Forwarded from درج زیرنویس
New - qompoz.mp4
10.6 MB
دلت فردو چشات بيتند لبت قمرود هوات نيزار
سرم باجک تنم آذر چشام جوب شور خونه م گلزار
دلم حيرون تر از ورجون سرم تو فکر تاج خاتون
غرورم مثله نيروگاه تو رگهام خون چارمندون
تو(ي) خونه ام درد معتادي تو خونه ت پارک بنيادي
خرابم مثله زند آباد ولي تو زنبيل آبادي
تموم ها کودکي ها مو ، تلف کردم توي آذر
تو با کارتن دلت خوش بود ولي من با يه مش کفتر
ديگه خسته ام از اين حال و از اين دنياي وامونده
دلم توي ترافيک پل آهنچي جامونده
دلم بعد از تو هي داره عذاب و داغ مي بينه
روزاي بعد تو تنها ميرم به صحن آيينه
رو دستم داغ چال کاظم تو قلبم عشق زاويه
خيالم ول ميگرده روز و شب توي صفاييه
موهام شلاق رو پشتم ، تو مشتم شيشه و گرته
مثه بلوار پرديسان به هر سمتي برم پرته
ديگه خسته ام از اين حال و از اين دنياي وامونده
دلم توي ترافيک پل آهنچي جامونده
دلم بعد از تو هي داره عذاب و داغ مي بينه
روزاي بعد تو تنها ميرم به صحن آيينه
#سیدجوادمیرصفی
#قمپز20😎
-----------
😎 @qompoz
سرم باجک تنم آذر چشام جوب شور خونه م گلزار
دلم حيرون تر از ورجون سرم تو فکر تاج خاتون
غرورم مثله نيروگاه تو رگهام خون چارمندون
تو(ي) خونه ام درد معتادي تو خونه ت پارک بنيادي
خرابم مثله زند آباد ولي تو زنبيل آبادي
تموم ها کودکي ها مو ، تلف کردم توي آذر
تو با کارتن دلت خوش بود ولي من با يه مش کفتر
ديگه خسته ام از اين حال و از اين دنياي وامونده
دلم توي ترافيک پل آهنچي جامونده
دلم بعد از تو هي داره عذاب و داغ مي بينه
روزاي بعد تو تنها ميرم به صحن آيينه
رو دستم داغ چال کاظم تو قلبم عشق زاويه
خيالم ول ميگرده روز و شب توي صفاييه
موهام شلاق رو پشتم ، تو مشتم شيشه و گرته
مثه بلوار پرديسان به هر سمتي برم پرته
ديگه خسته ام از اين حال و از اين دنياي وامونده
دلم توي ترافيک پل آهنچي جامونده
دلم بعد از تو هي داره عذاب و داغ مي بينه
روزاي بعد تو تنها ميرم به صحن آيينه
#سیدجوادمیرصفی
#قمپز20😎
-----------
😎 @qompoz
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔹من در پایین شهر قم محله چهل اختران به دنیا آمدم. از 7 سالگی که خود را شناختم میخواستم مثل امام خمینی(ره) معروف شوم و عشق معروفیت در وجودم رخنه کرد. آن زمان خریدن نوشابه کانادا نشان از پولداری بود. من هم یک نوشیدن نوشابه را 20 دقیقه طول میدادم تا همه فکر کنند وضع مالی پدرم خوب است. در 12سالگی وارد مسجد شدم و صف جلو میرفتم. یک روز پیرمردی به من گفت: پسرم من پاهایم درد میکند نمیتوانم نماز را ایستاده بخوانم، تو چرا نشسته میخوانی؟ من فکر میکردم نماز را واقعا نشسته باید خواند.
🔹 در تظاهرات ترسوترین فرد بودم و همیشه آخر صف تظاهرکنندگان میایستادم. عصرها روزنامه میخریدم تا شاید عکس من هم باشد و به این واسطه معروف شوم اما دریغ از یک عکس. با شروع جنگ به پایگاه بسیج خیابان آذر رفتم. روزها بنایی میکردم و شبها گشت میدادم. کم کم میز و صندلی و فرم ثبت نام و اعزام به جبهه را به من دادند. آن قدر این کار برایم لذت بخش بود که خستگی تمام کار روز را از تن من بیرون میآورد. دوست داشتم از چهل اختران تا میدان کهنه جمعیت در صف باشند و به من برای اعزام به جبهه التماس کنند. هر کس به من مراجعه میکرد فرم ثبت نام میگرفت به جز 5 نفر که برای خالی نبودن عریضه تا مدتها ثبت نامشان نکردم. بعد از مدتی بچهها گفتند چرا خودت جبهه نمیروی و بقیه را اعزام میکنی؟ به همین دلیل مجبور شدم به جبهه بروم و در عملیات رمضان شرکت کنم.
