونه¬های مشابه آن می¬شود تلفیقی از مؤلّفه¬های زبانی، ساختاری و مضمونی است که در پیوند با روایتی جذّاب و جان‏دار دریچه¬ای نو را پیش چشم مخاطبانِ آثاری از این دست گشوده است. در نقد حاضر به بررسی اجزاء این مؤلّفه¬ها می¬پردازیم.

زبان اثر
«زمستان مومی» اثری خوش‏خوان است. زبان آن گرم و گیرا است و چشم خواننده را همچون توپی نرم بر شیب آرام متن می¬لغزاند و خواننده را به استمرار در خواندن فرامی¬خوانَد(ن.ک.: بند آغازین داستان):
«سحرخیزی در آن هوای سرد و دل‏گیر در صبح نخستین جمعۀ دی ماه چیزی نبود که او را چندان بیازارد؛ بارها در طول خدمت سی‏ساله‏اش با تکالیفی بس دشوارتر از این روبه‏رو شده بود. در این سال‏ها دیگر به این شرایط خو کرده بود، ولی آن‏چه هر بار از آن در شگفت می‏شد این بود که چرا هرگز نتوانسته بود از دلهرۀ جان‏کاه این تجربۀ مهیب بکاهد. این احساس برایش تازگی نداشت و می‏کوشید آن را چون همیشه پنهان سازد یا نادیده انگارد، ولی اگر از زنجیرۀ خوادث موحشی که از این پس روی می‏داد آگاه بود، دست‏کم، این بار از این تشویش فرساینده شگفت‏زده نمی‏شد...». (ص13)

زبان رمان در بیش‏تر مواضع پیراسته و فرازمند است چندان‏که در جاهایی با شعر پهلو می¬زند:

«در دوردست، کنج افق، درختان عریان و استخوانیِ سپیدار چون مردگانی برخاسته از گور با پنجه¬هایی افراشته ابرهای تیره را برای گشودنِ راهی به سوی آسمان صبح¬گاهی و گوهر دُردانه¬اش، آفتاب، می‏خراشیدند؛ تندباد زمستانی، اما، بیم‏ناک از گوهرافشانی آسمان بر زمین، پیکرهای تکیدۀ درختان را به زیر تازیانه¬های بی‏امانِ خود گرفته بود. آسمان هرازگاهی می¬غرید؛ آن غرش از خشم بود یا از درد؟ اشک-هایش که تازه باریدن گرفته بود نشان از دردمندی‏اش داشت». (ص144)

گُزین‏گویه¬های ژرفی که هرازگاهی متن را می‏آراید روایتِ داستان را از خشکی و رمانندگی رهانده است و، ضمن بخشیدن انعطاف و گیرایی بدان، نگاه مخاطب را از سطح وقایع به عمیق¬ترین لایه¬های آگاهی فرو می¬برد. مثلاً در صحنۀ حضور جمعی از سوگواران در گورستان بر مزار تازه‏درگذشته‏ای (مادر طلیعۀ رادمنشِ روان‏شناس) به این جمله برمی‏خوریم: «در نظر آن کس که ارزش زندگی را بشناسد، سوگوارۀ مرگ نمایشی تکراری نیست، و هربار تماشای آن نکتۀ تازه¬¬ای در بردارد».(ص260)

تلمیحات پرشمار به نوشته‏ها و آثار ادبی و هنریِ نویسندگان و هنرمندان در جای‏جای متن جلوه¬گری می¬کند. بیان شاهد مثال‏های درخشان و پیش¬برنده¬ای از مشاهیرِ ادبیات انگلیسی همچون امیلی دیکینسن، متیو آرنولد و یا گراهام گرین، داستان‏نویس شهیر انگلیسی، به بهانۀ نگارشِ فیلم‏نامۀ «مرد سوّم»، و نیز اشاره به راسکولنیکوف(شخصیّتِ اصلی رمان «جنایت و مکافات» اثر نویسندۀ نامبردار روس، داستایوفسکی) به سببِ طنینِ پررنگِ روان‏شناسانه و روان‏کاوانۀ آن نقشِ شایانی در باورپذیری، مستندسازی و برانگیختنِ حسّ همذات¬پنداری مخاطب ایفا کرده است. فضای حاکم بر رمان را می¬توان ملهم از فضای اثر ون¬سان ون گوگ، نقاش پرآوازۀ هلندی، با عنوانِ «کلاغ¬ها بر فراز گندمزار»، دانست که سرهنگ فرخ پهلوان در نخستین دیدارش با دکتر رادمنش در دفتر کارش مسحور آن می¬شود: «آسمان تیره، ابرهای درهم¬تنیده، انبوه کلاغ¬ها، مزرعۀ طوفان¬زده، و گذرگاه دورافتاده¬ای که گویی به ناکجاآباد ختم می¬شد حسّی آشنا از اندوه و دلهرۀ مرگ را دوباره در او برانگیخته بود» (صص 55-56).
ساخت اثر
به نظر نگارندۀ این نوشتار، ساختِ روایی رمان «زمستان مومی» با فیلم تحسین¬شدۀ «سکوتِ برّه¬ها» (The Silence of the Lambs) به کارگردانی جاناتان دِمی( محصول سال 1991م/1369ش آمریکا) قرابت‏هایی دارد. در «سکوت بره‏ها» ، قاتل زنجیره‏ای روان‏پریشی(بیل بوفالو) که در اصل، خیّاط است، پوست قربانیانش را مطابقِ الگوهای دوخت لباس زنانه از تن آنان جدا می‌‏کند تا از پوستِ آنها یک دست لباسِ زنانه برای خود بدوزد. او به سببِ سرخوردگی جنسی و اینکه تقاضای مکرّر جراحی تغییر جنسیتش در بیمارستان¬های مختلف رد شده است، زنانِ دلخواهِ خود را به قتل می¬رسانَد و در کنشی نمادین پیلۀ نوع خاصی از پروانه را در دهان مقتولان می¬گذارد. از قضا فیلم اقتباسی از رمانی به همین نام، نوشتۀ توماس هِریس، است. در «زمستان مومی» هم قاتل زنجیره¬ای با موم‏اندود کردن بخشی از بدن مقتول ردپایی نمادین از خود به جا می¬گذارد، همچون امضا که ویژۀ هر کس است. افزون بر این، قاتل زنجیره¬ای در این رمان با قاتل زنجیره¬ای فیلم سکوت برّه¬ها در سرخوردگی جنسی- عشقی و انگیزۀ انتقام برآمده از "ناکامی" در وصال به امر مطلوب (محبوب) و نفرت¬ورزی عاشقانه یا عشقِ نفرت¬آلود هم‏سرنوشت است. مصطفی ملکیان، روشنفکر و اندیشمند معاصر، در مقاله¬ای از این پدیده به خشونت عشق تعبیر کرده است! شباهتِ دیگر را از خلال جمله¬¬ای می¬توان دریافت که دکتر روان‏شناس، خانم رادمنش حین گفت‏وگوی جذّاب و درنگ¬انگیز خود با سرهنگ پهلوان از آن پرده برمی¬گیرد:

