خاطره بازی
۱.گاهی دیدن یک تئاتر خوب، همان موقع، حال آدم را خوب نمی کند. گاهی حالت را خوب که نمی کند هیچ، به هم اَت می ریزد! که دل آشوب گرفته و گیج، حتی عصبانی و دلخور از تاریکی سالن و صندلی های مرتب چیده شده ی سیاه فرار می کنی!
اما این آشوب رهایت نمی کند، چون هنوز هست و میان سکوت شب و خلوتی پیاده روهای خاکستری، بالا و پایین خزیدنش را حس می کنی! چه خبر است؟! نمی دانی!
نمی فهمی! مگر همت کنی و میان سکوت و سوال، تاب بیاوری، آنوقت خاطره های دور کم کم بالا می آیند و تصویرها جان می گیرند.
همان خاطره هایی که مال گذشته اند و شاید روزی فراموش و روزی دفن شان کرده باشی. همان هایی که حالا زنده و جان دار توی سرت دور و نزدیک می شوند...پله ها را بالا و پایین می روند... تاریک و روشن می شوند...اما می مانند، چون دیگر نمی توانی گم و گورشان کنی! ناچاری صبور باشی و بهشان نگاه کنی، صدایشان را بشنوی، و احساسات واقعی ات را تجربه و لمس کنی!
شاید با دو قطره اشک...!شاید با یک آه عمیق ...!شاید...
هرچه هست... بعدازین حال، احوالت بهتر است!
۲. Catharsis
کاتارسیس یک واژه یونانی و به معنای تطهیر، تزکیه و تخلیص است. از نظر " ارسطو" کاتارسیس عبارت است از «پایان بخشیدن» به نیروهای عاطفی نمایشنامه. ارسطو کاتارسیس را یکی از نتایج لذت بردن از اثر هنری میداندو عمدتاً آن را در تراژدی مطرح میکند. وقتی سراینده ی تراژدی واقعهای را از زندگی قشرهای نیکِ جامعه که دستخوش اشتباه شدهاند، به تصویر میکشد که برای اشتباهی که دامنگیرشان شده، کفارهای بیش از آنچه که مستوجب آن بودهاند پرداختهاند. دراین حال مخاطب تراژدی از یک سو دچار ترس از گیر افتادن در موقعیت مشابه قهرمان تراژدی میشود و از سوی دیگر با او احساس همدردی میکند. از ترکیب ترس و شفقت، تزکیه یا پالایش اتفاق میافتد. کاتارسیس فرایندی است که طی آن عناصر چهارگانه طبع انسان؛ بلغم، سودا، صفرا و خون که در اثر به هم خوردن آنها انسان خطا میکند، به حالت اول خود بازمیگردند.
۳.نمایش شِنیدن
_ چقدر می توانیم به شنیده هایمان، اعتماد کنیم؟
_ چقدر مجوز داریم تا این شنیده ها را به دیگری بگوییم؟
_قبل از گفتنِ این شنیده ها، چقدر به تاثیرش در زندگی و روان دیگری فکر کرده ایم؟
__این شنیده ها تا چه حد محصولِ ایده ها و باورهای ذهنی خودماست ؟ و تا چه حد با حسادت، رقابت، کینه، خشم پنهان و زخم های حل نشده ی خودمان درآمیخته است؟
_و اینکه هر کدام از ما چقدر اقبال و فرصت بخشیدن و بخشیده شدن پیدا می کنیم؟
۹۶_۴_۱۲
#تئاتر_خوب #تئاتر_درمانی#ارسطو #کاتارسیس #نمایش_شنیدن#حال_خوب
https://www.instagram.com/p/BWI73KchYnH/?igshid=1j7uwwuk9zsji
۱.گاهی دیدن یک تئاتر خوب، همان موقع، حال آدم را خوب نمی کند. گاهی حالت را خوب که نمی کند هیچ، به هم اَت می ریزد! که دل آشوب گرفته و گیج، حتی عصبانی و دلخور از تاریکی سالن و صندلی های مرتب چیده شده ی سیاه فرار می کنی!
اما این آشوب رهایت نمی کند، چون هنوز هست و میان سکوت شب و خلوتی پیاده روهای خاکستری، بالا و پایین خزیدنش را حس می کنی! چه خبر است؟! نمی دانی!
نمی فهمی! مگر همت کنی و میان سکوت و سوال، تاب بیاوری، آنوقت خاطره های دور کم کم بالا می آیند و تصویرها جان می گیرند.
همان خاطره هایی که مال گذشته اند و شاید روزی فراموش و روزی دفن شان کرده باشی. همان هایی که حالا زنده و جان دار توی سرت دور و نزدیک می شوند...پله ها را بالا و پایین می روند... تاریک و روشن می شوند...اما می مانند، چون دیگر نمی توانی گم و گورشان کنی! ناچاری صبور باشی و بهشان نگاه کنی، صدایشان را بشنوی، و احساسات واقعی ات را تجربه و لمس کنی!
شاید با دو قطره اشک...!شاید با یک آه عمیق ...!شاید...
هرچه هست... بعدازین حال، احوالت بهتر است!