🔹 من 80 درصد به خاطر اسلام، 20 برای مشهوریت و اینکه رادیو عراق اسمم را ببرد، به جبهه رفتم. دوست داشتم تشییع جنازهام مثل دسته چهل اختران طولانی باشد و به دلیل ازدحام جمعیت همه در آن خفه شوند. اما در این 8 سال یک پشه هم مرا نگزید. بعد از مدتی مسئولیت انبار مهمات را به من سپردند. روزها عراق تک نمیزد و تنها شبها بمب و خمپاره حواله ما میکرد. به همین دلیل شبها یک کیلومتر دورتر از انبار میرفتم و اگر حمله میکردند اصلا متوجه نمیشدم.
🔹چند روز قبل از شروع یکی از عملیاتها به فرماندهمان گفتم برای حمله طرح دارم. او نیز مرا به شورای فرماندهی معرفی کرد. وقتی طرحم را مطرح کردم عدهای خندیدند و عدهای ناراحت شدند. طرح من این بود که شب عملیات مرغ سرخ کرده به رزمندهها ندهند تا هنگام رزم سرفه نکنند. هم چنین در جاهایی که زمین باتلاقی است، به رزمندهها کتانی چینی بدهند تا سنگینی پوتین باعث زمینگیری آنها نشود.
#قمپز20😎
😎 @qompoz
🔹 در تظاهرات ترسوترین فرد بودم و همیشه آخر صف تظاهرکنندگان میایستادم. عصرها روزنامه میخریدم تا شاید عکس من هم باشد و به این واسطه معروف شوم اما دریغ از یک عکس. با شروع جنگ به پایگاه بسیج خیابان آذر رفتم. روزها بنایی میکردم و شبها گشت میدادم. کم کم میز و صندلی و فرم ثبت نام و اعزام به جبهه را به من دادند. آن قدر این کار برایم لذت بخش بود که خستگی تمام کار روز را از تن من بیرون میآورد. دوست داشتم از چهل اختران تا میدان کهنه جمعیت در صف باشند و به من برای اعزام به جبهه التماس کنند. هر کس به من مراجعه میکرد فرم ثبت نام میگرفت به جز 5 نفر که برای خالی نبودن عریضه تا مدتها ثبت نامشان نکردم. بعد از مدتی بچهها گفتند چرا خودت جبهه نمیروی و بقیه را اعزام میکنی؟ به همین دلیل مجبور شدم به جبهه بروم و در عملیات رمضان شرکت کنم.
🔹 من 80 درصد به خاطر اسلام، 20 برای مشهوریت و اینکه رادیو عراق اسمم را ببرد، به جبهه رفتم. دوست داشتم تشییع جنازهام مثل دسته چهل اختران طولانی باشد و به دلیل ازدحام جمعیت همه در آن خفه شوند. اما در این 8 سال یک پشه هم مرا نگزید. بعد از مدتی مسئولیت انبار مهمات را به من سپردند. روزها عراق تک نمیزد و تنها شبها بمب و خمپاره حواله ما میکرد. به همین دلیل شبها یک کیلومتر دورتر از انبار میرفتم و اگر حمله میکردند اصلا متوجه نمیشدم.
🔹چند روز قبل از شروع یکی از عملیاتها به فرماندهمان گفتم برای حمله طرح دارم. او نیز مرا به شورای فرماندهی معرفی کرد. وقتی طرحم را مطرح کردم عدهای خندیدند و عدهای ناراحت شدند. طرح من این بود که شب عملیات مرغ سرخ کرده به رزمندهها ندهند تا هنگام رزم سرفه نکنند. هم چنین در جاهایی که زمین باتلاقی است، به رزمندهها کتانی چینی بدهند تا سنگینی پوتین باعث زمینگیری آنها نشود.
#قمپز20😎
😎 @qompoz
گزارش تصویری قمپز بیستم با حضور سعید بیابانکی، رضا احسانپور، دکتر عباس احمدی ودیگران
http://www.artqom.ir/Default.aspx?page=5176§ion=newlistItem&mid=54789&pid=124471&ln=fa
#قمپز20😎
😎 @qompoz
http://www.artqom.ir/Default.aspx?page=5176§ion=newlistItem&mid=54789&pid=124471&ln=fa
#قمپز20😎
😎 @qompoz
Forwarded from قمپز
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from قمپز
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM