در این ایام و روز های آخر سال ۲۰۲۱ چکامه عاشقانه ای تقدیم میدارم ، برای عاشقان در بند سرزمینم ، عاشقانی که بی هیچ چشمداشتی برای آزادی من و تو در زندانهای بیعدالتیها هستند ؛
به امید آزادی همه ی زندانیان سیاسی که هیچگاه و در هیچ موقعیتی از یاد نمیبریمشان و فریاد آزادسازی شان را همواره سر میدهیم ؛
زنده باد آزادی ، زنده باد زندگی زنده باد انسانیت و انسانهای آزاده.
با مهر
سپهرداد گرگین
در بند عشق
عطر گیسوی تو ای یار گرفتارم کرد
بوسه ی دزدکی ات، باز گنهکارم کرد
گفته بودم که دگر، فاش نسازم این راز
مستی جام لبت، حکم به اقرارم کرد
بوسهکردن بهلبت، دست خودم نیست عزیز
طعم دلچسبلبت باز خریدارم کرد
سعی کردم که ترا زود ز خاطر ببرم
غمزه چشم خوشت بود که تبدارم کرد
صحبتی کرد طبیبم که فراموشش کن
پیچش تاب تنش دیدم و بیمارم کرد
من تب خواستن ات، از همه پنهان کردم
عشق را فاش همین زردی رخسارم کرد
گفتم از عشق، دگر دم نزنم ، شیرینم
چونکه بدنامی اش از جامعه بیزارم کرد
عشقت آتش به تنم ریخت و رسوا گشتم
همچو مجنون شده و شهره ی بازارم کرد
بین (سپهر) ات که چو فرهاد شده آواره
آخر این عشق تو بوده است که بردارم کرد
به امید آزادی همه ی زندانیان سیاسی که هیچگاه و در هیچ موقعیتی از یاد نمیبریمشان و فریاد آزادسازی شان را همواره سر میدهیم ؛
زنده باد آزادی ، زنده باد زندگی زنده باد انسانیت و انسانهای آزاده.
با مهر
سپهرداد گرگین
در بند عشق
عطر گیسوی تو ای یار گرفتارم کرد
بوسه ی دزدکی ات، باز گنهکارم کرد
گفته بودم که دگر، فاش نسازم این راز
مستی جام لبت، حکم به اقرارم کرد
بوسهکردن بهلبت، دست خودم نیست عزیز
طعم دلچسبلبت باز خریدارم کرد
سعی کردم که ترا زود ز خاطر ببرم
غمزه چشم خوشت بود که تبدارم کرد
صحبتی کرد طبیبم که فراموشش کن
پیچش تاب تنش دیدم و بیمارم کرد
من تب خواستن ات، از همه پنهان کردم
عشق را فاش همین زردی رخسارم کرد
گفتم از عشق، دگر دم نزنم ، شیرینم
چونکه بدنامی اش از جامعه بیزارم کرد
عشقت آتش به تنم ریخت و رسوا گشتم
همچو مجنون شده و شهره ی بازارم کرد
بین (سپهر) ات که چو فرهاد شده آواره
آخر این عشق تو بوده است که بردارم کرد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من هم شمعی روشن خواهم کرد 🕯