ترجمه دو کتاب تازه ماریو بارگاس یوسا به زبان انگلیسی!
هفته آینده، دو کتاب تازه از ماریو بارگاس یوسا وارد بازار کتاب انگلیسی زبان خواهد شد. برای اولینبار رمان«محله» بالاخره به انگلیسی ترجمه شد. در کنار آن مجموعه مقالات سیاسی یوسا نیز در قالب کتابی مستقل منتشر میشود. یوسا ماه آینده ۸۲ ساله خواهد شد. ستاره ادبی پرو و آمریکای جنوبی و جهان اسپانیایی زبان و یکی از مهمترین چهرههای ادبی همه زمانها...
یوسا که ابتدا شیفته چهگوارا و فیدل کاسترو و انقلاب کمونیستی بود(حتا در دورهای خواهر چه گوارا را در خانه خود مخفی کرده بود)، بعد منزجر از چپ شد و در دامن راست غلطید. طرفدار بازار آزاد و خصوصیسازی و دولت حداقلی شد، با مارگرت تاچر شام خورد و گپ زد، مورد نفرت بسیاری از روشنفکران آمریکای لاتین شد. با گابریل گارسیا مارکز سرشاخ شد و یکدیگر را شستند و پهن کردند و دیگر هرگز دلشان باهم صاف نشد...حالا در آستانه ۸۲سالگی، یوسا بیش از هرچیز نگران امواج ناسیونالیسم و پوپولیسمی است که جهان را دربرگرفته است.
یوسا هیچوقت بهاندازه گابریل گارسیا مارکز در زبان انگلیسی و جهان انگلیسی زبان محبوب و معروف نشد. ناظران و منتقدان بخشی از تقصیر را به گردن مترجمان آثار یوسا میاندازند که هیچکدام آنقدر که باید خبره نبودند(*). همیشه چیزهایی در ترجمه آثار یوسا از اسپانیایی به انگلیسی از بین رفت.زبان یوسا، زبانی پیچیدهتر و سختتر از زبان آثار مارکز داشت و مترجمان هیچوقت آن چیرهدستی چندجانبه در انتقال این زبان پیچیده و چندوجهی را نداشتند.
بخش دیگر اما شخصیت خود یوسا در مقایسه با «گابو» بود. گابو «شو من»ماهری بود، مجلس گرمکن و بلد بود، گاهی زبانش را خوشوخرم بیرون میآورد و رو به دوربین زباندرازی میکرد، گاه دعوایی راه میانداخت، تجربه سالها کار ژورنالیستی و کار در تبلیغات، حسابی به کار گارسیا مارکز آمده بود. اما یوسا این مهارتها و صحنهگردانی را بلد نبود و اهلش هم نبود. بامزه است که هنوز حتا در نیویورک برای شام به رستورانی میرود، اغلب تنها کسانی که او را میشناسند و جلو میاند تا سلامعلیک کنند، پیشخدمتهای رستوراناند که اهل کشورهای آمریکای لاتین و جنوبیاند....
این مطلب خلاصهای از نوشتهای به نقل از خانم فرناز سیفی است که در این جا نقل شده است.
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
هفته آینده، دو کتاب تازه از ماریو بارگاس یوسا وارد بازار کتاب انگلیسی زبان خواهد شد. برای اولینبار رمان«محله» بالاخره به انگلیسی ترجمه شد. در کنار آن مجموعه مقالات سیاسی یوسا نیز در قالب کتابی مستقل منتشر میشود. یوسا ماه آینده ۸۲ ساله خواهد شد. ستاره ادبی پرو و آمریکای جنوبی و جهان اسپانیایی زبان و یکی از مهمترین چهرههای ادبی همه زمانها...
یوسا که ابتدا شیفته چهگوارا و فیدل کاسترو و انقلاب کمونیستی بود(حتا در دورهای خواهر چه گوارا را در خانه خود مخفی کرده بود)، بعد منزجر از چپ شد و در دامن راست غلطید. طرفدار بازار آزاد و خصوصیسازی و دولت حداقلی شد، با مارگرت تاچر شام خورد و گپ زد، مورد نفرت بسیاری از روشنفکران آمریکای لاتین شد. با گابریل گارسیا مارکز سرشاخ شد و یکدیگر را شستند و پهن کردند و دیگر هرگز دلشان باهم صاف نشد...حالا در آستانه ۸۲سالگی، یوسا بیش از هرچیز نگران امواج ناسیونالیسم و پوپولیسمی است که جهان را دربرگرفته است.
یوسا هیچوقت بهاندازه گابریل گارسیا مارکز در زبان انگلیسی و جهان انگلیسی زبان محبوب و معروف نشد. ناظران و منتقدان بخشی از تقصیر را به گردن مترجمان آثار یوسا میاندازند که هیچکدام آنقدر که باید خبره نبودند(*). همیشه چیزهایی در ترجمه آثار یوسا از اسپانیایی به انگلیسی از بین رفت.زبان یوسا، زبانی پیچیدهتر و سختتر از زبان آثار مارکز داشت و مترجمان هیچوقت آن چیرهدستی چندجانبه در انتقال این زبان پیچیده و چندوجهی را نداشتند.
بخش دیگر اما شخصیت خود یوسا در مقایسه با «گابو» بود. گابو «شو من»ماهری بود، مجلس گرمکن و بلد بود، گاهی زبانش را خوشوخرم بیرون میآورد و رو به دوربین زباندرازی میکرد، گاه دعوایی راه میانداخت، تجربه سالها کار ژورنالیستی و کار در تبلیغات، حسابی به کار گارسیا مارکز آمده بود. اما یوسا این مهارتها و صحنهگردانی را بلد نبود و اهلش هم نبود. بامزه است که هنوز حتا در نیویورک برای شام به رستورانی میرود، اغلب تنها کسانی که او را میشناسند و جلو میاند تا سلامعلیک کنند، پیشخدمتهای رستوراناند که اهل کشورهای آمریکای لاتین و جنوبیاند....
این مطلب خلاصهای از نوشتهای به نقل از خانم فرناز سیفی است که در این جا نقل شده است.
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
اولین کتاب از مجموعهی «شعرِ روزنه» منتشر شد. انتشارات روزنه قرار است تا نمایشگاه کتاب، مجموعههای شعر دیگری نیز به بازار عرضه کند. دبیر این مجموعه فاضل ترکمن است.
