🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
بهار می رود آنگونه که خزان رفتهست
چقدر خاطره از خاطِرِ جهان رفتهست
تویی که نقطهی ثقلی درون این دنیا
به خود بیا که به پلکی زدن زمان رفتهست
دمی رها مَکُن آن را که قلبِ تو، پِیِ او
تپیده است و همیشه دوان دوان رفتهست
بگیر دامن آن را که دوستش داری
به حسرتش ننشینی که ناگهان رفتهست
بگیر در بَغَلت، لمس کُن تَنِ او را
که حرف باد هوا است و آسمان رفتهست
مگو که فرصت ابراز عشق بسیار است
که پیر مانده و ناگاه یک جوان رفتهست
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب حریر و عطر بهار
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
بهار می رود آنگونه که خزان رفتهست
چقدر خاطره از خاطِرِ جهان رفتهست
تویی که نقطهی ثقلی درون این دنیا
به خود بیا که به پلکی زدن زمان رفتهست
دمی رها مَکُن آن را که قلبِ تو، پِیِ او
تپیده است و همیشه دوان دوان رفتهست
بگیر دامن آن را که دوستش داری
به حسرتش ننشینی که ناگهان رفتهست
بگیر در بَغَلت، لمس کُن تَنِ او را
که حرف باد هوا است و آسمان رفتهست
مگو که فرصت ابراز عشق بسیار است
که پیر مانده و ناگاه یک جوان رفتهست
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب حریر و عطر بهار
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
گرچه میراث خورِ علمِ ارسطو باشم
پُشتِ پا می زَنمش تا پِیِ آهو باشم
ویرش افتاده به جانم، بروم سینه ستبر
بینِ یک دسته ی زیبایِ پُر از قو باشم
آنچه ترسیده ام از آن، به دلش خواهم زد
مرگ هم بهتر از آن است که ترسو باشم
تا که گاهی به تو نزدیک شوم، می خواهم
دُورِ دستان تو مانند النگو باشم
از پس هندسه و جبر تنت می گذرم
می رسم محضر لب هات، هُنرجو باشم
درد بسیار...، ولی حرف نخواهم زد، چون
دل ندارم پَسِ چشمانِ تو ابرو باشم
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب حریر و عطر بهار
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
گرچه میراث خورِ علمِ ارسطو باشم
پُشتِ پا می زَنمش تا پِیِ آهو باشم
ویرش افتاده به جانم، بروم سینه ستبر
بینِ یک دسته ی زیبایِ پُر از قو باشم
آنچه ترسیده ام از آن، به دلش خواهم زد
مرگ هم بهتر از آن است که ترسو باشم
تا که گاهی به تو نزدیک شوم، می خواهم
دُورِ دستان تو مانند النگو باشم
از پس هندسه و جبر تنت می گذرم
می رسم محضر لب هات، هُنرجو باشم
درد بسیار...، ولی حرف نخواهم زد، چون
دل ندارم پَسِ چشمانِ تو ابرو باشم
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب حریر و عطر بهار
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