« ... ساليان درازي در نظر مردم ديوانگي ديوگونگي شمرده مي‌شد، تنها به اين دليل كه انديشه و كردار ديوانگان با منطق عقلاني حاكم بر جامعه سازگار نبود... معلوم نيست هر اون‏چه منطق عقل به ما مي‏گه از اعتبار مطلق برخوردار باشه. در مقابل، چه بسا ديوانگي منطق خاص خودش رو داشته باشه. اراسموس از زبان مرد ديوانۀ كتابش مي‏گه: «چه كسي جز اوني كه احتمالاً منو بهتر از خودم بشناسه مي‏تونه انديشه و رفتارم رو بهتر از خودم توضيح بده؟» و اين معناش همينه كه ديوانگي منطقي داره كه معمولا عاقلان ازش سر درنمي‏آرن...». (صص61-62)

در فیلم هم کاراگاه جوان به پیشنهاد رئیس خود به دیدار روان‏پزشک نابغه¬ای که اکنون دچار جنون شده است می¬رود تا از او برای رمزگشایی از معمّایی جنایی کمک بگیرد و با پیش¬بینی اقدام بعدی، قاتل زنجیره¬ای را پیش از ارتکابِ جنایتی دیگر به دام بیفکند. در حقیقت او از مشاورۀ قاتلی زنجیره¬ای بهره می¬گیرد تا منطق خاصّ حاکم بر رفتار قاتل زنجیره¬ای دیگری را فهم و کشف کند.

بُن‏مایه‏های اثر
بن‏مایه‏هایی که «زمستان مومی» به آن می‏پردازد این اثر را از جایگاه رمانی در ژانر معمایی-پلیسی به مقام اثری روان‏شناسانه و اندیشه‏ورزانه، در عین حفظ قواعد و گیرایی آن ژانر، برکشانده است. به دست دادنِ تحلیلی فلسفی و روان¬شناختی از مفهوم زمان در فرگرد نخست و در میانۀ روایت، از همان آغاز، از مواجهۀ خواننده با اثری متمایز خبر می¬دهد:

«هنگامی‏که همه چیز به‏راستی ایستا و ثابت باشد، زمان که مفهوم انتزاعی‏اش تنها با تغییر و دگرگونی می‏تواند معنا یابد یک‏سره از حرکت بازمی‏ایستد. بدین سان، گویی در نسبیتی روان‏شناختی، گسترۀ زمان در یک "آن" فشرده، و گذشت زمان متوقف می‏شود. البته هرگز پیش نیامده است که این جهان پرغوغا به‏کلی از جنبش و دگرگونی بازایستد، و حتی اگر چنین شود، باز ذهن آدمی می‏تواند لحظات گذرنده بر جهان را با شماره‏کردن آن‏ها نشانه‏گذاری کند و گذشت زمان را دریابد. ولی اگر ذهن از اندیشیدن آرام گیرد-کاری که به نظرِ بسیاری، ناممکن می‏نماید- آن‏گاه دیگر از زمان نشانی نخواهد ماند. این تجربه‏ای است که ممکن است گاه در زندگی روزمره به آن کمابیش نزدیک شویم: زمان معمولاً به هنگام آرامش و آسایش به‏شتاب می‏گذرد زیرا، در چنین مواقعی، زندگی چندان به دگرگونی و تلاطم درنیفتاده است که ذهن آدمی بتواند به کمک رشته‏ای از رویدادهای متمایز لحظات را نشانه‏گذاری کند؛ از این رو، گستره‏های یکنواخت زمان در هم فشرده می‏شوند، و، در نتیجه، طول زمان کوتاه‏تر احساس می‏شود. به‏عکس، زمانی که آدمی در زندگی‏اش با بحران‏ها و نابسامانی‏های پیاپی روبه‏رو شود یا هنگامی‏که در انتظار وقوع حادثه‏ای لحظه‏شماری کند، حافظه‏اش قادرست لحظات متمایز بیش‏تری را نشانه‏گذاری کند، و، از این رو، زمان طولانی‏تر می‏نماید. احساس قبض و بسط زمان امری نسبی است...». (صص14-15)

در جای¬جای رمان شاهد بازگفتِ بصیرت¬های معرفتی و نظری و فلسفی درخشانی هستیم. تجربه¬های زیستۀ ناب نویسنده در خدمت تعمیقِ روایت و پیشبرد آن است:
سخن پایانی
بر پایۀ آن‏چه آمد، نگارندۀ این نوشتار با دکتر امیرعلی نجومیان، ناقد نکته¬سنج رمان، که گفته‏ای از او در پشت جلد «زمستان مومی» آمده است، قویّاً همدل است که آمیختنِ ژانری عامه‏پسند با پرسش¬های مهم اخلاقی و فلسفی، و به دست دادن تحلیل¬های ژرفِ جامعه‏شناختی و روان¬شناختی با مدد گرفتن از ادبیات و نقاشی و سینما و پرسش از کیستی قاتل و اندیشیدن در بابِ چگونگی و چرایی قتل و گناه و نقشِ محیط(جامعه) در گروش آدمیان به اصنافِ انحرافات رفتاری و آلودگی¬های اخلاقی «زمستان مومی» را به اثری ممتاز و متمایز تبدیل کرده است، آن هم در ژانری مهیّج ولی مهجور(پلیسی و معمّایی).