۲. Catharsis
کاتارسیس یک واژه یونانی و به معنای تطهیر، تزکیه و تخلیص است. از نظر " ارسطو" کاتارسیس عبارت است از «پایان بخشیدن» به نیروهای عاطفی نمایشنامه. ارسطو کاتارسیس را یکی از نتایج لذت بردن از اثر هنری میداندو عمدتاً آن را در تراژدی مطرح میکند. وقتی سراینده ی تراژدی واقعهای را از زندگی قشرهای نیکِ جامعه که دستخوش اشتباه شدهاند، به تصویر میکشد که برای اشتباهی که دامنگیرشان شده، کفارهای بیش از آنچه که مستوجب آن بودهاند پرداختهاند. دراین حال مخاطب تراژدی از یک سو دچار ترس از گیر افتادن در موقعیت مشابه قهرمان تراژدی میشود و از سوی دیگر با او احساس همدردی میکند. از ترکیب ترس و شفقت، تزکیه یا پالایش اتفاق میافتد. کاتارسیس فرایندی است که طی آن عناصر چهارگانه طبع انسان؛ بلغم، سودا، صفرا و خون که در اثر به هم خوردن آنها انسان خطا میکند، به حالت اول خود بازمیگردند.
۳.نمایش شِنیدن
_ چقدر می توانیم به شنیده هایمان، اعتماد کنیم؟
_ چقدر مجوز داریم تا این شنیده ها را به دیگری بگوییم؟
_قبل از گفتنِ این شنیده ها، چقدر به تاثیرش در زندگی و روان دیگری فکر کرده ایم؟
__این شنیده ها تا چه حد محصولِ ایده ها و باورهای ذهنی خودماست ؟ و تا چه حد با حسادت، رقابت، کینه، خشم پنهان و زخم های حل نشده ی خودمان درآمیخته است؟
_و اینکه هر کدام از ما چقدر اقبال و فرصت بخشیدن و بخشیده شدن پیدا می کنیم؟
۹۶_۴_۱۲
#تئاتر_خوب #تئاتر_درمانی#ارسطو #کاتارسیس #نمایش_شنیدن#حال_خوب
https://www.instagram.com/p/BWI73KchYnH/?igshid=1j7uwwuk9zsji
Instagram
شاید دیگران مهمی از جمله پدر و مادر در شکل گیری آنچه هستیم، نقش داشته باشند، اما درنهایت؛ حداقل از زمانی که بالغ شدیم؛ خودمان مسئول چیزی هستیم که هستیم یا ماندیم!
#جملات_خوب
#مسئولیت_پذیری
#خودآگاهی
#اندیشه
https://www.instagram.com/p/BWQR2O4BxdK/?igshid=fdhiq26xnrmo
#جملات_خوب
#مسئولیت_پذیری
#خودآگاهی
#اندیشه
https://www.instagram.com/p/BWQR2O4BxdK/?igshid=fdhiq26xnrmo
Instagram
از نظر روان شناسی، رفتار مسئولانه رفتاری است
که دارای 6 ملاک زیر باشد:
۱. هرگز هیچ کس را برای شرایط، وضعیت، کارها، داشته ها یا نداشته ها و یا هر احساسمان سرزنش نکنیم.
۲. هرگز خود را سرزنش نکنیم.
۳. آگاهیم به اینکه در چه مواقعی از زیر بار مسئولیت شانه خالی می کنیم و یا آن را گردن دیگری می اندازیم.
۴. هرگز بدون داشتن دلیل و مدرک درباره رفتار کسی پیش داوری نکنیم.
۵. به سود و زیان رفتارهای کنونی خود هوشیار بوده و در صورت نیاز شرایط را تغییر دهیم.
۶. از ایجاد تغییری که ما را به شرایط مطلوب نزدیک تر می کند طفره نرویم.
#نکات_روانشناسی
#مسئولیت_پذیری
#پیشداوری_نکنیم
#رفتار_مسئولانه
#فروغ_فرخزاد
#ناجی_قربانی_ظالم
https://www.instagram.com/p/BWQnECVhTAd/?igshid=gn10h9wc0nis
که دارای 6 ملاک زیر باشد:
۱. هرگز هیچ کس را برای شرایط، وضعیت، کارها، داشته ها یا نداشته ها و یا هر احساسمان سرزنش نکنیم.
۲. هرگز خود را سرزنش نکنیم.
۳. آگاهیم به اینکه در چه مواقعی از زیر بار مسئولیت شانه خالی می کنیم و یا آن را گردن دیگری می اندازیم.
۴. هرگز بدون داشتن دلیل و مدرک درباره رفتار کسی پیش داوری نکنیم.
۵. به سود و زیان رفتارهای کنونی خود هوشیار بوده و در صورت نیاز شرایط را تغییر دهیم.
۶. از ایجاد تغییری که ما را به شرایط مطلوب نزدیک تر می کند طفره نرویم.
#نکات_روانشناسی
#مسئولیت_پذیری
#پیشداوری_نکنیم
#رفتار_مسئولانه
#فروغ_فرخزاد
#ناجی_قربانی_ظالم
https://www.instagram.com/p/BWQnECVhTAd/?igshid=gn10h9wc0nis
Instagram
آتنا ... آتنا ... آتنا ....
دخترک معصوم
دخترک بی پناه ایرانم،
دیگر آسوده بخواب!