رگباد
سپیده نیکرو
قطع: پالتویی
تعداد صفحات: 154
قیمت: 15000 تومان
طراح جلد: سهیل حسینی
دبیر مجموعه: #فاضل_ترکمن
شعری از همین کتاب:
تهران، پس از همهچیز، تهران است و
نیشابورِ مغولزده، نیشابور
مردان، عصای مرگند و
بر زمین میخورند
زنان
سنگریزهای در مشت
تهران
پس از باد
کوه است و
پس از باران، دریا
و پس از اتفاقی سهمگین، تهران
کسی نمیآید
و پشتبامها
از التهابِ فرارِ دستهجمعی لبریزند
گاهی خیال میکنم
کوهها
یک روز از اینهمه راز
پرده برمیدارند.
http://uupload.ir/files/3czj_ragbad.jpg
https://t.me/rowzanehnashr
رگباد
سپیده نیکرو
قطع: پالتویی
تعداد صفحات: 154
قیمت: 15000 تومان
طراح جلد: سهیل حسینی
دبیر مجموعه: #فاضل_ترکمن
شعری از همین کتاب:
تهران، پس از همهچیز، تهران است و
نیشابورِ مغولزده، نیشابور
مردان، عصای مرگند و
بر زمین میخورند
زنان
سنگریزهای در مشت
تهران
پس از باد
کوه است و
پس از باران، دریا
و پس از اتفاقی سهمگین، تهران
کسی نمیآید
و پشتبامها
از التهابِ فرارِ دستهجمعی لبریزند
گاهی خیال میکنم
کوهها
یک روز از اینهمه راز
پرده برمیدارند.
http://uupload.ir/files/3czj_ragbad.jpg
https://t.me/rowzanehnashr
آیا فقط محتوای دفترچه یادداشت نویسندگان است که کتاب میشود؟
چخوف نویسنده و نمایشنامه نویس بزرگ روسی دفترچهای داشت که در آن روزانه یادداشتهای خودش را مینوشت. در این یادداشتها مشاهدات و افکار روزانه او در زمینه فلسفه و زندگی نوشته میشد. افکاری که در کتابهایش فقط از زبان ذهن قهرمانان نقل میشد. اما از چیزهای دیگری که در این دفترچه بود درجاهای دیگری از کتابهایش خبری نبود. برای بسیاری از نویسندگان کاربرد دفترچه یادداشت کم و بیش تا هم حد است. قرار نیست که هر چه مشاهدات روزانه ماست را جایی بنویسیم و بعد آن را در موقع مناسب سرهم کنیم و نامش را کتاب ادبی بگذاریم. در واقع خیلیها که فکر میکردند چیزهایی که نوشتهاند را به همین ترتیب کتاب کنند به عنوان نویسنده موفق نبودهاند. چون ادبیات چیزی اعم از مشاهدات و توصیفها است و در واقع ادبیات به واقعیت افزوده میشود و فقط به توصیف آن نمی پردازد و بنابراین به زندگانی فکری ما عمق و ارزش جدید میافزاید و بیابانهای ذهن ما را آبیاری میکند.
اگر دفترچهای دارید و در آن به قصد نویسنده شده یادداشت مینویسید باید این نکته را در نظر داشته باشید که کتاب شما صرفا از چیزهایی که در دفترچهتان جمع کردهاید تشکیل نمیشود. بلکه درک و دید و نگاه و اندیشه شما در کاربرد این یادداشتها در کتاب است که ارزش ایجاد میکند. اگر دیدی و اندیشهای ندارید و به ناچار حرفی برای زدن نیست، دست نگهدارید، و دنیای ادبیات را کمی بیشتر منتظر بگذارید.
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
چخوف نویسنده و نمایشنامه نویس بزرگ روسی دفترچهای داشت که در آن روزانه یادداشتهای خودش را مینوشت. در این یادداشتها مشاهدات و افکار روزانه او در زمینه فلسفه و زندگی نوشته میشد. افکاری که در کتابهایش فقط از زبان ذهن قهرمانان نقل میشد. اما از چیزهای دیگری که در این دفترچه بود درجاهای دیگری از کتابهایش خبری نبود. برای بسیاری از نویسندگان کاربرد دفترچه یادداشت کم و بیش تا هم حد است. قرار نیست که هر چه مشاهدات روزانه ماست را جایی بنویسیم و بعد آن را در موقع مناسب سرهم کنیم و نامش را کتاب ادبی بگذاریم. در واقع خیلیها که فکر میکردند چیزهایی که نوشتهاند را به همین ترتیب کتاب کنند به عنوان نویسنده موفق نبودهاند. چون ادبیات چیزی اعم از مشاهدات و توصیفها است و در واقع ادبیات به واقعیت افزوده میشود و فقط به توصیف آن نمی پردازد و بنابراین به زندگانی فکری ما عمق و ارزش جدید میافزاید و بیابانهای ذهن ما را آبیاری میکند.
اگر دفترچهای دارید و در آن به قصد نویسنده شده یادداشت مینویسید باید این نکته را در نظر داشته باشید که کتاب شما صرفا از چیزهایی که در دفترچهتان جمع کردهاید تشکیل نمیشود. بلکه درک و دید و نگاه و اندیشه شما در کاربرد این یادداشتها در کتاب است که ارزش ایجاد میکند. اگر دیدی و اندیشهای ندارید و به ناچار حرفی برای زدن نیست، دست نگهدارید، و دنیای ادبیات را کمی بیشتر منتظر بگذارید.
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
چرا داستان میخوانیم؟
خیلیها فکر میکنند خواندن داستانها و خلاصه پرداختن به ادبیات اتلاف وقت است. فکر میکنند من الان کار مهمتری دارم و به شکل خودمانی: «وسط این معرکه ادبیات کیلویی چنده؟» اما اتفاقا ادبیات و داستانها و هر چیز دیگری درست مال همین وسط معرکه است و اگر جای دیگری بخوانید تاثیرش این قدر نیست.
داستان به شما دنیای دیگری را نشان میدهد. درست وسط همین معرکه فعلی که خیلیهایمان تویش گیر افتادهایم. داستان شما را به جاهایی میبرد که هرگز نبودهاید. و بعد درست مثل کسی که مائده آسمانی خورده باشد ذهنتان دیگر از بودن در جایی که هستید و در آن بزرگ شدهاید کاملا راضی نخواهد بود. نارضایتی چیز بدی نیست. خیلی هم خوب است. ناراضیها میتوانند دنیای خود را اصلاح کرده و در آن بهبودی ایجاد کنند و وقتی از دنیا میروند جهانی بهتر و متفاوتتر از خود باقی بگذارند.
فکر کنید در زندان هستید. زندانی که همین زندگی فعلی خودمان است. فرار از این زندان که چیز بدی نیست. اگر شما در جایی همراه یک مشت عوضی گیر افتاده باشید و کسی به شما پیشنهاد فرار دهد، چرا نمیتوانید بپذیرید؟ داستانها درست همین کار را میکنند. در را باز میکنند تا نور خورشید وارد شود و به شما میگویند جای دیگری هست که شما دیگر در کنترل کسی و شرایطی نخواهید بود و میتوانید با افرادی باشید که دلتان میخواهد. اشتباه نکنید کتابها هم مکانهای واقعی هستند.
مهمتر از این آن که در طی فرار کتاب به شما در زمینه مشکلات پیش رو آگاهی میدهد و سلاحهای مورد نظرتان را تامین میکند و به شما زرهی میدهد تا مقاومتر شوید. تمام اینها در واقعیت رخ میدهد و شما میتوانید به جهان خود بازگردید و از این ابزارها برای فرار واقعی استفاده کنید.