@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
«اندیشۀ آدمی چون کارتنک پُرکاری است که پیوسته رشته¬هایی می¬تند؛ یک سرِ این رشته¬ها به خاطرات گذشته و سرِ دیگرشان به مفاهیم ذهنی بسته شده است. اگر آدمی را یارای آن باشد که خویش را از قید بسیاری از این رشته‏های به‏هم‏تنیده که ذهن را چون پای¬بستی به بند می¬کشد آزاد سازد، راهی برای رهایی از پیش¬داوری¬ها و قضاوت¬های شتاب‏زده¬اش گشوده خواهد شد. افسوس که بیشتر آدمیان نه می¬خواهند و نه می¬توانند چنین کنند! چه بسا برخی از مردم سخن کسی را بی هیچ درنگی نمی¬پذیرند تنها از آن¬رو که چهره یا شیوۀ سخن‏گفتنش آنان را به یاد چهره یا سخن‏گفتنِ کسی که دوستش نمی¬دارند می¬اندازد. گاهی نیز، امّا، این تداعی¬ها دلپذیرند، چون سپیدی برف که خاطرۀ شیرین بازی¬های کودکانه را در روزهای برفی به ذهن بسیاری از ما می¬آورد و، از این¬رو، با مفاهیمی چون پاکی و صفای کودکانه پیوند دارد. ولی کسانی هم هستند که برف چیزی جز سرمای گزنده و سرپنجه¬های کبود را به یادشان نمی¬اندازد. دخترکی که در زیر بارشِ نخستین برفِ زمستانه ملتمسانه بر شیشۀ پنجرۀ خودروهای متوقّف در پشتِ چراغ راهنمایی می¬کوبید تا فال حافظ بفروشد از زمستان خاطرۀ دیگری جز سرما و سوگ نداشت».(ص53)

از درخشان¬ترین گفت‏وگوهای داستان یکی گفت‏وگوی ژرف و دل‏نشین و نکته¬آموز دکتر طلیعۀ رادمنش با سرهنگ فرّخ پهلوان در بابِ تطوّر تاریخی مفاهیم کانونی عقل و جنون است و نیز آن‏که هر دوره را عقلانیتی است که مطابقِ آن "قواعد" یک دوره در دوره¬ای دیگر "استثنا" است و به عکس! میشل فوکو در «تاریخ جنون» از آمیختگی دیوانگان با جامعه در قرون وسطا می¬گوید و تأسیس تیمارستان و، به تبع، طرد و تبعید دیوانگان را از جامعه نتیجۀ دگردیسی در بنیان‏های معرفتی علوم انسانی مدرن برمی¬شمرد. در «زمستان مومی»، در این باره در همان گفت‏وگو می‏خوانیم: «عقلانيت از طرفي پديده‏اي تاريخي- اجتماعيه كه در طول ادوار مختلف رفته‏رفته شكل كنوني‏اش رو پيدا كرده و از طرف ديگه تا حدي جنبه آماري داره. خيلي چيزهايي كه ما امروز اون‏ها رو از بديهي‏ترين امور معقول مي‏دونيم زماني اين طور به نظر نمي‏رسيدن»(صص60-61). یکی از بارزترین مصداق¬های این سخن پدیدۀ کهنسالِ "برده¬داری" است که تا همین یکی دو قرن پیش مقبول و بهنجار بود، ولی اینک مطابقِ موازینِ حقوق بشر جدید نابهنجار و مذموم است و به اشکال مختلف محکوم می¬شود.

بن‏مایۀ دیگر نقشِ وراثت و محیط و رابطۀ دیالکتیکی آن‏ها، و سخن گفتن از جبر و اختیار و نسبتِ آن با سرنوشتِ آدمی است که در «زمستان مومی» به نیکویی و هنرمندی تصویر شده است. کشاکش¬های ژرفِ روحی که در واگویه¬هایی تلخ و یأس¬آلود بر زبان یکی از سه راوی داستان جاری می¬شود، سویه¬های اگزیستانسیالیستی پررنگی دارد و یادآور مفاهیمی از این دست است: به جهان پرتاب‏شد‏گی انسان و محکومیتِ او به ساختنِ سرنوشتِ خویش، تن دادن به رنج جان‏کاهِ«شدن» و «جعل معنا» برای زندگی عاری از معنی.

انگشت نهادن بر مظلومیت و آسیب¬پذیری زنان و هم‏دردی مشفقانه با آنان در توصیف¬هایی عمیقاً عاطفی و تأثّرانگیز از زنان تن‏فروش در همتیّه، و نیز در خصوص دختران خردسال حلیمه، مرجان و نرگس، تا کتایون همسر فرّخ که در حسرت مادر شدن به خزان عمر رسیده است، از دیگر بن‏مایه‏های در خور ذکر «زمستان مومی» است.

از نقاط قوّتِ مضمونی که بیش از هر چیز گواهِ پرداختِ سنجیده و اندیشیدۀ شخصیت¬های رمان است همچنین می‏توان به آراستگی روان¬شناس داستان، دکتر طلیعۀ رادمنش، به چندین هنر و از جمله نقّاشی، ادبیّات و موسیقی و فلسفه و سینما، اشاره کرد.

یکی از شاخص¬ترین بُن¬مایه¬های رمان، جهان¬نگری خاکستری نویسنده و یا خاکستری دیدنِ جهان است. شخصیّت‏های روایت جملگی انسان¬های گوشت و پوست و خون‏داری هستند که می¬آیند، رنج می¬برند و می¬روند... از روسپیان سیه¬روز گرفته تا مادر دکتر رادمنشِ روان‏شناس و یا حتّی مرگِ غمناکِ پدر و مادر کتایون بر اثر سقوط هواپیما. به سببِ همین برابری است که می¬توان با آنان همدردی کرد و یا خود را جای آنان نهاد.