بخواب فارغ از هیاهوی مردم غیرت مُرده ای که با ادعای حفظِ نجابتِ تو صبح یقه پاره می کنند و شب در خلوتی کوچه پس کوچه های کانال ها و صفحات مجازی، نقاب بر چهره می کشند و به حریم شخصی ناموس و خواهر و برادر و همسایه و هم کیش و هم وطنشان تجاوز می کنند.
آتنا آسوده بخواب!
حالا دیگر درامانی! اما دختران و زنان بسیاری هستند که زنده اند و هر روز و ساعت به جرم مطرح شدن، دیده شدن، نام آور شدن، زیر بار تهمت و افترا، مثله و بی آبرو می شوند.
آتنا ! دخترک معصوم و بی گناه! با گم شدنت، قلب مردمان وطنت را لرزاندی!
کاش خوابشان را هم پرانده باشی که داعش پشت در نیست، همین جاست! زیر پوست شهرمان! درون ذهن های آشفته و خودخواه، لابه لای کلمات بیمار و پیام های وقیحی که برای هم می فرستیم ، در فحش های رکیک و زننده مان به داوران، بازیگران، نویسندگان، ورزشکاران، خوانندگان، سیاستمداران و فرهیختگان و هر آنکه اندک سرو گردنی بالاتر از ما ایستاده است... آتنا آسوده بخواب که جای تو حالا امن تر از ماست!
#آتنا
#آتنا_اصلانی
#ایرانم_تسلیت
#توحش
#آزار_جنسی_ممنوع
#حرمت_گذاری
#حریم_خصوصی
#تجاوز_ممنوع
https://www.instagram.com/p/BWiq7-uB81H/?igshid=11j55z49wj8n0
دخترک معصوم
دخترک بی پناه ایرانم،
دیگر آسوده بخواب!
بخواب فارغ از هیاهوی مردم غیرت مُرده ای که با ادعای حفظِ نجابتِ تو صبح یقه پاره می کنند و شب در خلوتی کوچه پس کوچه های کانال ها و صفحات مجازی، نقاب بر چهره می کشند و به حریم شخصی ناموس و خواهر و برادر و همسایه و هم کیش و هم وطنشان تجاوز می کنند.
آتنا آسوده بخواب!
حالا دیگر درامانی! اما دختران و زنان بسیاری هستند که زنده اند و هر روز و ساعت به جرم مطرح شدن، دیده شدن، نام آور شدن، زیر بار تهمت و افترا، مثله و بی آبرو می شوند.
آتنا ! دخترک معصوم و بی گناه! با گم شدنت، قلب مردمان وطنت را لرزاندی!
کاش خوابشان را هم پرانده باشی که داعش پشت در نیست، همین جاست! زیر پوست شهرمان! درون ذهن های آشفته و خودخواه، لابه لای کلمات بیمار و پیام های وقیحی که برای هم می فرستیم ، در فحش های رکیک و زننده مان به داوران، بازیگران، نویسندگان، ورزشکاران، خوانندگان، سیاستمداران و فرهیختگان و هر آنکه اندک سرو گردنی بالاتر از ما ایستاده است... آتنا آسوده بخواب که جای تو حالا امن تر از ماست!
#آتنا
#آتنا_اصلانی
#ایرانم_تسلیت
#توحش
#آزار_جنسی_ممنوع
#حرمت_گذاری
#حریم_خصوصی
#تجاوز_ممنوع
https://www.instagram.com/p/BWiq7-uB81H/?igshid=11j55z49wj8n0
Instagram
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینه ی سرمنزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که برآسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
باشد که یکی هم به نشانی بنشیند
بس تیر که در چله ی این کهنه کمان است
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از آن روست که خونابه فشان است
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ی ایام دل آدمیان است
دل بر گذر قافله ی لاله و گل داشت
این دشت که پامال سواران خزان است
روزی که بجنبد نفس باد بهاری
بینی که گل و سبزه کران تا به کران است
ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی
دردی است درین سینه که همزاد جهان است
از داد و داد آن همه گفتند و نکردند
یارب چه قدر فاصله ی دست و زبان است
خون می چکد از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من می کنم افشردن جان است
از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود
گنجی است که اندر قدم راهروان است
سایه
#هوشنگ_ابتهاج
#مریم_میرزاخانی
#ایرانم_تسلیت
https://www.instagram.com/p/BWlCrAghwPC/?igshid=12es5qxsvn296
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینه ی سرمنزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که برآسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
باشد که یکی هم به نشانی بنشیند
بس تیر که در چله ی این کهنه کمان است
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از آن روست که خونابه فشان است
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ی ایام دل آدمیان است
دل بر گذر قافله ی لاله و گل داشت
این دشت که پامال سواران خزان است
روزی که بجنبد نفس باد بهاری
بینی که گل و سبزه کران تا به کران است
ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی
دردی است درین سینه که همزاد جهان است
از داد و داد آن همه گفتند و نکردند
یارب چه قدر فاصله ی دست و زبان است
خون می چکد از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من می کنم افشردن جان است
از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود
گنجی است که اندر قدم راهروان است
سایه
#هوشنگ_ابتهاج
#مریم_میرزاخانی
#ایرانم_تسلیت
https://www.instagram.com/p/BWlCrAghwPC/?igshid=12es5qxsvn296
Instagram
هنوز دامنه دارد
هنوز هم که هنوز است
درد
دامنه دارد
شروع شاخه ی ادراک
طنین نام نخستین
تکان شانه ی خاک
و طعم میوه ی ممنوع
که تا تنفس سنگ
ادامه خواهد داشت
و درد
هنوز دامنه دارد .... #قیصر_امین_پور
#بنیتای کوچک و مظلوم!