تالکین میگوید: «فقط کسانی که در برابر فرار کردن جبهه میگیرند و آن را نفی میکنند واقعا زندانی هستند»
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
—-----------------------------------
خیلیها فکر میکنند خواندن داستانها و خلاصه پرداختن به ادبیات اتلاف وقت است. فکر میکنند من الان کار مهمتری دارم و به شکل خودمانی: «وسط این معرکه ادبیات کیلویی چنده؟» اما اتفاقا ادبیات و داستانها و هر چیز دیگری درست مال همین وسط معرکه است و اگر جای دیگری بخوانید تاثیرش این قدر نیست.
داستان به شما دنیای دیگری را نشان میدهد. درست وسط همین معرکه فعلی که خیلیهایمان تویش گیر افتادهایم. داستان شما را به جاهایی میبرد که هرگز نبودهاید. و بعد درست مثل کسی که مائده آسمانی خورده باشد ذهنتان دیگر از بودن در جایی که هستید و در آن بزرگ شدهاید کاملا راضی نخواهد بود. نارضایتی چیز بدی نیست. خیلی هم خوب است. ناراضیها میتوانند دنیای خود را اصلاح کرده و در آن بهبودی ایجاد کنند و وقتی از دنیا میروند جهانی بهتر و متفاوتتر از خود باقی بگذارند.
فکر کنید در زندان هستید. زندانی که همین زندگی فعلی خودمان است. فرار از این زندان که چیز بدی نیست. اگر شما در جایی همراه یک مشت عوضی گیر افتاده باشید و کسی به شما پیشنهاد فرار دهد، چرا نمیتوانید بپذیرید؟ داستانها درست همین کار را میکنند. در را باز میکنند تا نور خورشید وارد شود و به شما میگویند جای دیگری هست که شما دیگر در کنترل کسی و شرایطی نخواهید بود و میتوانید با افرادی باشید که دلتان میخواهد. اشتباه نکنید کتابها هم مکانهای واقعی هستند.
مهمتر از این آن که در طی فرار کتاب به شما در زمینه مشکلات پیش رو آگاهی میدهد و سلاحهای مورد نظرتان را تامین میکند و به شما زرهی میدهد تا مقاومتر شوید. تمام اینها در واقعیت رخ میدهد و شما میتوانید به جهان خود بازگردید و از این ابزارها برای فرار واقعی استفاده کنید.
تالکین میگوید: «فقط کسانی که در برابر فرار کردن جبهه میگیرند و آن را نفی میکنند واقعا زندانی هستند»
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
—-----------------------------------
چرا کتابها هنوز با جلد سخت هم انتشار مییابند؟
زمانی در گذشته نه چندان دور کتابها همگی با جلد سخت انتشار مییافتند. همین حالا اگر به کتابخانه پدرتان نگاه کنید بسیاری از کتابها را میبینید که با آن که جلد سخت مقوایی دارند ولی اصلا معروف نیستند و برخی به کلی ناشناس هم هستند. کتابهایی با جلد مقوای نرم معمولی در دهههای اخیر بود که در ایران رواج یافت و همهگیر شد. دلیلش البته مرتبط با سرعت و ارزانی است. کتاب با جلد سخت گرانتر است و آمادهسازیاش هم بیشتر زمان میبرد.
اما از کتاب جلد سخت نمی توان گذشت. ناشران تا امروز نشان دادهاند که هنوز گوشه چشمی به این نحوه صحافی و جلد سازی دارند تجربه نشان داده که این شیوه هیچوقت منسوخ نخواهد شد. دلیلهایش در ایران و جهان البته متعدد و متفاوت است.
۱- کتاب با جلد سخت ماندگارتر است و دیرتر خراب میشود. تجربه نشان داده که خرابی بیشتر کتابها از جلد نرمشان که در ایران به آن شومیز میگویند شروع میشود. جلد نرم تاب برمیدارد گوشههای دو طرف آزادش به طرف بیرون میگردد و حالتی که به آن گوش خرگوشی میگویند پیدا میکند. عطف کتاب در معرض نیروهای ویرانگر تاکردن و پیچ خوردن قرار میگیرد. و بزودی دوامش را از دست میدهد و چسب چاپ دیگر نمیتوان ورقها را با هم نگهدارد و کتاب از هم گسیخته میشود.
۲- کتاب جلد سخت به ناچار باید نوع دیگری صحافی شود. ورقها در این شیوه به هم دوخته میشوند و طوری عمل میشود که به عطف نچسبند و در نتیجه چون دوخت و دوز از چسب قدرتمندتر است و عطف به جلد نچسبیده است و جلد هم محکم است هیچ نیروی فیزیکی پیچ و تاب دهندهای نمیتواند به عطف منتقل شود. در نتیجه کتاب سالها سالم میماند.
۳- در خارج از ایران کتاب جلد سخت خیلی جدیتر است. یکی از دلایل اهمیت این شیوه صحافی آن است که ناشر چنین کتابی را جدیتر میگیرند. خوانندگان و کسانی که کتاب را معرفی میکنند با کتاب جلد سخت رفتار دیگری دارند و احساس میکنند که این کتاب حتما ارزش بیشتری داشته که ناشر هزینه بیشتری بابت آن پرداخته است و بنابراین شایسته نگاهی دیگر است. بیشتر وقتها همین طور هم هست.
۴- اندازه هم البته مهم است. کتاب جلد سخت ناچار کمی بزرگتر است و در ویترین و قفسه کتاب فروشی جای بیشتری را اشغال میکند و این کمک میکند که در بین دریای کتابهایی که هر روز از راه میرسند و کنارش قرار میگیرند، بهتر دیده شده و خود را به رخ بکشد. گاردین نوشته که در انگلستان تجارت کتابهای با جلد سخت تا ۷۰ میلیون پوند در سال برای ناشران عایدی داشته است.
۵- بسیاری از ناشران و از جمله نشر روزنه برخی از کتابها را با هر دو نوع جلد بیرون میدهند تا مناسب هر نوع وضعیت اقتصادی و عاطفی خواننده باشد. اگر تشخیص بدهید که کتاب ارزش نگهداری دارد با خریدن نوع جلد سخت آن میتوانید سالیان سال از آن استفاده کنید. اما اگر باید فعلا کتاب را بخوانید و هنوز تصمیمی برای نگهداری آن ندارید جلد نرم یا شومیز منظورتان را برآورده میکند. برخی از رمانهای ما و کتابهای شعر شاعران بزرگ ایران و قران اصلا باید با جلد سخت بیرون بیایند. زیرا سعدی و حافظ و فردوسی دوباره شعرهای جدید نخواهند گفت و قران دوباره نازل نخواهد شد و یک بار که کتاب را بخرید یک عمر میباید از آن استفاده کنید.
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
—---------------------
زمانی در گذشته نه چندان دور کتابها همگی با جلد سخت انتشار مییافتند. همین حالا اگر به کتابخانه پدرتان نگاه کنید بسیاری از کتابها را میبینید که با آن که جلد سخت مقوایی دارند ولی اصلا معروف نیستند و برخی به کلی ناشناس هم هستند. کتابهایی با جلد مقوای نرم معمولی در دهههای اخیر بود که در ایران رواج یافت و همهگیر شد. دلیلش البته مرتبط با سرعت و ارزانی است. کتاب با جلد سخت گرانتر است و آمادهسازیاش هم بیشتر زمان میبرد.