اما در خصوص پایان‏بندی رمان، نگارنده بر این باورست که پایان روشن و امیدبخشِ روایت می¬توانست با تلخی تراژیکِ اشاره به استمرار جریانِ اسفناکِ زندگی در همتیّه بیامیزد و ضمنِ یادآوری احتمال پدیداری اسفندیارها و حلیمه¬ها در همتیّه¬ای به گسترۀ یک کشور، افزون بر خلاف آمد عادت بودن و درگذشتن از کلیشه¬ها (پایانِ خوب و خوش) تأثیر عمیق¬تری بر ذهن خواننده بگذارد. همچنین در وفاداری به منطق تراژیک حاکم بر روایت، فالِ حافظ می¬توانست حاوی غزل مناسب¬تری باشد و پایانی تأثّرانگیزتر و ماناتر را تصویر کند (ن.ک. ص268).
کتاب‌هایی که علاوه بر خواص ادبی، کارکردهای توریستی هم دارند.

دن براون نویسنده آمریکایی بالاخره کتاب جدیدی معرفی منتشر کرده است به نام Origin – به فارسی مبدا یا منشاء!

اگر کتاب را باز کنید در حالی ندانید چه کسی آن را نوشته با یک نگاه به محتوای آن متوجه خواهید شد که کار دن براون است. چون چیزهای مشترک بین این رمان و رمان‌های قبلی‌اش مثل رمز داوینچی و غیره آن قدر زیاد است که هیچ شبهه‌ای درباره نویسنده آن باقی نمی‌ماند. البته این بار یک نابغه کامپیوتر و مقادیری سس هوش مصنوعی هم به قضیه افزوده شده اما روی طعم کلی کتاب تغییری ایجاد نکرده است.

در تمام نوشته‌های دن براون جستجوی نمادها و سمبل‌ها یکی از خط‌های اصلی است. البته نه نماد‌شناسی از نوع اومبرتواکویی‌اش دانشمندانه و باسودانه و بی‌قیل و قال و بی‌ادعا و روشنگر است بلکه از نوع پرسروصدای آمریکایی‌اش که دروغ و گزافه‌گویی هم در آن زیاد به چشم می‌خورد. فکرش را بکنید که یک تابلویی در یک موزه‌ای دارای یک علامتی باشد که این علامت بعد در جای دیگری روی یک ساختمان هم دیده شود و آن وقت به خودتان بگویید که اگر این علامت در این ساختمان را همان کسی در آنجا گذاشته که آن نقاشی را کشیده حتما بین این‌ها ارتباطی برقرار است و نقاش دارد یک نشانی می دهد. و بعد مثلا با علایم بعدی می فهمید که نقاش در سرداب آن محل که خیلی ممکن است یک خانه قدیمی یا یک کلیسای مخروبه باشد یک گنج را پنهان کرده باشد و نشانی این گنج در نوشته‌ها و آثار دیگر آن نقاش باید آمده باشد. حالا لازم هم نیست این یک گنج پولی باشد می‌تواند یک گنج اکتشافی فرهنگی باشد که مثلا چیزی از تاریخ را روشن کند یا به فرهنگ عام چیزی را بیافزاید. این جور استفاده کردن از تاریخ و نماد شناسی خاص همین آقای دن براون است.

اما برای این کار یک آدم خبره هم می‌خواهیم که کارهای رمان‌مان را انجام بدهد و دنبال گنج بدود. در این مورد شکارچی گنج ما باید یک عالم دکترای تاریخ و خوره آثار باستانی و سمبل شناس باشد. دن براون در این سری از کتاب‌ها این قهرمان را پروفسور رابرت لنگدون می‌نامد که در دانشگاه هاروارد نماد‌شناسی درس می‌دهد. همین‌جا عرض کنیم که دانشگاه هاروارد اصلا پروفسور نماد‌شناس ندارد. اصلا چنین رشته‌ یا چنین واحدی هم در این دانشگاه تدریس نمی‌شود. یک آقای دکتری در این دانشگاه که نام خانوادگی‌اش هم از قضا لنگدون است و شاید هم منبع الهام جناب دن براون باشد در یک مطلبی در یکی از سایت‌ها نوشته بود دانشگاه ما چنین رشته‌ای و چنین درسی ندارد. این جور حر‌ف‌ها را پروفسورهای تاریخ هنر می‌زنند و البته نه به شکل اختصاصی به عنوان نماد‌شناسی بلکه در طول درسشان و به عنوان اشاراتی روشن‌گر برای باقی حرف‌هایشان!

هنر دن بروان – اگر این اسمش هنر باشد – آن است که این شخصیت را خیلی واقعی نشان می‌دهد. همچنین سلسله استدلال‌ها و اتفاق‌ها و حرف‌هایی که در کتاب زده می‌شود چنان است که خواننده به خودش می‌گویند: «آره ها!! این جوری هم میشه فکر کرد! شاید درست باشه» و این می شود که بعد از انتشار کتاب‌های دن بروان همیشه اتفاقات عجیب و غریب متفاوتی می افتد.

اولا انتشار این رده از کتاب‌ها همیشه با زمینه‌چینی شبکه‌ای و مصاحبه و سروصدای تلویزیونی و کنفرانسی و مطرح شدن یک باره یک شبه و مشکوک در شبکه‌های اجتماعی صورت می‌پذیرید.

ثانیا کتاب یک‌باره در تمام فروشگاه‌ها با پوسترهای جذاب و چشم‌گیر و مهمانی امضا و دیدار با نویسنده و سلفی گرفتن با او همراه است. که باعث می‌شود میلیون‌ها دلار فروش در مدت کوتاه صورت بگیرد.