از وقتی تو رفته ای به این می اندیشم که من و مادرانِ دیگر سرزمینم، چگونه می توانیم فرزندانمان را در آغوش بگیریم و با یاد ِقلب پاره پاره ی مادرت، بغض نکنیم. یا از داشتن فرزندانی همچون آنان که تو را ربودند و سهل انگار و سنگدلانه رهایت کردند، شرم نکنیم. آن قاتلین هم فرزندان سرزمین ما هستند. چه شد که معصومیتشان را به شیطان فروختند؟!!!!! #ایرانم
#هبوط_سرزمینم
#درد_بشریت
#سقوط_انسانیت
https://www.instagram.com/p/BXBkmLKhHDl/?igshid=unk87e4fsrsr
هنوز هم که هنوز است
درد
دامنه دارد
شروع شاخه ی ادراک
طنین نام نخستین
تکان شانه ی خاک
و طعم میوه ی ممنوع
که تا تنفس سنگ
ادامه خواهد داشت
و درد
هنوز دامنه دارد .... #قیصر_امین_پور
#بنیتای کوچک و مظلوم!
از وقتی تو رفته ای به این می اندیشم که من و مادرانِ دیگر سرزمینم، چگونه می توانیم فرزندانمان را در آغوش بگیریم و با یاد ِقلب پاره پاره ی مادرت، بغض نکنیم. یا از داشتن فرزندانی همچون آنان که تو را ربودند و سهل انگار و سنگدلانه رهایت کردند، شرم نکنیم. آن قاتلین هم فرزندان سرزمین ما هستند. چه شد که معصومیتشان را به شیطان فروختند؟!!!!! #ایرانم
#هبوط_سرزمینم
#درد_بشریت
#سقوط_انسانیت
https://www.instagram.com/p/BXBkmLKhHDl/?igshid=unk87e4fsrsr
Instagram
بخشي از ديالوگ منجم(صابر ابر):
خيلي بد است
آدم بميرد و براي حالِ
بد حال اين دنيا
كاري نكرده باشد.
#کنسرت_نمایش_سی
#همایون_شجریان
#صابر_ابر
#سهراب_پورناظری
#نغمه_ثمینی
https://www.instagram.com/p/BX-w2AVBb1P/?igshid=xtjuaxezjdpi
خيلي بد است
آدم بميرد و براي حالِ
بد حال اين دنيا
كاري نكرده باشد.
#کنسرت_نمایش_سی
#همایون_شجریان
#صابر_ابر
#سهراب_پورناظری
#نغمه_ثمینی
https://www.instagram.com/p/BX-w2AVBb1P/?igshid=xtjuaxezjdpi
Instagram
(داستانک)
روستایی بود دور افتاده که مردم ساده دل و بی سوادی در آن سکونت داشتند.
مردی شیاد از ساده لوحی آنان استفاده کرده و بر آنان به نوعی حکومت می کرد.
بر حسب اتفاق گذر یک معلم به آن روستا افتاد و متوجه دغل کاری های شیاد شد و او را نصیحت کرد که از اغفال مردم دست بردارد و گرنه او را رسوا می کند.
اما مرد شیاد نپذیرفت.
بعد از اتمام حجت، معلم با مردم روستا از فریبکاری های شیاد سخن گفت و نسبت به حقه های او هشدار داد.
بعد از کلی مشاجره بین معلم و شیاد قرار بر این شد که فردا در میدان روستا معلم و مرد شیاد مسابقه بدهند تا معلوم شود کدامیک باسواد و کدامیک بی سواد هستند.
در روز موعود همه مردم روستا در میدان ده گرد آمده بودند تا ببینند آخر کار، چه می شود.
شیاد به معلم گفت:
بنویس «مار»
معلم نوشت: مار
نوبت شیاد که رسید شکل مار را روی خاک کشید.
و به مردم گفت:
شما خود قضاوت کنید که کدامیک از اینها مار است؟
مردم که سواد نداشتند متوجه نوشته مار نشدند اما همه شکل مار را شناختند و به جان معلم افتادند تا می توانستند او را کتک زدند و از روستا بیرون راندند.... #کوری #کوری_ذهن #بیسوادی #آفت_ناآگاهی #اندیشه
https://www.instagram.com/p/BY1WA4kHYOy/?igshid=3qmdv1n95y4d
روستایی بود دور افتاده که مردم ساده دل و بی سوادی در آن سکونت داشتند.
مردی شیاد از ساده لوحی آنان استفاده کرده و بر آنان به نوعی حکومت می کرد.
بر حسب اتفاق گذر یک معلم به آن روستا افتاد و متوجه دغل کاری های شیاد شد و او را نصیحت کرد که از اغفال مردم دست بردارد و گرنه او را رسوا می کند.
اما مرد شیاد نپذیرفت.
بعد از اتمام حجت، معلم با مردم روستا از فریبکاری های شیاد سخن گفت و نسبت به حقه های او هشدار داد.