اما از کتاب جلد سخت نمی توان گذشت. ناشران تا امروز نشان دادهاند که هنوز گوشه چشمی به این نحوه صحافی و جلد سازی دارند تجربه نشان داده که این شیوه هیچوقت منسوخ نخواهد شد. دلیلهایش در ایران و جهان البته متعدد و متفاوت است.
۱- کتاب با جلد سخت ماندگارتر است و دیرتر خراب میشود. تجربه نشان داده که خرابی بیشتر کتابها از جلد نرمشان که در ایران به آن شومیز میگویند شروع میشود. جلد نرم تاب برمیدارد گوشههای دو طرف آزادش به طرف بیرون میگردد و حالتی که به آن گوش خرگوشی میگویند پیدا میکند. عطف کتاب در معرض نیروهای ویرانگر تاکردن و پیچ خوردن قرار میگیرد. و بزودی دوامش را از دست میدهد و چسب چاپ دیگر نمیتوان ورقها را با هم نگهدارد و کتاب از هم گسیخته میشود.
۲- کتاب جلد سخت به ناچار باید نوع دیگری صحافی شود. ورقها در این شیوه به هم دوخته میشوند و طوری عمل میشود که به عطف نچسبند و در نتیجه چون دوخت و دوز از چسب قدرتمندتر است و عطف به جلد نچسبیده است و جلد هم محکم است هیچ نیروی فیزیکی پیچ و تاب دهندهای نمیتواند به عطف منتقل شود. در نتیجه کتاب سالها سالم میماند.
۳- در خارج از ایران کتاب جلد سخت خیلی جدیتر است. یکی از دلایل اهمیت این شیوه صحافی آن است که ناشر چنین کتابی را جدیتر میگیرند. خوانندگان و کسانی که کتاب را معرفی میکنند با کتاب جلد سخت رفتار دیگری دارند و احساس میکنند که این کتاب حتما ارزش بیشتری داشته که ناشر هزینه بیشتری بابت آن پرداخته است و بنابراین شایسته نگاهی دیگر است. بیشتر وقتها همین طور هم هست.
۴- اندازه هم البته مهم است. کتاب جلد سخت ناچار کمی بزرگتر است و در ویترین و قفسه کتاب فروشی جای بیشتری را اشغال میکند و این کمک میکند که در بین دریای کتابهایی که هر روز از راه میرسند و کنارش قرار میگیرند، بهتر دیده شده و خود را به رخ بکشد. گاردین نوشته که در انگلستان تجارت کتابهای با جلد سخت تا ۷۰ میلیون پوند در سال برای ناشران عایدی داشته است.
۵- بسیاری از ناشران و از جمله نشر روزنه برخی از کتابها را با هر دو نوع جلد بیرون میدهند تا مناسب هر نوع وضعیت اقتصادی و عاطفی خواننده باشد. اگر تشخیص بدهید که کتاب ارزش نگهداری دارد با خریدن نوع جلد سخت آن میتوانید سالیان سال از آن استفاده کنید. اما اگر باید فعلا کتاب را بخوانید و هنوز تصمیمی برای نگهداری آن ندارید جلد نرم یا شومیز منظورتان را برآورده میکند. برخی از رمانهای ما و کتابهای شعر شاعران بزرگ ایران و قران اصلا باید با جلد سخت بیرون بیایند. زیرا سعدی و حافظ و فردوسی دوباره شعرهای جدید نخواهند گفت و قران دوباره نازل نخواهد شد و یک بار که کتاب را بخرید یک عمر میباید از آن استفاده کنید.
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
—---------------------
مصاحبه با محمدسعید حنایی کاشانی مترجم متون فلسفی:
احیای فرهنگی نیازمند نهضت ترجمه است.
متن کامل مصاحبه را از لینک زیر میتوانید مطالعه کنید:
http://www.iran-newspaper.com/newspaper/item/459
احیای فرهنگی نیازمند نهضت ترجمه است.
متن کامل مصاحبه را از لینک زیر میتوانید مطالعه کنید:
http://www.iran-newspaper.com/newspaper/item/459
خواندن در عصر تصویر
دیدهایم که خیلی از کتابهای داستان موضوع فیلمها میشوند. اما اگر کتاب را قبلا خوانده باشیم موقع تماشای فیلم آن دل توی دلمان نیست که الان چه خواهیم دید. خیلیها میگویند که از دیدن فیلمی که از روی کتاب محبوبشان ساخته شده است دلسرد شدهاند. اما خیلی هم دیده شده که انگار فیلمساز از نویسنده جلوتر افتاده و چیزهایی از کتاب را که هیچکس ندیده است برای همه روشن کرده است.
پائولو کوئیلو زمانی گفته بود: «کتاب مثل فیلمی است که در سر خواننده میگذرد برای همین است که وقتی به تماشای فیلم میرویم میگوییم وای، این کتابش بهتر بود». این حرف زیاد هم درست نیست. بعضی فیلمها از کتاب جلوترند. مثل برباد رفته یا مثل پدرخوانده و یا پرواز بر فراز آشیانه فاخته یا کشتن مرغ مقلد و .... اما برخی کتابها اصلا تبدیلشان به فیلم امکان پذیر نیست. بوف کور را سعی کردند که به جامه فیلم در بیاورند و چیز درستی از آن درنیامد و احتمالا نخواهد آمد. مسخ و سایر آثار کافکا هم فیلمبشو نیستند. کتابهایی که تک گویی ذهن نویسنده است هم هیچوقت تا به حال در سینما جواب خوبی نگرفتهاند. اما برخی کتابها فقط باید موقعش برسد تا به فیلمهای درست و حسابی تبدیل میشوند. هیچیک از کتابها تالکین در گذشته اصلا قابلیت سینمایی شدن نداشتند اما اکنون با جلوههای ویژه پیشرفته این روزگار عالی جواب میدهند. احتمالا هیچکس تصاویر فیلم «ارباب حلفهها» را نمیتوانست درذهن خود بسازد.
کتابها در سینما ممکن است از انتخاب بازیگر بد هم بسیار صدمه ببینند. می گویند که کارلوس کاستاندا در یکی از مصاحبههای بسیار نادرش گفته بود که دلش میخواهد اگر قرار شد فیلمی از کتابهایش ساخته شود نقش دون خوان به آنتونی کویین داده شود. او به خوبی میدانست که چهره پیر این هنرپیشه نامی چقدر در پرده نمایش قدرتمند است. پیرمرد کتاب او هم بسیار قدرتمند بود. نقش مکمورفی را اگر کسی با صورت و استخوانبندی سرراست و مهربان بازی میکرد حتما افتضاح میشد. انتخاب جک نیکلسون با آن چهره روانی و عصبانی و دیوانهوارش بسیار انتخاب به جایی بود. تصویری که از مکمورفی کتاب پرواز بر فراز آشیانه فاخته در ذهن خواننده شکل میگیرد فقط با جک نیکلسون جور در میآید و میدانیم که او به خاطر این نقش اسکار بهترین بازیگر مرد را گرفت. اما چهره اسپنسر تریسی اصلا به مرد پیری که در ذهنمان از قهرمان مرد پیر و دریا میسازیم نداشت. با گریم بدتر هم شد و فیلمش به فراموشی سپرده شد. همچنین وداع با اسلحه هم تبدیل به فیلم بدی شد. این یکی هیچ چیزش شبیه به آنچه در ذهن خواننده میتواند بگذرد نبود. برای یافتن هری پاتر با آن عینک گردش نوجوانان زیادی آزمایش شدند تا این که آدم درست این کار پیدا شد. خود جی.کی.رولینگز نویسنده کتاب بالای کار بود و به این جنبههایش نظارت میکرد و همین هم باعث موفقیت اقتباسها شد.
این درست است که ممکن است به
روزگار ما عصر تصویر گفته شود اما بخش بسیار کوچکی از ادبیات را میتوان به صورت تصویر درآورد. تازه معلوم هم نیست که اقتباس خوبی از کار در بیاید. بیشتر کتابها را باید هم چنان به صورت کلمهها نگهداریم و بخوانیم و بگذاریم که در ذهنمان جریان بیابند و کیفی را که از تماشای آن در ذهن خود میبریم و شگفتیهای حاصل آن را هم برای خودمان نگهداریم، چون قابل انتقال نیست.
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
—---------------------
دیدهایم که خیلی از کتابهای داستان موضوع فیلمها میشوند. اما اگر کتاب را قبلا خوانده باشیم موقع تماشای فیلم آن دل توی دلمان نیست که الان چه خواهیم دید. خیلیها میگویند که از دیدن فیلمی که از روی کتاب محبوبشان ساخته شده است دلسرد شدهاند. اما خیلی هم دیده شده که انگار فیلمساز از نویسنده جلوتر افتاده و چیزهایی از کتاب را که هیچکس ندیده است برای همه روشن کرده است.
پائولو کوئیلو زمانی گفته بود: «کتاب مثل فیلمی است که در سر خواننده میگذرد برای همین است که وقتی به تماشای فیلم میرویم میگوییم وای، این کتابش بهتر بود». این حرف زیاد هم درست نیست. بعضی فیلمها از کتاب جلوترند. مثل برباد رفته یا مثل پدرخوانده و یا پرواز بر فراز آشیانه فاخته یا کشتن مرغ مقلد و .... اما برخی کتابها اصلا تبدیلشان به فیلم امکان پذیر نیست. بوف کور را سعی کردند که به جامه فیلم در بیاورند و چیز درستی از آن درنیامد و احتمالا نخواهد آمد. مسخ و سایر آثار کافکا هم فیلمبشو نیستند. کتابهایی که تک گویی ذهن نویسنده است هم هیچوقت تا به حال در سینما جواب خوبی نگرفتهاند. اما برخی کتابها فقط باید موقعش برسد تا به فیلمهای درست و حسابی تبدیل میشوند. هیچیک از کتابها تالکین در گذشته اصلا قابلیت سینمایی شدن نداشتند اما اکنون با جلوههای ویژه پیشرفته این روزگار عالی جواب میدهند. احتمالا هیچکس تصاویر فیلم «ارباب حلفهها» را نمیتوانست درذهن خود بسازد.
کتابها در سینما ممکن است از انتخاب بازیگر بد هم بسیار صدمه ببینند. می گویند که کارلوس کاستاندا در یکی از مصاحبههای بسیار نادرش گفته بود که دلش میخواهد اگر قرار شد فیلمی از کتابهایش ساخته شود نقش دون خوان به آنتونی کویین داده شود. او به خوبی میدانست که چهره پیر این هنرپیشه نامی چقدر در پرده نمایش قدرتمند است. پیرمرد کتاب او هم بسیار قدرتمند بود. نقش مکمورفی را اگر کسی با صورت و استخوانبندی سرراست و مهربان بازی میکرد حتما افتضاح میشد. انتخاب جک نیکلسون با آن چهره روانی و عصبانی و دیوانهوارش بسیار انتخاب به جایی بود. تصویری که از مکمورفی کتاب پرواز بر فراز آشیانه فاخته در ذهن خواننده شکل میگیرد فقط با جک نیکلسون جور در میآید و میدانیم که او به خاطر این نقش اسکار بهترین بازیگر مرد را گرفت. اما چهره اسپنسر تریسی اصلا به مرد پیری که در ذهنمان از قهرمان مرد پیر و دریا میسازیم نداشت. با گریم بدتر هم شد و فیلمش به فراموشی سپرده شد. همچنین وداع با اسلحه هم تبدیل به فیلم بدی شد. این یکی هیچ چیزش شبیه به آنچه در ذهن خواننده میتواند بگذرد نبود. برای یافتن هری پاتر با آن عینک گردش نوجوانان زیادی آزمایش شدند تا این که آدم درست این کار پیدا شد. خود جی.کی.رولینگز نویسنده کتاب بالای کار بود و به این جنبههایش نظارت میکرد و همین هم باعث موفقیت اقتباسها شد.
این درست است که ممکن است به
روزگار ما عصر تصویر گفته شود اما بخش بسیار کوچکی از ادبیات را میتوان به صورت تصویر درآورد. تازه معلوم هم نیست که اقتباس خوبی از کار در بیاید. بیشتر کتابها را باید هم چنان به صورت کلمهها نگهداریم و بخوانیم و بگذاریم که در ذهنمان جریان بیابند و کیفی را که از تماشای آن در ذهن خود میبریم و شگفتیهای حاصل آن را هم برای خودمان نگهداریم، چون قابل انتقال نیست.
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
—---------------------
بخشی از مصاحبه وزیر اقتصاد آقای کرباسیان با روزنامه اعتماد.
...................................................
با توجه به گسترش فضای مجازی هنوز هم روزنامه میخوانید؟
بله، این عادت هر روز بنده است.
بابت روزنامه پول میدهید؟
بله، با اینکه اصفهانیام و از چیزهای مجانی خوشم میآید اما برای کالاهای فرهنگی حتما پول خرج میکنم. تنها چیزی که با میل و رغبت بهخاطرش پول میدهم کتاب، نشریه و فیلم است. چون خودم میدانم اگر ما بابت این کالاها پول ندهیم، چیزی گیر مولفان نمیآید. بالاخره یکی از کارهای دیگر من نوشتن و ترجمه کتابهاست و میدانم که اگر کسی کتابهایم را نخرد به عنوان نویسنده چیزی گیرم نمیآید.
....
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
...................................................
با توجه به گسترش فضای مجازی هنوز هم روزنامه میخوانید؟
بله، این عادت هر روز بنده است.
بابت روزنامه پول میدهید؟
بله، با اینکه اصفهانیام و از چیزهای مجانی خوشم میآید اما برای کالاهای فرهنگی حتما پول خرج میکنم. تنها چیزی که با میل و رغبت بهخاطرش پول میدهم کتاب، نشریه و فیلم است. چون خودم میدانم اگر ما بابت این کالاها پول ندهیم، چیزی گیر مولفان نمیآید. بالاخره یکی از کارهای دیگر من نوشتن و ترجمه کتابهاست و میدانم که اگر کسی کتابهایم را نخرد به عنوان نویسنده چیزی گیرم نمیآید.
....
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
شاید بدنامی از بینامی بهتر باشد یا فحشم بده ولی فراموشم نکن!