و سوم آن که یک باره مردمی که تحت تاثیر کتاب قرار گرفته‌اند به شکل دسته‌های بزرگ توریست راه می‌افتند تا به جایی که دن‌بروان از آن صحبت کرده سربزنند و دنبال همان نمادها بگردند. این اتفاق بی‌نظیری است که درباره دیگر رمان‌ها و نوشته‌ها به این شکل روی نمی‌دهد. وقتی کتاب رمز داوینچی منتشر شد عده زیادی توریست عمدتا آمریکایی راه افتادند به طرف فرانسه و پاریس و سرازیر شدند به موزه لوور تا آن تالاری را که در کتاب دن براون جسد یکی از مدیران موزه در آن پیدا شد ببینند و تابلویی را که او به آن اشاره کرده بود را تماشا کنند. همین حالا هم در موزه یک مسیر موضوعی تعریف شده است که اگر آن را دنبال کنید شما را به همان تالارهایی می‌برد که قهرمان کتاب رمز داوینچی به آن‌ها رفته بود. در زمان نوشته شدن کتاب نماد گمشده هم باز عده بسیار دیگری راه افتادند به طرف واشنگتن تا در میان ساختمان‌های قدیمی آن دنبال علامت‌ها و سمبل‌هایی باشند که دن براون از آن‌ها در کتاب سخن گفته بود.
حالا کتاب جدید این نویسنده که درباره منشاء‌ آفرینش است و نامش هم منشاء -origin- است در اسپانیا اتفاق می‌افتد و مسیر این بار توریست‌ها اول موزه گوگنهایم در بیل‌بائو و بعد کلیسای ساگردافامیلیا در بارسلون و سپس قصر سلطنتی مادرید است. البته این بار شاید توریست‌های گرامی نتوانند به راحتی سابق این مکان‌ها را زیارت کنند چون که موزه گوگنهایم درست وسط منطقه کاتالونیا است و حالا سر استقلال با دولت اسپانیا درافتاده و در آن هر روز آشوب‌ها و شورش‌هایی برقرار است که امنیت توریست‌ها را بر هم می‌زند. و شاید این بار موج قبلی توریست‌ها به راه نیفتد.

ما امیدواریم که این نویسنده آمریکایی حالا حالاها کتاب بعدی‌اش همان که قرار است درباره وقایع نماد‌شناسانه ایران باشد، را ننویسد تا تکلیف روابط ما با آمریکا روشن شود. چون اگر چنین کتابی بنویسد چند روز بعد موج توریست‌ها اول به یک کلیسای ارمنیان در اصفهان می‌روند و فردا سوار بر صدها اتوبوس به یک خانه اعیانی قدیمی متروکه که در حال موزه شدن در شمال تهران است و بعد به یکی از خانقاه‌های غرب کشور سرازیر می‌شوند و به این ترتیب کار و کاسبی هزاران واحد جلب و پذیرایی توریستی ایران را برای لااقل ده سال راه می‌افتد.
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
کتابی جنایی که باشگاه آرسنال در آن نقش داشت

آرسنال باشگاه فوتبال انگلیسی به برخی از نوآوری‌ها در جهان فوتبال معروف است. مثلا این اولین باشگاهی است که بازی فوتبال را سیستماتیک کرد. تا قبل از این نوآوری در فوتبال همه دنبال تو‌پ می‌دویدند تا شانس در خانه که را بزند و بازی و شوت یا پاسش به کی برسد و آن دیگری چه کار بکند. اما تفکر سیستمی را اول همه این باشگاه بود که وارد فوتبال کرد. این که با نقشه چطور حمله کنیم، چطور عقب بکشیم. چطور توپ را حقظ کنیم و از این قبیل از این باشگاه شروع شد.

تا قبل از آرسنال پیراهن فوتبالیست‌ها شماره نداشت. فکرش را بکنید که گزارش‌گرها دچار چه بلبشویی بوده‌اند و چقدر اشتباه کرده‌اند. از آن بدتر معلوم نیست داورها چه طوری کارشان را پیش می‌برده‌اند. البته شماره گذاری آن روزگار با حالا فرق داشت. یک تیم پیراهن‌های از شماره ۱ تا ۱۱ را می‌پوشید و تیم مقابل باید ۱۲ تا ۲۲ را می‌پوشید. تیم مقابل آرسنال در این بازی شماره‌دار، تیم باشگاه اف س وین بود و تاریخ این بازی حدود ۹۰ سال پیش!

اولین گزارش رادیویی فوتبال هم به آرسنال اختصاص داشته است. لابد چون حالا دیگر گزارش‌گرها از روی شماره می‌توانستند توصیف کنند که چه کسی به چه کسی پاس داد و کی گل زد و کی اخراج شد. قبلا اصلا نمی‌شد فهمید که چه کسی کجاست و به اصطلاح کی به کیه؟ چند وقت بعدش اولین گزارش تلویزیونی فوتبال هم باز با تیم آرسنال شروع شد و این اولین تیمی بود که بازی‌اش پخش تلویزیونی شد.

تا قبل از آرسنال استادیوم فوتبال از آن ساعت‌های بزرگی که همه می‌توانستند با یک نگاه به آن بفهمند از بازی چقدر گذشته و چقدر مانده نداشت. اولین بار آرسنالی‌ها استادیوم‌شان را مجهز به ساعت استادیومی کردند.

تا قبل از آرسنال بازی فوتبال باید تا قبل از غروب تمام می‌شد. بازی‌ها همه در روز بود. چون استادیوم‌ها نورافکن‌های مناسبی که بشود در نور‌ آن بازی را تماشا کرد نداشت. باز این آرسنال بود که برای اولین بار نورافکن‌های قوی در ورزشگاهش نصب کرد و بازی فوتبال را شبانه روزی کرد.

هر چند که این‌ها افتخارات و نوآوری‌های کمی نیست اما آرسنال در جهان کتاب هم یک نوآوری داشته است. و آن این که این اولین باشگاهی است که اتفاقات یک کتاب معمایی در آن روی داده است. شخصی به نام لئونارد گریبل داستانی در ژانر معمایی جنایی نوشت به نام «راز ورشگاه آرسنال» که در آن داستان، در نیمه دوم یکی از دیدارهای آرسنال بازیکن حریف در رختکن یک بسته مشکوک دریافت می‌کند و رئیس باشگاه اسکاتلندیارد را خبر می‌کند تا راز آن بسته را کشف کنند. البته این داستان واقعی بود اما نویسنده آن را با آب و تاب و شاخ و برگ به صورت یک کتاب معمایی از آب درآورد. کتاب بسیار معروف شد و گل کرد و فروش خوبی داشت.