بعد از کلی مشاجره بین معلم و شیاد قرار بر این شد که فردا در میدان روستا معلم و مرد شیاد مسابقه بدهند تا معلوم شود کدامیک باسواد و کدامیک بی سواد هستند.
در روز موعود همه مردم روستا در میدان ده گرد آمده بودند تا ببینند آخر کار، چه می شود.
شیاد به معلم گفت:
بنویس «مار»
معلم نوشت: مار
نوبت شیاد که رسید شکل مار را روی خاک کشید.
و به مردم گفت:
شما خود قضاوت کنید که کدامیک از اینها مار است؟
مردم که سواد نداشتند متوجه نوشته مار نشدند اما همه شکل مار را شناختند و به جان معلم افتادند تا می توانستند او را کتک زدند و از روستا بیرون راندند.... #کوری #کوری_ذهن #بیسوادی #آفت_ناآگاهی #اندیشه
https://www.instagram.com/p/BY1WA4kHYOy/?igshid=3qmdv1n95y4d
Instagram
تاتر شیرهای خان بابا سلطنه
۱. تا دیشب وقتی طرفداران هنرمندی را می دیدم که با اشتیاق، بی دست و پا می شدند برای گرفتن سفلی و عکسِ یادگاری، تعجب می کردم! تا دیشب که در تاتر شیرهای خان بابا سلطنه، خودم چنین احوالاتی را تجربه کردم.
تجربه ی اشتیاقی غریب برای قرار گرفتن در کنار گلاب آدینه، بانوی بی نظیر تاترمان که سلطان بانوی کودکی ام بود و در خاطره ام تک تک بازی هایش، تحسین و آفرین و مگر می شود اینقدر خوب بود! را تداعی می کرد که با بیاد آوردنشان هنوز هم کیف می کنم.
دیشب بعد از پایان نمایش ، انگار کف زدن ممتد و تحسین بی پایانش کافی نبود. بلکه به اصرار دلم میخواست بمانم و با او عکس بگیرم.
چرا؟ برای اینکه فرصتی شود تا به او بگویم خودم شخصا بگویم که : گلاب بانو چقدر شاهکارید شما و خداقوت و الهی صدوبیست ساله بشوید و هنرتان جاری و شکوفنده باشد.
برای اینکه بخشی از انرژی فراوان و هنر یکتای وجود او را که دیشب خستگی ناپذیر فوران می کرد و می جوشید با این عکس در کنارم ثبت و حفظ کنم.
برای اینکه او بعد ازین خیلی آشناتر باشد برایم و هست.
برای اینکه فردا در غربت، این عکس، یادگاری از عشقِ من باشد به تاترِ طناز وطنم و بهانه ی در یاد نشانی و یاد آوری اش برای فرزندانم.
و گلاب بانو، دیشب، سیاه رویِ ماه چهره، بودید اما چه دلی بردید از ما😙
و گلاب خانوم، نازنین بانو، چه قدر مهربان و خوش کلام بودید که در شلوغی آنهمه مهمان آشنا و همکار، نگذاشتید بی پاسخ به درخواستم بروم و چه آشنا و مهربان صدایم زدید برای ماندن و گرفتن عکس. ممنونم.🌹 .
۲.دست مریزاد و آفرین دارد جسارت افشین خان هاشمی که بعد از مدتها با شیرهای دلیرش، خنده به لبِ مردمانمان نشاند و حدیث بد ِحال گفت و آینده ی تباه، و خاک سیاه، نشانمان داد، البته اگر رود به همین منوال!
۳. دیدن این تاتر را از دست ندهید! هنر یکتای گلاب بانو را هم!
#پردیس_شهرزاد
#شیرهای_خان_بابا_سلطنه
#گلاب_آدینه #افشین_هاشمی
https://www.instagram.com/p/BY5nKOcnmb3/?igshid=1p5tplnnn43na
۱. تا دیشب وقتی طرفداران هنرمندی را می دیدم که با اشتیاق، بی دست و پا می شدند برای گرفتن سفلی و عکسِ یادگاری، تعجب می کردم! تا دیشب که در تاتر شیرهای خان بابا سلطنه، خودم چنین احوالاتی را تجربه کردم.
تجربه ی اشتیاقی غریب برای قرار گرفتن در کنار گلاب آدینه، بانوی بی نظیر تاترمان که سلطان بانوی کودکی ام بود و در خاطره ام تک تک بازی هایش، تحسین و آفرین و مگر می شود اینقدر خوب بود! را تداعی می کرد که با بیاد آوردنشان هنوز هم کیف می کنم.
دیشب بعد از پایان نمایش ، انگار کف زدن ممتد و تحسین بی پایانش کافی نبود. بلکه به اصرار دلم میخواست بمانم و با او عکس بگیرم.
چرا؟ برای اینکه فرصتی شود تا به او بگویم خودم شخصا بگویم که : گلاب بانو چقدر شاهکارید شما و خداقوت و الهی صدوبیست ساله بشوید و هنرتان جاری و شکوفنده باشد.
برای اینکه بخشی از انرژی فراوان و هنر یکتای وجود او را که دیشب خستگی ناپذیر فوران می کرد و می جوشید با این عکس در کنارم ثبت و حفظ کنم.
برای اینکه او بعد ازین خیلی آشناتر باشد برایم و هست.