این یک بند از کتاب بسیار زیبای «شماره صفر» نوشته «اومبرتو اکو» ترجمه «رضا علیزاده» چاپ همین امسال انتشارات روزنه را بخوانید:
«نوشتن داستان پلیسی برای یک نفر دیگر آسان بود، فقط لازم بود سبکِ ریموند چندلر یا در بدترین حالت سبکِ میکی اسپیلین را تقلید کنم. اما وقتی سعی کردم کتاب خودم را بنویسم، دیدم موقع توصیف یک نفر یا یک چیز از تلمیحات فرهنگی استفاده میکنم: نمیتوانم فقط بگویم فلانی داشت در یک بعد از ظهر آفتابی درخشان قدم میزد، بلکه به نحوی از انحاء میگویم او «زیر آسمانی به سبک آسمانِ نقاشیهای کانالِتو» قدم میزد. میدانم این کاری بود که گابریله دانونزیو انجام میداد: برای گفتن اینکه شخصی به اسم کوستانزا لندبروک فلان خصوصیت را داشت، مینوشت این زن شبیه یکی از آفریدههای تامس لارنس بود؛ دربارة النا موتی میگفت که قیافة این زن در نظرش یادآور نیمرخهایی خاص در نقاشیهای اولیة گوستاو مورو بود و آندرئا اسپرلی او را یاد پرترة یک آقای ناشناس در گالری بورگسه میانداخت. و برای فهمیدن اینکه توی رمان چه خبر است باید دائم مجلههای تاریخ هنر را که در دکههای مطبوعات میفروختند تورق میکردی.»
میبینید که در همین یک بند از چند نفر نویسنده و نقاش و فیلسوف و غیره نام برده است؟ نویسندگان پیش از نوشتن باید حسابی خوانده باشند. همه میدانند که اومبرتو اکو خوره کتاب بود و با ولع هر چیزی را میخواند. نیوتن میگفت من بر شانه غولها ایستادهام. یعنی برای این که به جایگاه مرتفعی که در آن هست برسد باید دیگرانی میبودند که زمینه را فراهم میکردند. دیگرانی قبل از نیوتن کارهایی کرده و زمینههایی را فراهم کرده بودند که وقتی نوبت او رسید، با استفاده از کشفهای آنها و چیزهایی که با نبوغ خود بر آن افزود، به موقعیت بلند تاریخی امروزش در جهان علم رسید. نویسندگان خوب نیز بر شانه نویسندگان پیشین ایستادهاند و برخی از ارتفاع قامتشان را به آثار پیشینیان مدیون هستند.
نکته دیگری که ممکن است برای خواننده عجیب باشد آن است که در ابتدای همین بند او از دو نفر نام میبرد که هر دو رمانهای جنایی مینوشتند. یکیشان به نام ریموند چندلر رمانهای جنایی عالی مینوشت. بسیاری از کتابهای او تبدیل به فیلمهای درست و درمان جنایی دهه پنجاه و شصت سینما شدند. برخی از این فیلمها باعث درخشش همفری بوگارت شدند و جایگاهش را ارتقا دادند. اما «میکی اسپیلین» دیگه کیه؟ این آدم بدترین کتابهای جنایی دنیا را مینوشت. تا همین ۱۵ سال پیش هم زنده بود و نوشتههایش حتی قبل از چندلر در ایران ترجمه و فروخته و خوانده میشد. اما جای کتابهای او در کتابفروشیها نبود بلکه آنها را مغازههای خرازی و روزنامهفروشها و لوازمالتحریرفروشیهای نزدیک دبیرستانها میشد پیدا کرد و خرید!
داستانهای اسپیلین بسیار پرفروش بود. خودش با همین داستانها مشهور و ثروتمند شده بود. اما در عین حال اینها بدترین چیزهایی بود که میتوانست کسی بنویسد. وقتی به او گفتند «این مزخرفات چیه که مینویسی» گفت: «ازش پول درمیاد شما خوشت نمییاد نخر!» به همین راحتی! میگویند که او حتی به ایران هم سفر کرده بود تا حق التالیف کتابهایی را که از او ترجمه شده بود را از طریق قانونی بگیرد و وقتی شنیده بود که اینجا چنین قانونی وجود ندارد حسابی متعجب و ناراحت شده بود و ترش کرده بود.
این که در یک کتاب اومبرتو اکو از او نام برده میشود – ولو به عنوان یک نویسنده بد جنایی – بیشترین احترامی است که یک نویسنده بزرگ به افرادی نظیر او میتوانند داشته باشند. چیزی مثل نام بردن از برادر حاتم طایی که دلیل شهرتش البته همانطور که همه میدانند به خاطر سخاوتش نبود اما به دلیل سخیفی هر کجا از حاتم به بزرگی یاد شود از اخویاش هم به شکلی واژگونه یادی میکنند.
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
——
این یک بند از کتاب بسیار زیبای «شماره صفر» نوشته «اومبرتو اکو» ترجمه «رضا علیزاده» چاپ همین امسال انتشارات روزنه را بخوانید:
«نوشتن داستان پلیسی برای یک نفر دیگر آسان بود، فقط لازم بود سبکِ ریموند چندلر یا در بدترین حالت سبکِ میکی اسپیلین را تقلید کنم. اما وقتی سعی کردم کتاب خودم را بنویسم، دیدم موقع توصیف یک نفر یا یک چیز از تلمیحات فرهنگی استفاده میکنم: نمیتوانم فقط بگویم فلانی داشت در یک بعد از ظهر آفتابی درخشان قدم میزد، بلکه به نحوی از انحاء میگویم او «زیر آسمانی به سبک آسمانِ نقاشیهای کانالِتو» قدم میزد. میدانم این کاری بود که گابریله دانونزیو انجام میداد: برای گفتن اینکه شخصی به اسم کوستانزا لندبروک فلان خصوصیت را داشت، مینوشت این زن شبیه یکی از آفریدههای تامس لارنس بود؛ دربارة النا موتی میگفت که قیافة این زن در نظرش یادآور نیمرخهایی خاص در نقاشیهای اولیة گوستاو مورو بود و آندرئا اسپرلی او را یاد پرترة یک آقای ناشناس در گالری بورگسه میانداخت. و برای فهمیدن اینکه توی رمان چه خبر است باید دائم مجلههای تاریخ هنر را که در دکههای مطبوعات میفروختند تورق میکردی.»
میبینید که در همین یک بند از چند نفر نویسنده و نقاش و فیلسوف و غیره نام برده است؟ نویسندگان پیش از نوشتن باید حسابی خوانده باشند. همه میدانند که اومبرتو اکو خوره کتاب بود و با ولع هر چیزی را میخواند. نیوتن میگفت من بر شانه غولها ایستادهام. یعنی برای این که به جایگاه مرتفعی که در آن هست برسد باید دیگرانی میبودند که زمینه را فراهم میکردند. دیگرانی قبل از نیوتن کارهایی کرده و زمینههایی را فراهم کرده بودند که وقتی نوبت او رسید، با استفاده از کشفهای آنها و چیزهایی که با نبوغ خود بر آن افزود، به موقعیت بلند تاریخی امروزش در جهان علم رسید. نویسندگان خوب نیز بر شانه نویسندگان پیشین ایستادهاند و برخی از ارتفاع قامتشان را به آثار پیشینیان مدیون هستند.
