در این شب ها
1.62K subscribers
275 photos
81 videos
28 files
942 links
در این شب ها خلاصه ای از نوشته ها، ویدیوهای پوریا ناظمی و اخباری از دنیای علم و فناوری را پوشش می دهد
تماس مستقیم:
Pnazemi@gmail.com
Download Telegram
اپیزود 51 رادیو راز منتشر شد. در این قسمت پژمان نوروزی و من (پوریا ناظمی) ضمن مرور برخی از داستان های چند ماه اخیر به سراغ جایزه کاولی رفته ایم و درباره اینکه چرا اهدای این جایزه به کاشفان کریسپر دربردارنده مناقشه ای علمی است صحبت کرده ایم. اپیزود 51 رادیو راز منتشر شد. در این قسمت پژمان نوروزی و من (پوریا ناظمی) ضمن مرور برخی از داستان های چند ماه اخیر به سراغ جایزه کاولی رفته ایم و درباره اینکه چرا اهدای این جایزه به کاشفان کریسپر دربردارنده مناقشه ای علمی است صحبت کرده ایم.
شماره بیست «مداد» برای کسانی که احتمالا در مونترال زندگی می‌کنند یا به داستان ‌های آن علاقه دارند
Forwarded from رازیک
🔖یادداشت ⁣پوریا ناظمی در شماره 210 «دانستنیها» را بخوانید.

📌خسوف، پديده‌ي نجومي‌اي كه
يادآور آسمان ايران است
پوريا ناظمي | روزنامه‌نگار علم

بر فراز تپه‌ی مشرف به شهر ایستاده بودم و به رقص نورهایی نگاه می‌کردم که در همه‌ی زندگی‌ام زیباترین منظره‌ی پیش چشمانم بودند؛ تهران.
و بر فراز دشت نورانی شهر، ماه گرفته بود.
من ایستاده بودم زیر آسمانی تیره و مشرف بر شهری درخشان.
ماه گرفته بود و من، نگاهم میان چهره برافروخته ماه و ستاره باران شهر سرگردان بود.
ماه گرفته گویی نمادی بود از همه‌ي عشق و علاقه‌ای که در همه‌ی آن سال‌ها در پیوند با آسمان برای خویش ساخته بودم. دیدن ماه گرفته مرا به سال‌های دور می‌برد. روزگاری که دبستان بودم و ماه گرفته را از پشت بام خانه‌ی پدری و در میان ایام سخت جنگ می‌دیدم.
به روزگاری که نجوم برایم به چیزی بیش از علاقه‌ای جنبی بدل شد و مسیر زندگی‌ام را به آنچه امروز هست، تغییر داد.
به روزهایی که با دوستانم در ماهنامه‌ی نجوم آن روزها که هنوز اینترنت به لطف کارت و مودم‌های تلفنی در دسترس بود، بر بام منزل یکی از دوستان، ماه‌گرفتگی برفراز شهر را با کمک دو کامپیوتر باستانی مستقیم پخش می‌کردیم.
به یاد روزهای کسوف و ظهور دنباله‌دارها، به یاد بارش‌های شهابی بی‌نظیر، به یاد ساعت‌های طولانی رصد زیر آسمان پرستاره‌ی کشور و همه‌ی بی‌شمار ساعات و روزها و شب‌هایی که به خواندن، نوشتن و دیدن این آسمان پرراز گذرانده بودم.
زیر پایم شهری بود درخشان. شهری که در آن سعی کرده بودم اگر کاری از دستم بر می آید -که البته دستم ناتوان‌تر از آرزوهایم بود- برای آشتی زمین و آسمانش بردارم.
شهر، همه‌ی روزهای خوب و بد و هراسناک و شادی‌آفرینش سال‌های طولانی‌اش را در پیش چشمانم زنده می‌کرد و در میانه‌ی آن آسمان و این زمین، من سرگشته و شیداتر از هر زمانی ایستاده بودم.
من آن قدر خوش‌شانس بوده‌ام که رویدادهای نجومی بسیاری را ببینم و زیر آسمان‌های متعددی قدم بزنم و از معاشرت مردمان زیادی بهره ببرم. اما آن شب گویی داستان دیگری داشت.
از میان آن همه اتفاق و رصد، از میان آن همه شهر و آدم، آن ماه‌گرفتگی برای من همیشه در خاطرم خواهد ماند.
شبی که برای آخرین بار ماه گرفته را در آسمان ایران دیدم.
چند هفته بعد از ماه‌گرفتگی 25 خرداد 1390 بود که به هزار و یک دلیل بار سفر بستم و اکنون در جایی دیگر از این سیاره نشسته‌ام. در همه‌ی این سال‌ها، شبی نبوده است که به آسمانی پرستاره، ماهی گرفته، خورشیدی چهره پوشیده یا شهری نورانی نگاه کنم و آن منظره پیش چشمانم تکرار نشود.

@Danestanihamag
دانلود شماره بیست و سوم مجله «مداد»
medad.ca/download/5048/MEDAD23.pdf

در این شماره به بهانه جشنواره تتو (خالکوبی) در مونترال:

. نقش‌هابی ماندگار بر بوم تن
. «نقطه کور»، اسرار خالکوبی‌

@medads
شرح حذفیات ترجمه کتاب خاستگاه دن براون با ترجمه حسین شهرابی
Forwarded from تأملات علمی‌تخیلی و فانتزی (Hossein Shahrabi)
سانسورهای_کتاب_خاستگاه،_نوشته‌ی.pdf
179.3 KB
سانسورهای خاستگاهِ دن براون. دروغ نمی‌گویم؛ از غمِ نان به سانسور تن دادم. از همه‌ی شما عذر می‌خواهم؛ امیدوارم علت کارم را درک کنید و این را آن‌قدر دست‌به‌دست بچرخانید که همه‌ی خریدارها ببینند.