برای اینکه فردا در غربت، این عکس، یادگاری از عشقِ من باشد به تاترِ طناز وطنم و بهانه ی در یاد نشانی و یاد آوری اش برای فرزندانم.
و گلاب بانو، دیشب، سیاه رویِ ماه چهره، بودید اما چه دلی بردید از ما😙
و گلاب خانوم، نازنین بانو، چه قدر مهربان و خوش کلام بودید که در شلوغی آنهمه مهمان آشنا و همکار، نگذاشتید بی پاسخ به درخواستم بروم و چه آشنا و مهربان صدایم زدید برای ماندن و گرفتن عکس. ممنونم.🌹 .
۲.دست مریزاد و آفرین دارد جسارت افشین خان هاشمی که بعد از مدتها با شیرهای دلیرش، خنده به لبِ مردمانمان نشاند و حدیث بد ِحال گفت و آینده ی تباه، و خاک سیاه، نشانمان داد، البته اگر رود به همین منوال!
۳. دیدن این تاتر را از دست ندهید! هنر یکتای گلاب بانو را هم!
#پردیس_شهرزاد
#شیرهای_خان_بابا_سلطنه
#گلاب_آدینه #افشین_هاشمی
https://www.instagram.com/p/BY5nKOcnmb3/?igshid=1p5tplnnn43na
Instagram
کبوتر دلخسته ی من!
به سودای کدام رویای شیرین
از گرمای قفسِ آشنایت پریدی؟
پشت ِ پلکِ نگاهت چه حجمِ غریبی پنهان است؟
سر برگردان! ببین!
پشتِ پنجره
هنوز چمدان ِ بلاتکلیفی باز است!
۱۳۹۶-۷-۲۵ تورنتو
#نوشین_غریب_دوست
#مهاجرت
#کانادا
#پرواز
#رویا
https://www.instagram.com/p/BaW7onDnAih/?igshid=12c7kb4soi70x
به سودای کدام رویای شیرین
از گرمای قفسِ آشنایت پریدی؟
پشت ِ پلکِ نگاهت چه حجمِ غریبی پنهان است؟
سر برگردان! ببین!
پشتِ پنجره
هنوز چمدان ِ بلاتکلیفی باز است!
۱۳۹۶-۷-۲۵ تورنتو
#نوشین_غریب_دوست
#مهاجرت
#کانادا
#پرواز
#رویا
https://www.instagram.com/p/BaW7onDnAih/?igshid=12c7kb4soi70x
Instagram
ایران
۱. دیروز : سرزمینم
زمان برد تا تاریخِ سرزمینم را بخوانم و مفهوم کلمه ی وطن را درک کنم، طول کشید تا بدانم در خاکِ وطنم چه جواهراتی پنهان است. زمان بُرد تا قد بکشم و بالغ تر شوم و بتوانم از مضحکه ی سیاست و قیل و قال ایسم هایش خلاصی پیدا کنم. تا بتوانم حدس بزنم که دعوا سر چیست و منِ مردُم وسطِ این بازی ها چکاره ام!
۲. امروز : وطنم
زمان می برد تا حکایتِ حیف و میل شدنِ گنج های بیشمار سرزمینم را فراموش کنم.
بعید است بتوانم اخبارِ شوم و مذمومی را که هر روز می رسد از تجاوز به کودکان، قتل های خانوادگی، بی حرمتی به زنان، زنجیر به پای آزادی خواهان، ظلم به فرهیختگان و روشنفکران، مهجوری اندیشمندان و نویسندگان، گرانی، ورشکستگی، خیانت در امانت و ناموس و جان و مال و دین و ..... تاب بیاورم!
زمان می برد تا از تجسمِ جگرسوز ایرانِ خشک و چندپاره ام نلرزم!
۳. فردا : پاره ی تنم
زمان خواهد برد تا سرگذشت وطنم را برای فرزندانم مرور کنم، با رنج مویه های جاری در هوایش، بغض های بسیارِ خفته در دریایش، با جان ها و جوان های آرمیده در خاکش، آشنایشان کنم و بغض جا مانده در گلویم را پنهان نگه دارم!
زمان خواهد برد اما وظیفه دارم تا عشقِ به سرزمینم را در دل و یادشان زنده نگه دارم و ایرانم را از فراموشیِ ناگزیرِ حاصل از هجران، درامان نگه دارم!
آری زمان خواهد برد
اما خدایا!
با تیرِ تیزِ درون قلب و چمدانِ بازِ بلاتکلیفِ روبه رویم چگونه کنار بیایم!
۱۳۹۶-۸-۱ #تورنتو
#نوشین_غریب_دوست
#ایرانم
#مهاجرت
#کانادا
https://www.instagram.com/p/BakUYz2H8bJ/?igshid=tuwdxyy4lk2b
۱. دیروز : سرزمینم
زمان برد تا تاریخِ سرزمینم را بخوانم و مفهوم کلمه ی وطن را درک کنم، طول کشید تا بدانم در خاکِ وطنم چه جواهراتی پنهان است. زمان بُرد تا قد بکشم و بالغ تر شوم و بتوانم از مضحکه ی سیاست و قیل و قال ایسم هایش خلاصی پیدا کنم. تا بتوانم حدس بزنم که دعوا سر چیست و منِ مردُم وسطِ این بازی ها چکاره ام!