نکته دیگری که ممکن است برای خواننده عجیب باشد آن است که در ابتدای همین بند او از دو نفر نام میبرد که هر دو رمانهای جنایی مینوشتند. یکیشان به نام ریموند چندلر رمانهای جنایی عالی مینوشت. بسیاری از کتابهای او تبدیل به فیلمهای درست و درمان جنایی دهه پنجاه و شصت سینما شدند. برخی از این فیلمها باعث درخشش همفری بوگارت شدند و جایگاهش را ارتقا دادند. اما «میکی اسپیلین» دیگه کیه؟ این آدم بدترین کتابهای جنایی دنیا را مینوشت. تا همین ۱۵ سال پیش هم زنده بود و نوشتههایش حتی قبل از چندلر در ایران ترجمه و فروخته و خوانده میشد. اما جای کتابهای او در کتابفروشیها نبود بلکه آنها را مغازههای خرازی و روزنامهفروشها و لوازمالتحریرفروشیهای نزدیک دبیرستانها میشد پیدا کرد و خرید!
داستانهای اسپیلین بسیار پرفروش بود. خودش با همین داستانها مشهور و ثروتمند شده بود. اما در عین حال اینها بدترین چیزهایی بود که میتوانست کسی بنویسد. وقتی به او گفتند «این مزخرفات چیه که مینویسی» گفت: «ازش پول درمیاد شما خوشت نمییاد نخر!» به همین راحتی! میگویند که او حتی به ایران هم سفر کرده بود تا حق التالیف کتابهایی را که از او ترجمه شده بود را از طریق قانونی بگیرد و وقتی شنیده بود که اینجا چنین قانونی وجود ندارد حسابی متعجب و ناراحت شده بود و ترش کرده بود.
این که در یک کتاب اومبرتو اکو از او نام برده میشود – ولو به عنوان یک نویسنده بد جنایی – بیشترین احترامی است که یک نویسنده بزرگ به افرادی نظیر او میتوانند داشته باشند. چیزی مثل نام بردن از برادر حاتم طایی که دلیل شهرتش البته همانطور که همه میدانند به خاطر سخاوتش نبود اما به دلیل سخیفی هر کجا از حاتم به بزرگی یاد شود از اخویاش هم به شکلی واژگونه یادی میکنند.
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
——
http://www.ibna.ir/fa/doc/book/258345/%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%A7%D8%B1-%D9%85%D8%AC%D9%85%D9%88%D8%B9%D9%87-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D8%AC%D8%AF%DB%8C%D8%AF-%D8%B3%D9%BE%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D9%86%DB%8C%DA%A9-%D8%B1%D9%88
https://t.me/rowzanehnashr
https://t.me/rowzanehnashr
خبرگزاری کتاب ايران (IBNA)
انتشار مجموعه شعر جدید سپیده نیکرو | ایبنا
«رگباد»، جدیدترین اثر سپیده نیکرو بهعنوان نخستین کتاب از مجموعه سری «شعر روزنه» منتشر شد.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، دبیرخانه جایزه مهرگان با پوزش از تأخیری که در اعلام نتایج مرحله نهایی این دوره جایزه پیش آمده است اعلام کرد:
در دورههای هفدهم و هجدهم جایزه مهرگان ادب مجموعاً 527 اثر (285 رمان و 242 مجموعه داستان چاپ اول سالهای 1395-1394) در گروههای داوری مقدماتی و نهایی مهرگان ادب مورد بررسی قرار گرفت. در این دوره از یک سو تعداد رمانها به نسبت دورههای قبل افزایش قابل ملاحظهای داشت و از سوی دیگر 51 رمان با امتیازاتی نزدیک به هم به مراحل بالاتر راه یافتند. این رمانها در جلسات اقناعی میان داوران مورد بحث و گفتوگو قرار گرفت و به توصیه داوران مهلت بیشتری برای خواندن و ارزیابی مجدد این 51 اثر در نظر گرفته شد. سرانجام با اکثریت آرای داوران 21 رمان برای راهیابی به مرحله ماقبل نهایی جایزه برگزیده شد که اسامی آنها به نظم الفبایی نام کتابها بدین شرح اعلام میشود.
١؛ افغانکشى؛ محمد رضا ذولعلى؛ پیدایش
٢؛ این خیابان سرعتگیر ندارد؛ مریم جهانى؛ مرکز
٣؛ این سگ مىخواهد رکسانا را بخورد؛ قاسم کشکولى؛ بوتیمار
٤؛ برج سکوت؛ حمیدرضا منایى؛ نیستان
٥؛ به اندازه یک نقطه؛ ژیلا تقىزاده؛ نیستان
٦؛ بیرون از گذشته، میان ایوان؛ مهرى بهرامى؛ نیلوفر
٧؛ پدرکشتگى؛ سلمان امین؛ ققنوس
٨؛ پل؛ غلامحسین دولتآبادى، آراز بارسقیان؛ افراز
٩؛ پیادهروى تا ته دنیا؛ مهدى جعفرى؛ نیماژ
١٠؛ روز اول مهر هرگز نیامد؛ جمشید ملکپور؛ افراز
١١؛ سالتو؛ مهدى افروزمنش؛ چشمه
١٢؛ سرخِ سفید؛ مهدی یزدانی خرم؛ چشمه
١٣؛ #سمت_کالسکه؛ #مرتضى_کربلایى_لو؛ #روزنه
١٤؛ شهرى گمشده زیر رملها؛ طلا نژادحسن؛ قطره
١٥؛ فراموشى؛ جواد پویان؛ نیلوفر
١٦؛ کوچه ابرهاى گمشده؛ کورش اسدى؛ نیماژ
١٧؛ گلوگاه؛ طیبه گوهرى؛ صداى معاصر
١٨؛ مارون؛ بلقیس سلیمانى؛ چشمه
١٩؛ مریخى؛ فرهاد کشورى؛ نیماژ
٢٠؛ ناتور بى تاج و تخت؛ زهرا نصر؛ نیلوفر
٢١؛ نى نا؛ شیوا ارسطویى؛ پیدایش
این رمانها در مرحله ماقبل نهایی به 14 اثر و در چین نهایی به 7 اثر نامزد دریافت جایزه خواهد رسید.
شایان ذکر است که اسامی 14 مجموعه داستان راه یافته به مرحله ماقبل نهایی جایزه مهرگان ادب و زمان برگزاری مراسم نهایی اهدای جایزه متعاقباً اعلام خواهد شد.
https://t.me/rowzanehnashr
در دورههای هفدهم و هجدهم جایزه مهرگان ادب مجموعاً 527 اثر (285 رمان و 242 مجموعه داستان چاپ اول سالهای 1395-1394) در گروههای داوری مقدماتی و نهایی مهرگان ادب مورد بررسی قرار گرفت. در این دوره از یک سو تعداد رمانها به نسبت دورههای قبل افزایش قابل ملاحظهای داشت و از سوی دیگر 51 رمان با امتیازاتی نزدیک به هم به مراحل بالاتر راه یافتند. این رمانها در جلسات اقناعی میان داوران مورد بحث و گفتوگو قرار گرفت و به توصیه داوران مهلت بیشتری برای خواندن و ارزیابی مجدد این 51 اثر در نظر گرفته شد. سرانجام با اکثریت آرای داوران 21 رمان برای راهیابی به مرحله ماقبل نهایی جایزه برگزیده شد که اسامی آنها به نظم الفبایی نام کتابها بدین شرح اعلام میشود.