اما یک افتخار دیگر برای آرسنال پس از این کتاب رخ داد که این دیگر یک رکورد مشکوک است. پس از چاپ این کتاب یک خبرگذاری فرانسه موضوع کتاب را به شکل یک خبر واقعی در‌آورد و نوشت که یک بازیکن انگلیسی در یکی از دیدارها در ورزشگاه آرسنال به قتل رسیده و اسکاتلندیارد تمام بازیکنان و داور را بازجویی کرده است. این اولین باری است که یک خبر فوتبالی از یک کتاب گرفته شده و واقعی تلقی شده و مخابره هم شده است.

"راز ورزشگاه آرسنال" تنها کتابی نیست که به آرسنال مربوط است. در سال ۱۹۵۵ نیک هورنبای کتاب"تب تماشاچی" را نوشت که درباره زندگی یک استاد زبان هوادار آرسنال بود. سپس فیلمی از روی آن ساخته شد که هر دو با موفقیت همراه بودند. شاید این هم اولین باری باشد که به علاقه یک زبانشناس به تیم آرسنال در کتابی اشاره شده باشد. که خود این هم باز یک رکورد است. البته از زمره همان رکوردهای مشکوکی که حساب و کتاب درستی ندارند!
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
غرب چگونه غرب شد
نویسنده : دکتر صادق زیباکلام
چاپ : سوم
تعداد صفحه : 296
معرفی کتاب:

«غرب چگونه غرب شد» کتاب «ما چگونه ما شدیم» را تمام می‌کند.

دکتر صادق زیبا کلام در پاسخ به این که ما چگونه چیزی شده‌ایم که الان هستیم و چرا کشور ما به چنین شرایطی رسیده است کتاب بسیار معروفی دارند به نام «ما چگونه ما شدیم» دراین کتاب توضیح داده می‌شود که چگونه شرایط سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ما کار را چنان ترتیب داد که به این وضعیت فعلی برسیم. و بعد در جای جای کتاب به روانشناسی خاصی که بر اثر این شرایط حاصل آمده اشاره می کنند.

اما در تکمیل این کتاب ایشان بهتر دیدند که اوضاع طرف مقابل ما را که به اصطلاح آن را با نام غرب می‌شناسیم را نیز تبیین کنند تا معلوم شود که چه شد «آنها، آنها شدند» برای این منظور کتاب غرب چگونه غرب شد را نوشته‌اند که اوضاع را در آن طرف بررسی می‌کند. کتاب از شرایطی که باعث شد غرب به جایگاه کنونی خودش برسد سخن می‌گوید. هر چه باشد زمانی در تاریخ بوده که ما چیز دیگری بوده‌ایم و در دنیای آن زمان برای خودمان مقامی بلند داشته‌ایم و صاحب صنایع و فرهنگ و نوآوری بوده‌ایم.

از جانب دیگر غرب هم در بیشتر تاریخ خود پیشرفت چندانی نداشته است و فقط در همین دوران اخیر است که تحولات عظیم کرده و به جایگاه کنونی‌اش رسیده است. در این میان تئوری‌های بومی ما ممکن است که این اتفاقات را جوری تحلیل کنند که راحت‌طلبانه‌تر است و در اثر این تحلیل‌ها خیال کنیم که یک توطئه‌ای جهانی در کار بوده است و همه چیز با یک نقشه از پیش طراحی شده و به شکل پله به پله چنان دقیق اجرا شده که ما فریب خوردگان را از هستی ساقط کرده و غربی‌ها را به جایگاه بلند امروزینشان رسانیده است. این جور تحلیل‌های ذلت طلب آدم را راحت می‌کنند و کاری می‌کنند که آه و ناله جای اقدام را بگیرد و ما فکر کنیم که دست بسته بوده‌ایم و کاری نتوانسته‌ایم بکنیم.

کتاب از ۹ فصل تشکیل شده است.
در فصل اول «ما و غرب: روایت یک کج فهمی تاریخ» نویسنده از نحوه آشنایی ما با غرب به طور کلی و زمان آن و چگونگی شکل‌گیری جدید آن با سرنگونی رضا شاه سخن می‌گوید. این فصل کج‌فهمی ما در اثر ورود ایدئولوژی‌های راحت‌طلب وارداتی را به خوبی شرح داده و بیان می‌کند. تا به آن‌جا که نظر ما درباره غرب در اثر این نحوه تفکر‌های وارداتی از حالت عادی خارج شده و به آن‌ها خاصیت دیو و دد و شیطان دادیم که به قول کتاب «غرب سمبل فساد، ظلم، تباهی، استثمار، استعمار و در یک کلام منشأ همۀ پلیدی ها شد».

در فصل دوم، «غرب پیش از رنسانس» وارد تاریخ می‌شود و بیان می‌کند که غرب در واقع قبل از این‌ها چه بوده است و چند سال قبل چه وضعیتی داشته است. از جنگ‌های صلیبی شروع می‌کند و کلیسای کاتولیک و وضعیت پاپ‌ها و فئودالیسم را نحوه عملکرد این عامل‌ها در برخورد با جهان را شرح می‌دهد و بعد شرح می‌دهد که چگونه در اثر تنگ‌دستی مجبورشدند در دریاها راه بیفتند بلکه از این طریق راهی و چاره‌ای برای تنگی‌های معیشتی و خورد و خوراک و اقتصاد و فرهنگ خود بیابند.

در فصل سوم، «رنسانس از ۱۳۰۰ تا ۱۶۵۰ میلادی» به عصر روشنگری و خردگرایی می‌پردازد و این اسامی و عواملی که منجر به آن شد را شرح می‌دهد و می‌گوید که چه شد اقتصاد محلی اروپا در اثر این تغییرات پارادایمی، جهانی شد. از رنسانس در ایتالیا به مفهوم ملت و دولت و منطقه می‌پردازد و می‌گوید که چگونه دولت‌شهرها آرام آرام کشور شدند.