۲. امروز : وطنم
زمان می برد تا حکایتِ حیف و میل شدنِ گنج های بیشمار سرزمینم را فراموش کنم.
بعید است بتوانم اخبارِ شوم و مذمومی را که هر روز می رسد از تجاوز به کودکان، قتل های خانوادگی، بی حرمتی به زنان، زنجیر به پای آزادی خواهان، ظلم به فرهیختگان و روشنفکران، مهجوری اندیشمندان و نویسندگان، گرانی، ورشکستگی، خیانت در امانت و ناموس و جان و مال و دین و ..... تاب بیاورم!
زمان می برد تا از تجسمِ جگرسوز ایرانِ خشک و چندپاره ام نلرزم!
۳. فردا : پاره ی تنم
زمان خواهد برد تا سرگذشت وطنم را برای فرزندانم مرور کنم، با رنج مویه های جاری در هوایش، بغض های بسیارِ خفته در دریایش، با جان ها و جوان های آرمیده در خاکش، آشنایشان کنم و بغض جا مانده در گلویم را پنهان نگه دارم!
زمان خواهد برد اما وظیفه دارم تا عشقِ به سرزمینم را در دل و یادشان زنده نگه دارم و ایرانم را از فراموشیِ ناگزیرِ حاصل از هجران، درامان نگه دارم!
آری زمان خواهد برد
اما خدایا!
با تیرِ تیزِ درون قلب و چمدانِ بازِ بلاتکلیفِ روبه رویم چگونه کنار بیایم!
۱۳۹۶-۸-۱ #تورنتو
#نوشین_غریب_دوست
#ایرانم
#مهاجرت
#کانادا
https://www.instagram.com/p/BakUYz2H8bJ/?igshid=tuwdxyy4lk2b
Instagram
من چهره ام گرفته،
من قایقم نشسته به خشکی.با قایقم نشسته به خشکی،
فریاد می زنم.« وامانده در عذابم انداخته ست »
در راه پر مخافت این ساحل خراب،
و فاصله ست آب.
امدادی ای رفیقان با من »
گل کرده ست پوزخندشان، اما
برمن،
بر قایقم که نه موزون،
بر حرف هایم در چه ره و رسم،
بر التهابم از حد بیرون.در التهابم از حد بیرون،
فریاد بر می آید از من،
« در وقت مرگ که با مرگ،
جز بیم نیستی و خطر نیست،
هزالی و جلافت و غوغای هست و نیست،
سهوست و جزبه پاس ضرر نیست »با سهوشان،
من سهو می خرم،
ازحرفهای کامشکن شان،
من درد می برم،
خون از درون دردم سر ریز می کند !
من آب را چگونه کنم خشک ؟فریاد می زنم،
من چهره ام گرفته،
من قایقم نشسته به خشکی،
مقصود من ز حرفم معلوم بر شماست،
یکدست بی صداست،
من، دست من، کمک ز دست شما می کند طلب.فریاد من شکسته اگر در گلو، وگر
فریاد من رسا،
من از برای راه خلاص خود و شما
فریاد می زنم
فریاد می زنم !
#نیما_یوشیج
#ایرانم_تسلیت
#مسکن_مهر_کرمانشاه
#زلزله_کرمانشاه
https://www.instagram.com/p/BbdCBZTn_ty/?igshid=1di3v94z1odku
من قایقم نشسته به خشکی.با قایقم نشسته به خشکی،
فریاد می زنم.« وامانده در عذابم انداخته ست »
در راه پر مخافت این ساحل خراب،
و فاصله ست آب.
امدادی ای رفیقان با من »
گل کرده ست پوزخندشان، اما
برمن،
بر قایقم که نه موزون،
بر حرف هایم در چه ره و رسم،
بر التهابم از حد بیرون.در التهابم از حد بیرون،
فریاد بر می آید از من،
« در وقت مرگ که با مرگ،
جز بیم نیستی و خطر نیست،
هزالی و جلافت و غوغای هست و نیست،
سهوست و جزبه پاس ضرر نیست »با سهوشان،
من سهو می خرم،
ازحرفهای کامشکن شان،
من درد می برم،
خون از درون دردم سر ریز می کند !
من آب را چگونه کنم خشک ؟فریاد می زنم،
من چهره ام گرفته،
من قایقم نشسته به خشکی،
مقصود من ز حرفم معلوم بر شماست،
یکدست بی صداست،
من، دست من، کمک ز دست شما می کند طلب.فریاد من شکسته اگر در گلو، وگر
فریاد من رسا،
من از برای راه خلاص خود و شما
فریاد می زنم
فریاد می زنم !
#نیما_یوشیج
#ایرانم_تسلیت
#مسکن_مهر_کرمانشاه
#زلزله_کرمانشاه
https://www.instagram.com/p/BbdCBZTn_ty/?igshid=1di3v94z1odku
Instagram
بعد از دوماه دوری از وطن و عزیزانمان، داشتیم چمدان برگشت می بستیم و دودوتا چهار تا می کردیم که چه کنیم؟
داشتیم فکر می کردیم الان آن ور آبی ها، فکر می کنند ما باید با دُم مان گردو بشکنیم که مسیری دشوار، هموار و قفلی بسته، باز شده و آمده ایم به جهان اول و
باید سر به هوا خیره باشیم به ویترین مال های پر زرق و برق که خودشان یک شهرند و پر از برند و مارک! که اینور آب حتما انواع وسایل لهو و لعب فراهم است به قدر کفایت و سرخوشی های آخرشب و دیگر عجیب و غریب از هفت دولت آزادیم که هرکار به اشتیاق است و هر اندیشه به اختیار.