١؛ افغانکشى؛ محمد رضا ذولعلى؛ پیدایش
٢؛ این خیابان سرعتگیر ندارد؛ مریم جهانى؛ مرکز
٣؛ این سگ مىخواهد رکسانا را بخورد؛ قاسم کشکولى؛ بوتیمار
٤؛ برج سکوت؛ حمیدرضا منایى؛ نیستان
٥؛ به اندازه یک نقطه؛ ژیلا تقىزاده؛ نیستان
٦؛ بیرون از گذشته، میان ایوان؛ مهرى بهرامى؛ نیلوفر
٧؛ پدرکشتگى؛ سلمان امین؛ ققنوس
٨؛ پل؛ غلامحسین دولتآبادى، آراز بارسقیان؛ افراز
٩؛ پیادهروى تا ته دنیا؛ مهدى جعفرى؛ نیماژ
١٠؛ روز اول مهر هرگز نیامد؛ جمشید ملکپور؛ افراز
١١؛ سالتو؛ مهدى افروزمنش؛ چشمه
١٢؛ سرخِ سفید؛ مهدی یزدانی خرم؛ چشمه
١٣؛ #سمت_کالسکه؛ #مرتضى_کربلایى_لو؛ #روزنه
١٤؛ شهرى گمشده زیر رملها؛ طلا نژادحسن؛ قطره
١٥؛ فراموشى؛ جواد پویان؛ نیلوفر
١٦؛ کوچه ابرهاى گمشده؛ کورش اسدى؛ نیماژ
١٧؛ گلوگاه؛ طیبه گوهرى؛ صداى معاصر
١٨؛ مارون؛ بلقیس سلیمانى؛ چشمه
١٩؛ مریخى؛ فرهاد کشورى؛ نیماژ
٢٠؛ ناتور بى تاج و تخت؛ زهرا نصر؛ نیلوفر
٢١؛ نى نا؛ شیوا ارسطویى؛ پیدایش
این رمانها در مرحله ماقبل نهایی به 14 اثر و در چین نهایی به 7 اثر نامزد دریافت جایزه خواهد رسید.
شایان ذکر است که اسامی 14 مجموعه داستان راه یافته به مرحله ماقبل نهایی جایزه مهرگان ادب و زمان برگزاری مراسم نهایی اهدای جایزه متعاقباً اعلام خواهد شد.
https://t.me/rowzanehnashr
Telegram
انتشارات روزنه
کسی تنهاست که کتاب نمیخواند
آدرس: تهران، خیابان ولیعصر، بالاتر از خیابان شهید بهشتی، کوچه نادر، پلاک 3، واحد 2
شماره تماس:
88721514
86124538
اینستاگرام:
www.instagram.com/rowzanehnashr
ارتباط با ادمین:
@rowzanehadmin
آدرس: تهران، خیابان ولیعصر، بالاتر از خیابان شهید بهشتی، کوچه نادر، پلاک 3، واحد 2
شماره تماس:
88721514
86124538
اینستاگرام:
www.instagram.com/rowzanehnashr
ارتباط با ادمین:
@rowzanehadmin
برنده امسال اسکار بهترین فیلم به زودی به شکل کتاب
جایزه سینمایی اسکار امسال به فیلم shape of water (شکل آب ) رسید به کارگردانی گیلرمودل تورو که مبارکش باشد. این فیلم اما بر اساس رمانی به همین نام که نویسنده آن باز هم همان گیلرمو دل تورو به همراه دانیل کراوس است ساخته شده است. در واقع کتابی است که به فیلم برگردانیده شده است. فروش این کتاب هم اکنون در سایت آمازون دارد داغ میشود. البته باورتان بشود یا نه! کتاب هنوز چاپ نشده است. بلکه دارند برایش پیشسفارش جمع میکنند. حالا که فیلم برنده اسکار شده است کتاب ارزش خودش را پیش از چاپ و پخش نشان داده است و بنابراین خیلیها آن را خواهند خرید تا فیلم آن را در ذهن تماشا کنند. به احتمال زیاد اکنون تصاویر فیلم بر تصاویر ذهن خواننده چیره خواهد شد زیرا که فیلم طراحی بسیار خوبی دارد و برخی از بهترین طراحان در ساخت آن دست داشتهاند. در تبلیغ کتاب در سایت آمازون نوشتهاند که این کتاب احتمالا جزو پرخوانندهترین کتابهای سال ۲۰۱۸ خواهد بود.
این یکی از عجیبترین شیوههای بازاریابی است که ابتدا کتابی را که نوشتهای بدون آن که چاپ کنی، تبدیل به سناریو کنی و بعد آن را بسازی و بعد فیلمت که برنده گولدن گلوب و اسکار شد، کتاب را رو کنی و به چاپ برسانی. احتمالا این دو نویسنده و کارگردان از عواید کتاب بیشتر از دستمزدشان در سینما بهره خواهند برد.
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/
جایزه سینمایی اسکار امسال به فیلم shape of water (شکل آب ) رسید به کارگردانی گیلرمودل تورو که مبارکش باشد. این فیلم اما بر اساس رمانی به همین نام که نویسنده آن باز هم همان گیلرمو دل تورو به همراه دانیل کراوس است ساخته شده است. در واقع کتابی است که به فیلم برگردانیده شده است. فروش این کتاب هم اکنون در سایت آمازون دارد داغ میشود. البته باورتان بشود یا نه! کتاب هنوز چاپ نشده است. بلکه دارند برایش پیشسفارش جمع میکنند. حالا که فیلم برنده اسکار شده است کتاب ارزش خودش را پیش از چاپ و پخش نشان داده است و بنابراین خیلیها آن را خواهند خرید تا فیلم آن را در ذهن تماشا کنند. به احتمال زیاد اکنون تصاویر فیلم بر تصاویر ذهن خواننده چیره خواهد شد زیرا که فیلم طراحی بسیار خوبی دارد و برخی از بهترین طراحان در ساخت آن دست داشتهاند. در تبلیغ کتاب در سایت آمازون نوشتهاند که این کتاب احتمالا جزو پرخوانندهترین کتابهای سال ۲۰۱۸ خواهد بود.
این یکی از عجیبترین شیوههای بازاریابی است که ابتدا کتابی را که نوشتهای بدون آن که چاپ کنی، تبدیل به سناریو کنی و بعد آن را بسازی و بعد فیلمت که برنده گولدن گلوب و اسکار شد، کتاب را رو کنی و به چاپ برسانی. احتمالا این دو نویسنده و کارگردان از عواید کتاب بیشتر از دستمزدشان در سینما بهره خواهند برد.
@rowzanenashr
http://rowzanehnashr.com/