در فصل چهارم، «نهضت اصلاح دینی یا رفورماسیون» سخن می‌گوید و برآمدن پروتستان‌ها را شرح می‌دهد و می گوید که چگونه نگرش جدید دینی در اثر تحولات اقتصادی ایجاد شده توانست برای خود جای‌پای مهمی در افکار و اذهان بیابد و باعث تغییر نگرش مومنین مسیحی از حالت قبلی‌شان که مطیع پاپ بود به حالت بعدی‌شان که دیگرقدرت کلیسا را به رسمیت نمی‌شناخت و از خود رای داشت و رای کلیسا را مقدس و مقدم حساب نمی‌کرد، شد. مطرح شدن نام‌هایی مانند لوتر و روح پروتستانی در این فصل مطرح و معرفی می‌شوند و جنگ‌های مذهبی را شرح می‌دهد و بالاخره برآمدن و به وجود آمدن کلیسای انگلیکن را تبیین می‌کند. و بعد تاثیرات همین رفورماسیون را بر خود کلیسای کاتولیک شرح می‌دهد.

در فصل پنجم، « انقلاب تجاری1، عصر سفرهای دریایی و تولد بورژوازی 1600 - 1400» غربی را شرح می‌دهد که حالا در اثر رفورم از پوسته خود بیرون آمده و با مسلح شدن به اندیشه‌های جدید در پی تجارت و رفاه در سراسر دنیا راه افتاده است و از انقلاب تجاری برای بسط نفوذ خود در سراسر جهان از طریق دریانوردی و سفرهای دریایی استفاده می‌کند. حالا دیگر کشف آمریکا و ظهور بورژوازی و بروز سرمایه داری و برده‌داری و نظایر آن سخن می‌رود.

فصل ششم، «ظهور دولت‌های مطلقه، وستفالیا و تولد ملت کشور از ۱۶۰۰ تا ۱۸۰۰» سخن می‌گوید. در این فصل از مقدمات شروع ناسیونالیسم و مطرح شده مفاهیم مرز و کشور و حکومت و حقوق کشورها در اثر معاهده وستفالی سخن گفته می‌شود.
در فصل هفتم، «عصر روشنگری از ۱۶۰۰ تا ۱۸۰۰» مطرح است. اینجا دیگر از تحولات علمی و فلسفی و ظهور متفکران و دانشمندان علوم تجربی وفیلسوف‌هایی که نظریه‌های جدید پیشرفت را تبیین کردند سخن می‌رود. فلسفه انتقادی و کانت و روسو و جان لاک و نظریه تکامل و مفاهیم و اسامی شبیه به این‌ها و آثار آن‌ها بر تحولات بعدی در این فصل مورد بحث است.

فصل هشتم، «روشنگری و انقلاب علمی» را مورد نظر قرار می‌دهد. مباحثی مانند تاثیر روشنگری بر الهیات و تغییرات اجتماعی ناشی از آن که به کم شدن مرگ و میر و بهتر شدن زندگی انسان منجر شد و مفاهیمی در همین باره‌ها مورد بحث قرار می‌گیرد.

در فصل نهم: «روشنگری و انقلاب علمی» دیگر چهار دانگ به موضوع علوم جدید و تاثیر آن بر پیشرفت غرب و در نهایت بشریت می‌پردازد. و سرجمع تمام این اتقاقاتی که در جهان غرب افتاده را به صورت زندگانی پیشرفته امروزین ما به مدد علم تبیین می‌کند و وضعیت حاصل را نتیجه آن مقدمات می‌داند.

پس اگر خواننده در پایان دریابد که در همان غرب هم چه مراحل مشکل و پرتلفات و خسارتی طی شده و چگونه برای هر چه امروز دارند قدم به قدم کار کرده و جنگیده‌اند و کلا خود سیر تاریخ به این شکل چرخیده است و هیچ طرح و نقشه پیشاپیشی برای این کار نداشته‌اند و راهشان را از پیش نمی‌دانسته‌اند و به تدریج و با پیچ و خم‌های مختلف به این جا رسیده‌اند، کتاب به هدف بزرگ خود رسیده است.

و این شاید در دل برخی یا بسیاری از ما که همه چیز را از پیش طراحی شده و نقشه شیاطین می‌دانیم اثر کند و بدانیم که از ناله و زاری و متهم کردن کاری بر نمی‌آید و باید ما نیز با جسارت عمل کنیم و سهم خودمان را از این دنیا آن‌چنان که شایسته آن است برگیریم.


@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
کتاب‌خانه آینده آیا خواننده‌ای هم دارد.

منظور از عنوان «کتاب‌خانه آینده» البته پیش‌بینی وضعیت‌ کتاب‌خانه‌ها در آینده نیست. بلکه این اسم یک طرح فرهنگی است که توسط یکی از هنرمندان اسکاتلندی به نام کیتی پترسن مطرح شد و مورد استقبال قرار گرفت. او در سال ۲۰۱۴ میلادی گفت چقدر خوب می‌شد اگر نویسندگان چیزی بنویسند که بعد از نوشتن فورا چاپ و خوانده نشود و صدسال نگهداری و بعد منتشر شود! خوب این کار که توسط خود نویسنده یا بستگان و دوستان قابل انجام نیست. پس باید یک انجمن استخوان‌دار و پایدار داوطلب انجام این طرح می‌شد. یک نهاد نروژی انجام این پروژه را بر عهده گرفته است

آن‌ها انجمنی درست کردند تا تعیین کنند که کدام نویسنده‌ها باید وارد این طرح شوند. تا به حال مارگارت آتوود کانادایی، میچل از انگلیس، سیون از ایسلند برای این کار دعوت شده‌اند. آن‌ها متنی را نوشته‌اند که تا پیش از سال ۲۱۱۴ کسی نخواهد دانست که چیست و محتوای آن کدام است و بعد از صد سال این متن روی کاغذ نروژی منتشر خواهد شد. قرار است تعداد نویسندگان صد نفر باشد. پس، از صد سال دیگر به بعد هر سال یک کتاب تازه از یک نویسنده معروف – و احتمالا درگذشته! - منتشر خواهد شد.

نویسندگان را با ویژگی‌هایی که خودشان تعیین می‌کنند و عناوینی چون «مشارکت خارق العاده در ادبیات و شعر»، «توانایی آثار برای سایه انداختن بر خیال امروزی‌ها و آیندگان» و نظایر آن انتخاب می‌کنند. متن می‌تواند هر چیزی باشد از چند جمله یا چند صفحه تا یک کتاب کامل. امسال خانم ا الیف شافاک نویسنده ترک به این طرح دعوت شده است. خانم شافاک گفته که هنوز در این باره نظری ندارد اما دلش می‌خواهد که تا تابستان آینده این کار را انجام داده باشد.

نکته‌ای که باید در این مورد به آن توجه کرد خیال راحت انجمنی است که این کار را بر عهده گرفته است از این که در این صد سال هر چه رخ دهد او برقرار خواهد ماند. این انجمن همچنین این کار را برای یک کتابخانه عمومی انجام خواهد داد به نام کتابخانه عمومی دیچمانسک. آن‌ها حتما مطمئن هستند که نهاد کتاب‌خانه تا صدسال آینده برقرار مانده و کتابخانه خودشان هم تا آن موقع دایر خواهد ماند. امیدواریم که تا آن روزگار این کتاب‌ها خواننده هم داشته باشند.

روزنه از خانم شافاک کتاب «گریزان» را با ترجمه خانم سیما حسین زاده به چاپ رسانده که هم اکنون در بازار است و مشخصات آن را در نشانی زیر می‌توانید بیابید.

http://rowzanehnashr.com/04-051.html
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
گریزان
نویسنده : الف شفق
مترجم : سیما حسین زاده
سال چاپ : 1396
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
کتاب گریزان از الف شفق

مجموعه بیش از ۶4 مقاله و داستان کوتاه از الف شفق در کتاب گریزان به ترجمه خانم سیما حسین زاده توسط نشرروزنه منتشر شده است.داستان‌ها عموما بسیار کوتاه و حداقل سه و حداکثر حول و حوش ۷ صفحه هستند.

داستان سه صفحه‌ای «جناب تنهایی» که از این کتاب انتخاب کرده‌ایم و را به شکل پی‌دی‌اف برای شما مهیا کرده‌ایم که می‌توانید با کلید زدن روی عنوان آن دانلود و مطالعه فرمایید.
افسانه‌های از مد افتاده درباره کتاب‌های الکترونیک میتولوژی کتاب‌های الکترونیک (۱)

روزی که طرفداران کتاب‌های الکترونیک به قدرت تمام اعلام کردند که عصر حکومت کتاب‌های چاپی به پایان رسیده و چاپ دیگر به پایان خود نزدیک شده هرگز گمان وضعیت امروز را نمی‌بردند. استدلال آن‌ها البته بسیار قوی بود. اما جریان زمان دارد بر عکس این‌ها هم دلیل‌های محکم ارائه می‌دهد.

امسال گزارش‌ تعجب‌آوری نشان داد که فروش کتاب‌های الکترونیک کاهش یافته ولی بر عکس فروش کتاب‌های اصلی در شکل کاغذی‌اش در حال افزایش است. از سال پیش هم چنین آماری در دست است. روی هم فروش کتاب‌های الکترونیک ۱۷درصد کاهش یافته و فروش کتاب‌های کاغذی ۶ الی ۷ درصد افزایش یافت هاست.

ناشران بزرگ آمریکایی از این موضوع بسیار خوشحال‌ هستند و قرار گذاشته‌اند که از این روند کمال بهره‌برداری را بکنند. و انتقامشان را از آمازون که با شروع فروش کتاب‌های الکترونیک از ده سال پیش تاکنون باعث بحران‌های بزرگ مالی این موسسات شده است، بگیرند. این ناشران می‌گویند که معلوم شده جوانان – یعنی همان‌ها که ده سال پیش به کتاب کاغذی پشت کردند و به سراغ کتاب الکترونیک رفتند – دارند دوباره به سراغ آن می‌آیند و علاقه بیشتری به آن نشان می‌دهند. تغییر نسل ظاهرا عادات ثابتی ایجاد نکرده است و اکنون جوانان به این نتیجه رسیده‌اند که لابد دلیلی داشته که کتاب به این شکلش تا این حد طاقت آورده و برقرار مانده است.

می‌گویند یک روی آوردن دوباره مردم به کتاب کاغذی آن است که کتاب الکترونیک از خود نور می‌پراکند و این چشم را خسته می‌کند و حوصله فرد کتاب‌خوان را سر می‌برد.

همچنین کودکان و نوجوانان با چاپ‌های رنگی کتاب‌های مناسب با سن‌شان بیشتر کنار می‌آیند تا با همتاهای الکترونیک‌شان.

دلیل دیگری که برای این گرایش جدید ذکر می‌شود استفاده از تلفن همراه و تبلت برای حضور در شبکه‌های اجتماعی است. وقتی شما مدتی را از این طریق در شبکه‌های اجتماعی می‌گذرانید دلتان نمی‌خواهد که باز هم تلفن یا کتاب‌خوان به دست کار دیگری انجام بدهید. دلتان می‌خواهد برای کتاب خواندن دیگر کامپیوتر یا موبایل و غیره را کنار بگذارید و کار را به شکل دیگری انجام دهید.

این که این موج جدید است یا یک جریان فرعی فعلا مشخص نیست. اما آنچه که فعلا مشخص است این است که دیگر آن جورهایی که قبلا به طور قطعی پیش‌بینی دفن جریان کتاب‌های کاغذی را می‌کردند نمی‌توان حرف زد و میتولوژی مطالعه کتاب‌های الکترونیک حال و روز خوشی ندارد.

در نوشتارهای دیگر تک به تک این موارد را بررسی می‌کنیم تا معلوم شود این مطالب چه عیاری دارند و تا چه حد از حقیقت سرچشمه می‌گیرند.

@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/