داشتیم چمدان می بستیم و فکر می کردیم و چرتکه می انداختیم که اگر حسرت دیدن تاتر ایرانی به دلمان می ماند و ردیف درختان درهم رفته ی خیابان ولیعصر و تلخی قهوه فرانسه بعدش را از دست می دهیم، اگر هوا و فضای دل انگیز کوچه باغ های درکه و منظره ی غم انگیز تهران غبار آلودمان از بام ولنجک و بسیار مکان و فضاهای خاطره انگیز و دلنواز دیگر را از دست می دهیم ، عوضش دیگر دغدغه ی بیمه و بهداشت و درمان نداریم و بچه هایمان را با خاطرِ جمع به نظام آموزشی با حساب و کتاب، می فرستیم و مستقل و خودکفا تحویل جامعه می دهیم. که کتابخانه و دانشگاه اینجا دریا که نه اقیانوسی در دسترس است برایشان و حظش را می برند. تیم هورتون هم کم از قهوه ی ترک ندارد و ... وسط حظ بردن از صید کتاب ها در اقیانوس بودیم که ناگهان وجدانمان چماقی زد توی سرمان که آدم هم اینقدر خودخواه؟، باقی فرزندان ایرانی چه کنند؟ باقی بیماران منتظر درمان و دارو چه خاکی توی سرشان بریزند؟
هنوز داشتیم فکر می کردیم و دلمان داشت زیر بار چماق و دلتنگیِ عزیزانمان و خاکِ پاکِ وطن ، در دستگاهِ همایون "نالم چون نی که غمی دارم، که غمی دارم" می خواند؛ که پیامی از ایران رسید:
نترسیدا هول نکنیدا خانه تان را دزد زده و کون فیکونش کرده !
ای امان ! چمدان بلاتکلیف را رها کردیم و نشستیم!
به وطن که سالیان است دزد زده، حالا خانه مان هم امن نیست. نه، این دودوتا دیگر چهارتا نخواهد شد!
۱۲ آذر ۹۶
#نوشین_غریب_دوست
#ایرانم
#مهاجرت
https://www.instagram.com/p/BcRNunMHuX7/?igshid=1fasmc8h1nbas
داشتیم فکر می کردیم الان آن ور آبی ها، فکر می کنند ما باید با دُم مان گردو بشکنیم که مسیری دشوار، هموار و قفلی بسته، باز شده و آمده ایم به جهان اول و
باید سر به هوا خیره باشیم به ویترین مال های پر زرق و برق که خودشان یک شهرند و پر از برند و مارک! که اینور آب حتما انواع وسایل لهو و لعب فراهم است به قدر کفایت و سرخوشی های آخرشب و دیگر عجیب و غریب از هفت دولت آزادیم که هرکار به اشتیاق است و هر اندیشه به اختیار.
داشتیم چمدان می بستیم و فکر می کردیم و چرتکه می انداختیم که اگر حسرت دیدن تاتر ایرانی به دلمان می ماند و ردیف درختان درهم رفته ی خیابان ولیعصر و تلخی قهوه فرانسه بعدش را از دست می دهیم، اگر هوا و فضای دل انگیز کوچه باغ های درکه و منظره ی غم انگیز تهران غبار آلودمان از بام ولنجک و بسیار مکان و فضاهای خاطره انگیز و دلنواز دیگر را از دست می دهیم ، عوضش دیگر دغدغه ی بیمه و بهداشت و درمان نداریم و بچه هایمان را با خاطرِ جمع به نظام آموزشی با حساب و کتاب، می فرستیم و مستقل و خودکفا تحویل جامعه می دهیم. که کتابخانه و دانشگاه اینجا دریا که نه اقیانوسی در دسترس است برایشان و حظش را می برند. تیم هورتون هم کم از قهوه ی ترک ندارد و ... وسط حظ بردن از صید کتاب ها در اقیانوس بودیم که ناگهان وجدانمان چماقی زد توی سرمان که آدم هم اینقدر خودخواه؟، باقی فرزندان ایرانی چه کنند؟ باقی بیماران منتظر درمان و دارو چه خاکی توی سرشان بریزند؟
هنوز داشتیم فکر می کردیم و دلمان داشت زیر بار چماق و دلتنگیِ عزیزانمان و خاکِ پاکِ وطن ، در دستگاهِ همایون "نالم چون نی که غمی دارم، که غمی دارم" می خواند؛ که پیامی از ایران رسید:
نترسیدا هول نکنیدا خانه تان را دزد زده و کون فیکونش کرده !
ای امان ! چمدان بلاتکلیف را رها کردیم و نشستیم!
به وطن که سالیان است دزد زده، حالا خانه مان هم امن نیست. نه، این دودوتا دیگر چهارتا نخواهد شد!
۱۲ آذر ۹۶
#نوشین_غریب_دوست
#ایرانم
#مهاجرت
https://www.instagram.com/p/BcRNunMHuX7/?igshid=1fasmc8h1nbas
Instagram