داشتم از گرما مي مُردم. به راننده گفتم دارم از گرما مي‌ميرم. راننده كه پير بود گفت: «اين گرما كسي رو نمي‌كشه.» گفتم: «جالبه‌ها، الان داريم از گرما كباب مي‌شيم، شش ماه ديگه از سرما سگ لرز مي‌زنيم.» راننده نگاهم كرد. كمي بعد گفت: «من ديگه سرما رو نمي‌بينم.» پرسيدم: «چرا؟» راننده گفت: «قبل از اينكه هوا سرد بشه مي‌ميرم.» خنديدم و گفتم: «خدا نكنه.» راننده گفت: «دكترا جوابم كردن، دو سه ماه ديگه بيشتر زنده نيستم.» گفتم: «شوخي مي كنيد؟» راننده گفت: «اولش منم فكر كردم شوخيه، بعد ترسيدم بعدش افسرده شدم! ولي الان ديگه قبول كردم.» ناباورانه به راننده نگاه كردم. راننده گفت: «از بيرون خوبم، اون تو خرابه... اونجايي كه نميشه ديد.» به راننده گفتم: «پس چرا دارين كار مي‌كنين؟» راننده گفت: «هم براي پولش، هم براي اينكه فكر و خيال نكنم و سرم گرم باشه، هم اينكه كار نكنم چي كار كنم.» به راننده گفتم: «من باورم نميشه.» راننده گفت: «خودم هم همين طور... باورم نميشه امسال زمستان را نمي‌بينم، باورم نميشه ديگه برف و بارون را نمي‌بينم، باورم نميشه امسال عيد كه بياد نيستم، باورم نميشه اين چهارشنبه، آخرين چهارشنبه ١٧ تير عمرمه.» به راننده گفتم: «اينجوري كه نميشه.» راننده گفت: «تازه الانه كه همه چي رو دوست دارم، باورت ميشه اين گرما رو چقدر دوست دارم؟»... ديگر گرما اذيتم نمي كرد، ديگر گرما نمي كشتم...
#سروش_صحت

@Roozgoftar

[ می‌شه بخندیم؟
می‌شه با غمامون بخندیم؟
می‌شه خنده مسکن موقتی نباشه؟
می‌شه غمامون‌و یادمون باشه و بخندیم؟
میشه قهرمان لبخند همدیگه بشیم؟
می‌شه بخندیم؟
.......
@roozgoftar

به خواب ظلمت آلودیم شب‌های زلالی را
دریغا ما ندانستیم قدر آن لیالی را!

به جای شمعدانی‌های سرشار از شکوفایی
کنار یکدگر چیدیم گلدان‌های خالی را

مزار از دشت می‌سازند و تابوت از صنوبرها
خدایا کی به پایان می‌بریم این مرگ‌سالی را!

کسی با نغمۀ الله‌اکبر برنمی‌خیزد
مؤذن بی‌سبب آشفت خواب این اهالی را

جهان پیوسته تا کی بر مدار ظلم می‌گردد
مگر در هم بریزد رادمردی این توالی را

#فاضل_نظری
#اکنون


@roozgoftar

گُلی نمانده
خودت گُل باش
#حسین_صفا
@roozgoftar

-عالم چنین فراخ
چه دلتنگ مانده‌ایم :)
‌
بماند یادگار از او که دلش برای هرچیز کوچک تنگ است...
@roozgoftar

ترسم ای دلنشین دیرینه
سرگذشت تو هم ز یاد رود

آرزومند را غمِ جان نیست
آه اگر آرزو به باد رود ...

#هوشنگ_ابتهاج
@roozgoftar

🌵

بخشی از قصه های خانجون .. رادیو هفت

@roozgoftar

‏برای ما رها کردن زباله های کوچک مثل نِی پلاستیکی یا فیلتر سیگار اهمیت زیادی نداره، اما برای طبیعتِ بی زبون، تمامش رنجه!
باید تا حد ممکن‌ از پلاستیک استفاده نکنیم و‌ تا جایی که میتونیم کمک کنیم‌ تا بعد از استفاده، سریعا واردچرخه بازیافت بشه

گفتم مرو، رفتی و بد بیراه رفتی
بس تند میرانی! نگه کن تا نیفتی ...

شعر خوانی #هوشنگ_ابتهاج

@roozgoftar

ندانم آن که دل و دین ما به سودا داد
بهای آن چه گرفت و به جای آن چه خرید

سیاه دستی آن ساقی منافق بین
که زهر ریخت به جام کسان به جای نبید

سزاست گر برود رود خون ز سینه ی دوست
که برق دشنه ی دشمن ندید و دست پلید

چه نقش باختی ای روزگار رنگ آمیز
که این سپید سیه گشت و آن سیاه سپید

#هوشنگ_ابتهاج
@roozgoftar

دنیا وفا ندارد ای نور هر دو دیده...
@roozgoftar

"شتاب کردم که آفتاب بیاید، نیامد"
شعر و صدا: #رضا_براهنی

#دل_آوا
#شنیدنی_ها_کم_نیست
@roozgoftar

معرفت به ذاتِ آدماست.
نه پیشینه، نه جایگاه و نه نسبت!
معرفت،
یه چیزی شبیهِ یه مهره ی یاقوتی رنگه
که دور قلب بعضی هامون هست
پیوسته به یه نخِ نامرئی!
دورِ قلب ِ بعضی هامون نه!
بیخودی تو آدما دنبالِ توجیه نگردین!
معرفت به ذاتِ آدماست...

🔸معصومه صابر

@Roozgoftar

چشم انتـــظار حادثه‌ای ناگهان مباش
با مرگ زنـــدگی کن و با زندگی بمیر

فاضل نظری
@roozgoftar

من با آنکه انتقام‌جو و کینه‌توز نیستم، حافظه‌ام در مورد جراحات و تحقیر‌ها، به رغم بزرگواری‌ام، بسیار قوی است. نمی‌دانم دیگران نیز همینطوراند یا نه؟

#داستایفسکی
@roozgoftar

به غروب این بیابان
بنشین غریب و تنها

بنگر وفای یاران
که رها کنند یاری ...

#هوشنگ_ابتهاج
@roozgoftar

#حمید_مصدق
افسانه مردم
@roozgoftat

#حمید_مصدق
افسانه مردم
@roozgoftat

#حمید_مصدق
افسانه مردم
@roozgoftat

» بید بی مجنون
» ترانه سرا : حسین صفا

من از غل و زنجير مي ترسم
از آه بي تاثير مي ترسم
از اتفاق ظاهرا ساده
از اتفاقی كه نيفتاده
می خندم و از خنده می ترسم
هر روز از آينده می ترسم
زير بيد بی مجنون می شينم
زير شر شر بارون می شينم
فكر می كنم شايد برگردی
با خودم ميگم بايد برگردی
خنجر واسه ی اين سينه كافی نيست
عاشق كشی رسم تلافی نيست
ای چشم از ديدن خلاصم كن
از چشم پوشيدن خلاصم كن
اينقدر گيجم كه نمی دونم
بايد تو رو از چی بترسونم
@roozgoftar